اینجا مصر است؛ شهرستان قم!
دستگاههای امنیتی مصری از کشف فعالیتهای گستردهای برای انتشار و تبلیغ شیعهگری، در بسیاری از شهرهای مصر جدید، به ویژه شهر ۶ اکتبر، خبر میدهند. همچنین از کشف مبالغ بسیار هنگفتی که در این راستا و برای این هدف، در برپایی جشنها و همایشهای شیعی هزینه میشود.
دیدگاه:
دورهٔ انتقالی میان تغییر دو حکومت در زندگانی هر جامعهای، از حساسیتی ویژه برخوردار است، بطوری که میتوان گفت این دوران، زمینهای بسیار عالی و ایدهآل برای کاشت و انتشار افکار و مذاهب و نظریههای نوین و وارداتی هستند. زیرا هر جامعهای در چنین دورانی به گونهای دچار بیثباتی فرهنگی میشود. یا به اصطلاح، فرهنگ و افکار آن جامعه به حالتی مایع در آمده که در هر ظرفی قرار بگیرد به همان شکل در خواهد آمد. بنابراین مردم در چنین جامعهای هر چیز جدیدی را پذیرا شده و انقلاب علیه هر چیز کهنه و قدیمی را تأیید و همراهی میکنند.
طبیعتاً هر چه این مدت زمان یا همان دورهٔ انتقالی و آشفتگی آن بیشتر به طول بیانجامد حجم نفوذ و تغییری که در فرهنگ و افکار آن جامعه رخ خواهد داد نیز متناسب با آن، بیشتر و بالاتر خواهد بود. و چه بسا که فرصت و زمینه برای تغییر ایدئولوژی جامعه بطور کلی نیز فراهم خواهد آمد. از این رو اگر جامعهای از بیداری و بینایی راهبردی، و ایمنی فکری و سیاسی کافی برای رفتن به مصاف این تهاجم و نفوذ فرهنگی بیگانه، و متوقف کردن آن برخوردار نباشد، ضربههایی که بر آرامش و امنیت، و ارکان آن، و چه بسا بر تمامی پیکرهاش وارد خواهد آمد، بسیار سنگین و کارساز خواهد بود، و آنچه به حال و روز امپراتوری مقتدر عثمانی آمد بهترین دلیل و سند برای این مدعا است.
حکومت بزرگ عثمانی در طول تاریخ خود که بیش از شش قرن ادامه داشت، بارها و بارها با این دورههای انتقالی روبرو شد، اما توانست این دورههای انتقالی را یکی پس از دیگری، به سلامت از سر بگذارد، و امنیت فکری و فرهنگی که برای جامعه فراهم آورده بود این امکان را برایش میسر ساخته بود تا در طول این قرنهای متمادی هویت و بقای خود را تضمین نماید.
اما زمانی که بیداری، و هوشیاری سیاسی و فرهنگی خود را از دست داد، آن ضربهٔ سنگین و مهلک بر پیکرهاش، فرود آمد؛ و از سوی چه کسی؟ از سوی یهودیان دونمه![۱]
در حکومت عثمانی بر اساس فرمانی که سلطان سلیمان قانونی صادر نموده بود، تعداد اسیران یهودی نمیبایست در هیچکدام از شهرهای این دولت از ده نفر تجاوز کرده و بیشتر میشد؛ البته بجز بیت المقدس که هرگز حتی یک نفر از یهودیان اجازهٔ رفتن به آنجا و یا سکونت در آن را نداشتند.
اما با گذشت زمان و ضعف دولت عثمانی و فساد بعضی از والیان و مسئولان در دستگاههای اداری و اجرایی، یهودیان شروع به تجمع و ازدیاد در شهر «سالونیک» در غرب آناتولی کردند. سالونیک یکی از شهرهای بزرگ و پهناور دولت عثمانی بود که علاوه بر ثروت فراوان از موقعیتی استراتیژیک نیز بهرمند بود. همچنین از جمله شهرهای فتح شده بدست عثمانیها بود که بیشترین جمعیت اروپایی را در خود داشت.
سرانجام یهودیان در این شهر به قدرتی قابل توجه مبدل شدند که نمیشد آنان را نادیده گرفت و جمعیت بیشماری از این یهودیان را یهودیانی تشکیل میدادند که تظاهر میکردند مسلمان شدهاند، یعنی همان یهودیان دونمه. در ادامه این شهر به لانهای برای توطئهچینی و دسیسه علیه خلافت عثمانی تبدیل شد. و از آنجا بود که «جمعیت اتحاد و ترقی» شکل گرفت تا با استفاده از بازوی ارتشی خود، سلطان عبدالحمید را خلع، و پایان دوران خلافت عثمانی را رقم بزند، البته به تحریک یهودیان دونمهٔ شهر سالونیک. شایان ذکر است مصطفی کمال آتاترک نیز زادهٔ همین شهر و تربیت شدهٔ دست یهودیان همین شهر است، تا با نقش این شهر که به پایگاهی برای یهود در براندازی خلافت و دولت عثمانی تبدل شد، آشنا شویم.
امروز نیز تاریخ باری دیگر اما این بار در مصر، در حال تکرار شدن است. در مصری که امروزه یکی از بزرگترین انقلابهای عصر حاضر را تجربه میکند. مصری که توانست در به ثمر رساندن حرکتی که همهٔ ناظران و تحلیلگران سیاسی، پیروز شدنش را محال میدانستند، پیروز و موفق شود...
پس از سرنگونی مبارک و دار و دستهاش، مصر از پسلرزههایی رنج میبرد که مانع از پیشرفت و ترقی این انقلاب و چیدن ثمرههایش شده است، چرا که در دورهٔ انتقالی که امروز در حال گذران آن است، درگیر بسیاری از تنشها و نا آرامیها شده، و آنچنان مه سنگینی آن را دربر گرفته که امکان داشتن نگاهی نزدیک بر روند جریانات موجود، وجود ندارد. بنابراین دشمنان این انقلاب چه از داخل مصر و چه از خارج، برای شکست آن در تلاشند تا مجددا همان نظام سرنگون شده را احیا کرده و به قدرت بازگردانند. آنهم چه تلاشی!
در خلال این روزهای سخت و دورهٔ خطرناکی که جامعهٔ مصر در حال دست و پنجه نرم کردن با آن است گونهای دیگر و گروهی جدید از دشمنان را میبینیم که با چنبره زدن به دور دستاوردهای انقلاب مصر، به کمین نشستهاند تا با اجرای برنامههای خود به اهدافی متفاوت با اهداف دیگر دشمنان دست یابند.
ایران از دیرباز سودای نفوذ و ورود به خاک مصر را در سر داشت و میپروراند. بلکه نسبت به ایران سخن گزافهای نگفتهایم اگر بگوییم: مصر برای حکومت ایران همانند گوهری است که بر تاج قرار دارد، و هیچ منطقهای بر روی کرهٔ خاکی ـ هرکجا که میخواهد باشد ـ وجود نداشته و ندارد که نفوذ به آن، برای آنان به اندازهٔ خاک مصر ارزشمند باشد، چرا که شیعه، هرگز این موضوع را نمیتواند از یاد ببرد که مصر نخستین نقطه از کرهٔ زمین بوده که آنان توانستند نخستین حکومتشان را در آنجا تأسیس کنند، و از آنجا بوده که دعوتگران تشیع دسته دسته، سرازیر دیگر نقاط دنیا میشدند.
آنان هرگز نمیتوانند فراموش کنند، که هدف از ساخت و تأسیس «الأزهر» که امروزه بعنوان یکی از مراجع دینی برای جهان اسلام، شناخته شده است، از سرآغاز و در زمان فاطمیان (عبیدیان) به این منظور بود تا مدرسهای باشد برای تربیت دعوتگران تشیع و رافضیان و زندیقان، و با گذشت قرنها هنوز که هنوز است تلاشهای شیعه برای بازپس گرفتن پادشاهیای که ادعا میکنند متعلق به آل بیت است متوقف نشده و همچنان ادامه دارد. هنوز هم شیعه و یاورانشان رؤیای خوش دولت فاطمیان را در خوابهای خود میبینند.
اما ایران به خوبی میداند که ملت مصر، هرگز نمیپذیرند که افکار و عقاید و دیانت شیعه را داشته باشند. به همین خاطر است که نقشهها و روشهای خود را در مورد نفوذ و تهاجم مذهبی بر مصر با دقت تمام بررسی و انتخاب، و پیاده میکند... رژیم ایران تصمیم گرفته است برای این کار، طریقه و روش یهودیان را در نفوذ و رخنه برای انتشار عقاید و افکار خود پیاده و دنبال کند. چرا که نه؟! آن هم با توجه به تشابه تاریخی بسیار تنگاتنگی که میان باورهای فکری و معتقدات شیعه و یهود وجود دارد! یا با توجه به این واقعیت که تشیع و شیعهگری چیزی بجز تولید خود یهود نبوده و نیست. پس با در نظر گرفتن این مطالب، دیگر جایی برای تعجب نسبت به تشابهی که میان سیاستهای ایران و اسرائیل در قبال منطقهٔ خاور میانه و جهان اسلام وجود دارد، باقی نمیماند...
ایران امروز قدم به قدم خط مشی یهود دونمه را که در براندازی دولت عثمانی موفق شدند، دنبال میکند و شهر سالونیک عثمانی، امروزه به شهر ۶ اکتبر مصر تبدیل شده است. با توجه به اوضاع این شهر در چند سال اخیر، متوجه رشد روز افزون شمار دانشجویان و پناهندگان عراقی و بازرگانان و تجار ایرانی و افراد مرتبط با آنان، در این شهر مهم اقتصادی خواهیم شد؛ آن هم با همان افکار و عقاید اقلیتهای به اصطلاح مظلوم.
همچنین شاهدیم که اکثریت شیعیانی که برای سیر و سیاحت به مصر میآیند، همگی این شهر را برای اقامت خود برمیگزینند. اما این مسائل و از جمله تمرکز عجیب و غریب و مشکوک بر این شهر، مسائلی هستند که از دیده دستگاه امنیتی و اطلاعاتی مصر در دورهٔ مبارک، دور ماند، زیرا آنان مشغول حمایت از مسند حکومت وی و مورد پیگرد قرار دادن معترضان و مخالفان، و قلع و قمع حرکتهای اسلامی بودند.
اما هنوز شیعیان مقیم این شهر، پرده از اعتقادات و افکار مخالف و ستیزهجویانهٔ خود، با دین ملت و مردم مصر برنداشته و آن را علنی نکردهاند. بلکه فعلا و هنوز در حال ادامهٔ همان روش آرام و بی سر و صدا در نفوذ و رخنه کردن و تسلط یافتن هستند و تنها به فعالیتها و اقدامات شیعی جزئی بسنده کردهاند که از چندان اهمیتی در نظر افراد کوته فکر و سطحینگر برخوردار نیست، مانند: تعطیل کردن مغازهها و دکانها در روزهایی که مصادف با مناسبتهای شیعی است و یا ابراز و اظهار غم و اندوه، و سیاهپوش شدن در عاشورا. اوضاع به همین منوال بود تا اینکه عدهای از طلبههای شیعهٔ عراقی در ماه جولای سال ۲۰۱۰ م برای برآورد وضعیت مردم ساکن در شهر و سطح واکنش آنها، یا به اصطلاح گرفتن نبض آنان، طی اقدامی صدای اذان شیعی را بلند پخش کردند تا ببیند که در مسیر خود به کجا رسیدهاند و چقدر دیگر از مقصد نهایی فاصله دارند. مردم با شنیدن صدای اذان آنان هاج و واج مانده و شروع به مشاجره با آنان کردند، تا جایی که این ماجرا به وسایل ارتباط جمعی و خبری نیز کشیده شد و شیعه بعد از این اقدام مجددا آرام گرفته و ساکت ماند.
زمانی که این انقلاب به پا خواست، شیعهها هیچ رأی و نظری در این باره نداشتند، چرا که سر تا پای مجموعهشان تنها چند هزار نفر بود و بس؛ اما پس از تحقق پیروزی، و هنگامی که مدت زمان این دورهٔ انتقالی بیش از حد به طول انجامید و شورای نظامی نیز در اقدامات خود سستی و تأخیر نمود. شیعهها روند نفوذ و رخنه را تسریع بخشیدند و همایشهایی برپا کرد و از نیت خود مبنی بر تاسیس حزبی جدید و شیعی تحت عنوان «حزب الوحدة» علنا سخن گفتند. همچنین جو باز و بیثبات و سست این دوران را به غنیمت شمرده و سطح جاهطلبی و طمع خود را افزایش داده و برای اولین بار پس از گذشت صدها سال از تاریخ مصر، اقدام به برگزاری مراسم بدعتی عاشورا در بزرگترین مساجد قاهره، «مسجد الحسین» نمودند و برای اولین بار در مصر معاصر، سینهزنی و چنگ زدن بر سر و صورت، و دریدن یقه و قمهزنی و دیگر بدعتهای سنگین و وحشتناک شیعه که در روز عاشورا بیشتر رواج دارند، پدیدار گشت!
همینطور عدهای از رهبران شیعه در مصر، همچون نفیس و درینی و هاشمی، مبالغ بسیار هنگفتی را صرف و هزینه میکنند تا افراد فقیر و بیبضاعت و ساده لوح را تحت عنوان ورود به حزب جدید به سوی مذهب خود جذب کنند. همچنین شهر ۶ اکتبر را نیز تصرف کرده تا آنجا پایگاهی برای انتشار دعوتگران شیعه و شیعهگری در سرتاسر مصر باشد، تا حدی که هماکنون تعداد بسیاری از مؤسسههای سری مخصوص تدریس مذهب شیعه در آنجا وجود دارد که با آغوشی گرم و باز و کاملا مجانی، و پس پرده و لفافهٔ گرویدن به حزب جدید، از شیعهشدگان جدید، استقبال میکند تا آنان را تربیت و برایشان فرهنگسازی کند.
اما مشکل حقیقی تنها تلاشها و اقدامات شیعه برای نفوذ در کشور و حکومت مصر نیست، بلکه مشکل اساسی بیشتر در محیطی است که این روند و این جریانات در آن، در حال پیشرفت است. رقابت و درگیری شدیدی که میان اسلامگرایان و سکولارها در مصر وجود دارد، سایهای تاریک بر آیندهٔ این کشور افکنده و از سوی دیگر، متاسفانه سطح هوشیاری و بیداری نخبگان سیاسی و فرهنگی مصر به اندازهٔ سطح مشکلات و گرفتاریهایی که با آن مواجهیم نیست، بلکه پایینتر از آن است.
به ویژه که جنبشهای اسلامی نیز به آن سطح نرسیدهاند که بتوانند خطر این مسئله را درک کرده و احساس کنند... در مقابل، جنبشهای سکولار و لیبرال، هرگز اهمیتی برای اینگونه نفوذها و تهاجم فرهنگی و مذهبی قائل نیستند و به قول معروف حتی تره هم برایش خرد نمیکنند.
اینک مصریها باید به کجا روی آورند؟ چه باید بکنند هنگامی که میبینند یکی از بزرگترین شهرهای اقتصادی و صنعتی آنان، مانند شهر ۶ اکتبر در حال تغییر و دگرگونی است تا به نسخهای دقیقا برابر با اصل، از شهر قم در ایران تبدیل شود؟ تا مخفیگاهی برای توطئهچینی و انتشار تشیع و شیعهگری در سایر نقاط مصر باشد؟ آنهم در حالی که همهٔ این تحرکات در پس پردهٔ انقلاب و تحولات آن مخفی شدهاند.
نویسنده: شریف عبدالعزیز (مفکرة الإسلام) ـ ترجمه و تنظیم: أبو عبدالله مدنی
عصر اسلام
IslamAge.com
[۱] دونمه واژهای مرکب و ترکی است، از دو کلمهٔ (دو) [که در اصل فارسی است] و کلمهٔ (نمه) به معنای نوع و گروه؛ و یعنی گروه و فرقهای که از دو اصل و ریشه بوجود آمده است. در اصطلاح، دونمه نامی است که ترکهای عثمانی بر گروهی از یهودیان نهاده، که پیرو شخصی یهودی تبار بنام شبتای زوی بودند. او در دولت عثمانی بدنیا آمد اما پدر و مادر او از جمله مهاجران یهودی بودند که از اسپانیا به سرزمین عثمانی مهاجرت کرده بودند. پدرش مردخای زوی، در بین ترکها به نام «قره منتشه» معروف بوده و به شغل سمساری اشتغال داشت. شبتای زوی یهودی، ادعا میکرد عیسی مسیحی است که همگان منتظر نزولش هستند و در پی برپایی امبرطوریی یهودی بود و به این خاطر توسط سلطان محمد چهارم دستگیر و محاکمه شد. سلطان محمد چهارم به او گفت: ادعا میکنی همان مسیحی هستی که انتظار نزولش میرود، پس معجزهای رو کن تا باورت کنیم و الا دستور میدهم لباس از تنت بیرون آورند و تیراندازان بدنه برهنهات را هدف قرار دهند، و اگر راست میگویی تیرها تأثیری بر بدنت نخواهند داشت. او که همچون همگی همکیشان یهودی خود خصلت کهن و دیرینه و معروف قوم یهود، یعنی آزمندی دنیا و داشتن عمری طولانی را در وجود خود داشت، برای فرار از مجازت مرگ، تمامی ادعاهای خود را انکار کرد و به ظاهر اسلام را پذیرفت. او و پیروانش از آن به بعد خود را به ظاهر مسلمان معرفی میکردند اما در خفی و در باطن تنها و تنها پیرو دیانت یهود بودند، از این رو و به سبب این نفاق و دو روییشان بود که ترکان عثمانی آنان را (دونمه) نامیدند. تا جاییکه حتی هرکدام از یهودیان دونمه، دو اسم داشتند، اسمی به ترکی و اسمی دیگر به عبری. (ویکیپدیای عربی)
|