چرا تنها تاریخ اسلام را تخریب میکنند؟
دکتر عبدالعظیم الدیب
سوالی است که خود را مطرح میکند: چرا فقط تاریخ اسلام را اینگونه تخریب شده و پاره پاره مطالعه میکنیم؟
اگر در سوالی که مطرح کردم شک داری میتوانی خودت یا کسانی را که اطرافت هستند مورد آزمایش قرار دهی. سعی کن اصطلاح «تاریخ اسلام» را به ذهن آورده و ببینی چه تصوری در درون خودت و دیگران به وجود خواهد آمد. آنچه را روانشناسان «تداعی معانی» مینامند در نظر بگیر و ببین با نام بردن از تاریخ اسلام چه معانی خاصی به ذهنها خطور میکند و چه احساسی در درون به وجود خواهد آمد!
این احساسی است که به شدت فراگیر شده تا جایی که به جز عدهٔ کمی کسی از آن در امان نمانده است.
تصویر به شدت تخریب شدهٔ تاریخ اسلام.
برای همین است که با نام بردن از تاریخ اسلام سریعترین چیزهایی که ممکن است به ذهن برسد اینهاست:
ـ تهمتهایی که نسبت به عثمان بن عفان ـ رضی الله عنه ـ یاد میشود که او نزدیکان خود را به امارت اقلیمها منصوب کرده و دست آنان را در مال امت باز گذاشت و همینطور اعتراض صحابی جلیل ابوذر در مورد این سیاست و خشم عثمان بر وی و در پایان تبعید وی به ربذه.
ـ عثمان توسط «انقلابیها» محاصره شد و سپس در حالی که قرآن میخواند او را به قتل رساندند.
ـ بر افراشتن پیراهن خونین عثمان توسط معاویه در مسجد و استفادهٔ از آن برای عدم بیعت با علی ـ رضی الله عنه ـ که این خود تبدیل به ضرب المثل شد. وی سپس برای پادشاهی موروثی ظالمانه با علی در افتاد که در نتیجه دو نبرد جمل و صفین رخ داد.
ـ پس از آن هم نمایشنامهٔ کمدی «حکمیت» به وقوع پیوست که در آن نهایت حماقت و بلاهت در برابر نهایت حیلهگیری قرار گرفت!
ـ در پایان معاویه بر حکومت مستولی گردید و خلافت راشده تبدیل به پادشاهی از نوع قیصر و هرقل شد که معاویه در آن به زور سلاح برای فرزندش یزید بیعت گرفت.
ـ چهرهٔ زشتی که از یزید به تصویر کشیده شده است با شرابخواری و فسق و لهو و لعب و بازی با میمونها و سگها... و بدتر از آن سه سال حکومت تاریک او که حسین در آن کشته شد و مدینه مورد تجاوز قرار گرفت و مدینه را برای سربازانش آزاد قرار داد که هر چه میخواهند بکنند و تخریب کعبه!
ـ بعد از آن نوبت میرسد به حجاج و ستمگری او و کشته شدن ابن زبیر و مورد حمله قرار دادن کعبه با منجنیق.
ـ عمر بن عبدالعزیز برای اصلاح این وضعیت تلاش میکند اما مسموم شده و کشته میشود.
ـ سپس اوضاع علیه بنی امیه چرخ میخورد و حکومت آنان به سبب ستم و فسادی که روا میداشتند و همینطور نژاد پرستی عربیشان سرنگون میشود.
ـ اما عباسیان؛ نخستین کسی که حکومت آنان را آغاز کرد ابوالعباس سفاح است. بارزترین کاریهایی که میتوان از آنان یادآوری کرد کتک زدن امامان ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد است. به اضافهٔ خمریات رشید و اسرافکاری و بیهودهکاریهای او و نواسیات وی. سپس سختی کشیدن فقها و اهل حدیث در دوران مامون و سیطرهٔ فارسها بر حکومت ـ چون این آنها بودند که در واقع این خلافت را [در برابر امویها] به وجود آوردند ـ و بازیچه قرار دادن خلفا توسط آنان. سپس مغولان سر رسیدند و آنچه که نباید، رخ داد و خلافت فرو پاشید.
ـ سپس دوران مملوکیان فرا رسید؛ جاهلانی که شمشیر زنان قدرتمندی بودند، شمشیری که گاه علیه دشمن و برای اسلام به کار میرفت و گاه علیه یکدیگر، و همیشه علیه مردم!
ـ پس از آن دوران عثمانیها فرا رسید که همهاش جهل بود و تاریکی و از بین رفتن تمدن و صنعت و هنر و خوار قرار دادن نژاد عرب در برابر ترک که این هم ضرب المثل شد!
ـ اندلس هم که پادشاهان آن در خوشگذاری غرق شدند؛ پادشاهانی که جامهای شراب بر سرشان میچرخید. برخی، برخی دیگر را کشتند و حتی بعضی از آنان با صلیبیها علیه برادران خود همپیمان شدند که در نتیجه، آن پایان غمناک با نسلکشی مسلمانان و خارج شدن اسلام از اندلس به وقوع پیوست.
اینها نقطههای پر رنگ تاریخ ما بود که در عمق وجود غالب دانشآموختگان ما جای گرفته است.
شاید کسی بگوید: پس پیروزیها و فتوحات مسلمانان و افتخارات آنها که فرزندان ما میآموزند کجا رفت؟
میگویم: درست است؛ کمی از اینها را هم میخوانند. اما آن را به صورتی کمرنگ و دمبریده به آنها عرضه میکنند به طوری که در گوشه و کنار ذهن آنها گم میشود و در وجود آنها جای نمیگیرد و چیزی که باقی میماند همان تصویر زشتی است که بازگو کردم.
برای این ادعای خود هزاران دلیل دارم. بیشک تو هم سخن آن روزنامهنگار موفق را شنیدهای که در حین گفتگو با یکی از مهمانانش در یک برنامهٔ تلویزیونی گفت: همهٔ خلفای راشیدن به جز یکی کشته شدند! مهمان وی که نتوانست خود را کنترل کند دربارهٔ عمر بن عبدالعزیز و اصلاحاتش سخن به میان آورد که آن روزنامهنگار به حالتی تمسخرآمیز گفت: برای همین او را هم کشتند!
پیش از آنکه سخن را دربارهٔ این تصویر تخریب شدهٔ زشت از تاریخ اسلام به میان آورم تاکید میکنم که این تصویر، دروغین و اشتباه است و بر پایهٔ اطلاعاتی است که خطرناکترین آنها دروغ است و بقیهٔ آن خارج از این سه حالت نیست:
1- حوادثی که مورد مبالغه قرار گرفته تا آنکه اهمیتی بیش از حجم واقعی خود به دست آوردهاند به طوری که بسیاری از حوادث دیگر را نیز زیر خود پوشانداند.
2- حوادثی که مورد بدفهمی واقع شده یا بد تفسیر شدهاند که اگر به درستی و بر اساس حقیقت آن فهم شده بود شاید برای به وجود آورندگان آن افتخار هم بود.
3- حوادثی که در چارچوب ناتوانی بشر از به دست آوردن کمال تفسیر میشوند چنانکه: «همهٔ بنی آدم بسیار خطارکارند».
باز به سوال نخست خود باز میگردیم: چرا این برخورد فقط با تاریخ اسلام میشود؟
ما، فرزندان ما و اندیشمندان ما تاریخ ملتهای گذشته و همینطور حال دنیا را خواندهایم اما با این وجود تاریخ هیچ ملتی نه فراعنه و آشوریها و بابلیها و فینیقیها و نه یونانیها و رومیها و اروپاییان و آمریکاییها، هیچکدام چنین تصویر بدی را در ذهن ما ایجاد نمیکنند.
هرگز نه در مورد آن دورههای تاریخی و نه مردمان آن، چنین احساسی که در مورد تاریخ اسلام در درون ما نقش بسته است به وجود نمیآید.
ـ اگر از فراعنه یاد شود احساس عزت و بلکه غرور و مباهات به ما دست میدهد و ذهنها تصویر آن تمدنی را به یاد میآورند که جهان را از آغاز تاریخ روشن کرده و جهانیان را با آثار به جا مانده از خود حیرتزده میکند و فکر نمیکنم احساس ما در مورد آنها بیطرفانه برخورد کند.
ـ اگر نامی از تاریخ یونان آید احساس بزرگداشت و احترام میکنیم و فوراً یاد سقراط و افلاطون و ارسطو و هالهای از بزرگداشت که آنان را فراگرفته در ذهنمان به وجود میآید.
ـ همینطور تاریخ رم و همهٔ ملتهای زمین.
ـ اگر به تاریخ اروپای پس از رنسانس برگردیم شگفتی و بزرگداشت، ما را در بر خواهد گرفت. بزرگداشتی که گاه به حد خودباختگی و و احساس تحقیر میرسد تا آن جا که دنبالهرو آنها شدهایم و پیشرفت خود را با نزدیکی یا دوری از آنها میسنجیم.
اگر فکر میکنی دارم مبالغه میکنم نگاهی به دور و بر خود بینداز و با من این نامها را بخوان و بشنو: روزنامهٔ «اهرام»، روزنامهٔ «بابِل»، خبرگزاری «سبأ»، جشنوارهٔ «جرش»، جشنوارهٔ «قرطاج»، جشنوارهٔ «بعلبک»، هتل «فیلادلفیا»، خیابان «رامسیس» و سخن از «دلمون» و...
اینها نامهایی بود که همینطور به ذهنم آمد و اگر خوب دقت کنی پافشاری عجیب برای آشکار کردن تاریخ این جاهلیتها و تمدنهای بتپرستانه [پیش از اسلام] را کاری هدفدار خواهی دانست. تا جایی که خودم یک بار با گوشهای خودم یکی از آنها را دیدم که دربارهٔ تجربهٔ دمکراتیک کشورش سخن میگفت سپس حرف خود را اینطور تمام کرد: «چرا که نه؟ مگر ما فرزندان ملکهٔ سبأ نیستیم؟» این را علنا در برابر بینندگان یکی از کانالهای ماهوارهای میگفت.
ـ یکی دیگر را دیدم که با مباهات میگفت: «ما نوههای «رماة الحدق» هستیم». این رماة الحدق در واقع اهل همان نوبة هستند که در [فتح مصر] برابر ارتش اسلام ایستادند و مانع از فتح جنوب شدند. مسلمانان به سبب مهارت آنها در تیراندازی آنان را رُماة الحدق نام گذاشتند. یک اندیشمند مسلمان افتخار میکند که از نوههای آنان است.
ـ اما شعار «ما فراعنهایم» چه بسیار شنیده میشود مخصوصا وقتی تیم فوتبالشان توپی را وارد دروازهٔ حریف میکند. خوب به دور و بر خودت نگاه کن نمونههای زیادی خواهی دید.
پس چرا فقط تاریخ اسلام؟
تنها چند خط اشتباه در کتابهای تاریخ پشت همهٔ اینها ایستاده است...
منبع: الشبکة الإسلامیة
ترجمه: عبدالله .م
عصر اسلام
IslamAge.com |