لشكر مهاجر بن ابياميه رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحیم
آخرين لشكري كه براي سركوب مرتدها از مدينه بيرون شد، لشكر مهاجر رضی الله عنه بود كه تعدادي از مهاجرين و انصار را با خود به همراه داشت؛ خالد بن سعيد كه برادر امير مكه (عتاب بن سعيد) بود، هنگام عبور اين لشكر از مكه به سپاهيان پيوست. اين لشكر، از طائف نيز گذشت و عبدالرحمن بن ابيالعا صلی الله علیه وسلم به همراه عدهاي، به لشكر مهاجر رضی الله عنه ملحق شد. علاوه بر اين لشكر مهاجر رضی الله عنه در نجران نيز جرير بن عبدالله بجلي رضی الله عنه را با خود همراه كرد. عكاشه بن ثور كه تعدادي از اهل تهامه را با خود همراه كرده بود، به لشكر مهاجر رضی الله عنه همراه پيوست. لشكر مهاجر، در اطراف مذحج نيز فروه بن مسيك مرادي را به جمع خود افزود و هنگام گذر بر بنيحارث بن كعب در نجران، مسروق عكي را هم با خود كرد.( تاريخ الردة، ص154-)
مهاجر رضی الله عنه در نجران، لشكرش را دو دسته كرد: گروهي به فرماندهي شخ صلی الله علیه وسلم مهاجر آهنگ آن كردند كه بازماندگان لشكر اسود عنسي را كه درميان نجران و صنعاء پراكنده بودند، سركوب نمايند. گروه ديگر كه تحت فرمان برادر مهاجر (عبدالله) قرار گرفتند، مأموريت يافتند تا تهامهي يمن را از ماندهي مرتدها پاكسازي كنند.( طبقات فقاء اليمن، ص36)
مهاجر رضی الله عنه پس از آنكه در صنعاء مستقر شد، نامهاي به ابوبكر صديق رضی الله عنه نوشت تا به او گزارش كار دهد و منتظر جواب ماند. در همان زمان معاذ بن جبل رضی الله عنه و ديگر كارگزاران يمن كه در زمان رسولخدا صلی الله علیه وسلم به سمت كارداري آنجا منصوب شده بودند ـ به استثناي زياد بن لبيد ـ در نامهاي كه به ابوبكر رضی الله عنه نوشتند، اجازه خواستند تا به مدينه بازگردند. ابوبكر صديق رضی الله عنه در پاسخ درخواست معاذ و همكارانش، به آنان اختيار داد كه اگر بخواهند در يمن بمانند و يا در صورت تمايل به مدينه بازگردند و كساني را به جاي خود تعيين كنند. اينها نيز برابر موافقت ابوبكر صديق رضی الله عنه به مدينه بازگشتند. مهاجر رضی الله عنه در پاسخ نامهاش مأموريت يافت تا به عكرمه رضی الله عنه بپيوندد و به همراه وي براي پشتيباني زياد بن لبيد رضی الله عنه به حضرموت برود. ابوبكر رضی الله عنه در نامهاش به مهاجر رضی الله عنه دستور داد تا به رزمندگاني كه بين مكه و يمن جنگيدهاند، اجازهي بازگشت دهد و تنها كساني را با خود ببرد كه خودشان خواسته باشند جهاد را بر بازگشت به خانههايشان ترجيح دهند.( اليمن في صدر الإسلام، ص283)
زياد بن لبيد انصاري رضی الله عنه از سوي رسولخدا صلی الله علیه وسلم به عنوان كارگزار كنده در حضرموت تعيين شد و ابوبكر صديق رضی الله عنه نيز او را بر اين پست، ابقا كرد. زياد رضی الله عنه شخصي قُد و سختگير بود و همين باعث شد تا حارثه بن سراقه براو بشورد. ماجرا از اين قرار بود كه زياد رضی الله عنه به اشتباه شتري نر را كه مال جواني از كنده بود، هنگام تقسيم اموال صدقه، جزو اموال صدقه (زكات) حساب كرده و آن را به كسي داده بود. صاحب شتر، خواهان آن شد كه به جاي شتر از دست رفتهاش، به او شتري بدهند؛ اما زياد نپذيرفت. جوان به يكي از بزرگان قومش به نام حارثه بن سراقه پناه برد و از او كمك خواست. ابنسراقه از زياد رضی الله عنه خواست تا به جاي آن شتر، شتر ديگري به جوان بدهد. اما زياد رضی الله عنه بر موضع خود پافشاري كرد؛ حارثه، خشمگين و عصباني شد و به زور افسار شتري را گرفت كه در نتيجه ياران حارثه و سپاهيان زياد رضی الله عنه با هم درگير شدند و جنگ درگرفت. ابنسراقه شكست خورد و زياد بن لبيد، تعداد زيادي از افراد حارثه بن سراقه را به اسارت درآورد. اسيران كه در حال انتقال به مدينه بودند، از اشعث بن قيس كمك خواستند و او نيز از روي تعصب قومي با جمع انبوهي، مسلمانان را محاصره كرد.( الكامل في التاريخ (2/49))
زياد رضی الله عنه پيكي به مهاجر و عكرمه رضي الله عنهما فرستاد و از آنان خواست كه خيلي زود به كمكش بشتابند. مهاجر و عكرمه در (مأرب) به هم پيوسته بودند. مهاجر رضی الله عنه عكرمه رضی الله عنه را به همراه لشكر در همانجا گذاشت و خودش به همراه سواركاران به سوي زياد رضی الله عنه حركت كرد. او، محاصره را شكست و در پي آن كنده، به دژي به نام (نجير) گريختند كه سه گذرگاه داشت. زياد رضی الله عنه يك گذرگاه را بست و مهاجر رضی الله عنه نيز گذرگاه ديگري را؛ گذرگاه سوم در تصرف كنده باقي ماند تا اينكه عكرمه رضی الله عنه از راه رسيد و بدينسان كنده، از هر سو در محاصره قرار گرفتند. مهاجر رضی الله عنه عدهاي را به سوي قبايل كنده و كساني فرستاد كه در سرزمينهاي پست و هموار و يا در ارتفاعات، پراكنده شده بودند تا آنان را به اسلام فرابخوانند و هر آن كس را كه از پذيرش اسلام سرتافت، كشتند و كسي جز آنان كه در قلعه محاصره شده بودند، نماند. تاريخ طبري (4/152)
لشكر زياد و لشكر مهاجر در مجموع بيش از پنجهزار نفر بودند كه در ميانشان برخي از مهاجرين و انصارy نيز حضور داشتند. دو لشكر، به قدري محاصرهي قلعه را ادامه دادند كه عدهاي از افراد محاصره شده در دژ، دهان به شكوه و اعتراض بر رؤساي خود گشودند و از گرسنگي به قدري بيتاب شدند كه مرگ را بر آن ترجيح دادند. بنابراين بزرگانشان توافق كردند تا اشعث بن قيس را به نزد مسلمانان بفرستند و از آنان امان بگيرند. تاريخ طبري (3/152)
البته اشعث نتوانست از مسلمانان براي قومش امان بگيرد و آنگونه كه از مجموع روايات برميآيد، اين است كه اشعث براي تمام افرادي كه در دژ بودند، امان نخواست و يا براي امان دادن به تمام افراد، پافشاري نكرد. بلكه بنا بر روايات، تنها براي هفت تا ده نفر امان خواست. يكي از شرايط پذيرش امانخواهي، اين بود كه دروازهاي قلعهي نجير باز شود. در جريان فتح قلعهي نجير، هفتصد نفر از كنده كشته شدند و به فرجامي چون يهود بنيقريظه گرفتار گشتند.
مرتدان كنده، سركوب شدند و عكرمه رضی الله عنه به همراه خمس غنايم و اسيران و از جمله اشعث بن قيس به مدينه رفت. اشعث در ميان قومش و به ويژه زنان مورد تنفر واقع شد؛ چراكه همگان، او را سبب خفت و خواري خود ميدانستند و پس از آنكه با مسلمانان سازش كرد، او را خيانتكار ناميدند. ابوبكر صديق رضی الله عنه با ديدن اشعث در ميان اسيران، فرمود: «به نظر خودت با تو چه كنم؟ تو خود ميداني چهها كردهاي؟!» اشعث گفت: «انتظار دارم بر من منت نهي و مرا از زنجير برهاني و خواهرت را در ازدواجم درآوري كه من، اينك مسلمان شده و از گذشتهام پشيمانم.» ابوبكر صديق رضی الله عنه عذرش را پذيرفت و خواهرش (امفروه) را به ازدواج او درآورد؛ اشعث، تا زمان فتح عراق در مدينه بود. در روايتي آمده است: اشعث كه از حكم شديدي دربارهي خود ميترسيد، گفت: به خاطر خدا به من خوبي كن؛ مرا آزاد نما و از جنايتي كه كردم، درگذر و مسلمان شدنم را بپذير و با من همانگونه رفتار كن كه با امثال من رفتار ميشود و همسرم را به من برگردان كه پس از اين، مرا بهترين بنده درميان اقوامم در پايبندي بر دين خداي متعال خواهي يافت.. اشعث، پيش از وفات رسولخدا صلی الله علیه وسلم و هنگام شرفيابي به حضور آن حضرت صلی الله علیه وسلم از امفروه بنت ابيقحافه ـ خواهر ابوبكر رضی الله عنه ـ خواستگاري كرد. قرار بر آن شد تا بار ديگر كه اشعث به مدينه آمد، زنش را به خانه ببرد تا اينكه رسولخدا صلی الله علیه وسلم رحلت كردند و اشعث، مرتكب اعمالي شد كه پيش از اين بيان كرديم. وي، به سبب ارتكاب چنان اعمالي از اين ميترسيد كه امفروه، او را جواب كند. اما ابوبكر صديق رضی الله عنه اسلامش را پذيرفت و از خونش درگذشت و خانمش را به او داد و فرمود: «برو و پس از اين، تنها خبر خوب دربارهات به من برسد.» ابوبكر صديق رضی الله عنه تمام اسيران را آزاد كرد و سپس غنايم را تقسيم فرمود. تاريخ طبري (4/155)
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع: کتاب ابوبکر صدیق، محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام
IslamAge.Com |