سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

11 تير 1404 06/01/1447 2025 Jul 02

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7764454
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 61   تعداد بازدید: 3116 تاریخ اضافه: 2010-02-24

کارشکنی‌های قریش علیه مسلمانان مدینه

پیش از آن آوردیم که کفّار مکّه چه سختی‌ها و ناراحتی‌هایی را برای مسلمانان در مکّه پیش آوردند؛ آنگاه، در آستانهٔ هجرت چه جُرم‌هایی را مرتکب شدند که آنان را سزاوارمصادرهٔ اموالشان از سوی مسلمانان و نبرد مسلمانان با آنان می‌گردانید. از آن پس نیز، دست از این بیراهه روی نکشیدند، و از دشمنی و تجاوز نسبت به مسلمانان خودداری نکردند؛ به عکس وقتی مسلمانان از چنگ آنان درآمدند، و برای خودشان در مدینه جایگاه و پایگاهی امن و امان پدید آوردند، خشم قریشیان بر مسلمانان شدت گرفت. از این رو، خطاب به عبدالله بن اُبّی بن سلّول- که در آن زمان هنوز مشرک بود- به عنوان رئیس انصار- پیش از هجرت- نامه‌ای نوشتند.

پیش از این دیدیم که انصار بر قبول ریاست و سروری وی یک سخن شده بودند، و نزدیک بود که او را پادشاه و فرمانروای خودشان گردانند، و اگر رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بسوی آنان مهاجرت نفرموده بودند، و انصار به آنحضرت ایمان نیاورده بودند، چنان نیز کرده بودند. قریشیان به عبدالله‌بن اُبّی و یاران مشرک وی نامه‌ای نوشتند و طی آن نامه سرسختانه این چنین به آنان هشدار دادند.

«شما حریف ما را جا و مکان داده‌اید؛ ما به خدا سوگند یاد می‌کنیم که با او به نبرد برمی‌خیزید، یا او را اخراج می‌کنید، یا اینکه ما یکپارچه بسوی شما می‌تازیم، و جنگجویانتان را به قتل می‌رسانیم و زنانتان را به اسارت می‌بریم!» [1]

به محض آنکه این نامه به دست عبدالله بن اُبّی رسید، وی به پا خاست تا دستورات برادران مکّی و مشرک خویش را اجرا کند. وی از آنجا که تصور می‌کرد رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- پادشاهی را از او بازستانده‌اند، کینهٔ آنحضرت را به دل گرفته بود. عبدالرحمان بن کعب گوید: وقتی این نامه به عبدالله بن اُبّی و دیگر بت‌پرستان و هواداران وی رسید، برای نبرد با رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- یک سخن شدند. وقتی خبر به نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- رسید، به دیدار آنان شتافتند و خطاب به آنان گفتند:

«لقد بلغ وعید قریش منکم المبالغ! ما کانت تکیدکم بأکثر ما تریدون إن تکیدوا به أنفسکم! تریدون أن تقابلوا أبناءکم وإخوانکم!»

«وعد و وعید قریشیان با شما چه کرده است! آنان آنقدر نمی‌توانند کار دست شما بدهند که شما خودتان می‌خواهید کار دست خودتان بدهید! شما می‌خواهید با فرزندان و برادران خودتان کارزار کنید!؟»

وقتی این سخنان را از نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- شنیدند پراکنده شدند[2].

در این مرحله، عبدالله‌بن اُبّی‌بن سلّول، از نبرد با مسلمانان چشم پوشید؛ شاید به خاطر آنکه یارانش را سست دید، یا به خاطر آنکه دریافت یارانش آگاه‌تر از آن‌اند که همراه وی به نبرد برخیزند. امّا، از رفتار و کردار وی چنین به نظر می‌آید که پیوسته با قریش همرازی و دمسازی داشت، و هرگاه فرصتی می‌یافت، از شرّ به پا کردن میان مسلمانان و مشرکان کوتاه نمی‌آمد. وی یهودیان را نیز با خود همراه کرده بود تا در این ارتباط او را یاری کنند؛ با وجود این، حکمت نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- هر بار آتش فتنه و شرّ آنان را خاموش می‌گردانید [3].


بستن راه مسجدالحرام

چندی بعد، سعدبن معاذ به قصد ادای عُمره به مکّه رفت، و در مکّه بر اُمیه بن خلف وارد شد، و به امیه گفت: بنگر ساعت خلوتی را درنظر بگیری تا من خانهٔ خدا را طواف کنم! نزدیک ظهر او را برای طواف خانهٔ خدا برد. ابوجهل آندو را دید و گفت: ای اباصفوان! این کیست که همراه تو است؟! گفت: این سعد است! ابوجهل خطاب به او گفت: چه می‌بینم؟ تو داری در مکّه به امن و امان طواف می‌کنی، در حالی که شما از دین برگشتگان صابیان را جا و مکان داده‌اید!؟ و شما بنا دارید که آنان را یاری کنید و به آنان مدد برسانید! هان بخدا، اگر نبود اینکه تو همراه ابوصفوان آمده‌ای، به سلامت نزد خانواده‌ات باز نمی‌گشتی!

سعد در حالی که صدایش را برای او بلند کرده بود- به او گفت: هان، بخدا، اگر بخواهی این راه را بر من ببندی، من راهی را بر تو خواهم بست که به تو دشوارتر بیاید! راهت را بسوی اهل مدینه خواهم بست! [4]


تهدید مهاجران

گویا، قریشیان عزمی فراتر از این برای شرّ به پا کردن داشتند، و در اندیشهٔ آن بودند که خودشان رأساً بر علیه مسلمانان، به ویژه بر علیه نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- قیام کنند.

این تنها یک وهم و خیال نبود. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- تا آنجا نسبت به عزم قریشیان بر شرارت و نیرنگ زدن به مسلمانان، اطمینان حاصل کرده بودند، که شبها خواب به چشمانشان نمی‌آمد، یا آنکه یاران آنحضرت پاسداری می‌کردند تا ایشان قدری بخوابند.

* بخاری و مسلم در صحیحین از عایشه -رضی الله عنه- روایت کرده‌‌اند که گفت: در آغاز ورود به مدینه، شبی رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بی‌خواب شده بودند، گفتند:

«لیت رجلاً صالحاً من أصحابی یحرسنی اللیلة».

«ای کاش مردی شایسته از یاران من امشب مرا حراست می‌کرد!»

گوید: در همان اثنا، صدای حرکت و جابجایی اسلحه شنیدیم؛ آنحضرت گفتند: «من هذا؟» کیستی؟ گفت: سعدبن ابی‌وقّاص! رسول‌خدا فرمودند: «ما جاء بک؟!» برای چه آمده‌ای؟ گفت: در دل خوف و هراسی نسبت به رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- احساس کردم؛ آمده‌ام از او حراست کنم! رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- او را دعا کردند، آنگاه خوابیدند [5].

این پاسداری و حراست از آنحضرت به برخی از شبها اختصاص نداشت، بلکه مسئله‌ای همیشگی بود.

* از عایشه روایت کرده‌اند که می‌گفت: رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- را شبها حراست می‌کردند، تا آنکه آیهٔ {وَاللّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}[6] نازل شد. آنحضرت سرشان را از خیمه بیرون کردند و گفتند:

«یا أیها الناس، انصرفوا عنی فقد عصمنی الله عزوجل».

«هان ای مردمان، از اطراف من پراکنده شوید، که خداوند عزوجل حفاظت مرا تضمین کرده است!» [7]

این خطر به رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- نیز منحصر نبود؛ خطری بود که تمامی مسلمانان را احاطه کرده بود؛ چنانکه اُبّی بن‌کعب روایت کرده و گفته است: زمانی که رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- و یارانشان به مدینه وارد شدند، و انصار آنان را جا و مکان دادند، قوم عرب یکپارچه بر علیه آنان متحد شدند؛ چنانکه مسلمانان شب بدون اسلحه نمی‌خوابیدند، و با اسلحه از خواب برمی‌خاستند.


اجازهٔ کارزار

در این اوضاع و شرایط هولناک، که در مدینه کیان مسلمین مورد تهدید قرار گرفته بود، و شواهد و قراین حاکی از آن بود که قریشیان از این بیراهه روی دست نخواهند کشید، و از این سرکشی به هیچ روی خودداری نخواهند کرد، خداوند متعال اذن قتال را برای مسلمانان نازل فرمود؛ البته در این مرحله، نبرد و کارزار را برای آنان واجب نگردانید. خداوند متعال فرمود:

{أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ}[8].

«به کسانی که طرف کارزار قرار می‌گیرند، روادید کارزار داده شد، به موجب آنکه بر آنان ستم رفته است؛ و خداوند بر پشتیبانی آنان بس توانمند است!»

در کنار این روادید نبرد، آیات دیگری نیز نازل شد حاکی از این که روادید جنگ و نبرد و کارزار، به منظور مبارزه با باطل، و برپا داشتن شعائر الهی است؛ چنانکه خداوند متعال فرمود:

{الَّذِینَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاة وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُور}[9].

«آن کسان اگر در زمین استقرارشان دهیم، نماز را به پا دارند و زکات را بپردازند، و امر به معروف و نهی از منکر کنند.»

همچنین، اذن قتال، ابتدا به نبرد با قریش اختصاص داشت. آنگاه، بعدها با دگرگون شدن اوضاع و احوال، به مرحلهٔ وجوب انجامید، و از قریش نیز فراتر رفت و دیگران را فراگرفت. بد نیست، در اینجا، پیش از آنکه به گزارش وقایع و حوادث بپردازیم، مراحل این امر را به اختصار از نظر بگذرانیم:

مرحلهٔ اوّل: تمامی قریشیان را «مُحارب» بشناسند؛ زیرا، بنای دشمنی را نهادند، و مسلمانان- لزوما- حق دارند با آنان نبرد کنند و اموال آنان را برای خود مصادره کنند؛ اما به غیر قریش یعنی دیگر مشرکان قوم عرب کاری نداشته باشند.

مرحلهٔ دوّم: کارزار را با همهٔ کسانی که از مشرکان عرب با قریش همدست و متحد شوند؛ و نیز همهٔ کسانی که از غیر قریش منفرداً به مسلمانان تعدّی و تجاوز روا دارند.

مرحلهٔ سوّم: نبرد با همگی یهودیانی که خیانت کنند یا به مشرکان بپیوندد؛ در حالیکه با رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- عهد و پیمان دارند، و پیمانشان را بشکنند.

مرحلهٔ چهارم: کارزار با اهل کتاب، مانند نصارا در صورتیکه به دشمنی با مسلمانان برخیزند؛ تا آنگاه که به دست خویش جزیه دهند، و بر حقارت خویش اعتراف کنند.

مرحلهٔ پنجم: دست بازداشتن از هر آنکه اسلام بیاورد؛ مشرک باشد، یا یهودی یا نصرانی به غیر آن؛ در آن صورت، به جان و مال او هیچ تعرّضی نخواهد شد مگر به موجب قانون اسلام، و حساب او با خدا است.

همینکه اذن قتال از جانب خداوند متعال صادر شد، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بر آن شدند جادهٔ اصلی بازرگانی قریشیان را از مکّه به شام در اختیار بگیرند، و برای این منظور دو راهکار اساسی را پیش گرفتند:

نخست، با قبایلی که در حاشیهٔ این جادّه، یا بر سر راه این جادّه در فاصلهٔ مکّه و مدینه سکونت داشتند هم‌پیمان شدند، یا با آنان پیمان عدم تعرّض بستند، همچنین، در اثنای لشکرکشی‌هایشان پیمانهای دیگر بستند، که گزارش آنها خواهد آمد.

دوّم، یکی پس از دیگری هیأت‌های اعزامی خودشان را به مناطق مختلف این جادّه گسیل داشتند.


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- سنن ابی‌داود، «باب خبرالنضیر»، ج 2، ص 154.

[2]- همان.

[3]- در این باره، نکـ: صحیح البخاری، ج 2، ص 655-656، 916، 924.

[4]- صحیح البخاری، کتاب المغازی، ج 2، ص 563.

[5]- صحیح البخاری، کتاب الجهاد، «باب الحراسة فی الغزو فی سبیل‌الله»، ح 2885؛ فتح الباری،‌ج 6، ص 95، نیز ح 7231؛ فتح الباری، ج 13، ص 232؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، «باب فضل سعدبن ابی‌وقّاص، ج 4، ص 1875، ح 40.

[6]- سوره مائده، آیه 67.

[7]- جامع‌الترمذی، تفسیر سورهٔ المائدة، ج 5، ص 234، ح 3046.

[8]- سوره حج، آیه 39.

[9]- سوره حج، آیه 41.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان