سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

3 آذر 1403 21/05/1446 2024 Nov 23

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7327124
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 6   تعداد بازدید: 4513 تاریخ اضافه: 2010-02-27

زندگينامه شيخ الاسلام ابن تيميه (661 - 728 هـ)

هرازگاهی خداوند متعال برای این امت رحمتی را مبعوث می دارد تا امر دینش را تجدید نماید و مجد و عظمت را به آن بازگرداند و همچنین آنچه از آموخته های دینی را که کهنه و فراموش گشته را دوباره زنده گرداند.

از جمله ی این مجددین: شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله تعالى است که دانشمندی جامع العلوم، دعوتگر به سوی خداوند باری تعالى، برپاکننده ی حق بود. از بارزترین صفات ایشان: عمل به دانسته هایش، آشکار کردن حق و حقیقت و زندگانی سرشار از اشتغال به تدریس می باشد؛ بنابراین در آن به کنکاش پرداخته و در آن درنگ می نماییم که فواید و بهره های بسیاری در آن نهفته است.

گفته های دانشمندان درباره ی ابن تیمیه:

سپاس خدای پدیدآورنده ی زمین و آسمان ها را که هر شیء را از نیستی به هستی آورده است و آن ها را دلایل و نشانه هایی روشن بر ربوبیت خویش قرارداد. دریاها و رودها را جاری ساخت و کوه های بلند را برافراشت، آسمان را با ستارگان آراست و آن را از دست دزدیده گوش دهندگان محافظت نمود و به سویشان شهاب هایی سوزناک را روانه کرد، خورشید و ماه را نشانه هایی آشکار و کسوف و خسوف آن دو را آزمون هایی برای بندگانش قرارداد. خداوندی که کتاب قرآن را فروفرستاد که در آن آیاتی روشن و آشکار هست. برترین خلایق را با بشارت ها وهشدارهایی بر ای بشر فرستاد، علیه افضل الصلاة و ازکى التسلیمات، و بهترین مصاحبان را برای وی برگزید که به سنت وی چنگ زدند و بر راه وی گام برداشتند که دارای والاترین صفات و خصوصیات و اخلاق بودند و پایبندترین کسان به کلمه ی تقوا و شایسته ترین آنان بودند و خداوند آنها را پیروزی و فتوحات بسیار را نصیب گردانید.

آنگاه بهترین خلایق را پس از ایشان برگزید تا این کتاب نورانی و روایات پیامبر صلی الله علیه و سلم را پاس دارند و آنان را واسطه ای بین مردمان و خداوند آسمان ها قرار داد. پروردگار متعال آن ها را به ستارگانی هدایتگر تشبیه نموده است و از خداوند منان خواستاریم تا ما را با ایشان و به همراه رسول خدا صلى الله علیه و سلم در بهشت برین گردآورد.

سپاس بی کران و پاک و بی شمار او راست چنان که شایسته ی شکوه و جلال او و قدرت لایتناهی او باشد، که بر ما منت نهاد که درس های علمی را به پایان رسانیم، و نیز به خاطر این دیدار شکوهمند با برادران و خواهران گرانقدر. این مایه ی کمال سرور و ارج و مباهات اینجانب است که خداوند مرا در این شب مبارک به همنشینی استاد ارجمند و فرزانه مفتخر ساخته است. ایشان از وقتی که همراهی شان را برگزیده ایم و از دوران خردسالی تا امروز نهایت لطف و احسان را در حق ما دریغ نداشته اند. قصد تمجید بیش از این را از ایشان ندارم چون ایشان هیچ نیازی به تعریف و تمجید کسی مانند من ندارند. سپاس خدای را که نیکی ها تنها با نعمتی از جانب وی به فرجام می رسند.

امروز از مردی سخن خواهیم راند که زمانه به داشتن چون اویی بر خود می بالد و زنان از آوردن همچون اویی عقیم اند، مردی که خداوند بر این صفات آفرید، کسی که بر اهل بدعت سختگیر بوده و یار و غمخوار اهل سنت است، درستیز با دشمنان خدا و درصلح و آشتی با دوستان پروردگار، علاقمندترین کسان به سنت و سخت رویگردان ترین آنان از بدعت: ایشان همانا شهره ی مشاهیر، مجدد دوران، مروارید زمانه، امام مفسر محدث حافظ فقیه مجتهد مجاهد احیاگر سنت و برکننده ی بدعت ها: شیخ الإسلام تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام بن تیمیه حرانی دمشقی ، امام زمانه و مقتدى به در عصر خویش، برکت دوران و نعمت روزگار، جان و جهان را در یاری حق و حقیقت و برافراشتن پرچم دین بذل نمود و عمری را در دور راندن باطل و رنج برد و شمشیر برکشید و حق را به جای آورد و جایگاهش را به آن بازگرداند. ذهبی درباره ی ایشان می گوید: شیخ ما شیخ الإسلام یگانه ی زمان خویش و دریای علم و دانش بود. ابن سید الناس می گوید: سید و استاد ما جناب امام دانشمند علامه ی فرزانه و خبره، حافظ و پارسا و پرهیزگار، پیشوا و شیخ اسلام و سرور علما و سرمشق پیشوایان و بزرگان، یاور سنت و کوبنده ی بدعت، حجت خداوند بر بندگان، بازدارنده ی کجروان و سرکشان است.

سیوطی گفته است: ایشان شیخ اسلام حافظ، نکته سنج، فقیه، مجتهد، مفسر، یگانه ی زمان و یکی از مشاهیری که اقیانوس دانش و از زمره ی معدود نوابغ پارسا و دردانه ها بود. امام شوکانی می گوید: پس از ابن حزم کسی مانند وی را ندیده ام و گمان ندارم که فاصله ی زمانی بین این دو مرد همانند ایشان یا مدعی آن را به خود دیده باشد. ابن دقیق العید بعد از آنکه از وی سؤال کردند: آیا او را دیده ای؟ پاسخ داد: او را دیده ام. گفتند: با او سخن نیز گفته ای؟ گفت: با وی سخن گفته ام. پرسیدند: با وی به مناظره نشسته ای؟ پاسخ داد: خیر. گفتند: چرا؟ گفت: چون او سخن گفن دوست داشت و من خاموشی را. (یعنی او وقتی به سخن می پرداخت همچون سیلی پیشرو بود و برای آنکه او دریای دانش بود.) پرسیدند: درباره ی او چه می گویی؟ گفت: گویم که او کسی چون خود را هرگز ندید. ابن حجر می گوید: شهرت امامت شیخ تقی الدین اظهر من الشمس است. ملقب ساختن ایشان به عنوان شیخ الاسلام از حیات وی تا کنون بر زبان دانایان جاریست و در طول فرداها نیز همچون گذشته ادامه خواهد یافت و جز افراد ناآگاه و بی انصاف کسی منکر این عنوان نیست. او بزرگ ترین قیام را علیه بدعتگران، روافض، حلولیه و اتحادیه برانگیخت. ادامه می دهد: در مورد برتری او در در دانش ها و بازشناسی گفتار و مفهوم از همدیگر، بزرگان هم عصر وی اعم از امامان شافعی و دانشمندان حنبلی بدان ازعان داشتند.

ابوالحجاج مزی می گوید: چون او کسی را ندیده ام. این درحالی است که ابوالحجاج از نکته سنج ترین دانشمندان و حافظی کارآزموده و ریزبین بود که تسلط بسیاری بر جرح و تعدیل و علم رجال و اسانید داشت، درباره ی شیخ الإسلام می گوید: کسی چون او را ندیده ام و او نیز چون خود کسی را ندیده است. کسی را داناتر به کتاب خدا و سنت رسول الله صلى الله علیه و سلم و پایبنتر از وی بدان را نیافته ام.

به همین سبب لازم دیدیم که درباره ی جوانب مختلف زندگی شیخ الإسلام و سرور بزرگان کاوش نماییم. از جمله ی این جوانب: جنبه ی علمی است. در او خبری از غرور و تکبر نبود. ایشان دانشمندی ربانی، امام و مفتی ائمه و دریای علوم بود. پیش از صحبت در مورد این جنبه مهم از زندگانی شیخ الاسلام باید مقدمه ای را درباره ی فضیلت علم و عالم برای گشودن این باب و کمک به دست یافتن به عمق مطلب بیان نماییم......

فضیلت علم و عالم:

از حضرت حذیفة بن یمان رضی الله تعالی عنه و أرضاه روایت شده که تعریف می کند: رسول الله صلى الله علیه و سلم فرمودند: {فضل العلم خیر من فضل العبادة، وخیر دینکم الورع} یعنی: «فضیلت علم از فضیلت عبادت بهتر است و بهترین دیانت شما پارسایی است.» رسول الله صلى الله علیه و سلم بزرگ ترین دعا را برای حضرت ابن عباس رضی الله عنهما بیان نمود، وقتیکه وی برای رسول الله صلى الله علیه و سلم آب وضویش را آماده نمود تا هنگامی که آنحضرت صلی الله علیه و سلم شب برمی خیزد با آن وضو بگیرد، و فرمود: {اللهم فقهه فی الدین وعلمه التأویل} یعنی: « خداوندا! به ابن عباس، بینش در دین، عطا فرما!» و در روایتی دیگر در کتاب صحیح آمده است که پیامبر صلى الله علیه و سلم می فرماید: {اللهم علمه الکتاب} یعنی: « بار الها! به او کتاب (قرآن) بیاموز!» و همانطور نیز شد. رسول الله صلى الله علیه و سلم فرموده اند: {من سلک طریقاً یطلب فیه علماً سهل الله به طریقاً إلى الجنة، وإن الملائکة لتضع أجنحتها لطالب العلم رضاً بما یصنع، وإن العالم لیستغفر له من فی السماوات ومن فی الأرض حتى الحیتان فی الماء، وفضل العالم على العابد کفضل القمر على سائر الکواکب} یعنی: «آنکه در راهی رود که در آن طلب علم کند، خداوند برایش راهی را بسوی بهشت آسان می کند. و همانا فرشتگان بواسطه ی رضایتی که از کارش دارند، بالهای خود را برای طالب علم می گسترانند و همه کسانی که در زمین و آسمان اند، حتی ماهی ها در آب برای عالم آمرزش می طلبند و فضیلت عالم بر عابد مانند فضیلت ماه شب چهارده بر دیگر ستاره هاست.»

نورافشانی ماه در آسمان کجا و سوسوی دیگر ستارگان کجا!؟ پیامبر صلى الله علیه و سلم همچنین می فرماید: {وفضل العالم على العابد کفضل القمر على سائر الکواکب، وإن العلماء ورثة الأنبیاء، وإن الأنبیاء لم یورثوا دیناراً ولا درهماً، إنما ورثوا العلم، فمن أخذه أخذ بحظ وافر} یعنی: « و فضیلت عالم بر عابد مانند فضیلت ماه شب چهارده بر دیگر ستاره هاست و اینکه علما میراثبر پیامبران اند و پیامبران درهم و دیناری به میراث نگذاشتند، بلکه علم را به ارث گذاشتند، کسیکه آن را گرفت بهره ی وافر گرفته است.»

از حمید بن عبدالرحمن روایت شده که می گوید: شنیدم که حضرت معاویه رضی الله عنه و أرضاه در خطبه ای چنین می گفت: از رسول الله صلى الله علیه و سلم شنیدم که می فرمود: {من یرد الله به خیراً یفقهه فی الدین} یعنی: « خداوند به او اراده ی خیر کند، در دین دانشمندش سازد.» این حدیث دارای یک معنی ظاهری و نیز یک معنی ادراکی است، به این ترتیب که؛ معنی ظاهری آن: هرگاه خداوند برای بنده اش خیر و نیکی در نظر داشته باشد او را در دین دانا می سازد، اما مفهوم آن: کسی که دانایی و آموخته ای از علم را نداشته و دانش دینی نداشته باشد خداوند نظر خیر به وی ندارد، بنابراین چه زیانکار است آنکه از مجالس علم روی گرداند! پیامبر بزرگوار صلى الله علیه و سلم می فرماید: {من یرد الله به خیراً یفقهه فی الدین، وإنما أنا قاسم والله یعطی} یعنی: « هر کس که خداوند در حق او اراده ی خیر نماید، به وی فهم دین، نصیب خواهد کرد. من (رسول الله) تقسیم کننده ی (علوم و معارف شریعت) هستم. اما عطا کننده ی اصلی، خداوند است.» این موضوع بیانگر اشاره ای رسول الله صلى الله علیه و سلم به این نکته است که "فهم" که رکن علم و دانش می باشد (اگر کل علم هم نباشد) صرفاً فضل و کرم خداوند متعال است، که با این آیه ی مبارکه همخوانی دارد که خداوند متعال فرموده است: وَمَا بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنِ اللَّهِ [النحل:53] یعنی: « و هر نعمتى که دارید از خداست‏.»، وَاللَّهُ أَخْرَجَکمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکمْ لا تَعْلَمُونَ شَیئًا وَجَعَلَ لَکمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ [النحل:78] یعنی: « و خدا شما را از شکم مادرانتان در حالى که چیزى نمى‏دانستید بیرون آورد و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد.» پیامبر خدا صلى الله علیه و سلم فرموده است: {إنما أنا قاسم، والله یعطی، ولا تزال هذه الأمة قائمة على أمر الله لا یضرهم من خالفهم، حتى یأتی أمر الله} یعنی: « من (رسول الله) تقسیم کننده (علوم و معارف شریعت) هستم. اما عطا کننده ی اصلی، خداوند است. و این امت همچنان بر دین خدا استوار خواهد ماند ومخالفت مخالفان به آنها ضرری نخواهد رساند تا اینکه قیامت فرا رسد.»

درباره ی این گروه نصرت یافته و رستگار را بسیاری از محدثین می گویند: آنان را کسی جز اهل حدیث نمی دانیم. حضرت علی بن ابی طالب به کمیل می فرماید: علم بهتر از ثروت است، علم تو را محافظت نماید اما تو ثروت را حفظ می نمایی، علم حکم و فرمان دهنده و ثروت حکم پذیر و محکوم است، ثروت با خرج کردن کاسته می شود و علم با صرف نمودن افزون گردد.

همچنین می فرماید: یک عالم برتر است از روزه دار شب بیدار مجاهد، و با مرگ یک عالم در اسلام شکافی افتد که جز با جانشینی از وی پر نمی گردد، هیچ از غرور و خودپسندی نمی باشد، که خداوند جل جلاله در لوح محفوظ نگاشته است که: نابودی این دنیا و ویرانی آن بسته به مرگ علمای ان است؛ برای همین پیامبر خدا صلى الله علیه و سلم، چنانچه در صحیحین بیان شده است، می فرماید: {لا تقوم الساعة حتى یفشو الجهل ویقبض العلم، وإن الله لا یقبض العلم انتزاعاً ینتزعه من صدور العلماء، ولکن یقبض العلم بقبض العلماء، حتى إذا لم یبق الله عالماً أو لم یبق عالم اتخذ الناس رءوساً جهالاً، فسألوهم فأفتوا بغیر علم فضلوا وأضلوا} یعنی: «قیامت برپا نمی شود تا وقتیکه نادانی شایع شده و دانش برگرفته نشود، خداوند علم را از سینه ی بندگان خود محو نمی کند، بلکه با وفات علما آنرا از بین می برد، و وقتی که علما از بین رفتند، مردم، جاهلان را رهبر خود قرار می دهند و مسائل خود را از آنها می پرسند. رهبرانشان نیز از روی جهالت، فتوا می دهند که هم خود گمراه میشوند وهم دیگران را به گمراهی می کشند» بنابراین قیامت فرانمی رسد مگر با مرگ عالمان.

معاذ بن جبل رضی الله عنه و أرضاه می گوید: دانش بیاموزید که فراگیری آن ترس از خدای و تلاش برای آن عبادت است و مطالعه اش تسبیح پروردگار و جستجوی آن جهاد، و یاددادن آن به کسانی که نمی دانند صدقه و گسترش دادن آن در بین شایستگان مایه ی نزدیکی به خداوند می باشد؛ چون آنان نشانگران حلال و حرام هستند، و مونس ترس و وحشت ها، همنشین تنهایی ها و راهنمایان در شادی و اندوه و دین همراه با اخلاق، نزدیکی و وصل برای غریبان هستند که خداوند متعال بواسطه ی ایشان کسانی از خلایق را به عنوان راهبر و سرمشقی که از او پیروی کنند بلند گرداند، امامانی در میان مردم اند که بر جای پای ایشان راه می پویند. ابوالدرداء رضی الله عنه و أرضاه گفته است: مثال علماء در میان مردم همچون ستارگانی در آسمان هستند که بدان ها راه جویند. امام احمد می گوید: مردمان بیش از آب و غذا به دانش نیازمندند؛ برای اینکه انسان در روز یک یا دو بار به آب و غذا نیاز پیدا می کند ولی به تعداد نفس هایش به دانش نیازمند می باشد. در سنن از رسول خدا صلى الله علیه و سلم نقل شده که فرموده است: {لا یزال الله یغرس لهذا الدین غرساً یستعملهم لنصرة دینه} یعنی: «خداوند همچنان برای این دین نهال هایی را می نشاند تا برای یاری نمودن دینش از آن ها بهره گیرد.» ابن القیم می گوید: این نهال ها همان اهل علم و دانش هستند.

عمر بن عبد العزیز بیان می دارد که آن کسی که بدون علم بندگی و عبادت می نماید بیش تر از آنکه به اصلاح و نیکی بپردازد تباه می نماید و گفته است: کسی که بدون علم به عمل دست یازد بیش از آنچه بنا می کند ویران خواهد ساخت و داستان آن راهب و دانشمندی که درباره ی قتل نود و نه نفر فتوا می دادند از قصه ی شما چندان جدا نیست.

یک از حکماء گفته است:

"لیت شعری أی شیء أدرک من فاته العلم؟! لا شیء، وأی شیء فاته من أدرک العلم؟! لا شیء. "

یعنی:

«کاش میدانستم که چیست حاصل آنکس که دست از علم شست؟! هیچ! یا چه باشد خسران آن کس که علم اندوخت؟! هیچ!»

حسن بصری هم می گوید: قلم عالمان در روز قیامت با خون شهیدان وزن می شود، اگر عالمان نبودند مردمان مانند چهارپایان می بودند. همچنین سالم بن ابی جعد گفته است: سرور من مرا به سیصد درهم خریداری نمود. بعد مرا آزاد کرد. با خود گفتم: چه حرفه ای بیاموزم؟ غلامی سیاه و آزاد گشته، چه کار دیگری از دست او برمی آید؟ تعریف می کند: پس به حرفه ی علم آموزی روی آوردم و هنوز سالی بر من نگذشته بود که امیرالمؤمنین به دیدار من آمد و اجازه ی دخولش ندادم. اعمش سلیمان بن مهران در حفظ کوهی بلند بود و اگرچه مدلس(پنهانکار) بود اما فردی دانا و آزموده و نکته بین بود و پژوهشگری مسلط بر حدیث و متون فقه بود و می گفت: اگر احادیث نبودند مردم به من وقعی نمی نهادند. برای همین لقمان گفته است: دانش فقرا را بر جایگاه پادشاهان می نشاند. معاذ بن جبل رضی الله عنه می گوید: علم حیات قلب ها است از مرگ نادیدن و نور دیدگان در برابر تاریکی ها است و نیروی ایمان است در مقابل ضعف و سستی آن، بنده بواسطه ی آن به جایگاه آزادگان و همنشینی پادشاهان می رسد و به درجات والا در دنیا و در آخرت، اندیشه و تفکر نمودن در راه آن برابر است با روزه داری و بحث و بررسی ان همشأن شب بیداری است و بواسطه ی آن خداوند متعال را فرمان می برند و با خویشان پیوندند بدان حلال را از حرام بازشناسند، علم امام است و پیشوا و عمل دنباله رو آن است، سعادتمندان آن را بیاموزند و نگون بختان از آن بی بهره بمانند.

حضرت معاذ رضی الله عنه بیان داشته است که خداوند متعال سعادت و خوشبختی را به اهل علم و دانش موقوف ساخته است و شقاوت و بدبختی را به اهل نادانی و جهل. امام بخاری برای روشن ساختن قدر و منزلت علم و دانش بر فضیلت عبادت تا جاییکه ممکن بوده است کتاب صحیح رسا به خوبی فصل بندی(باب گذاری) نموده است. چنانچه در کتاب صحیح آمده است: باب (فصل) علم قبل از عمل، برای این کار خود این آیه را از قرآن کریم گواه آورده است که: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک [محمد:19] یعنی: «پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست و براى گناه خویش آمرزش جوى!» بنابراین در ترتیب کتاب استغفار را پس از علم آورده است. پس دانستیم که اهل علم و دانش هرگز مانند اشخاص نادان و جاهل نیستند.

در اینجا زیباترین مثال یک عالم ربانی را بیان می داریم که از وی سرمشق گیرند و درپی راه می پویند. این دانشمند نابغه و شهسوار میدان علم و دانش، همانا دانشمند ربانی شیخ الاسلام ابن تیمیه است: دوستان گرانقدر! هیچ عالم و طالب علمی از همت و اراده ی بالا بی بهره نباشد، چرا که همت والا مقدمه ی پایداری و موفقیت است و فرود امدن همت و اراده مقدمه ی شکست و خسارت است. مسلم در صحیح خویش از یحیى بن ابی کثیر روایت می کند که گفته است: علم با آسودگی تن به دست نیاید. و گفته اند: جوینده یابنده است و آنکه والایی بجوید شب ها را تا سحر بیدار ماند. شاعر می گوید: "لا تحسبن المجد تمراً أنت آکله لن تبلغ المجد حتى تلعق الصبرا"

یعنی: «دست یافتن به بزرگی را چون خوردن خرما آسان مپندار........ که دستت به بزرگی نرسد تا به شکیبایی نیاویزی.»

زندگینامه ی شیخ الاسلام ابن تیمیه

کودکی و دوران جوانی ابن تیمیه:

شیخ الاسلام انسانی پرهیزگار، پاک، زاهد و پارسا، عابدی بی علاقه به دنیا، بسیار روزه دار و شب زنده دار بود، همواره به ذکر پروردگارش مشغول بود در حد و مرزهایی که خداوند عزوجل نهاده می ایستاد، امر به معروف و نهی از منکر می نمود، همتی بسیار بلند و همچون کوه داشت، از دانش سیر نمی شد و مطالعه سیرابش نمی نمود، از کثرت کار و تلاش خسته نمی شد و از کاوش و بررسی دست نمی کشید. آثار نجابت در همان کودکی در وی پیدا بود. کودکی باهوش، زیرک و دارای حافظه ای قوی بود.

چنان شهرت یافته و آوازه اش برخاسته بود که استادی در شهر حلب که شهرت وی در همان خردسالی اش به گوش وی خورده بود آمد و فرصت را غنیمت شمرد و از وی سؤالاتی به عمل آورد و وقتی که پاسخش را داد، خواست تا حفظ او را بیازماید، لوح بزرگی به همراه داشت، گفت: پسرم! این لوح را بگیر و آن را پاک کن. سپس بعضی از احادیث را بر آن نوشت و آن ها را یک بار برای او برخواند، سپس لوح را به او داد و گفت: می توانی این احادیث را برایم بخوانی؟ ابن تیمیه آن ها را برایش از حفظ خواند، شیخ شگفت زده شد و گفت: پسر جان این ها را پاک کن. سپس تعدادی از اسانید را برگزید و آن ها را بر روی لوح نگاشت. آنگاه گفت: این اسانید را نگاهی بیانداز. لوح را به او داد و او نیز آن ها را از حفظ برای وی بازخواند. شیخ که بسیار از سرعت حفظ و فراگیری این کودک به شگفت آمده بود درستایش منزلت وی گفت: بدون تردید این کودک شأن و منزلتی بزرگ خواهد داشت، چون کسی مانند او دیده نشده است. البته همانطور نیز شد.

شیخ الاسلام از همسالان خود در حفظ و وسعت اطلاعات و کار و تلاش بسیار پیشی جست، تا آنکه به درجه ی افتاء رسید و حال آنکه تنها بیست سال سن داشت. آنگاه به شروع به گردآوری و تألیف کتب کرد تا آنکه به درجه ی امامت رسید. امامی که در هر زمینه ای کسی به گردش هم نمی رسید. وقتی در باره ی فن و مهارتی از وی می پرسیدند با شنیدن جواب وی فرد گمان می کرد که وی تنها در همین زمینه تخصص والا دارد که اینچنین به ریزه کاری های آن وارد است.

تبحر ایشان در بسیاری از علوم:

در تفسیر افتخارات و موفقیت های بسیار داشت، نمونه ای در حضور ذهن داشتن آیات و استنباط احکام از میان آن ها داشت. ذهبی می گوید: وی اینگونه خودش و وسعت دایره ی استدلالاتش را توصیف می نماید: اتفاق می افتاد که برای یک آیه نزدیک به یکصد تفسیر را درمی یافتم، آنگاه از خداوند جل جلاله تقاضای فهمیدن آن را نموده و می گفتم: یا معلم ابراهیم مرا بیاموز. درباره ی علم آثار و احادیث اما وی چون کوهی راسخ در حفظ و دقت فهم، نقد و موشکافی، پژوهش و نگارش بود. ذهبی می گوید: او مهارت و تسلط کاملی بر علم رجال، جرح و تعدیل و طبقات آن ها و شناخت فنون و مهارت های حدیث و به عالی و نازل و صحیح و سقیم و بر حفظ متون داشت. برای همین یگانه شناخته می شد و در زمان خود کسی به پای او در یادآوری احادیث و استخراج دلایل از آن ها نمی رسید و در داعیه ی احادیث کتاب های ششگانه و مسند احمد او نهایت کار بود.

ذهبی درباره ی وی می گوید: هر حدیثی که ابن تیمیه از آن اطلاع نداشته باشد، اصلاً حدیث نیست. او کسی است که مردمان را با حدیث پیوند داد بی آنکه به واسطه ی این حدیث و آثار به تعظیم بشر متوسل شود. جای هیچ فخر و شگفتی نیست چون این شیوه ی علما ربانی پیش از وی نیز بوده است. از جمله امام ابوحنیفه که می فرماید: هرگاه دیدید که گفته ی من با گفته های رسول الله صلى الله علیه و سلم مخالف است فرمایش رسول الله صلى الله علیه و سلم برگیرید و گفته ی مرا به دیوار بکوبید. یا امام مالک، امام علم و دانش که امام شافعی درباره ی وی می گوید: هرگاه صحبت از حدیث باشد مالک ستاره ایست. امام مالک می فرماید: سخن هرکسی قابل پذیرش و رد شدن هست جز صاحب این قبر. وقتی از امام شافعی در مورد یک مسأله سؤال شد، یکی از یاران وی آن را با حدیثی از پیامبر صلى الله علیه و سلم پاسخ گفت، آن فرد سؤال کننده گفت: ای شافعی! آیا شما این گفته را می پذیری؟ وی پاسخ داد: من چه کسی هستم که بخواهم آن را بپذیرم؟ هرگز مرا دیده ای که از کلیسا بیرون بیایم؟! آیا هیچ زناری بر کمر من می بینی؟! من که هستم که فرمایش رسول خدا صلى الله علیه و سلم را نپذیرم؟!

داستان مناظره ی امام شافعی با اسحاق بن راهویه معروف است وقتی که امام احمد وارد مجلس امام شافعی شد و به اسحاق گفت: مردی را به تو نشان خواهم داد که تاکنون مانندش را ندیده ای. هنگامی که امام شافعی را دید، جوان تازه کاری را مشاهده کرد و گفت: مجلس ابن عیینه را که می گوید: فلان از فلان برای ما روایت نمود را واگذاریم و در مجلس این نوجوان بنشینیم؟ امام احمد پاسخ داد: اگر حدیث ابن عیینه را از بالا از دست دادی آن را از دست پایین می توانی دریافت کنی ولی اگر دانش شافعی را از دست دهی جای دیگری نمی توانی ان را بیابی. به این ترتیب آنان در مجلس امام شافعی نشستند و مسأله ای که طرح شده بود این بود که آیا خانه های مکه قابل فروختن هستند؟ آیا می توان آن ها را کرایه داد؟ و آیا قابل خریداری شدن می باشند؟ آیا قابل تملک هستند یا خیر؟ شافعی پاسخ داد: قابل تملک هستند و خرید و فروش شده و کرایه نیز داهده می شوند، و برای گفته ی خویش به این حدیث استدلال نمود که هنگامی که پیامبر خدا صلى الله علیه و سلم مکه را فتح نمود گفتند: {تنزل فی بیت عمک؟ قال: وهل ترک لنا عقیل من رباع} یعنی: «آیا در خانه ی عمویت اقامت خواهی نمود؟ فرمود: آیا عقیل از خرید خانه هایش چیزی برای ما گذارده است؟» فقه و حکم این حدیث بدینگونه است: که عقیل هنگامی که پدرش کافر بوده است ارث برده و این ارث را تملک نموده است و این خانه ها را خرید و فروش نموده است، و پیامبر صلى الله علیه وسلم نیز آن را تأیید کرده است. امام شافعی این حدیث را گواه آورد. اما اسحاق متوجه فقه این حدیث نگشت و بر این حکم امام شافعی اعتراض کرد و گفت: فلان از فلان از فلان از عایشه مرا خبر داده است-متوجه باشید که او در این جا دارد دربرابر فرمایش پیامبر با استفاده از گفته ی بهترین خلایق پس از رسول خدا صلى الله علیه و سلم می ایستد- گفته است که: فلان از فلان از عایشه نقل نموده است: نظر وی چنین نبوده است ، و فلان از فلان از زبیر برای من روایت نموده است: که نظر وی چنین نبوده است، و بعد نام تعداد زیادی از صحابه را برد. امام شافعی با عصبانیت برخاست و گفت: این دیگر کیست؟ به گونه ای که از شأن وی بکاهد، گفتند: ابن راهویه است، گفت: تو فقیه خراسان هستی؟ گفت: چنین می پندارند، امام گفت: کاش بچه ای بودی و گوشمالی ات می دادم، من به تو می گویم که رسول الله صلى الله علیه و سلم - پدر و مادرم فدایش- چنین می گوید و تو می گویی: فلان چنین گفت و فلان چنان گفت؟ درسی به او داد که هرگز از یاد نبرد. امام احمد گفته است: نه از من پیروی کنید و بپذیرید و نه از ابن عیینه و نه از ثوری، بلکه از جایی برگیرید که آنان برگرفته اند. برای همین ابن تیمیه این شعار را برافراشت و مردمان را بدون بالابردن عظمت افراد و تعظیم آنان با حدیث مرتبط ساخت و شاگردان گرانقدرش نیز از همین شیوه بهره گرفتند. بهترین شاگرد ایشان ابن قیم بود که گفته ای از وی برایمان به جا مانده است که باید آن را با آب طلا نوشته شود، او بیان می دارد: علم جز ان چیزی نیست که خداوند فرموده یا پیامبرش گفته و آنچه صحابه گفته اند است بدون دگرگونی و آن نیست که خود را باندانم کاری با اختلاف بین پیامبر و یک فقیه خسته نمایی. سخنی زیبا از شیخ الاسلام: وقتی حدیثی به تو می رسد، برای دو راه وجود دارد: اثبات سند آن و درک متن آن، و فهمیدن متن حدیث اساس کار است. در اینجا ابن تیمیه علم حدیث را با علم فقه آمیزد، و این همان چیزی است که شاگردی از شاگردانش که یک مصنف است برگزیده است، وی ابن رجب است که می گوید: طبقات علماء سه تا است؛ بالاترین و برترین آنان فقهاء محدثین هستند: کسانی مانند شافعی، احمد، بیهقی، نووی و ابن حجر و سایرین. برای همین شیخ الاسلام این دو علم را با هم گردآورده و می گوید: وقتی حدیثی به تو می رسد، برای دو راه وجود دارد: اثبات سند آن، که همان علم حدیث روایت است، و فهم متن حدیث که همان علم فقه یا فقه متن می باشد، او این دو علم را درهم امیخت و تاکنون نیز علما به تصحیح و تضعیف های ابن تیمیه باور دارند و ازان استفاده می کنند. آخرین این علما محدث شام دانشمند عصر، علامه البانی بود. وی در علم فقه دریایی بی کران بود، نویسنده ای باریک بین و پژوهشگر بود و گوینده ی این سخن بود: علم آن نیست که حلال و حرام را بدانی، لیکن علم آن است که جای تزاع و مباحثه را باقی گذارد و راجح را از مرجوح بازشناسد. یعنی: آنکه از دو نیک، نیک تر را و از دو بد بدتر را بازشناسی. خداوند ابن رشد را بیامرزد که می گفت: سازنده ی کفش مانند فروشنده ی آن نیست. این سخن ابن تیمیه را مورد تایید قرار می دهد، ابن تیمیه می گوید: علم آن نیست که حلال و حرام را بدانی، چرا که هرکس می تواند کتاب را بگشاید و بخواند که این حلال است و آن حرام، بلکه علم آن است که محلی برای چالش باز بگذاری و بدانی که چگونه میان راجح و مرجوح یکی را برگزینی، او می گوید: آنکه بهتر میان دو خوب را و بدتر را از بین دو بد بازشناسی.

ابن رشد می گوید: سازنده ی کفش مانند فروشنده ی آن نیست. تفاوت است میان فقیه عالم و ریزبین، پژوهشگر و کسی که انگار به مقلد خود می گوید تا ساکت شود و مناقشه و مجادله نکند و پاسخ کسی را ندهد و به تقلید خود ادامه دهند. فرق بین نویسنده و مقلد آن است که مانند فرق بین زمین آسمان است. به همین سبب ذهبی در تبیین فضیلت شیخ الاسلام چنین می گوید: شیخ الاسلام از دیگران در شناخت فقه و اختلاف مذاهب و فتاواى صحابه و تابعین صاحب فضل در مذاهب اربعه پیشی جست و همتایی ندارد. ابن سیدالناس نیز بیان می دارد: هنگامی که پیرامون تفسیر سخن می گوید پرچم دار آن است و زمانیکه در فقه فتوا می دهد نهایت آن را دریافته است.

نکته بینی و فهم دقیق ابن تیمیه:

از جمله مثال های فهم دقیق ایشان آن است که گفته است: اگر اجماع نمی بود، می گفتم: عده ی زنی که طلاق ثلاثه داده شده یکبار حیض می باشد و بر این نیز عقیده هستم، که بیانگر دقت نظر شیخ الاسلام می باشد. او به راستی شگفتی ساز زمان خویش بود، خلقتی متمایز داشت. خداوند متعال قدرت فهمی را به وی اعطا کرده بود که به دیگران نبخشیده بود. حضرت عمر بن الخطاب رضی الله عنه بیان می دارد که کل علم همان فهمیدن است؛ زمانیکه نامه ای را برای ابوموسى اشعری فرستاده و می گوید: درک و فهم، فهم آنچه نزدت می آورند. ابن تیمیه می گوید: اگر اجماع نمی بود می گفتم: عده زنی که طلاق ثلاثه داده شده یکبار حض می باشد و بر این عقیده هستم، که بیانگر دقت نظر شیخ الاسلام می باشد. اینجا فهم دقیق و نکته بینی وی را برایتان معلوم می سازم ابن تیمیه رحمه الله می گوید: بر عده دو حق وجوددارد؛ حق خداوند و حق شوهر. حق شوهر بازگشت است و در بینونه ی کبرى (طلاق بائن) رجعتی در کار نیست تا وقتیکه زن شوهر دیگری را اختیار نماید، و حق خداوند پاک گشتن رحم می باشد و پاک گشتن رحم با یک حیض واقع نمی شود. برای همین گفته است: اگر اجماع نبود می گفتم که بر مطلقة ثلاثه جز حق خداوند جل جلالخ نمانده است و عده اش جز یک حیض نمی بود. اما کتاب عقیده و ملل و نحل، تخصص و فن اوست و به خاطر آن جنگید و مناظره نمود. تا قرن ها بعد از وی عقیده ی سلفی صحیح جز با او شناخته نمی شد و بر گردن هر شخص سلفی منت بزرگی دارد. خداوند بواسطه ی او آتش سنت را برافروخت و آتش بدعت را فرونشاند. او گرد و غبار را از عقیده ی اهل سنت و جماعت برگرفت و به خاطر آن با اهل بدعت و گمراهی ستیز نمود. کتابخانه های اسلامی با کتاب ها و مقالات وی انباشته شده اند، خصوصاً درباره ی اسماء و صفات، مسائل ایمان و نبوت ها و رسالات.

قرار گرفتن وی تحت آزار و اذیت:

سخن را با بیان سنتی طبیعی به پایان می رسانم: ستاره ی شهرت هیچ عالم یا طالب علمی برنیامد مگر آنکه کسانی پیدا می شوند که به آنان کینه و حسد داشته باشند و به او افترا بزنند، شأن او را ناچیز جلوه دهند و وی را نادان بدانند. چنین کسانی بر دو قسم هستند: یک قسم از گفته های آن عالم یا طالب علم بی اطلاعند و این دسته از قسم دوم بهتر می باشند، برای آنکه اگر آن ها چیزی بدانند خاموش گردند و با سکوت و گوش فرادادن به ان عالم و طالب علم قدر او و بزرگی و منزلت والایش را دانسته و از بدگویی درباره اش دست بکشد.

حضرت علی بن ابی طالب قاعده ی مهمی را در این زمینه بنا نهاده است که امام اهل سنت و جماعت آن را در محل خود بکار برده است، حضرت علی رضی الله عنه می فرماید: انسان با آنچه نمی شناسد دشمنی کند. این به جا آوردن قاعده آنجاست که؛ وقتی به امام احمد گفتند: یحیى بن معین از امام شافعی بدگویی کرده و عیب او می گوید، سرگشتگه شد و گفت: یعنی یحیى بن معین درباره ی شافعی بدگویی می کند؟! گفتند: آری از شافعی بد می گوید، امام احمد گفت: یحیى حتماً از گفته های شافعی بی اطلاع است، و هرکس چیزی را نداند با آن دشمن گردد. برای همین بود که از علم شیخ الاسلام بی خبر بودند و می گفتند: از او درباره ی مسأله ای در مورد مشرق سؤال می کنیم و او برای ما درباره ی مشرق و مغرب و جنوب و شمال می گوید. ابن قیم در ذیل این گفته ها به توضیح و بیان این گفته می پردازد و اشاره می کند که این از آفات نادانی است: این از وسعت علم و آگاهی استاد ما و نادانی و کوته فکری آنان است.

اما قسم دوم: اینان اشخاصی حسود و کینه توز هستند. حسادت در تمام ادیان خصلتی ناپسند و مذموم است و شرع مقدس اسلام نیز به شدت از آن نهی کرده است. رسول خدا صلى الله علیه و سلم می فرماید: {ولا تحاسدوا} یعنی: «با یکدیگر حسادت نورزید.» حسادت دردی لاعلاج است و از خداوند عزوجل می خواهیم که همگی ما را از آن درور نگاه دارد. حسد آتشی است در جان انسان که جز به مرگ فرد مورد حسادت یا خارج شدن نعمت از کف وی راضی نمی شود و دست و دیده و زبان فرد در امان نیست. خواستار آن است که مانع آن شود که کردگار به طرف خیری رساند ولی توان آن را ندارد. شر این دسته به علما و طلاب علم بیش تر از جاهلان است. گروه بسیاری از این افراد به دشمنی با شیخ الاسلام در دمشق و مصر پرداختند. در دمشق بلندپایه ترین آنان منصوری و در مصر زین الدین بن مخلوف بود. این دو شیخ الاسلام به جهل و تجسیم متهم ساختند و حتی پا را فراتر نهاده و او را به کفر نیز متهم ساختند. شیخ الاسلام ابن تیمیه به خاطر سعایت و تهمت های این دو نفر شکنجه، اهانت، زندان، کتک و تبعیدو آزار بسیار دید.

زمانی که شیخ الاسلام به آموزش مردم و پیوند دادن آنان با کتاب خدا و سنت رسول الله صلى الله علیه و سلم پرداخت و تقلید و تعظیم اشخاص بر دین خداوند را مردود دانست، افراد جاه طلب و کسانی که معتقد به کورکورانه بودند و نیز صاحبان پست و مقام به خشم آمدند و به او تهمت هر ناروایی که با آن مردم را از وی دور سازند وارد ساختند تا دعوت او را خاموش ساخته و نگذارند کسی چشمانش به حقایق و روشنگری های وی بازشود. اما باید گفت: (لا حول ولا قوة إلا بالله)، و فرمایش خداوند متعال را به یاد می آوریم که می فرماید: وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ [یوسف:21] یعنی: « و خدا بر کار خویش چیره است ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.»

مبتدعانی که صفات خداوندرا نفی می کردند درباره ی وی می گفتند: او اهل تجسیم است؛ برای آنکه وی صفات خداوند را همانطور که پروردگار و رسولش صلى الله علیه و سلم اثبات نموده اند می پذیرد. اما مقلدانی متعصبی که کورکورانه به تقلید از فقها می پرداختند می گفتند: او اجماع را نادیده گرفته است و حتی به دلیل مسأله ی تبرک، طلاق ثلاثه و طلاق در حالت حیض قصد کشتن وی را داشتند.

قبرپرستانی که اولیا را بیش از پیامبر صلی الله علیه و سلم و حتی بیش تر از خداوند متعال بزرگ می داشتند می گفتند: او با اولیاء دشمنی دارد و پیامبران و فرستادگان خدا را ارج نمی نهد ... و دیگر افترا و یاوه گویی هایی که درباره ی شیخ الاسلام به هم می بافتند.

این حالت هیچ تعجبی ندارد چون قضایایی از این دست تنها دامان شیخ الاسلام را نگرفته و بلکه در طول تاریخ بارها و بارها برای هر فرد مصلح، مجدد یا مجتهدی روی می دهد که به سوی دین خداوند متعال بگونه ای که رسول الله صلى الله علیه و سلم آن را آورده است فرابخواند و مردم را به کنارنهادن آنچه خلاف آن باشد دست کشیدن از تعصب نسبت به اشخاص باوجود تقدیر و برزگداشت آنان دعوت کند. اهمیت زیادی دارد که قدر و احترام بزرگان و اشخاص فاضل و بزرگوار و گرانقدر را بدانیم اما قدر و اهمیت آنان را بالاتر از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم و شریعت رسول خدا صلى الله علیه و سلم نبریم، بلکه باید بدون تعصب نسبت به اشخاص آنان را بزرگ داشته و به آنان احترام بگذاریم، به دور از هرگونه مبالغه و زیاده روی.

عاقبت نیز به فضل و کرم خداوند جل لاله ازآن همان علمای ربانی است، برای آنکه آنچه برای خداوند باشد ماندگار است و هرچه برای غیر خدا باشد بریده و گسسته می شود. خداوندتبارک و تعالى می فرماید: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا ینفَعُ النَّاسَ فَیمْکثُ فِی الأَرْضِ [الرعد:17] یعنی: « اما کف بیرون افتاده از میان مى‏رود ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمین [باقى] مى‏ماند.»

تا اینجا درباره ی شیخ الإسلام و بزرگی ایشان و کتاب های وی سخن گفتیم و اینکه مردمان تاکنون همچنان وی را گرامی داشته و به او ارج می نهند و کتاب هایش را تدریس می نمایند، هرکس که خداوند را بطلبد خداوند برای او چیزی را اراده می کند که می خواهد، و این چه فوز و کامیابی بزرگی است برای علما!

فخر و مباهات تنها ازآن علما است، که آنان بر جاده ی هدایت و راستی اند و راهنمایان کسانی هستند که طلب هدایت نمایند. هرکس به آن اندازه از ارزش و احترام برخوردار می گردد که به نیکی و اصلاح پرداخته باشد، اشخاص نادان با علما و اهل علم و دانش سر ستیز دارند. بکوش تا با علم و دانش زندگانی ابدی را فراچنگ آوری! مردمان همه مردگانی هستند و تنها اهل علم و دانش زندگان این جهانند. با این گفته ها سخن را به پایان برده و از خداوند برای خویش و برای شما طلب آمرزش می نمایم! و فرصت را به شیخ و استاد بزرگوار می سپارم تا گوش هایمان را با آنچه نزد اوست بنوازد، که خداوند جزای خیرش دهاد.

بعضی از خصوصیات ایشان:

الحمد لله رب العالمین، الرحمن الرحیم، مالک یوم الدین، والعاقبة للمتقین، ولا عدوان إلا على الظالمین، وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، وأشهد أن محمداً عبده ورسوله. اللهم صلّ وسلم وبارک علیه وآله وصحبه. أما بعد:

راست ترین سخنان کتاب خداوند متعال است و بهترین راه و روش شیوه ی محمد صلى الله علیه و سلم است و بدترین امور آن است که نوپیدا باشد، هر امری نوپیدا گمراهی است و هر گمراهی در دوزخ.

پیامبر خدا صلى الله علیه و سلم می فرماید: {إن بنی إسرائیل کانت تسوسهم الأنبیاء، کلما هلک نبی خلفه آخر، أما هذه الأمة فإن الله تعالى یبعث لها على رأس کل مائة عام من یجدد لها أمر دینها} یعنی: « رهبری و زمامداری بنی اسرائیل را پیامبران علیهم السلام به دوش داشتند. و هرگاه پیامبری وفات می یافت، پیامبر دیگری بجایش می نشست، اما خداوند برای این امت در سر هر یکصد سال کسی را برمی انگیزد تا آن را تجدید نماید.» این حدیثی است که امام مسلم فی صحیح خویش آن را روایت نموده است ، و شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله تعالى خود یکی از آن بزرگوارانی است که دنیا را از دینداری سرشار ساخته و مردمان را آموختند. او مصداق قول متنبی شاعر است که می گوید:

"أنا الذی نظر الأعمى إلى أدبی وأسمعت کلماتی من به صمم الخیل واللیل والبیداء تعرفنی والسیف والرمح والقرطاس والقلم"

معنی شعر:

«من آنکسم که کوران ادبم را بنگرند و کران سخنانم را گوش دهند، سواران و شبانگاهان و بیابان و شمشیر و نیزه و کاغذ و قلم همه می شناسندم!»

این تنها قطره ای است از دریای بی کران شایستگی این امام بزرگوار. امشب ما همگی مهمانان خوان شیخ الاسلام ابن تیمیه هستیم و از سرچشمه ی او برمی گیریم و سیراب می شویم که خشک نگردد و نور او که خاموش نخواهد شد، که چون خورشیدی پرتو انوار تازگی بخش خود را به ماوراء زمان و مکان می گستراند.

آری، این استاد بزرگوار و ارجمند خداوند تبارک و تعالی قدر و یاد او را برافراشت، چون عمر خویش را در مسیر خدمت به دین خداوند متعال سپری نمود. این همان مردی است که آنچه از آموخته های سنت را که مندرس و فرسوده بود را دوباره زنده نمود و شرع خداوند تبارک و تعالى را تجدید حیات بخشید و پرچم عقیده ی سلفیه را برافراشت، در برابر هرگونه کجروی جنگید و در راه خداوند تبارک و تعالى با شمشیر و نیزه و در راه اعلاء کلمه ی الله عزوجل به جهاد پرداخت. در هر منصب گذرای دنیایی که بود پارسایی پیشه نموده بود. امکان آن برایش بود که حکمرانی یک شهر را کاملاً به عهده بگیرد اما آن را نپذیرفت و گفت: من فردی مردمی هستم و مرد دولت نیستم. ایشان بدینگونه فقه مورد نظر خداوند عزوجل را پی گرفت و خویش را وقف خدمت به شرع خداوند تبارک وتعالى نمود.

ابن تیمیه شخصی عادی و معمولی نبود، وی یکی از مفاخر گرانقدر امت اسلام، کوهی راسخ، پدیده ای تاریخی، امتی جای گرفته در ضمیر یک مرد، منهجی نمایان گشته در رفتار یک انسان و تاریخی بود که به نام انسان نگاشته شده بود؛ وی شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله تبارک و تعالى بود.

صفحات زندگانی ایشان نورانی و درخشان از پرتوافشانی آن انوار هدایت بود که خاموشی نداشت. چون ما مسلمانان در میان دیگر اقوام و ملت ها چنین شخصیت های پیشرو و راهبری را داریم، گردن امت ها و ملت ها در برابرش کج می شود، کسانی مانند ابن تیمیه که با خطی از نور بر پیشانی زمان حک شده است و تا ابد ماندگار است؛ برای آنکه خداوند تبارک و تعالى پاداش نیک کرداران را تباه نمی سازد، این سنتی جهانی در این دنیا است.

خداوند تعالى اجر کسی را که کار نیک انجام می دهد ازبین نمی برد. این انسان که خون و جان خویش را به شرع خداوند عزوجل آمیخته است، و روز و شب را پیوسته در خدمت به راه حق و راستی سپری نموده است. بی تردید امت اسلام این شخص را چون تاجی بر سر خود نهاده است و همچنان آوازه و نام شیخ الاسلام ابن تیمیه در همه ی آفاق عالم پژواک می یابد.

اما کسانی که با وی به دشمنی برخاسته و او را با تیر واحدی هدف قرار داده اند و درهای زندان و بازداشتگاه ها را بر رویش گشودند و به ریختن خون وی فتوا دادند. خداوند متعال نام و یاد آنان را فرونشاند و اکنون در زیر لایه های عصور خفته اند و فراموش شده اند. اما خداوند تبارک و تعالى یاد ابن تیمیه را تجدید نمود و قدر و ارج وی را بلند کرد و چنان شد که اکنون امت به دنبال وی در حرکت است و حتی دادگاه های شرعی در سرتاسر جهان اسلام بر اساس اجتهادات ابن تیمیه که پیشتر بدان می تاختند و طعنه می زدند عمل می نمایند و اکنون به عنوان شیوه ای پایدار در قوانین و دستوراتی که دادگاه های مذکور برپایه ی آن کار می کنند.

این چنین مردی حتماً باید نقش رهبری را برعهده گیرد، چون حقیقتاً مرد تمام دوران ها است. ابن تیمیه شیوه سلف را در دورانی که - که ایکاش از آن باخبر بودید - انوار سلف در آن فروخفته و تاریکی های بدعت آفاق را درنوردیده بود تا آنگاه که خورشید ابن تیمیه بردمید و تمام آن تاریکی ها را پراکند و با صوفیان اهل غلو جنگید و با فرقه های گمراه و بدعت گذار درستیز افتاد، سبک وشیوه ی سلف را آشکار ساخت و در هر زمینه کتابها نوشت و تنها به نگارش کتب اکتفا ننمود و امتی از علمای عالیقدر را تربیت نمود تا حامل منهاج و راه روشن پیامبر خدا صلى الله علیه و سلم باشند، گذشته از این ها او مردی خداترس، پارسا و توبه گر است که به سوی پروردگار یکتای خویش بازمی گردد؛ در تمام گرفتاری هایش از او یاری می طلبد.

با تأمل در زندگی ابن تیمیه داستان مردی را خواهی خواند که برساخته ی دین مبین اسلام و شریعت اسلام برای تبیین سرآمدی و شگفت انگیز بودن دین اسلام در پرورش دادن فرزندانی که دیدگان جهانیان را به سوی شرع مقدس اسلام متوجه می سازند برای مردمان بود. مردی مجاهد فی سبیل الله، برپادارنده ی حق، مردی پارسا، انسان دل آزرده ای که از خشیت خداوند می گریست و شانه هایش و کل وجودش از ترس خداوند متعال می لرزید، کسی که حاجات خود را به درگاه خداوند جل وعلا ابراز می دارد، همان کس که درباره ی خود چنین می گوید: وقتی که مسأله ای بر من مشکل می گشت به سوی مسجدی متروک می شتافتم و رویم را به خاک می مالیدم و در سجده می گریستم و می گفتم: ای معلم ابراهیم مرا بیاموز، و ای فهم دهنده ی سلیمان مرا بفهمان! به این ترتیب خداوند سبحانه و تعالى، معلم ابراهیم و فهم بخش سلیمان، او را می آموخت. پس آواز گریه هایتان را به دامان پروردگارتان بردارید حتی در هر کار کوچک یا ناچیز. نیروی ایمان برگی روشن و درخشان از صفحات زرین زندگانی ابن تیمیه رضی الله تعالى عنه بود.

حال و وضعیت او در ارتباط با خداوند تعالى:

اجازه دهیم شاگرد وی ابن قیم الجوزیه گوشه ای از زندگی ابن تیمیه را برای ما تعریف کند. این شاگرد مخصوص ابن تیمیه است، کسی که با او به زندان افتاد و تا پس از مرگ ابن تیمیه از او جدا نشد. او همچون پرتوی از انوار ابن تیمیه بود که به سوی این امت فرستاده بود. ابن قیم الجوزیه می گوید: از شیخ الاسلام ابن تیمیه شنیدم که می گفت: در دنیا بهشتی هست ( یعنی بهشت ایمان و آنچه پیامبر صلى الله علیه و سلم آورده است) که هرکس داخل آن نگردد در آخرت وارد بهشت نگردد.

یک بار به من گفت: دشمنانم چه می توانند با من بکنند؟! بهشت و بستان من در سینه ی من است!! (یعنی: ایمان و علم) هرجا که بروم همراه منند، زندان برای من خلوت است و اخراج و تبعید برایم گردش و سیاحت است و کشتن من شهادت در راه خداوند تبارک و تعالى است! پس تمام آن ها را به خداوند عزوجل سپردم، عنان تدابیر را به قدر وامی گذارم، آنگاه دیگر دشمنان خدای تبارک و تعالی با طالب علمی که عنان زندگی خویش را به خداوند عزوجل سپرده است چه می توانند بکنند؟ می داند که در هر امری از امور زندگی اش حکمتی از جانب خداوند تبارک و تعالى نهفته است، مگر نام آن ذات پاک حکیــم نیست؟!

در زندان خویش که در قلعه ای واقع بود می گفت: اگر به اندازه ی تمام این قلعه طلا ببخشم باز شکر این نعمت را به جا نیاورده ام. انسانی اسیر و محبوس در زندان درباره ی حال خویش ابراز می دارد که چنانچه به اندازه ی آن قلعه طلا خرج می کرد هنوز از عهده ی شکر نعمت خداوند تبارک و تعالى برنمی آید. وقتی سربازان آمدند تا وی را به زندان که بدان محکوم شده بود ببرند، چهره اش گشوده شد و شکفته شد و لبخند زد و گفت: خیلی وقت است که منتظر چنین روزی هستم، خیر بی پایانی در آن نهفته است. سپس با آنان روانه ی زندان گردید. هنگامیکه در زندان را بر وی قفل می زدند ذهنش گشوده شد و این آیه را بر زبان جاری ساخت: فَضُرِبَ بَینَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ [الحدید:13] یعنی: « آنگاه میان آنها دیوارى زده مى‏شود که آن را دروازه‏اى است باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد.»

همچنین ابن قیم جوزیه می گوید: هنگامی که ترس بر ما شدت می گرفت و بدگمان می گشتیم و دنیا بر ما تنگ و دشوار می گشت نزد او می رفتیم و کافی بود او را ببینیم و صدایش را بشنویم، در لحظه تمام آن حالات رخت برمی بست و به گشادگی سینه و قدرت و یقین و آرامش مبدل می گشت! منزه است خدایی که بهشت را پیش از دیدار خویش به بندگانش نشان می دهد و دروازه هایش را در سرای عمل برویشان می گشاید. ابن قیم می گوید: شنیدم که می گفت: ذکر برای قلب مانند آب برای مشگ است، حال و روز مشگ در فراق آب چگونه است؟! دفعه ای نزدش رفتم درحالیکه او از نماز صبح فارغ شده بود، همچنان نشست و تا نزدیکی های ظهر به ذکر خداوند مشغول شد و سپس روی به من نمود و گفت: این بامدادان من است و اگر خود را تغذیه ننمایم نیروهایم سست گردند. یعنی: آنکه ذکر خداوند تبارک و تعالى ماده ایست که بدان نیرویی می گیرم که بر قلبم وارد آمده و آفاق جان مرا روشن می کند و به کار و عمل برای خداوند تبارک و تعالى می شتابد. این معنى آن چیزی است که رسول خدا صلى الله علیه و سلم برای صحابه فرستاد، وقتی که به آنان فرمود: {إنکم لستم کهیئتی، إنی أبیت عند ربی یطعمنی ویسقینی} یعنی: «شما بر کیفیت من نیستید، که من نزد پروردگارم هستم، مرا غذا داده و سیراب میسازد.»

علماء نظرشان بر این است که: منظور وی آن چیزی است که خداوند تبارک و تعالب بر قلب وی می گشاید از ابواب معانی الهی که بدان سیر و سیراب می گردد. مضمون شعری چنین است: احادیثی هست که بیانگر آن است که دلبسته و مشغول شدن به ذکر و غافل ماندن از خورد و خوراک باعث نورافشاندن در هنگام سختی ها می گردد.

چنین مرد بزرگی را خداوند متعال برگزیده و امت در تاریکی های ظلمت خویش بی خبر مانده بود.

اخلاص در طلب حق و رهایی از فتنه های تمایلات و هوای نفس برگ زرین دیگری از زندگانی درخشان شیخ الاسلام ابن تیمیه است که می گوید: مشخص است که ایمان در کل تقواى الهی است. شرح و تفصیل اصول و فروع تقوى در این گفتار نمی گنجد، تنها می گوییم که تقوا مساوی است با تمامیت دین و سرچشمه ی خیر و ریشه ی آن است: به معنی اخلاص بنده در رابطه با پروردگار و عبادت و یاری جستن از وی. چنانچه حداوند متعال می فرماید: إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ [الفاتحة:5] یعنی: « [بار الها] تنها تو را مى‏پرستیم و تنها از تو یارى مى‏جوییم.» تمام آنانکه با وی بوده اند این خلوص وی را احساس نموده و آن را دریافته اند. از جمله امام سبکی که از دشمنان سرسخت ایشان بود در نامه ای چنین می نویسد: بنده همواره چنان گفته ام و قدر و ارزش وی -یعنی: ابن تیمیه - نزد من بالاتر و برتر از آن است، با گردآوردن تمام خصوصیاتی که خداوند به پارسایان داده است در وجود وی از قبیل پرهیزگاری، دینداری، نصرت دین حق، برخاستن برای آن، و بریدن از هرگون غرض و منظور دیگر، حرکت وی بر راه و شیوه ی سلف، برگرفتن دین از منبع اصلی اش، غیب ماندن وی در این زمان و بلکه در هر زمان و عصر دیگر.

حافظ ابن کثیر می گوید: کسی چون او در راز و نیازش، در یاری جستن از خداوند متعال، توجه و روی آوردن بسیار به پروردگار را ندیده ام. برای هر مسلمانی سزاوار و درخور است که در خداوند خویش را بکوبد و خواسته ها و احتیاجاتش را به خداوند جل وعلا عرضه کند، که یاری تنها خداوند تعالی را سزد و هرگاه دری را طلبیدی دری را بزن که در هر ساعتی از شبانه روز باز باشد و آن درگاه باری تعالی است. به همین سبب یکی از عرفا چنین می گوید: "هرکس پیوسته دری را بکوبد گمان آن می رود بر رویش بگشایند. بنابراین هرگاه کسی با التماس و تضرع بر درگاه خداوند سبحان بایستد و بماند به زودی خداوند جل وعلا در را به رویش خواهد گشود تا به همراه سابقین اولین از بزرگان و عالیمقامانی که مشعل هدایت را برگرفتند و در رکاب پیامبران و مصلحین و چون تلاشگرانی پویا و نستوه در راه خداوند تبارک وتعالى و به همراه مجاهدان زیر پرچم پیامبر خدا صلى الله علیه و سلم به آن درگاه درآید.

شیخ الاسلام ابن تیمیه مردی بس بزرگوار بود که وارد اسکندریه گردید و این مایه ی افتخار اهالی آن سامان است، که صحابه ی کرام رضی الله عنهم اجمعین و عده ی بیشماری از مشاهیر گرانقدر و بلندمرتبه پای بر آن سرزمین نهاده اند. در این شهر به دیدار شیخ الاسلام ابن تیمیه مشرف گشتیم. آنگاه که وی را به جهت محبوس گشتن در قلعه ی اسکندریه بدانجا فرستادند. ابن تیمیه به مدت هشت ماه در این شهر ماندگار شد و به گسترش اعتقاد سلف صالح رضی الله تعالى عنهم اجمعین پرداخت و شگفت انگیزترین کتاب ها را در پاسخ به ملحدان و منطقیون به این امت هدیه نمود. از وی درباره ی گفته های منطقیون سؤال شد و ایشان کتاب مفصلی را به رشته ی تحریر درآوردند، کتاب " الرد على المنطقیین" (یعنی: در پاسخ به منطقیون)، همچنین از وی درباره ی ابن سبعین صوفی ملحد پرسش کردند و وی مقاله ای با عنوان " بغیة المرتاد المعروفة باسم السبعینیة" را نگاشت. وی این ها را در همینجا یعنی در شهر اسکندریة نوشت. ایشان به فراخواندن مردم به راه و شیوه ی سلف صالح پرداخت و به حمد خداوند تبارک و تعالى از آن روز تاکنون مذهب سلفیه در شهر اسکندریه پابرجاست.

ثبات و توانایی ایشان در راه حق و حقیقت:

استواری و ثبات ابن تیمیه نیز برگ زرین دیگری را از زندگانی درخشان ایشان تشکیل می دهد. ایشان دارای چنان شخصیت و روحیه ی توانمندی بود که بیمی از دشواری های مخالفت در برابر سلاطین نداشت. ابن قیم رحمه الله تعالى می گوید: خدا می داند که کسی را ندیده ام مانند او زندگی خوش و گوارایی داشته باشد، باوجود تمام فشارهای زندگی و نبودن رفاه و تجملات و با آنکه دایم در حبس و مورد تهدید و تندی قرار داشت بازهم او از همه زندگی راحت تری داشت و خیالش آسوده و دلش آرام تر بود. خدمتکارش نیز تعریف می کند: پس از چند روز شمس الدین بن سعدالدین حرانی نزد شیخ آمد و خبرداد که قرار است او را به سوی اسکندریه بفرستند (یعنی امراء وی را مجبور می سازند) و مشایخ تدامره (تدمر شهری در شام می باشد) آمده و آنان نیز این خبر را بدو رساندند. آن ها می گفتند: تمام این کارها را می کنند تا تو با آنان موافقت نمایی، آنان درصدد قتل، تبعید یا زندانی کردن تو هستند. وی پاسخ داد: من اگر کشته شوم برایم شهادت است، اگر تبعیدم نمایند برای من هجرت است، اگر مرا به قبرس بفرستند اهالی آنجا را به سوی خداوند دعوت می کنم و مرا اجابت خواهند نمود و اگر مرا به زندان بیافکنند زندان محل عبادت من خواهد بود، من همچون میشی هستم که هرجور مرا بیفکنند بر پشم خویش افتم! این ها سخنان شاگردان پیامبرانند! به این ترتیب آنها از وی ناامید گشتند و از این کار منصرف شدند. بعدها وقتی که به همراه نماینده ی سلطان سوار بر مرکب شد، یکی از شاگردانش گفت: استاد اکنون مقام صبر است! ابن تیمیه گفت: بلکه جا و مقام حمد و شکر است که بر قلب من چنان شادی و سروری فرودآمده است که اگر بر سر تمامی اهالی شام و مصر تقسیم شود باز بیشتر بماند و اگر اکنون طلا می داشتم و آن را به شکرانه می بخشیدم باز حق یک دهم این نعمت را ادا نکرده بودم! امام ذهبی مؤرخ اسلامی بیان می دارد: ایشان بسیار حق گو و بازدارنده از منکر بود در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشگری بیم نداشت، انسانی توانمند و بااقدام و بدور از سازشکاری بود.

موضع گیری های او در برابر حکام:

از جمله موضعگیری های دلاورانه اش در آشکار ساختن حق زمانی بود که نزد سلطان ناصر رفت و او را به آمدن به شام برای مقابله با لشگر تاتار فراخواند و گفت: اگر از شام و یاری و دفاع از اهالی آن شانه خالی کنید بدانید که خداوند تعالى کسی جز شما را برای یاری آنان برمی خیزاند و به جای شما کسانی دیگر جایگزین می کند، و این آیه ی شریفه را تلاوت نمود: هَاأَنْتُمْ هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکمْ مَنْ یبْخَلُ وَمَنْ یبْخَلْ فَإِنَّمَا یبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِی وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیرَکمْ ثُمَّ لا یکونُوا أَمْثَالَکمْ [محمد:38] یعنی: «شما همان [مردمى] هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏اید پس برخى از شما بخل مى‏ورزند و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده و [گرنه] خدا بى‏نیاز است و شما نیازمندید و اگر روى برتابید [خدا] جاى شما را به مردمى غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود.» این سخنان به گوش شیخ ابن دقیق عید رسید و آن را بسیار پسندید و از این استنباط شگفت زده گشته و از چنین برخورد ابن تیمیه با حکام و سلاطین در عجب افتاد و از شیخ الاسلام نزد سلطان ناصر بدگویی نمود و وی را فراخوانده و گفت: شنیده ایم که تو با تاتار در ارتباط هستی و در پی به دست آوردن قدرت هستی! شیخ برسرش فریاد کشید: ای بیچاره من در جستجوی ملک و قدرتم؟! والله که ملک و قدرت تو و ملک پدرت و ملک مغول همگی برای من قدر دو فلس ارزش ندارند. وی این سخنان را رودر روی سلطان و اطرافیانش گفت و همگی از هیبت شیخ بزرگوار رضی الله تعالى عنه و أرضاه به واهمه افتادند.

ایشان کسی بودند که به نمایندگی از جانب اهالی شام برای رویارویی با سلطان قازان، سلطان دولت مغولی، در زمانی که برای اشغال سرزمین شام آمده بودند و قصد حرکت به سوی مصر را داشتند رفت. شیخ الاسلام ابن تیمیه نزد وی رفته و با تندی با او صحبت نموده و گفت: تو می پنداری که مسلمانی درحالیکه پدر و پدربزرگت مشرک بوده اند ولی با اینحال با ما راست بودند و به پیمان هایشان پایبند بودند، ولی تو به عهد و پیمانت وفا ننمودی! وقتی برای وی غذا آوردند شیخ الاسلام از خوردن بازایستاد و سلطان با ملایمت پرسید: برای چه میل نمی فرمایی جناب شیخ؟ گفت: چگونه بخورم حال آنکه درختان مردم را بریده اید و با آن غذا فراهم ساخته اید، آرد و گوشت ها را دزدیده اید تا مال مردم را به ناحق بخورید؟! این بار چشمان سلطان مغول پر از خشم شد و نزدیک بود ابن تیمیه را بکشد، فرستادگان دیگری که دورو بر وی بودند می گویند ما جامه هایمان را برچیدیم تا خون وی بر آن نپاشد. وقتی از نزد وی بیرون آمدند با او تندی ننمودند و گفتند: خودت را به هلاکت انداختی هیچ ما را هم با خود می خواستی هلاک کنی! دیگر از تو جدا می شویم. او پاسخ داد: من نیز از شما جدا می شوم. به این ترتیب او از راهی رفت و بقیه از راه دیگری و او را خداوند نجات داد ولی بقیه دچار حمله ی دزدان و راهزنان شدند و آنان را لخت کرده و هرچه داشتند و حتی لباس هایشان را نیز به تاراج بردند!

کسی که برای خداوند تبارک و تعالى تلاش می کند در حمایت و حفظ و معیت خداوند متعال قرار می گیرد، خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ [المائدة:67] یعنی: « اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده‏اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد.»

"قتلو بک" یکی از امیران ستمگر ممالیک بود که مال مردم را به ناحق می گرفت. مرد فقیری نزد شیخ الاسلام ابن تیمیه رفت و از وی علیه این امیر ستمکار یاری خواست. شیخ الاسلام نیز با او به راه افتاد. قتلو بک با دیدن او گفت: هرگاه امیری را بر درگاه فقیری ببینی نیکو امیری است و اگر فقیری را بر درگاه امیر بیابی چه بد فقیری و بد امیری! ولی تو مردی پارسا هستی به سویم می فرستادی و من خود می آمدم. شیخ الاسلام ابن تیمیه پاسخ داد: قتلو بک! این فریب ها را برای من اجرا مکن، فرعون از تو منحوس تر بود و موسی به کرات نزد او می رفت و نزد وی خداوند را یاد می کرد و موسی نیز از من بهتر بود ولی برای رفتن به درگاه فرعون تکبر مانع وی نمی شد. ولی من ترا امر می کنم که مال این مرد را به او بازدهی! او نیز به خواسته ی شیخ الاسلام رضی الله تعالى عنه و أرضاه گردن نهاد.

انصاف وی در رابطه با مخالفانش:

برگ دیگر زندگی شیخ الاسلام ابن تیمیه رضی الله تعالى عنه انصاف اوست. ایشان مردی بود که حتی در برخورد با مخالفانش منصفانه عمل می کرد. سلطان خواست تا مردانی را که به شیخ الاسلام نزد وی بهتان زده بودند و فتوای قتل او را داده بودند را به قتل برساند و آنان پیشتر به برکناری سلطان فتوا داده بودند. وقتی سلطان دوباره بر تخت سلطنت نشست. از شیخ الاسلام درخواست فتوای قتل آنان را نمود. ولی او بر زنوان نشست و گفت: از خدا بترس! آن ها جوهره ی دین اسلام هستند اگر آن ها را به قتل برسانی مانند آنان را هرگز نخواهی یافت! و آنقدر با سلطان گفت و اصرار کرد تا او را از قصد کشتن آنان منصرف ساخت.

قاضی ابن مخلوف که از سرسخت ترین دشمنان ابن تیمیه و از جمله کسانی است که به قتل وی فتوا داده بودند می گوید: کسی را مانند ابن تیمیه ندیده ایم، ما سعی داشتیم او را به قتل برسانیم ولی زمانی که او بر ما چیره گشت از ما درگذشت! انسان عالم باید به خاطر خداوند لله تبارک وتعالى انصاف به خرج دهد. چنین کسی با هر فرقه و گروهی انصاف نگاه داشته و حق هر صاحب حقی را به او بازمی دهد و نکات منفی و مثبت را به یاد داشته باشد. این بحث گسترده ای است که در این مقاله نمی گنجد، ولی گوشه از آن را بازگو می کنیم.

بشنوید که شیخ الاسلام ابن تیمیه درباره ی امام غزالی که از پیشوایان تصوف و فقهای شافعی وائمه ی اشعری بود و مردی بود دارای توانایی و تبحر در علوم و دانش ها ولی در علم حدیث دانش اندکی داشت و برای همین راه را گم کرده بود. شیخ الاسلام ابن تیمیه در مورد وی می گوید: ابوحامد غزالی باوجود هوش نبوغ بسیار و فرزانگی اش و شناخت و آگاهی او از علم کلام و فلسفه و سیر و سلوک در طریق زهد و ریاضت در چنین مسائلی - مسائل ایمان و غیب- به ایستادن و حیرت می رسد و دست آخر نیز دست به دامان طریقه ی اهل کشف و شهود می گردد، گرچه پس از آن- به انصاف وی توجه نمایید!- به شیوه و طریقه ی اهل حدیث بازگشت و کتاب "إلجام العوام عن علم الکلام" را نوشت.

چقدر سزاوار است که در رابطه با مخالفان و دشمنانمان چنین جانب انصاف را نگاه داریم. اگر در این زمانه می بود و کسی می خواست درباره ی مخالفانش سخنی بگوید می گفت: مبتدع، رأس نفاق، استاد مبتدعه، و دیگر یاوه گویی های نامربوطی که روابط مودت و دوستی را از دلهای مردم برچیده است. باید منصف باشیم، خداوند تبارک و تعالى به ما امر می نماید که حتی در رابطه با مشرکین انصاف داشته باشیم، می فرماید: وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا [البقرة:83] یعنی: «و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید.»، و واژه ی "ناس" در این آیه ی شریفه همه ی مردمان را اعم از مؤمن و کافر شامل می شود.

شجاعت ایشان:

اما شجاعت شیخ الاسلام ابن تیمیه براستی مثال زدنی است. حافظ سراج الدین می گوید: وقتی که بر اسب می نشست همچون بزرگترین دلاوران به قلب دشمن می زد و مانند قهرمانان ثابت قدم عمل نموده و با حمله های بی امانش دشمن را به خشم می آورد و مانند کسی که ترسی از مرگ ندارد در میانشان می گشت. او صرفاً استادی که در مجالس علمی اجتهادات و گزینش های فقهی را برگزیند نبوده و وارد میادین دیگر نیز می گردد و جان خود را بر کف دست گذاشت تا نمونه و سرمشقی برای جهانیان باشد.

یک طالب علم و یک عالم ربانی باید چنین باشد، در راه نصرت دین خداوند تبارک و تعالى با زبان و با سرنیزه و هرآنچه در توان دارد حرکت کرده و بتازد.

یکی از بزرگ ترین موضعگیری های وی: وی امت را در روز واقعه ی (شقحب) که در آن لشگر تاتار با شکست سختی مواجه گشتند رهبری می کرد. یکی از امیران شام تعریف می کند: شیخ الاسلام ابن تیمیه در روز واقعه ی (شقحب) و در رویارویی با تاتار وقتی ما در چمنزار صفر بودیم و دو طرف نبرد رودر روی هم قرار گرفته بودند به من گفت: یا فلانی مرا به خط مقدم برسان. من نیز او را به مقابله ی دشمن رساندم و آن ها همچون سیل بر سرما می ریختند و سلاح هایشان در زیر گرد و غبار موجود پیدا بود. به او گفتم: سرورم، این جا قتلگاه است و این دشمن است که در زیر گرد و غبار رو به ما می آید و این هم شما هرچه می خواهید انجام دهید. گفت: رویش را به سوی آسمان نمود و چشمانش را به آسمان دوخت و مدت زیادی لبهایش تکان می خوردند، سپس راه افتاد و برای نبرد پیش تاخت. گمان می کنم او علیه آنان دعا نمود و دعایش در همان لحظه مستجاب گردید. می گوید: سپس نبرد میان ما فاصله انداخت و تا هنگام پیروزی و فتح به اذن خداوند او را ندیدم. لشگر تاتار به سوی کوه کوچکی عقب نشینی کرد. ادامه داده و می گوید: من شیخ و برادر وی را می دیدم که با تمام قدرت برای ترغیب به نبرد و ترساندن سربازان از فرار فریاد می کشیدند. گفتم: سرورم مژده باد که پیروز شدیم، خداوند فتح و نصرت به ما ارزانی داشت و آن ها لشگریان تاتار هستند که در این وادی محاصره شده اند. او گفت: إن شاء الله خداوند تا آخرینشان را گرفتار سازد! و شکر و سپاس خداوند را به جای آورد و به ستایش او پرداخت!

اینچنین از امیر می خواهد که او را به خط مقدم جنگ برساند! انسان صادقی که درپی شهادت در راه خداوند تبارک و تعالى است و به دلیل ریا و شهرت با لشگر اسلام بیرون نیامده است و در پیچ و خم راه های به سوی نبرد خود را مخفی ننموده و در نوک پیکان لشگر و با نیت خالص و آمادگی مرگ در راه خداوند تبارک و تعالى حاضر شده است، لیکن خداوند عزوجل او را برای این امت نگاه داشت تا مسیر پیشرفت علمی بزرگی را که به احیای دانش های سلف صالح می انجامید تداوم بخشد.

توانایی ایشان در زمینه های مختلف علمی:

ایشان امام برجسته و دانشمندی از نجیب ترین اشخاص این امت در هر زمینه ای بود. نه تنها در علوم فقه و حدیث و اصول و تفسیر و عقیده بلکه در علوم دیگری مانند تاریخ و زبان و حتی در دیگر دانش های آن روز؛ وی زبان لاتین را آموخت تا کتاب های فلاسفه و منطقیون را به زبان اصلی شان مطالعه نماید، زبان عبری را هم فراگرفت تا به مطالعه ی تورات و انجیل زبان اصلی شان بپردازد، زبان ترکی را یادگرفت تا با آن با قوم تاتار سخن بگوید... پس می توان گفت او دانشمندی چندزبانه بود. کدام یک از ما اکنون چنان اراده ای داریم که برای خدمت به دین خداوند متعال سه زبان بیگانه را بیاموزیم؟!

امروزه کسی که موفق به حفظ ده آیه می شود به او می گویند: ابو فلان و غیره ...و دیگر القاب بی محتوا را برایش استفاده می کنند. حال آنکه ایشان به سه زبان سخن می گفت و آنگونه احادیث را از حفظ داشت که می گفتند: هر حدیثی ابن تیمیه نداند حتماً حدیث نیست. البته این از باب مبالغه در بیان توانایی حفظ وی رضی الله تعالى عنه و أرضاه بود.

اقیانوس علم بود، وی در علوم زبان عربی نیز تبحر خاصی داشت. امام ابوحیان اندلسی که از بزرگان نحویون و علمای شریعت و تفسیر بود از توانایی علمی شیخ الاسلام ابن تیمیه شگفت زده بود. روزی با وی نشسته بود و درباره ی مسأله ای از مسائل اعراب و نحو مناشه می نمود. ابن تیمیه با او درشتی نموده و گفته اش را نادرست دانست. ابوحیان گفت: این نظری است که سیبویه بدان پایبند است. ابن تیمیه پاسخ داد: مگر سیبویه پیامبر علم نحو است؟ سیبویه در کتاب خویش در هشتاد مسأله دچار اشتباه شده است که نه تو آن ها را می دانی و نه سیبویه!

حتى در علم زبان نیز پیشوای برجسته ای بود رضی الله تعالى عنه و أرضاه. او فردی معمولی نبود و این همت و اراده ی قوی او را بر تارک زمان نشانده بود، این همت و اراده ای اسلامی خالص است که چنین می کند. برای آنکه خداوند تبارک و تعالى شیوه و راه پیامبر صلى الله علیه و سلم، در زمانیکه به جای منهج اهل سنت و جماعت، انحرافات و اباطیل و بدعت ها دست به دست می گشت. علماء بزرگوار علیه آن برخاسته و هرگونه تأویل جاهلانه پذیرش افراد یاوه گو را نفی کردند. برای این کار امام شعبه بن حجاج رضی الله تعالى عنه برخاست. وقتیکه حرکت جعل احادیث توسط زنادقه به نبرد برخاست وی بر روی پل در بغداد ایستاد با صدای بلند بانگ برآورد: ای اهلای بغداد آیا کسی گمان می برد که بتواند بر رسول الله صلى الله علیه و سلم دروغ بربندد و من در میان شما زنده باشم؟ هرگز هرگز! هرگز هرگز!

ابن تیمیه رضی الله تعالى عنه پرورده ای خالص و کامل اسلامی بود، مردی برجسته در تمام امور بود و نه یک فرد عادی. هر مأموریت حائز اهمیتی نیاز به همت والا دارد و نمی توان به شکوه و بلندی رسید بدون آنکه شکیبایی پیشه کرد. بنابراین انسان نیازمند درافتادن گرفتاری ها و تحمل گرسنگی و به خاطر خداوند بی جامه ماندن و بی چیز گشتن و به خاطر او آزار و اذیت دیدن است. چرا که خداوند تبارک و تعالى مردم را به آتش آزمون ها می گدازد و وقتی محکم و سخت گشتند آنان را چون طلایی خالص خارج می سازد و آنگاه است که امت آن ها را همچون تاجی بر سر خود می نهد.

این انسان زندگانی اش را با تمام خوشی ها و ناخوشی هایش به خاطر خدمت به دین پروردگار لایزال خرج کرد. حتی یکبار که پدرش می خواست او که خردسال بود را با برادرانش به تفریح ببرد گریه کرد و از پدرش عذر خواست و گفت: نمی خواهم بیرون بیایم. در خانه ماند و زمانی که بقیه برگشتند پدرش به او گفت: احمد جان! در این مدت چه می کردی؟ گفت: پدرجان این کتاب را حفظ می کردم. بعد بخش طویلی رابه او نشان داد و پدرش آن را با وی مرور کرد و متوجه شد که او آن را کاملاً از حفظ است. گفت: پسر جان این موضوع را نزد کسی بازگو مکن. می ترسی که او را چشم بزنند.

از شدت دوستی و محبت به خدمت دین کارش به جایی رسیده بود که درس فلسفه را از کتاب های صاحبان آن علم مطالعه نمود و سپس به نکوهش و ایراد گرفتن از آنان پرداخت. می گفت: در خواب می دیدم که دارم با ارسطو بزرگ فلاسفه مناظره می کنم و او بدون پاسخ می ماند. این از محبت او به علم و دانش ناشی می شد. وقتی که بیمار شد، طبیب بر بالینش حاضر شد و گفت: باید این کتاب ها را از تو دور گزدانیم. پاسخ داد: شما می پندارید که در علم طب چیزی که محبوب و مورد علاقه ی بیمار است نفس او را وامی دارد که نفس غریزیش را به مقاومت در برابر بیماری ناچار سازد، درست است؟ پاسخ داد: آری چنین است. گفت: پس این را بدان که من خواند و مطالعه را دوست می دارم و این کار باعث می شود تا نفس غریزی من در برابر بیماری مقاومت بیشتری داشته باشد. به این ترتیب طبیب به او اجازه ی این کار را داد. او در تمام مسائل ریز و درشت زندگی اش مطالعه را دوست می داشت و چنین نبود که کتابی را مطالعه نموده و ادعای امام امامان یا سلطان امت را بنماید، خیر، بلکه عمرش را در مطالعه و تضرع در برابر خداوند سپری کرد، حتی وقتی که در قلعه اسیر و زندانی بود نامه ای را برای امام ابن قیم جوزیه فرستاد و در نامه اش نوشته بود: خواهش می کنم که حاشیه و تعلیق قاضی ابویعلى را به دستم برسانید، نشانی او را برادرم می داند آن را با شتاب برایم بفرستید... بدینگونه بود خواندن او در زندان. در زندان به نگارش کتاب می پرداخت و شاگردانش شمرده اند که وی رضی الله تعالى عنه و أرضاه یکهزار فتوا را درباره ی امور فقهی در زندان نوشته است و آن ها را گردآورده اند. در هر امری از امور زندگی اش به مطالعه و نوشتن می پرداخت. در بین ظهر و عشاء کتاب حجیمی را می نگاشت! وقتی که از وی درباره ی نگارش درباره ی منطق سؤال پرسیدند، گفت: در آن مورد چیزی که در رد منطقیون نگاشته ام کافی است. او این کتاب را در اسکندریه و در جلسه ای در مابین ظهر و عصر به رشته ی تحریر درآورد و حال آنکه این کتابی است بزرگ در یک جلد که مابین ظهر و عصر برای استدل و گواه آوردن و مناقشه و گزینش بهترین نگاشته بود. رحمه الله تبارک و تعالى! کتاب "الصارم المسلول على شاتم الرسول" را در یک جلسه ی بین عصر و مغرب نوشت، وی رضی الله تعالى عنه و أرضاه ردر خصوص هر فن و مهارت و هر امر وموضوعی کتاب می نوشت.

بخشش و کرم ایشان:

اما کرم و بخشش وی، از دریا هرچه می خواهی بگو، باکی نیست. با وجود تنگدستی و فقری که داشت با مردم از همه بخشنده تر و دست و دل باز تر بود و بیش از همه در برآوردن حاجت نیازمندان می کوشید. عبد الله بن مبارک می گوید: سخاوت نفس و دروزن و بی نیازی اش از آنچه در دست مردم است از سخاوت نفس با بذلو بخشش مهم تر است. این همان سخاوت حقیقی است که انسان را از آنچه در دست مردم است باز دارد و آنچه در دست است را به دیگران بخشد. این بخشش و کرم وی بدان حد بود که واقعاً مثال زدنی بود. ابن فضل الله عمری بیان می دارد: مال و ثروت زیادی از طلا و نقره و اسب های نشاندار، چهارپایان و محصولات و .... نزد او می آمد، ولی وی همه ی آن ها را می بخشید و در جای مناسبش یعنی نزد فقرا می نهاد، چیزی نمی گرفت مگر برای بخشیدن و جمع نمی کرد مگر برای پراکندن.

امام ذهبی می گوید: او دریای دانش بود و از معدود نوابغ و پارسایان و فرزانگان و بزرگان و انسان های شجاع و بخشنده و سخاوتمند روزگار بود. مردی عمامه ای لازم داشت و وارد مجلس ابن تیمیه شد و او با حکمای هم عصرش بود، وقتی آن مرد که خجالت می کشید درخواست چیزی بکند اشاره ای نمود، ابن تیمیه عمامه اش را برداشت و آن را باز کرده و از نصف دو تکه نمود و یک نصف را برای خود برداشت و نصف دیگر را به او داد! بخشش وی از این دست بود. او خود را به دادن صدقه قبل از نمازها و دعاهایش تا حد امکان عادت داده بود. چون وقتی که قبل از نجوا کردن با پیامبر خدا صلى الله علیه و سلم صدقه دادن مستحب باشد، طبیعتاً استحباب آن پیش از مناجات با خداوند متعال و دعاء و نمازها اولی تر است.

اما قوه ی هشیاری و فراست او نیز خود اقیانوس بی پایانی است و به گفتاری بس طولانی نیاز دارد. شاگرد ربانی اش ابن قیم جوزیه در شرح "منازل السائرین" گوشه هایی از این بخش را بیان کرده است که می توانید برای اطلاعات بیشتر به آن مراجعه نمایید.

زندان و تبدیل آن به مدرسه ی علمیه:

شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله تعالى یکی از استادان سنت و یکی تلاشگران راه خداوند تبارک وتعالى بر روی این کره ی خاکی بود. گرفتار آزار و رنج های بسیار و زندان گردید که خود معلم آشکاری برای طلاب علم در این جهان است. زمانی که قصد آن داری تا کتاب های زندگینامه و تواریخ انبیا و پیروان انبیا در دیگر نوشته ها و مصنفات را مطالعه نمایی، بعد آوردن اسم فرد، اساتید، شاگردان و تألیفات وی می نویسند: "رنج و مشقت های وی"؛ برای اینکه آزمون کسی که طالب بلندی هاست ناگزیر باید چیز دشواری باشد، همچنان که در قرآن کریم اشاره شده است: الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ [العنکبوت:1-3] یعنی: « الف لام میم. آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها مى‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏گیرند؟ و به یقین کسانى را که پیش از اینان بودند آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفته‏اند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد.»

ابن تیمیه رحمه الله تعالى با انواع به آزار و اذیت های روحی و جسمی، فشارهای زیاد، بازداشت و حبس برای بیش از یک بار مواجه شد تا جاییکه وی در زندان دار فانی را وداع گفت، رضی الله تعالى عنه و أرضاه. همچنین این بلا و مصیبت و درد ورنج ها بر شاگردان و دوستدارانش نیز وارد آمد. آنان نیز کتاب هایی منتشر ساختند. ابن تیمیه در رویارویی با مشکلات مانند کوه استوار بود و حتی زمانی که به زندان افکنده شد آن را به مدرسه ی علمیه مبدل ساخت. به آموزش فقه و حدیث و تفسیر به مردم می پیرداخت تا آنکه زندانی که جای دزدان و کلاهبرداران و مجرمان خطرناک بود به مدرسه ی علمیه ی بازپروری مبدل شد! مؤرخون گفته اند: حتى وقتی برای مردی حکم آزادی از جانب حاکم می رسید گریه می کرد و از خروج از زندان امتناع می ورزید؛ چون می خواست با شیخ الاسلام ابن تیمیه بماند. تبدیل شدن زندان به مدرسه ی ابن تیمیه رضی الله تعالى عنه و أرضاه برای علوم شرعی همتی بس بلند می خواهد! انسان سودمند مانند بارانی است که بر زمین باریده و در آن چمنزار گیاهان و علف بسیار برویاند. چنین نتایجی را باید پیرامون خود و در جامعه ی خویش ببینیم. این اتفاق رخ نمی دهد مگر با علم، اخلاص و مطابقت دادن زندگی با شریعت و اعمال، برای آنکه همراه گردانیدن علم و عمل به هم شک و تکذیب را از دل های مردم برمی کند و انسان ها را به باور و اطاعت وامی دارد.

بیماری و و وفات ایشان:

در پایان یک زندگانی سرشار از علم و دانش اندوزی، عمل، دعوت، پارسایی، اخلاص، انابت و توکل بر خداوند تبارک و تعالى که در همه ی زمینه ها ثمرات و نتایج عالی داشته و در هر یک از فتوحات خویش برتمام مشکلات فایق آمده است، وقت آن شد که این بدن رنج دیده زندگانی را ترک نموده و آن روح غریب با آن عصر و زمان به سوی پروردگار تبارک و تعالى بازمی گردد.

به گفته ی ابن فضل الله عمری: شیخ الاسلام رضی الله تعالى عنه بیمار شد، و قبل از وفاتش از کاغذ و قلم منع گشته بود و این بر قلب او نشان درد را حک می کرد و همین هم سبب پیدایش بیماری و منشأ آن بود. تا جاییکه از سرزمین منبرها وارد سرزمین مقبره ها گشت. در ساحت پروردگارش جای گرفت و دیگر ترسی نبود و قلبش از سرزنش ها و رنج و خستگی ها آسوده گشت. بیماری وی به مدت بیست و چند روزطول کشید و بسیاری افراد از بیماری وی اطلاعی نداشتند. این وضعیت ادامه داشت تا لحظه ای که اجلش فرارسید.

بیشتر مؤرخین ذکر می کنند: ایشان رحمه الله در بیستم ماه ذی القعدة سال هفتصد و بیست و هشت هجری قمری وفات یافت. وفات وی در سحرگاه شب دوشنبه رخ داد. مؤذن قلعه این واقعه را بر مناره ندا داد و به پاسبانان اطلاع داد. خبر این واقعه ی ناگوار به گوش مردم رسید و در بینشان منتشر شد تا آنکه اجتماع بزرگی پیرامون قلعه از مردم از فراز و نشیب به هم آمدند. دروازه ی قلعه بر روی خاصان و نزدیکان و دوستان گشوده شد. جمع کثیری از خواص و عوام گردآمدند و قبل از غسل دادنش مردم به ختم قرآن پرداختند. به زنان نیز بعد از مردان اجازه داده شد تا به دیدنش بروند. موقع غسل کسی جز کسانی که او را می شستند باقی نماندند. مردم همه در قلعه و جاده ی منتهی به مسجد جامع دمشق جمع شده بودند. مسجد جامع و صحن آن و دروازه ی "برید" و دروازه ی "ساعاد" مملو از جمعیت گشته بود.

آنگاه غسل پیکر شیخ آغاز شد، کسی که متولى غسل ایشان شد امام حافظ مزی رحمه الله تبارک و تعالى بود، وی چندین مرتبه بر وی نماز خواند، و جنازه اش را به سوی مسجد اموی حمل نمودند. مردم شهر از اول بامداد در آنجا گردآمده بودند. چنین عده ی کثیری برای تشییع جنازه ی کسی دیده نشده بود جز در تشییع جنازه ی امام احمد که آن هم به اندازه ای که برای جنازه ی ابن تیمیه رحمه الله تعالى و رضی عنه گردآمده بودند نبود. برخی تعداد مردان را حدود سیصدهزار تن عنوان کرده اند و این به جز کسانی است که برای نماز به سوی قبر وی رفته بودند. نماز جنازه اعلام شد و مردم جمع شدند، خیابان ها از گریه و زاری، ستایش و دعا و رحمت گویی پر شد، مردم عمامه ها و مندیل هاییشان را بر روی پیکر وی می انداختند و این عمامه ها بر روی مردم می افتاد و کسی بدان توجه نمی نمود، کار در خیابان خیل مشکل گشتو چندین برابر شد و مردمان بیشتری جمع گشتند. جنازه را همان جا نهاده و برادرش زین الدین پیشنماز شد و سپس وی به سوی را مقبره اش که پهلوی برادر دیگرش شرف الدین عبدالله قرارداشت حمل کردند. از حضور در این مراسم جز کسانی که توان آن را نداشتند بازنماندند. تعداد مردان را به جز عده ی زنان حدود شصت الی دویست هزار نفر ذکر کرده اند. تعداد زنان حاضر نیز به جز کسانی که بر بام خانه ها و ساختمان ها بودند حدود پنج هزار تن تخمین می زنند.

در تاریخ دمشق چنین ازدحامی سابقه نداشت! امام برزالی می گوید: کسی نمی تواند تعداد شرکت کنندگان در مراسم را تعیین کند. و به طور تقریبی این تعداد برابر است با عده ی افرادی ازاهالی شهر که توان حضور داشتند. ابن رجب بیان می نماید: در دیگر سرزمین های اسلامی دور و نزدیک، در یمن و چین و ...، بر وی نماز جنازه ی غایب خواندند و به مسافران خبر داده شد که در دورترین نقاط چین برای نماز بر جنازه ی او در روز جمعه نداداده شده است. نماز بر شارح و ترجمان قرآن کریم.

بزار می گوید: خبر وفات وی به هیچ شهر و دیاری نرسید مگر آنکه در همه ی مسجدهای جامعه بر وی نماز بخوانند. بویژه در سرزمین مصر و شام و عراق و تبریز و بصره و سایر شهرها. در مورد هیچ جنازه ای چنان وقار و هیبتی که برای جنازه ی پیدا بود دیده نشد. یکی از شاگردانش با دیدن این منظره متاثر شده و در میان مردم بانگ برآورد که: جنازه ی امامان سنت چنین است و مردمان همگی باصدای بلند گریستند و زاری نمودند!

آنان حق داشتند که بر خورشیدی بگریند که در نیمروز آنان را گذاشته و پس از باز کردن راه سنت و پایه نهادن اساسی برای منهج سلف و محکم داشتن ستون ها آن به سوی پروردگار خویش شتافته بود. کسی که با مبتدعان مناظره نموده و با تیر سنت بر آنان حمله برده و قلب آنان را آماج این تیرها قرارداده بود رضی الله تعالى عنه و أرضاه.

مصداق جنازه ی وی پیشگویی امام احمد رضی الله تعالى عنه بود در آن روز که گفت: به اهل بدعت بگویید: بین ما و شما جنازه ها حکم باشد. بارالها! از صاحب این روح خرسند باش و دروازه هاسی بهشت را به رویش بگشا که این آخرین گشایشی است که از آرزویش را دارد.

این ها انواری از صفحات درخشان زندگی امامی از ائمه ی دعوت سلفیه بود. مؤسس مدرسه ی سلفیه ی معاصر در قرون متأخر و حامی و مجدد علوم سلف رضی الله عنهم.


سایت عصر اسلام
IslamAge.com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم   فرموده است: 
(علیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین المهدیین من بعدی):
«به سنت من و سنت خلفای راشدین پس از من، چنگ بزنید».
سنن ابی داود (4/201) ترمذی (5/44)؛ این حدیث، حسن و صحیح است

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان