سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

3 آذر 1403 21/05/1446 2024 Nov 23

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7327252
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 64   تعداد بازدید: 3331 تاریخ اضافه: 2010-02-25

بازتاب جنگ بدر

بازتاب خبر شکست قریش در مکه

مشرکان از میدان جنگ بدر به صورتی سازمان نایافته گریختند؛ در دشت‌ها و گوشه‌کنار و دل کوهها پراکنده شدند، و با بیم و هراس راه مکه را پیش گرفتند، نمی‌دانستند از شدت شرمساری چگونه وارد مکه شوند!

ابن اسحاق گوید: نخستین کسی که خبر این مصیبت قریشیان را به مکه برد، حَیسُمان بن عبدالله خزاعی بود. گفتند: چه خبر؟! گفت: عتبه بن‌ربیعه و شیبه‌بن ربیعه و ابوالحکم بن‌هشام و اُمیه‌بن خلف، و عده‌ای دیگر از سران قریش که نام برد، کشته شدند! وقتی اشراف قریش را یکی پس از دیگری نام بردن گرفت. صفوان بن‌امیه که در حجر اسماعیل نشسته بود، گفت: بخدا، این مرد عقل پابجایی ندارد؛ از او دربارهٔ من سؤال کنید! گفتند: صفوان بن امیه چه کرد؟ گفت: هان، اینک هموست که در حجر اسماعیل نشسته است! بخدا، پدرش و برادرش را دیدم که کشته شدند!

ابورافع- بردهٔ آزاد شدهٔ رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- گوید: من غلام عباس بودم. اسلام داخل خانوادهٔ ما شد. عباس اسلام آورد؛ ام‌الفضل، اسلام آورد؛ من نیز اسلام آوردم. عباس در آن ایام اسلام آوردنش را پنهان می‌داشت. ابولهب به جنگ نیامده بود و در مکه برجای مانده بود. وقتی خبر به او رسید، خداوند او را سرافکنده و خوار گردانید، و ما در اندرون خود قوت و عزتی یافتیم. من مردی بی‌دست و پا بودم. چوبه‌های تیر درست می‌کردم. در حجرهٔ زمزم چوبه‌های تیر را می‌تراشیدم. بخدا، من در آن حجره نشسته بودم و چوبه‌های تیرم را می‌تراشیدم و امّ‌الفضل نزد من نشسته بود، و خبری که شنیده بودیم ما را بسیار شادمان گردانیده بود.

ابولهب، در حالیکه دو پایش را به قصد شرارت با خود می‌کشید، از راه رسید و در کنار طنابهای حجره نشست. پشت او به من بود. در آن اثنا که وی نشسته بود، مردم گفتند: ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب وارد شد! ابولهب گفت: پیش من بیا؛ که خبرها- به جان خودم- باید نزد تو باشد! گوید: ابوسفیان در کنار وی نشست و مردم بالای سر او ایستاده بودند. گفت: ای برادرزاده؛ برای من بازگوی که وضع مردم چگونه بود؟

گفت: جز این نبود که ما با این جماعت روبرو شدیم، و شانه‌هایمان را زیر دست و پایشان افکندیم تا هرگونه که خواهند ما را بکُشند، و هرگونه که خواهند ما را اسیر کنند؛ و سوگند به خدا که با اینهمه مردم را سرزنش نمی‌کنم، مردانی سفیدچهره به جنگ ما آمدند، سوار بر اسبان ابلق، میان آسمان و زمین؛ بخدا، هیچ چیز را باقی نمی‌گذاشتند، و هیچ چیز در برابرشان تاب مقاومت نداشت!

ابورافع گوید: من طناب‌های حجره را با دستم بلند کردم و گفتم: آنان- بخدا- فرشتگان بوده‌اند! گوید: ابولهب دستش را بلند کرد و سیلی محکمی بر صورت من نواخت، که صورتم ورم کرد. آنگاه مرا از جایم برگرفت و بر زمین کوبید. آنگاه بر سر من نشست و پیوسته مرا می‌زد. من مردی ناتوان بودم. ام‌الفضل یکی از عمودهای حجره را گرفت و برکشید، و با آن ضربتی بر ابولهب وارد کرد که سرش را به شدت شکست، و گفت: او را ناتوان یافته‌ای که مولای وی اینجا نیست، و برده‌ای بی‌کس و کار است؟!

بخدا، ابولهب از آن پس هفت شبانه روز بیشتر دوام نیاورد، و خداوند او را به بیماری عَدَسه- که زخمی بدشگون نزد مردمان عرب بود- مبتلا ساخت و همان بیماری او را از پای درآورد. پسرانش او را ترک گفتند. سه روز جنازه‌اش در کناری افتاده بود و کسی به جنازه‌اش نزدیک نمی‌شد، و درصدد به خاک سپردنش برنمی‌آمد. تا اینکه بالاخره از ترس طعن و لعن مردم از بابت رها کردن وی، گودالی برایش حفر کردند، و به واسطهٔ تکهٔ چوبی جنازهٔ وی را در آن گودال افکندند، و از دور آنقدر پاره‌سنگ بر گور او فرو ریختند تا با زمین هموار شد.

مردم مکه این چنین اخبار شکست قطعی قریشیان را در جنگ بدر دریافت کردند. این اخبار در آنان آثار بدی از خود برجای گذاشت، تا آنجا که نوحه‌سرایی برای کشته‌شدگان را ممنوع گردانیدند، مبادا که دشمن شاد بشوند و مسلمانان آنان را شماتت کنند!

طُرفه حکایت اینکه اسود بن مطلب در جنگ بدر سه تن از پسرانش را از دست داده بود و دوست می‌داشت که بر آنان بگرید. چشمانش نیز کور بود. شب هنگام، صدای زنی نوحه‌سرا را شنید. غلام خودش را فرستاد و گفت: پرس و جوی کن، ببین ممنوعیت نوحه‌سرایی برداشته شده است؟ آیا از این پس قریشیان بر کشتگانشان نوحه‌سرایی خواهند کرد؟ شاید من هم بتوانم بر ابوحکیمه- پسرش را می‌گفت- بگریم؛ که اندرونم آتش گرفته است! غلام بازگشت و گفت: این، زنی است که بر شتری که گم کرده است می‌گرید! اسود دیگر نتوانست خودش را نگاهدارد و بالبداهه این ابیات را سرود:

اَتَبکی اَن یضل لها بعیر    ویمنعها من النوم الشهود

فلا تبکی علی بکر ولکن    علی بدر تقاصرت الجدود

علی بدر سراة بنی هصیص    ومحزوم ورهط ابی الولید

وبکی ان بکیت علی عقیل    وبکی حارثاً اسدالاسود

وبکّیهم ولا تسمی جمیعاً    وما لابی حکیمة من ندید

الا قد ساء بعدهم رجال    ولولا یوم بدر لم یسودوا

«آیا این زن به خاطر آنکه شترش را گم کرده است می‌گرید، و بی‌تابی و ناآرامی او را از خواب بازمی‌دارد؟!

«دیگر بر شتر گریه مکن، بلکه بر بدر گریه کن که بخت و اقبال‌ها آنجا همه بد آوردند!

«بر بدر که در آن بزرگان بنی هصیص و مخزوم و طایفه ابوالولید بودند!

«و اگر می‌خواهی بگریی، بر عقیل گریه کن، و بر حارث گریه کن؛ شیر شیران!

«و بر آنان همگی گریه کن و نام مبر؛ هرچند که ابوحکیمه نظیر و مانند ندارد!

«هان، که پس از این بزرگان، مردانی به سروری و مهتری رسیدند، که اگر جنگ بدر در کار نمی‌آمد، هرگز به سروری و مهتری نمی‌رسیدند!»


بازتاب خبر پیروزی در مدینه

وقتی پیروزی برای مسلمانان مسلم گردید: رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- دو بشیر به مدینه فرستادند تا پیشاپیش ورود فاتحان، مژدهٔ پیروزی لشكر مدینه را به اهل مدینه برسانند. عبدالله بن رواحه را به عنوان بشیر برای قسمت بالای مدینه، و زیدبن حارثه را به عنوان بشیر برای قسمت پایین مدینه فرستادند.

یهودیان و منافقان مدینه را با شایعات و تبلیغات دروغین به هم ریخته بودند؛ حتی خبر کشته شدن پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- را نیز منتشر کرده بودند. وقتی یکی از منافقان زیدبن حارثه را سوار بر قصواء- ناقهٔ رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- - دید، گفت: محمد کشته شده است، و این ناقهٔ اوست که ما می‌شناسیم؛ این نیز زید است که از شدت ترس و وحشت نمی‌داند چه بگوید، و گریخته و به سوی ما آمده است!

همینکه دو فرستادهٔ رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- وارد مدینه شدند، مسلمانان اطراف آندو را گرفتند، و آمادهٔ شنیدن اخبار از آن دو شدند، تا آنکه سرانجام برایشان مسلم گردید که مسلمانان پیروز شده‌اند. شادی و شادمانی همه‌جا را فرا گرفت، و شهر مدینه را صدای تهلیل و تکبیر به لرزه درآورد، و سران مسلمانان که در مدینه بودند، راه بدر را پیش گرفتند تا رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- را بخاطر این فتح بزرگ تهنیت گویند.

اُسامه بن زید گوید: خبر پیروزی مسلمین در جنگ بدر، زمانی به ما رسید که داشتیم خاک گور رقیه دختر رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- را که- همسر عثمان بن عفان بود، و رسول خدا مرا در کنار عثمان برای رسیدگی به کارهای او گماشته بودند- هموار می‌کردیم.


بازتاب جنگ بدر

جنگ بدر نخستین نبرد مسلحانهٔ مسلمانان با مشرکان، و نبردی سرنوشت‌ساز بود که برای مسلمانان یک پیروزی چشمگیر به ارمغان آورد، به گونه‌ای که قوم عرب یکپارچه به این پیروزی و تفوق قطعی اعتراف کردند. سخت‌ترین موج ناخوشایندی را دستاوردهای این جنگ در میان کسانی به وجود آورد که خسارت‌های کوبنده و کمرشکن دیده بودند، یعنی مشرکان همچنین، کسانی که فتح و فیروزی مسلمانان را ضربه‌ای کارساز بر کیان دینی و اقتصادی خودشان می‌دیدند، یعنی یهودیان. از همان آغاز که مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند، این دو گروه از خشم و کینه نسبت به مسلمانان آتش گرفتند؛ چنانکه خداوند سبحان می‌فرماید:

{لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُواْ}[1].

«و درخواهید یافت که سخت‌ترین دشمنی را با خداباوران مسلمان، یهودیان دارند و مشرکان!»

این دو گروه، در مدینه هوادارنی داشتند که وقتی دیدند جز اسلام‌آوردن راهی به سربلندی و نفوذ اجتماعی ندارند، اسلام آوردند، و این هواداران عبارت بودند از عبدالله بن اُبّی و یارانش؛ که این گروه سوم خشم و کینه‌ای کمتر از آن دو گروه دیگر نسبت به مسلمانان نداشتند.

یک گروه چهارم نیز وجود داشتند که عبارت از بادیه‌نشینان کوچ‌نشین اطراف مدینه بودند. برای این گروه، مسئلهٔ کفر و ایمان اهمیتی نداشت؛ اما، اینان اهل چپاول و غارت بودند. بر اثر این پیروزی بزرگ به هراس افتادند و پریشان شدند و ترسیدند که مبادا در مدینه یک دولت نیرومند تشکیل گردد، و نگذارد که اینان از راه چپاول و غارت، کسب قدرت و ثروت کنند؛ این بود که نسبت به مسلمانان کینه‌توزی می‌کردند، و با آنان دشمن شده بودند.

با این ترتیب، پیروزی در جنگ بدر، به موازات آنکه موجب عزت و کرامت و شوکت مسلمانان گردید؛ از اطراف، کینه‌توزی‌ها را به سوی ایشان روی‌آور گردانید؛ و طبیعی بود که هر یک از این گروه‌ها راهبردهایی را دنبال کنند که می‌پنداشتند آنان را به اهدافشان می‌رساند.

در حالیکه مدینه و اطراف مدینه تظاهر به اسلام می‌کردند، و درصدد توطئه‌پردازی و دسیسه‌سازی‌های پنهانی بودند؛ فرقه‌ای از یهود، آشکارا به مسلمانان اظهار دشمنی می‌کردند، و خشم و کینهٔ خودشان را ابراز می‌کردند. مکه نیز مدینه را به ضربات کمرشکن تهدید می‌کرد و آشکارا بنای خونخواهی و انتقام داشت، و علناً، در مقام بسیج عمومی بود، و با زبان حال خود به مسلمانان اخطار می‌کرد و می‌گفت:

وَلابد من یوم أر محجل    یطولُ استماعی بعده للنوادب

«ناگزیر، باید روزی روشن وتابناک فرا رسد که پس از آن گوش فرا دادن من به نوای نوحه‌سرایان به درازا انجامد!»

و عملاً، سرانجام، مکه، جنگی کوبنده را رهبری کرد، و تا پشت باروهای مدینه پیش آمد، و بازتابی ناخوشایند بر حیثیت و آبروی مسلمانان داشت.

مسلمانان، در راستای مقابله با این خطرات سهمگین نقش مهمی را ایفا کردند، که در آن نبوغ رهبری نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- مشهود بود، و نشانگر آن بود که تا چه اندازه آنحضرت نسبت به این خطرات هشیار بودند، و برای غلبه بر آنها چه برنامه‌های زیبنده‌ای داشتند، که در صفحات بعدی تصویر کوچک شده‌ای از آن را نشان خواهیم داد.

 


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- سوره مائده، آیه 82.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان