مهمترين عوامل و انگيزههاي صلح بین سپاه حسن ابن علی و معاویه رضی الله عنهما
بسم الله الرحمن الرحیم
اسباب و انگيزههاي مختلفي، امير مؤمنان حسن بن علي رضی الله عنه را بر آن داشت که با معاويه رضی الله عنه صلح نمايد. اين عوامل، عبارتند از:
1ـ در نظرگرفتن مصلحت امت اسلامي و چشمدوختن به نعمتهاي جاويدان و همیشگی خداوند
باري به حسن بن علي رضی الله عنه گفته شد: اي حسن! مردم ميگویند: تو دوست داري به خلافت برسي. حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختيارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ ميدادم، در کنار من ميجنگيدند و اگر صلح ميكردم،آنها نيز صلح مينمودند، اما من، با وجود آنكه چنين موقعيتي داشتم، تنها براي رضاي خداوند از خلافت كنارهگيري نمودم».[1]
آن بزرگوار، پس از كنارهگيري از خلافت، در خطبهاي ديگر چنین فرمود: «…اگر خلافت، واقعاً حق من است، پس من، حقم را به معاويه رضی الله عنه واگذار نمودم و از اين كار قصدی جز رعایت مصالح امت اسلامي نداشتم».[2]
بدين ترتيب انتظار ثواب و اجر و پاداش بزرگ از خداوند و جلب رضايت الله و علاقهي وافر به برقراری صلح و آشتی در میان مسلمانان، و همچنين ترجيح دادن نعمتهاي جاويدان الهي بر نعمتهاي زودگذر دنيوي، از عوامل و انگيزههایي است كه حسن بن علي رضی الله عنه را به صلح با معاویه رضی الله عنه وا داشت. صلح، در دين مبين اسلام از جايگاه والايي برخوردار است. زيرا به وسيلهي صلح و سازش، اختلافات و کشمکشهاي مادي و اجتماعي افراد و اقشار مختلف جامعه از بين ميرود و محبت و برادري، جايگزين آن ميگردد. زمانی که ميان دو نفر، صلح و آشتی برقرار ميشود، خصومت و کشمکش ميان آنها ريشهكن ميشود و دو طرف، از هم راضي ميگردند و بدين ترتيب اخلاق اجتماعي نيكی بر جامعه حاكم ميگردد. بنابراين صلح و سازش، از مهمترين عواملي است كه اخوت و برادری اسلامی را محقق ميسازد و شريعت مقدس اسلام نيز بدان تأكيد نموده است. خداوند ميفرمايد:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » (حجرات:10)
«فقط مؤمنان برادران همديگرند، پس ميان برادران خود صلح و صفا برقرار كنيد».
منظور از اين برادری، همان برادري و اخوتی است كه گاه بر اثر اختلافاتی كه ميان مسلمانان رخ ميدهد، از ميانشان رخت ميبندد؛[3] از اینرو قرآن كريم، عنايت ويژهاي به صلح نموده و بدان تأكيد کرده و مردم را به پرهیز از نزاع و کشمکش دستور داده است؛ اینک به برخی از دستورات و رهنمودهای قرآنی در زمینهي اهمیت صلح و آشتی میپردازیم:
الف: دستوراتي مبني بر اصلاح و برقراری صلح و سازش در میان مسلمانان:
خداوند متعال ميفرمايد:
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»(انفال:1)
«از تو دربارهي غنایم ميپرسند (و ميگويند كه غنایم جنگ بدر چگونه تقسيم ميگردد و به چه كساني تعلق ميگيرد؟) بگو: غنایم، از آنِ خدا و پيغمبر است (و پيغمبر به فرمان خدا تقسيم آنرا به عهده ميگيرد). پس از خدا بترسيد و (اختلاف را كنار گذاريد و) در ميان خود صلح و صفا به برقرار نمایید؛ و اگر مسلمانيد، از خدا و پيغمبرش فرمانبرداري كنيد».
همچنين ميفرمايد:
«وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (9) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » (حجرات:9ـ 10)
«هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، درميان آنان صلح برقرار سازيد. اگر يكي از آنان، در حق ديگري ستم كند و تعدّي ورزد (و پذیرای صلح نشود)، با آن دستهاي كه ستم ميكند و تعدي ميورزد، بجنگيد تا آنكه به اطاعت از فرمان خدا بازگردد و حكم او را پذيرا شود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذيرا شد، در ميان ايشان، دادگرانه صلح برقرار سازيد و (در اجراي مواد و انجام شرایط آن) عدالت را رعایت نمایید؛ چراكه خداوند، عادلان را دوست دارد. فقط مؤمنان برادران همديگرند؛ پس ميان برادران خود صلح و صفا برقرار كنيد، و تقوای الهی پیشه سازید تا به شما مورد رحم و مرحمت قرار بگیرید».
چنانچه پيداست خداوند متعال، به بندگان خويش دستور ميدهد كه میان یکدیگر، صلح و صفا برقرار سازند؛ زيرا مؤمنان، با همدیگر برادرند:
«ا ِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » (حجرات:10)
«فقط مؤمنان برادر همديگرند، پس ميان برادران خود صلح و صفا برقراركنيد».
در اين آيه، صيغهي حصر بکار رفته است؛ بنابراین اخوت و برادری مورد اشاره در آیهي مذکور، منحصر به مؤمنان است و تنها مؤمنان، با انتساب به اصل ايمان که منشأ ماندگاریشان در بهشت است، با هم برادرند. عبارت « ا ِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» بیانگر وجوب برقراری صلح و صفا در ميان مؤمنان ميباشد. از اين دستورات و اوامر قرآني، چنین برميآید که اصلاح ذاتالبين و ایجاد صلح و صفا در میان مسلمانان از مصادیق تعاون و همکاری با یکدیگر در راستای نيكي و تقوا و همچنين از مصاديق امر به معروف و نهي از منكر ميباشد كه خداوند مؤمنان را به این دو امر مهم در روابط اجتماعیشان با یکدیگر، دستور داده است. خلاصه اینکه هر مسلمانی، موظف است همواره به اصلاح و برقراري صلح و صفا ميان مسلمانان و بلكه همهي مردم بپردازد تا بدین سان زندگي اجتماعي مبتنی بر دوستي و برادري در جامعه تحقق یابد.[4]
آري! همين عوامل و انگيزهها بود كه حسن بن علي رضی الله عنه را به صلح و بیعت با معاویه رضی الله عنه واداشت.
ب: تشويق و ترغيب به تلاش براي اصلاح و برقراري صلح و صفا در میان مسلمانان:
خداوند متعال، براي كسانيكه به اصلاح و برقراري صلح و صفا در ميان مردم همت ميگمارند، پاداش و فضل عظيمي در نظر گرفته و هركس، برای رضاي خداوند عزوجل ، به ایجاد صلح و صفا در میان مسلمانان بپردازد، از اين اجر و پاداش، برخوردار خواهد گرديد.
خداوند عزوجل ميفرمايد:
«لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» (نساء:114)
«در بسياري از نجواها و پچپچهايشان خير و خوبي نيست، مگر در نجواها و پچپچهاي آنكسي كه به صدقه و احساني يا به كار نيكو و پسنديدهاي يا اصلاح بين مردم دستور دهد. هر کس، چنين كاري را به خاطر رضاي خدا انجام دهد، خداوند، پاداش بزرگي به او عطا ميكند».
خداوند متعال، وعده داده کسانی را که به ایجاد صلح و صفا در میان مسلمانان بپردازند، مغفرت نماید و رحمت خويش را بر آنان سرازير فرمايد. چنانچه ميفرمايد:
« وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا » (نساء:129)
«و اگر میان خود، صفا و صميميت برقراركنيد و تقوا پيشه نماييد، (خداوند شما را ميآمرزد)؛ همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است».
اين آيه، با دو صفت غفور و رحيم خاتمه يافته و اين، بدان معناست كه خداوند متعال، مصلحان را مغفرت مينماید و آنان را مورد رحمت خويش قرار ميدهد.[5]
خداوند متعال ميفرمايد:
«فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (بقره: 182)
«كسي كه از انحراف وصيت كننده (از جادهي عدالت) يا از گناه او (به سبب ترك قانون شريعت) بترسد (و آن انحراف و گناه و نزاعي را كه بدين علت ميان ورثه درگرفته است، تغيير دهد) و صلح و صفا را ميان آنان برقرار نماید، گناهي بر او نيست. بيگمان خدا آمرزنده و مهربان است (و مغفرت خود را شامل او ميسازد و پاداش نيكوكاريش را ميدهد)».
در اين آیه نيز بدین نکته اشاره شده كه خداوند متعال، اصلاحگران را ميآمرزد و آنان را مورد رحمت خویش قرار ميدهد و اينكه در آيهي مذكور، دو صفت غفور و رحيم پشت سر هم آمده، به وضوح، اين مطلب را ميرساند. خداوند متعال، ميفرمايد:
« إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ » (اعراف:170)
«ما، پاداش اصلاحگران را هدر نميدهيم».
ج: در فضيلت صلح و اصلاحگری:
اينكه خداوند عزوجل بارها در مورد صلح سخن گفته، بر این دلالت ميکند كه ایجاد صلح و صفا در ميان مردم، اهميت ويژهاي دارد و به همين خاطر نيز مصلحان و آنانكه به اصلاح ميپردازند، از اجر و پاداش عظيمی برخوردار ميگردند. همچنين خداوند متعال، در تأييد و بلكه در فضيلت صلح ميفرمايد:
«وَالصُّلْحُ خَيْرٌ» (نساء:128)
«و صلح و سازش بهتر است».
اين فرمودهی خداوند متعال، نشان از اهميت ويژهاي است كه صلح و سازش، نزد الله جل جلاله دارد و اين، بدان سبب است كه صلح و سازش، کدورتها و اختلافات را از بین ميبرد؛ از اینرو خدای متعال، در تمام جوامع انسانی، مسألهی اصلاحگری را مطرح نموده است. اصلاحگری، یکی از بارزترين ويژگيهاي اخلاقي انبياي الهي است، چنانكه خداوند متعال، از زبان شعيب علیه السلام ميفرمايد:
« إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ» (هود: 88)
«من تا آنجا كه ميتوانم، جز اصلاح (خويشتن و شما را) نميخواهم، و توفيق من هم (در رسيدن به حق و نيكي و زدودن ناحق و بدي) جز با (ياري و پشتيباني) خدا (انجام پذير) نيست. تنها بر او توكل ميكنم و (كارها و امورم) را بدو واگذار مينمایم و (با توبه و انابت) به سوي او برميگردم».
همچنين خداوند سبحان از زبان موسي علیه السلام خطاب به برادرش هارون علیه السلام ميفرمايد:
« وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ» (اعراف:142)
«موسي (پيش از اينكه عازم عبادت و مناجات خدا شود)، به برادرش هارون گفت: در ميان قوم من جانشين من باش و اصلاحگری نما و از راه و روش تباهكاران پيروي مكن».
چنین آیاتی، در قرآن کریم، فراوان آمده و اصلاحي كه در اين آيات بدان اشاره شده، عام است و هم جنبهي ديني دارد و هم جنبهي دنيوي. از اینرو زمانی که نزاعي ميان گروهي (از مسلمانان) رخ دهد، باید ميان آنان صلح و صفا برقرار نمود و اختلافاتشان را برطرف کرد؛ چنین مسایلی در جوامع بشري، به کثرت رخ ميدهد.[6] همين مفاهیم و آموزههای قرآني، حسن بن علي رضی الله عنه را به سوی صلح و سازش، سوق داد و او نيز به پيروي از جد بزرگوارش همواره مشتاق برقراري صلح بود. رسولخدا صلی الله علیه وسلم تا آنجا که میتوانست در پي اصلاح و برقراري صلح ميان مردم برميآمد. روزي ميان گروهي[7] واقعهاي رخ داد كه به درگيري و نزاع ميان آنان انجامید به نحوي كه به سوي همديگر سنگ پرتاب ميكردند…. زمانی که رسولخدا صلی الله علیه وسلم از اين ماجرا باخبر شد، فرمود: «برویم تا میان آنان، صلح و آشتی برقرار کنیم».[8] بنگر كه چگونه رسولخدا صلی الله علیه وسلم براي ایجاد صلح و آشتی و برطرفكردن اختلاف و خصومتي كه ميان اهل قبا به وجود آمده بود، پيشقدم شد و قبل از آنکه دشمني و کینه ريشه بدواند و كار از كار بگذرد، شعلهي خصومت را در نطفه خاموش کرد.[9] به خاطر فضيلت و اهميتي كه برقراری صلح درميان مردم دارد، دین مبین اسلام، اجازه داده براي تحقق اين امر، شخص مصلح، دروغ بگويد. رسول اكرمص در اينباره فرموده است: (ليس الكذاب الذي يصلح بين الناس فينمي خيراً او يقول خيراً)[10] یعنی: «كسي كه براي ايجاد صلح و آشتي ميان مردم، سخن مصلحت آميزي را به مردم برساند يا سخن مصلحت آميزي بر زبان آورد، دروغگو شمرده نمي شود».
همچنین فرموده است: (لا يحل الكذب إلا في ثلاث: الرجل يحدث امرأته ليرضيها و الكذب في الحرب و الكذب ليصلح بين الناس)[11] یعنی: «دروغگفتن جز در سه مورد جايز نيست: اينكه مردي براي خشنود كردن و رضايت همسرش دروغ گويد؛ دروغگفتن در جنگ (به عنوان یک استراتژی جنگی) و دروغي كه به منظور ایجاد صلح و آشتی در ميان مردم صورت گيرد».
علت جایز بودن دروغگفتن براي ايجاد صلح و آشتی در ميان مردم، این است كه وجود اختلاف و تفرقه در ميان مسلمانان، خیلی خطرناك است و پیامدهای ناگواری به دنبال دارد. چنانچه رسولگرامي اسلامص فرموده است: (إياكم و سوء ذات البين فإنها الحالقۀ)[12] یعنی: «از تفرقه و دشمنی بپرهيزيد که اين امر، دین شما را از بين ميبرد».[13] همچنين فرموده است: (ألا أخبركم بأفضل من درجۀ الصيام و الصلاة و الصدقة؟) یعنی: «آيا شما را به انجام عملي راهنمايي نكنم كه از اجر و پاداشي فراتر از روزه، نماز و صدقه برخوردار است؟» عرض كردند: بلی اي رسولخدا! فرمود: (إصلاح ذاتالبين فإن فساد ذاتالبين هي الحالقۀ)[14] یعنی: «ایجاد صلح و آشتی ميان مردم؛ چراكه تفرقه و اختلاف، دینشان را از بين ميبرد».
بدين ترتيب از آنجا كه خداوند متعال، رسول گراميش را از وقوع اختلاف و کشمکش در ميان امتش پس از وفات آن بزرگوار باخبر کرده بود، لذا یکی از مهمترين و بزرگترين آرزوهاي پیامبر اکرمص اين بود كه خداوند عزوجل در نسل وي فردي را عامل ايجاد صلح و برطرفكردن نزاع و کشمکش امتش قرار دهد. چنانچه ابوبكره رضی الله عنه ميگوید: از رسولخدا صلی الله علیه وسلم شنيدم كه بر فراز منبر ميفرمود: (إن ابني هذا سيد و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظیمتین من المسلمين) يعني: «اين فرزندم، سيد و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را واسطهي صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان بگرداند». ابوبكره رضی الله عنه ميگويد: در آن هنگام، حسن رضی الله عنه كنار رسول اكرمص بود و آن حضرتص ضمن بيان اين فرموده، گاهي به حسن نگاه ميكرد و گاهي به مردم.[15]
آري! یکی از مهمترين انگيزههایي كه موجب شد حسن بن علي رضی الله عنه اين صلح خجسته را بپذيرد، میل و رغبت وافر وي به اجر و پاداش عظيمی بود که در فضیلت ایجاد صلح و آشتی، بیان شده است.
2ـ اين سخن رسولخدا صلی الله علیه وسلم كه فرموده است: (إن ابني هذا سيد و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظیمتین من المسلمين) يعني: «اين فرزندم، سيد و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را واسطهي صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان بگرداند».
اين فرمودهي رسولخدا صلی الله علیه وسلم در واقع فراخوان و رهنمودي بود كه حسن بن علي رضی الله عنه را براي ايجاد صلح، آماده نمود و او را بر آن داشت در جهت تحقق آن، برنامهريزي کند و در این راستا، موانع و تنگناهاي فراواني را پشت سر نهد.
اين فرمودهي رسول گرامي اسلامص بر تمامي ديدگاهها و كردار حسن بن علي رضی الله عنه و حتي بر روش زندگي وي تأثير گذاشت؛ بهگونهاي كه بر تمامي احساسات و برنامه های زندگاني وی چيره گرديد و با گوشت و خونش عجين گشت. حسن بن علي رضی الله عنه برنامهي اصلاحي خود را بر اساس این رهنمود جد بزرگوارش، بنا نهاد و با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف آن، مطمئن بود كه به نتيجهي مطلوب خواهد رسید. بنابراين ميتوان گفت: اين فرمودهي رسول گرامي اسلامص، انگيزهي اساسي و دليل اصلي رويآوردن حسن بن علي رضی الله عنه به صلح بود.
3ـ جلوگيري از پايمال شدن خون مسلمانان
باری حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «از اين ترسيدم كه روز قيامت هفتاد يا هشتادهزار نفر يا كمتر و يا بيشتر، در حالي (در محضر الهي) حاضر شوند كه از رگهايشان خون، جاري است و هر يك از آنان، از خداوند خواستار رسيدگي به اين باشد كه خونش، براي چه، ريخته شده است؟»[16]
همچنین فرموده است: «هان (اي مردم!) همانا آنچه خداوند مقدر كند، همان روی ميدهد و هيچكس نميتواند مانع آن گردد، هرچند برای مردم ناخوشايند باشد. اي مردم! من دوست ندارم به خاطر من، حتي یک قطره خون از امت رسولخدا صلی الله علیه وسلم بر زمين ريخته شود. من تصميم خود را گرفتهام و نفع و زیان خویش را ميدانم. بنابراين شما هر قصدي که داريد، انجام دهید».[17]
در خطبهاي كه حسن بن علي رضی الله عنه طي آن بطور رسمی از خلافت كنارهگيري نمود و زمام امور مسلمانان را به معاويه رضی الله عنه واگذار نمود، فرمود: «...اگر خلافت، حقم بود، پس من، از اين حق خویش به خاطر مصالح اين امت گذشتم تا خون مسلمانان، پايمال نگردد».[18]
بنگريم كه حسن بن علي رضی الله عنه چگونه از ترس خداوند متعال، به صلح روي آورد؛ خداوند عزوجل ميفرمايد:
« إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ» (انبياء:90)
«آنان در انجام كارهاي نيك بر يكديگر سرعت ميگرفتند، و در حاليكه چيزي ميخواستند يا از چيزي ميترسيدند، ما را به فرياد ميخواندند، (و در وقت نيازمندي و بينيازي، و بيماري و سلامت، و خوشي و ناخوشي، رو به آستانهي ما ميكردند و ميان خوف و رجا ميزيستند) و همواره خاشع و خاضع ما بودند».
همچنین ميفرمايد:
« وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ» (رعد:21)
«و كساني كه برقرار ميدارند پيوندهايي را كه خدا به حفظ آنها دستور داده است. (از قبيل: رابطهي انسان با آفرينندهي جهان، و نیز ارتباط با همنوعانش بويژه خويشان و نزديكان.) و از پروردگارشان ميترسند و از محاسبهي بدي (كه در قيامت به سبب گناهان داشته باشند) هراسناك ميباشند».
تقوا و خوف الهي، امري است پسنديده كه موجب ميشود انسان به اميال شهواني پشتپا بزند، به دنيا دل نبندد، از آن كنارهگيري نمايد و در جستجوي علم و دانش برآيد.[19]
حسن بن علي رضی الله عنه تصمیم گرفت جهت تقرب و نزدیکی به خداوند عزوجل جلوی کارزار و خونريزي مسلمانان را بگیرد؛ زيرا وي، از اينكه در مورد خون مسلمانان در روز قيامت مؤاخذه شود، بسيار ميترسيد. هرچند اين امر، به معنای کنارهگیری از خلافت و زمامداری امور مسلمانان بود. به هر حال مجموعهي عواملی که ذکر شد، حسن بن على رضی الله عنه را به پذیرش صلح واداشت.
حسن بن علي رضی الله عنه به خوبي ميدانست كه جنگ و درگیری مسلمانان با یکدیگر، امري بس خطرناك است و پیامدهای ناگواری را به دنبال دارد و كيان و هستی جامعه را تهديد ميكند. به همين خاطر است که قتل و کشتار بناحق، حرام شده و وعيد و تهدید سختي براي آن، بیان گرديده است. در بسياري از نصوص قرآن و سنت، به عذاب و سزايي كه براي قتل در نظر گرفته شده، اشاره شده است. نخستین چیزی که در روز قيامت، مورد قضاوت و حسابرسی قرار ميگیرد، قتل است و اين، نشان از اهميت اين امر دارد. چراكه قتل، بارزترین نمونهي تعدي و تجاوز به حقوق و حرمت انسانيت است. امام بخاري رحمه الله به نقل از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه روايت ميكند كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرموده است: (أول ما يقضي بين الناس في الدماء).[20] یعنی: «نخستين چيزي كه ميان مردم در مورد آن داوري ميشود، دربارهي خونها (قتلها) است».
قتل و خونريزي، در روز قيامت گناه بسيار بزرگی محسوب ميشود و شريعت، صيانت و حفاظت از جان مسلمانان در دنيا را از مقاصد و مهمترین احکام خويش قرار داده است. به همين خاطر حسن بن علي رضی الله عنه شيفتهي صلح و صيانت از جان مسلمانان بود.شريعت مقدس اسلام كه حسن بن علي رضی الله عنه به خوبي آن را درك كرده و به مفاهيم آن پي برده بود، براي جان انسانها اهميت ويژهاي قائل شده و احكامي را تشريع نموده كه در جهت مصالح انسانهاست و مفاسد و زيانها را از آنان دور میسازد و اين، تنها به منظور حفظ و صيانت جان انسانها و ريشهكن كردن کینه و دشمني ميان آنها صورت گرفته است؛ چراكه بدون ترديد تعرض به جان افراد، موجب هلاكت آنان و در نتيجه كشهشدن مسلماناني میگردد كه سراپا خداوند عزوجل را بندگي ميكنند و چون مسلمانان از بين بروند، دين اسلام با زيان و مصیبت بزرگی روبرو خواهد شد. ناگفته نماند انسانهايي كه شريعت مقدس براي جان آنها اهميت قائل شده، مسلمانان و همچنين افرادي هستند كه جزيه ميدهند يا به نحوي از امان حکومت اسلامی برخوردار شدهاند.[21]
با توجه به آنچه بیان شد، زمانی که عدهاي بر صلح حسن بن علي رضی الله عنه اعتراض نمودند و از آن به عنوان ننگ و عاري براي مسلمانان ياد كردند، حسن بن علي رضی الله عنه خطاب به آنان فرمود: «من، اين ننگ و عار را بر آتش جهنم ترجيح ميدهم».[22] ابن سعد نیز روایتی به همین مضمون نقل کرده است.[23] چنانچه پیداست حسن بن علي رضی الله عنه همواره مسألهی صلح و سازش را با پيروان خويش در میان مينهاده و برای آنان، انگيزههاي خویش را از بستن پیمان صلح، متذكر ميشده تا سطح فكري آنان را ارتقا دهد. بدين ترتيب حسن بن علي رضی الله عنه از زمرهي رهبران و حاکمانی نبود که زمام کارش را به تودهی مردم بسپارد و تمام هم و غمش، خواستهها و سخنانِ مورديِ مردم باشد؛ بلكه وي تلاش مينمود همان اموري را كه خود، به حقيقت آنها پي برده بود، بكار بندد و در مسیر مورد نظرش، از فشار تودهي مردم متأثر نميگرديد. از اینرو هرگاه حسن بن علي رضی الله عنه اطمینان خاطر پیدا ميکرد كه كار يا اقدام مورد نظرش، موجب جلب رضايت خداوند عزوجل و يا در راستای مصالح مسلمانان است، به هیچ عنوان از به ثمر رساندن چنين اقدامي، کوتاهی نميکرد. چنین روشی در ادارهی امور، درسي بزرگ و الگویی نیک برای تمام زمامدارن و رهبران کشورهای اسلامي است. حاکمان و رهبران کشورهای اسلامی، موظفند همچون حسن بن علي رضی الله عنه مردم را ارشاد و راهنمايي كنند و آنان را به سوي اهداف والا سوق دهند.
حاکمان و رهبران، از لحاظ چگونگی تعامل با شهروندان خویش، بر سه دستهاند:
· گروهي، تابع اكثریت مردمند و خواستِ جمهور را ملاک و معیار تصمیمگیری خویش، قرار ميدهند.
· گروهي ديگر، هيچ اهميتي براي ديگران و خواستههاي آنان، قایل نيستند.
· گروه سوم، حاکمانی هستند كه تلاش ميكنند به انجام اقدامات و كارهايي بپردازند كه صحيح است و مردم را نيز براي انجام چنين اقداماتي، توجیه ميکنند و ملاک و معیار تصمیمگیری آنان، صحت و درستی اقدامِ مورد نظرشان ميباشد.
حسن بن علي رضی الله عنه شیوهی گروه سوم را برگزيد و مردم را نيز به اهداف والای مورد نظرش رهنمون گردید. به همين خاطر حسن بن علي رضی الله عنه به صورت سنجیده و حسابشده، برنامههايي روشن ارائه نمود و در راستاي تصمیمش اقداماتي نیز انجام داد و ضمن مطرح نمودن پارهای شروط، کوشید تا مخالفانش را براي قبول طرحهاي خویش قانع سازد؛ به همین سبب موانع و چالشهای فراواني پشت سر نهاد. و به راستي راه صحيحی در پیش گرفت و خداوند عزوجل آگاهتر است.
4ـ ايجاد وحدت ويكپارچگي در ميان امت اسلامي
حسن بن علي رضی الله عنه در یکی از خطبههايش در جریان صلح، فرمود: «اي مردم! هيچ كينهاي از برادران مسلمان خويش به دل ندارم و آنچه براي خويش ميپسندم، براي شما نيز ميپسندم. تصميمي گرفتهام كه اميدوارم با آن مخالفت نكنيد. همانا اگر چيزي ناخوشايند را به خاطر ايجاد وحدت ميان خويش تحمل كنيد، بهتر از آن است كه به خاطر خواستهها و آنچه مورد پسند شماست، سبب تفرقه گرديد».[24] به فضل و عنايت خداوند عزوجل ، اين تصميم حسن بن علي رضی الله عنه عملي گرديد. حسن بن علي رضی الله عنه براي ايجاد وحدت كه آرمان و هدفي بس عظيم بود و همچنين به منظور جلوگيري از قتال و خونريزي در ميان مسلمانان و جلوگیری از به وجودآمدن مسایلی که پيامد تفرقه و کارزار بود، از منصب خلافت كنارهگيري كرد و بر آنچه حق او بود، اصرار نورزيد.زيرا چنانچه حسن بن علي رضی الله عنه بر حق خويش پافشاري ميكرد و از خلافت كنارهگيري نمينمود، نهتنها فتنه، ادامه مييافت، بلكه ميان مسلمانان خونريزي و قتال رخ ميداد و راهها، ناامن ميشد و پيوندهاي دوستي و خويشاوندي، از هم ميگسيخت. اما بحمدالله وحدت امت اسلامي در پي كنارهگيري حسن بن علي رضی الله عنه از منصب و مقامي دنيوي، تحقق يافت و اين سال، سال وحدت و یکپارچگی (عامالجماعۀ) نامیده شد.[25] بدين ترتيب پي ميبريم كه حسن بن علي رضی الله عنه شخصي آگاه، مدبر و آيندهنگر بوده و همواره نتايج كارها و اقدامات را ميسنجيده است. و اين، درسي است كه حسن بن علي رضی الله عنه از قرآن آموخته بود؛ چراكه گاهی خداوند متعال، براي صدور حكمي، آن را آشکارا بیان نميكند؛ بلكه شواهد يا نتايجي را ذكر مينماید و بر اساس آن احكامي را به بندگان خويش گوشزد ميفرماید. به عنوان مثال چند نمونه ذكر ميكنيم:
الف: نهي از ناسزاگفتن به مشركان:
خداوند متعال ميفرمايد:
« وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (انعام:108)
«(اي مؤمنان) به معبودها و بتهايي كه مشركان بجز خدا ميپرستند، دشنام ندهيد تا آنان (مبادا خشمگين شوند و) تجاوزكارانه و جاهلانه، خداي را دشنام دهند».
عليرغم آنكه ناسزاگفتن به بتهاي مشركان به نحوي موجب ياري رساندن حق و اهانت به باطل ميباشد و امري جايز نيز هست، اما شریعت آکنده از حکمت اسلام، پیامد احتمالی اين ناسزاگفتن را مدنظر قرار داده و به عدم ناسزاگفتن به بتها حکم نموده است. اين حكم از آن جهت صادر شده كه مانع از مقابلهبه مثل مشركان گردد تا مبادا براي دفاع از بتهاي خويش به خداوند عزوجل ناسزا گویند. بيترديد مصلحتي كه در دشنام بتها وجود دارد، به مراتب کمتر از پیامد سوء و مفسدهاي است كه بر اثر ناسزاگویی به خداوند متعال، توسط مشركان به وجود ميآید. بنابراين دفع مفاسد و یا جلوگیری از آن، بر جلب منافع اولويت دارد.[26]
ب: بیان چگونگی تلاوت قرآن:
خداوند متعال ميفرمايد:
« قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا» (اسراء:110)
«(اي پيغمبر! هنگامي كه به نماز ايستادي) نمازت را بلند يا آهسته مخوان، و بلكه ميان آندو راهي در پيش گير (كه ميانهروي و اعتدال است)».
خداوند متعال، براي جلوگيري از ناسزاگفتن به دين و قرآن، توسط مشركان، به رسول گرامي خويش دستور داد كه از بلند خواندن آيات قرآن در نماز خودداري كند.[27] ابنعباس رضی الله عنه در شأن نزول اين آيه ميگويد: «در آن زمان که دين اسلام، در مکه، علني و آشکار نشده بود، كفار با شنيدن آيات قرآن، به قرآن، خداوند عزوجل و پیامبرص ناسزا ميگفتند. از اینرو خداوند متعال، به پيامبرش دستور داد كه از بلند خواندن قرآن، خودداري كند. چنانچه فرمود: « وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ» همچنين فرمود: « وَلَا تُخَافِتْ بِهَا» يعني: اي پيامبر! آنقدر هم آهسته مخوان كه اصحابت، آيات قرآن را نشنوند.« وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا »[28] بلکه حد ميانه اختيار كن.
ج: شكستن كشتي توسط خضر:
خداوند متعال ميفرمايد:
« أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا» (كهف:79)
«و اما آن كشتي متعلق به گروهي از مستمندان بود كه (با آن) در دريا كار ميكردند و من خواستم آنرا معيوب كنم (تا موقتاً از كار بيفتد. چراكه) سر راه آنان، پادشاه ستمگري بود كه همهي كشتيها(ي سالم) را غصب ميكرد و ميبرد».
در شريعت مقدس اسلام، تجاوز به اموال ديگران ممنوع و حرام است، اما مشاهده ميكنيم كه خضر علیه السلام كشتي آسیب ميرساند، به گونه ای که كشتي، معيوب ميگردد و صاحبش نيز متحمل خساراتي ميشود؛ اما هنگامي که موسي علیه السلام بر وي اعتراض ميكند و احسان اهل كشتي به خود و او را یادآور ميشود كه آندو را رايگان سوار كشتي نمودند، خضر علیه السلام ميگوید كه اين خرابكاري براي جلوگيري از خرابي و تباهي بزرگتري انجام گرفته است. دلیل خضر علیه السلام این بود که پادشاه، كشتيهاي سالم و بيعيبت را غصب ميكند و چنانچه این كشتي سالم باشد، پادشاه، آن را غصب خواهد کرد. بنابراين خضر علیه السلام به موسي علیه السلام يادآوري نمود كه اين نقص كوچك را در كشتي ايجاد كرده تا اصل كشتي به كلي از دست نرود. بيترديد تن دادن به نقص و زيانی اندك براي ممانعت از ضرري بزرگتر، کاری درست و پسنديده است و شريعت مقدس اسلام نيز همواره دفع مفاسد و نواقص بزرگ را مورد توجه قرار داده است؛ حتی اگر دفع مفاسد بزرگ، هزینهای همچون تن دادن به ارتکاب مفاسدی کوچکتر را به دنبال داشته باشد. این نکته در مثال مذكور، به خوبی بیان شده است؛ چنانچه ایجاد نقصی معمولی در کشتی، سبب شد که کشتی، بکلی از دست نرود؛ به عبارتی تن دادن به خسارت قابل جبران، از بروز خسارت غیر قابل جبران، جلوگیری کرد.[29]
اكنون به ذكر شواهد و مصاديقي در احاديث نبوي پيرامون موضوع مورد بحث ميپردازيم:
خودداری از كشتن منافقان:
جابر رضی الله عنه ميگويد: در يكي از غزوات، همراه رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوديم؛ در ميان مهاجران، مردي شوخ طبع وجود داشت. او به شوخي، با دست يا پا به پشت پای یک انصاري زد. آن انصاري، به شدت خشمگين شد تا جايي كه هر يك از آن دو، قبايل خود را به كمك طلبيدند. مرد انصاري گفت: اي انصار! به فرياد من برسيد. و مهاجر، گفت: اي مهاجرين! به داد من برسيد. رسول خدا صلی الله علیه وسلم بيرون آمد و فرمود: «چرا بانگ جاهليت، سر داده ايد»؟ سپس پرسيد: «ماجراي آنها چيست»؟ رسول خدا صلی الله علیه وسلم را از كاري كه آن مهاجر كرده بود، باخبر ساختند. نبي اكرمص فرمود: «اين سخنان جاهليت را رها كنید که خیلی زشت و ناپسند است». عبد الله بن ابي بن سلول (رئيس منافقان) گفت: آيا يكديگر را عليه ما فرا خواندند؟ هنگامی که به مدينه بازگردیم، افراد باعزت و قدرتمند، اشخاص خوار و زبون را بيرون خواهند كرد. عمر رضی الله عنه با اشاره به سوي عبد الله بن ابي گفت: «اي رسول خدا! آيا اين خبيث را به قتل نرسانيم؟» نبي اكرم ص فرمود: «خير؛ در اين صورت، مردم ميگویند: محمد، يارانش را به قتل ميرساند».[30]
بديهي است كشتن منافقان و ريشهكن كردن آنها، ظاهراً موجب پاكي و خالصشدن صفوف مسلمانان از وجود عناصر فسادانگيز و مخرب ميگردد و به مصلحت مسلمانان ميباشد، اما از آنجا كه كشتن چنین افرادی، اعتماد ميان مسلمانان را خدشهدار ميکرد و این تصور را برای مردم ایجاد مينمود که رسولخدا صلی الله علیه وسلم ياران و همكيشان خويش را به قتل ميرساند، لذا به خاطر حفظ مصلحت مسلمانان، از انجام چنین کاری چشمپوشي شد. بر کسی پوشیده نیست كه وجود منافقان، مفاسد و زيانهاي زیادی براي جامعهي اسلامي در پی داشت، اما از آنجا كه كشتن منافقان و برخورد مستقيم با آنها با مفاسد و زيانهاي بيشتری همراه بود، رسولخدا صلی الله علیه وسلم چنین مصلحت ديد كه به قیمت تن دادن به مفسدهاي كوچكتر، مانع از بروز مفاسدی بزرگتر گردد.[31]
از دیگر آيندهنگريهاي رسولخدا صلی الله علیه وسلم ميتوان به ترك تجديد بناي كعبه اشاره كرد. امالمؤمنين عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگوید: رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمود: (لَوْلا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ، لأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِيهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ، وَأَلْزَقْتُهُ بِالأَرْضِ، وَجَعَلْتُ لَهُ بَابَيْنِ بَابًا شَرْقِيًّا وَبَابًا غَرْبِيًّا، فَبَلَغْتُ بِهِ أَسَاسَ إِبْرَاهِيمَ)[32] یعنی: «اگر قومت (قريش) تازهمسلمان نبودند، دستور ميدادم تا خانهی كعبه را منهدم كنند. آنگاه، حطيم را با كعبه، ملحق ميكردم و براي آن، دو دروازه در نظر ميگرفتم كه يكي به سوي شرق و ديگري به سوي غرب، باز شود. و بدين ترتیب، خانهی كعبه مانند بناي ابراهيم( علیه السلام )ميشد».
از آنجا كه كعبه، انيس قلوب مؤمنان و تجليگاه تاريخ انبياي پيشين است، باید بر همان شكلي كه انبياي الهي آنرا به يادگار گذاشته بودند، باقي ميماند، اما در پي تجديد بنايي كه توسط قريش در دوران جاهليت صورت گرفت، اموال حلال، آنقدر نبود كه كفايت بازسازی كعبه را به صورت کامل بنمايد؛ از اینرو قریشیان، تا جايي كه بودجه اقتضا ميكرد، بازسازی كعبه را ادامه دادند تا اينكه به مرحلهاي رسيد كه رسول اكرمص شاهد آن بود. رسول خدا صلی الله علیه وسلم علاقهی وافری به تدارك بودجهاي داشت كه با آن، كارِ ناتمام قريش را به اتمام برساند، اما به سبب وجود این احتمال و نگرانی که عدهاي، اين كار را نوعي بياحترامي و اسائهي ادب نسبت به كعبه تلقي كنند و يا حرمت و هيبت كعبه از قلوب برخي زايل گردد، رسول گرامي اسلامص از بازسازی كعبه به همان شکلی كه ابراهيم علیه السلام بنا نموده بود، صرفنظر كرد.[33]
حسن بن علي رضی الله عنه درسِ آيندهنگری را از قرآن و سنت رسول اکرمص آموخته بود و از اینرو همواره به پيامد كارها و اقدامات خويش ميانديشيد. او، به خوبي اهداف و آموزههای شريعت مقدس را درك ميكرد و ميان رهنمودهای دینی و پدیدههای دوران خويش، تطبيق و ارتباط برقرار ميساخت و بدین ترتیب ديدگاهها و اجتهادات منحصر به فردي ارائه ميداد كه سرانجام به وحدت و همبستگي مسلمانان و نقشآفريني در عرصهي تمدن انجامید و شوكت و عزت را به آنان بازگرداند. امروزه جامعهي ما شديداً نيازمند این اندیشهها و قرائتهای عميق است و باید آنها را در عرصههای مختلف بکار گیرد.
حسن بن علي رضی الله عنه یکی از بزرگترين اصول اسلامي را که همان حفظ وحدت و یکپارچگی است، به ما آموزش داد. خداوند متعال، در قرآن کریم، به رعایت این اصل مهم، تأکید بسیار نموده و آن دسته از اهل كتاب را که به این مسأله بیتوجهی کردهاند، مورد سرزنش قرار داده است. رسول گرامي اسلامص نيز در موارد مختلف، اين اصل را مورد تأكيد قرار داده است.[34]
حسن بن علي رضی الله عنه در سايهي عمل به رهنمودهاي هدفمند قرآني، با تفرقه و اختلاف به مبارزه پرداخت و در راستاي وحدت امت اسلامي كوشيد. خداوند متعال ميفرمايد:
« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آَيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (103) وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104) وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (105) يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ» (آلعمران:103ـ106)
«و همگي به رشتهي (ناگسستني قرآن) خدا چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود، به ياد آوريد كه چون (براي همديگر) دشمناني بوديد، خدا، ميان دلهايتان (انس و الفت برقرار کرد و آنها را به هم) پيوند داد؛ پس (در پرتو نعمت او، براي هم) برادراني شديد، و (همچنين شما با بتپرستي و شركي كه داشتيد) بر لبهي گودالي از آتش (دوزخ) بوديد (و هر آن با فرا رسيدن مرگتان بيم فرو افتادنتان در آن ميرفت،) ولي شما را از آن رهانيد (و به ساحل ايمان رسانيد). خداوند، اينچنين برايتان آيات خود را آشكار ميسازد، شايد كه هدايت شويد. بايد از ميان شما گروهي باشند كه به سوی نیکی فرا بخوانند و امر به معروف و نهي از منكر نمايند، و آنان، خود، رستگارند. و مانند كساني نشويد كه (با ترك امر به معروف و نهي از منكر) پراكنده شدند و اختلاف ورزيدند؛ (آنهم) پس از آنكه نشانههاي روشن (پروردگارشان) به آنان رسيد، و ايشان را عذاب بزرگي است. (به ياد آوريد) روزي (را كه) برخی چهرهها، سفيد و بعضی چهرهها، سياه ميگردند. و اما آنان كه چهرههایشان، سياه میگردد، (بديشان گفته ميشود:) آيا بعد از (اذعان به حق و) ايمان (فطري) خود كافر شدهايد؟ پس به سبب كفري كه ورزيدهايد، عذاب بچشيد!».
5 ـ شهادت اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه
يكي از عوامل و انگيزههايي كه موجب شد حسن بن علي رضی الله عنه به صلح روي آورد، هراس و اندوهي بود كه پس از شهادت پدرش بر وي چیره گشت. اين امر نه تنها موجب حزن و ناراحتي شديد حسن بن علي رضی الله عنه گرديد، بلكه موجب نابساماني در جبههي عراق نيز گشت. علي رضی الله عنه بناحق به قتل رسيد و خوارج به هيچوجه ملاحظهي پیشینه و فضایل والاي او در اسلام را ننمودند. علي رضی الله عنه خدمات شاياني در جهت منافع اسلام انجام داده و در تمام زندگياش به ارزشها و كارهايي دست يازيده بود كه موجب تحكيم و پيريزي احكام شرعي در سطح دولت و ملت گرديد.
آری! علی رضی الله عنه از نشانهها و برهانهاي هدايت بود كه ميان حق و باطل جدايي افكند؛ از اینرو کاملاً طبيعي بود كه فقدان چنين شخصيتي، مسلمانان را داغدار نماید. قتل علي رضی الله عنه ، مصيبت بزرگی بود كه بر مسلمانان وارد شد و دلهايشان را اندوهگين و چشمانشان را اشكآلود گردانید. حسن بن علي رضی الله عنه به دنبال به شهادت رسیدن پدرش، اعتماد خويش نسبت به اهل عراق را از دست داد؛ زيرا هرچند پیشتر از افتخار همنشيني با علی مرتضی رضی الله عنه بهرهمند شده بودند، اما پس از چندي در پي طمعورزي و فتنههايي كه به وجود آمد، گمراه شدند و از راه راست منحرف گشتند. البته در اين ميان، گروهي، همچون گذشته با صدق و اخلاص، به دين و خليفهي راحل و بزرگوار خويش وفادار ماندند. به قتل رسيدن علي رضی الله عنه ضربهاي شديد بود كه بر پيکرهي خلافت راشده وارد آمد و پس از چندي موجب پایان یافتن آن دوران شکوهمند و پرافتخار گرديد.
6 ـ شخصيت معاويه رضی الله عنه
حسن بن علي رضی الله عنه در شرایطی خلافت را به معاویه رضی الله عنه واگذار نمود که بيش از چهل هزار نفر با او بيعت کرده بودند كه تا پاي جان، به وي وفادار بمانند و از او دفاع كنند؛ این امر، بیانگر آنست که معاويه رضی الله عنه شايستگي رهبری و زمامداری را داشته است وگرنه نوهي رسول گرامي اسلامص، به هیچ عنوان خلافت را به او واگذار نميكرد بلكه با وی ميجنگيد.[35]
سيرتنگاران، در فضيلت معاويه رضی الله عنه ، اين صحابي بزرگوار رسولخدا صلی الله علیه وسلم فضائل زيادي را برشمردهاند كه به ذكر چند مورد از آن ميپردازيم:
1ـ قرآن كريم:
معاویه رضی الله عنه در جنگ حنین حضور داشت؛ خداوند متعال دربارهی مجاهدان حنین ميفرمايد:
«ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ » (توبه:26)
«آنگاه خداوند، آرامش خود را نصيب پيغمبرش و مؤمنان گردانید و لشكرهايي (از فرشتگان) را فرو فرستاد كه شما، ايشان را نميديديد و (پيروز شديد و دشمنان شكست خوردند، و بدينوسيله خداوند عزوجل ) كافران را مجازات كرد و اين است كيفر كافران (در اين جهان و عذاب آخرت نیز به جاي خود باقي است)».
معاويه رضی الله عنه از جملهي كساني بود كه در غزوهي حنين حضور داشتند؛ از اینرو آن بزرگوار نیز مشمول فضیلت یادشده در این آیه ميباشد.[36]
2ـ احاديث نبوي:
رسولخدا صلی الله علیه وسلم براي معاويه رضی الله عنه دعا کرد: (اللهم اجعله هادياً مهدياً و اهد به)[37] یعنی: «بارخدايا! معاويه را هدايتگر و رهیاب بگردان و او را سبب هدايت قرار بده». همچنین دعا نمود: (اللهم علّم معاوية الكتاب و الحساب و قه العذاب)[38] یعنی: «خداوندا! معاويه را علم قرآن و حساب بياموز و وي را از عذاب در امان بدار». باري رسول گرامي اسلامص فرمود: (أَوَّلُ جَيْشٍ مِنْ أُمَّتِي يَغْزُونَ الْبَحْرَ قَدْ أَوْجَبُوا) یعنی: «نخستین لشكر امت من که در دریا ميجنگد، بهشت را برای خویش واجب ميگرداند». ام حرام رضی الله عنها ميگوید: پرسیدم: آيا من هم جزو اين لشكر خواهم بود؟ فرمود: «تو نيز در میان آنان خواهی بود». سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: (أَوَّلُ جَيْشٍ مِنْ أُمَّتِي يَغْزُونَ مَدِينَةَ قَيْصَرَ مَغْفُورٌ لَهُمْ) یعنی: «نخستین لشكر امت من كه به شهر (قسطنطنيه) حمله ميکند، بخشيده ميشود». ام حرام ميگوید: پرسیدم: ای رسول خدا! آيا من هم در میان آنان خواهم بود؟: اي رسولخدا صلی الله علیه وسلم آيا من هم از جملهي اين گروه خواهم بود؟ فرمود: «خير».[39] مهلب[40] ميگويد: «اين حديث، بیانگر فضیلت معاويه رضی الله عنه ميباشد؛ چراكه معاویه رضی الله عنه نخستین كسي است كه در دریا جنگید».[41]
7ـ آشفتگي سپاه عراق و اهل كوفه:
شورش خوارج، موجب تضعيف سپاه امير مؤمنان علي رضی الله عنه گرديد، همانگونه كه جنگهای جمل، صفين و نهروان،نفرت شدیدی نسبت به جنگ، در دل عراقیها ايجاد كرد و موجب رنجش و آزردگی آنان گرديد. این وضعیت، در جنگ صفين، شدیدتر بود؛ چراكه در اين جنگ، بسياري از کودکان، يتيم شدند و عدهي زيادي از زنان، بيوه گشتند، اما شركتكنندگان در جنگ، به مقصود خويش نرسیدند. از اینرو همواره واقعهي صفين، در ذهن و خيال مردم بود و اگر این جنگ، با تدبير امير مؤمنان علي رضی الله عنه و بسياری از اصحابy، به صلح يا حكميت خاتمه نمييافت، دايرهي مصيبتش بر جهان اسلام بهاندازهاي زياد ميشد كه در اذهان نميگنجيد. از اینرو عدهاي، با آنكه ميدانستند حق با علي رضی الله عنه است و از دل و جان، با او بودند، اما از همراهیاش در عزیمت به شام، خودداری کردند.[42]
از ديگر مشكلاتي كه سپاه علي رضی الله عنه را با چالش و آشفتگي روبرو نمود، ظهور فرقهاي بود كه در مورد علي رضی الله عنه آنقدر غلو ميكردند كه او را تا مقام الوهیت بالا ميبردند. در آن گیر و دار به نظر ميرسید که اين جريان فكري، واکنشی به رویکرد خوارج در مورد علي رضی الله عنه بود که او را تكفير ميکردند و از او بیزاری ميجستند.[43] اما ناگفته پیداست که اين گروه، از اين كار خويش، قصد بدي داشتند و در پی آن بودند که اعتقادات و باورهای فاسد و باطلی را در ميان مسلمانان رواج دهند تا رفتهرفته این اعتقادات، دين آنان را نابود نماید و نه تنها سپاه علي رضی الله عنه ، بلكه تمام مسلمانان را تضعيف و سپس نابود کند.[44] علي رضی الله عنه با تمام توان و قدرت، در برابر خوارج ايستادگي كرد؛ البته بخش قابل توجهی از توان سپاهيان علي رضی الله عنه صرف رویارویی با خوارج شد. از آن پس جريانهايي بر ضد علي رضی الله عنه به راه افتاد؛ چنانچه خريت بن راشد و به قولي حارث بن راشد كه از کارگزاران علي رضی الله عنه در اهواز بود، عدهاي از بنيناجیه را با خويش همراه كرد و خواهان کنارهگیری علی رضی الله عنه از خلافت گردید؛ در این شورش، تعداد زیادی، ابن راشد را همراهی کردند. علي رضی الله عنه سپاهي به فرماندهي معقل بن قيس رياحي به جنگِ وی فرستاد. اين سپاه، توانست لشكر ابن راشد را شكست دهد و او را به قتل برساند.[45] شعبی ميگوید: پس از حنگ نهروان، اطراف و اكناف علي رضی الله عنه را شورش فرا گرفت؛ بنيناجیه به مخالفت با وي برخاستند؛ ابنحضرمي خود را به بصره رسانید و اهل اهواز، شورش كردند؛ زنهاریان و کسانی که در قبال پرداخت مالیات، تحت حمایت حکومت اسلامی قرار داشتند، به طمع کاهش ماليات، شورش نمودند و کارگزار علي رضی الله عنه ، سهل بن حنيف را از فارس بيرون راندند.[46] خلاصه اینکه زمانی كه حسن بن علي رضی الله عنه زمام امور را به دست گرفت، سپاه عراق، سراسيمه و آشفته بود و اهل كوفه نيز در اقدامات و سياستهاي خويش، مردد و دودل بودند. ابندريد در المجتبي ميگويد: حسن بن علي رضی الله عنه پس از شهادت پدرش برخاست و فرمود: «به خدا سوگند كه ترديد يا پشيماني، ما را از اهل شام منصرف نكرد؛ بلكه ما، با صبر و سلامت نفس، با آنها ميجنگیديم، اما ناگهان دشمني، جای دوستي را گرفت و بيتابی و بيصبری، جايگزين بردباری گرديد. شما در صفين، دينتان را در قبال دنيا فروختيد و دنیا، جلودار دينتان گشت و جاي آن را گرفت. هان! آگاه باشيد كه ما براي شما همانگونهایم كه پيش از اين بوديم (و همچنان دلسوز شما هستيم)، البته شما، ديگر آن جايگاه گذشته را نزد ما نداريد. اي مردم! شما، با دو كشتار مواجه گشتید: كشتهشدگاني كه در صفين جان باختند و شما بر آنان گريستید، و كشتهشدگان جنگ نهروان كه شما، به خونخواهي آنان برخاستيد. بدين ترتيب عدهاي از بازماندگان، شكست خورده و درمانده بودند و عدهاي هم میگريستند و در اندیشهی تلافي و قصاص بهسر میبردند. اي مردم! معاويه رضی الله عنه پيشنهادي را مطرح كرده كه نه در آن عزت است و نه پيشنهادي عادلانه میباشد، اما اگر دوست داريد كشته شويد، اين پيشنهاد را رد میكنيم؛ ولي اگر زندگي را دوست داريد و ميخواهيد زنده بمانيد، اين پيشنهاد را میپذيريم». و چون مردم، اين پيشنهاد را پذيرفتند، صلح برقرار گرديد.[47] هرچند بنده، در صحت انتساب اين خطبه به حسن بن علي رضی الله عنه شک دارم، اما اين حكايت، بيانگر ويژگي و حالات روحي و رواني حسن بن علي رضی الله عنه و ياران اوست كه باعث شد هرچه زودتر پیمان صلح، منعقد گردد.[48]
حسن بن علي رضی الله عنه در شكايت از اهل عراق و گلايه از بيمهريها و اهانتهايي كه بر وي روا داشتهاند، با صداي بلند ميفرمود: به خدا سوگند كه معاويه رضی الله عنه براي من، از اين افراد كه مدعیاند از پيروان و شيعيان من هستند، بهتر است. آنها (اهل عراق) درصدد قتلم برآمدند و اموال مرا به غارت بردند. به خدا سوگند، اگر با معاويه رضی الله عنه پيمان و يا عهدنامهاي منعقد كنم كه به موجب آن، جان و خانوادهام درامان بمانند، برايم بهتر از آنست که به چنين کسانی دل ببندم كه) مرا بكشند و خانوادهام را سرگردان و آواره نمایند و حقوقشان را ضايع کنند. به خدا قسم، اگر با معاويه رضی الله عنه به نبرد ميپرداختم، همينها، گریبانم را ميگرفتند و مرا مجبور ميكردند كه با وي صلح كنم. به خدا سوگند، اگر در اوج قدرت با معاويه رضی الله عنه صلح كنم، بهتر از آن است كه كشته يا اسير شوم يا بر من منت بگذارد و اين منت، تا ابد بر بني هاشم باقي بماند. اگر با معاویه رضی الله عنه صلح كنم، بهتر از آن است كه چون بر من چیره گردد، همواره بر مردگان و زندگان بني هاشم منت نهد[49] اهل كوفه را بارها آزموده و شناختهام؛ من، آنها را قومي يافتم كه نميتوان روي گفتار یا کردارشان، حساب باز کرد؛ چراكه آنان، قومي بیوفایند، هرچند بهظاهر ميگويند که دلهايشان با ماست، اما شمشيرهايشان، بر ضد ما از نیام كشيده میشود».[50]
پس از اينكه اهل كوفه، پدر بزرگوار حسن بن علي رضی الله عنه را به شهادت رساندند، به شخص حسن رضی الله عنه نیز حملهور شدند و اموال او را به غارت بردند؛ واقعاً حسن رضی الله عنه حق داشت که دیگر به اهل کوفه اعتماد نداشته باشد؛ چنانچه فرمود: «اي اهل عراق! شما سه جنايت عليه من مرتكب شدهايد كه هيچگاه آنرا از یاد نخواهم برد. شما، پدرم را كشتيد و به من حملهور شدید و اموالم را تاراج کرديد»یا فرمود: «ردايم را کشیدید و ربوديد».[51] به حسن بن علي رضی الله عنه گفتند: چرا صلح نمودي؟ فرمود: «از دنيا بيزار شدم و اهل كوفه را نيز مردمي (غیر قابل اعتماد) يافتم كه هر كس به آنها اعتماد كرده، شكست خورده است. كوفيان، مردمي هستند كه نه در خير و نیکی، و نه در شر و بدی، ارادهاي قاطع ندارند و آنقدر ميان آنان تفرقه و پراکندگی وجود دارد كه هيچيك از آنان با ديگري در رأي يا خواستهاي موافقت نميكند. پدرم، با مشكلات شدیدی، از ناحیهی اين مردم مواجه شد؛ ای کاش ميدانستم كه اين قوم، كي اصلاح خواهند شد؟»[52]
البته اين گفتهها، عموميت ندارد؛ چراكه فضايلي پيرامون آمادگي سپاه حسن بن علي رضی الله عنه و در رأي آنها، قيس بن سعد خزرجي رضی الله عنه و ديگر فرماندهان لشكر حسن بن علي رضی الله عنه ذكر شده كه نشان میدهد حسن بن علي رضی الله عنه توانايي تقويت سپاهش را داشته است.
8 ـ ميزان توانايي و اقتدار سپاه معاويه رضی الله عنه :
معاويه رضی الله عنه از همان دوران علي رضی الله عنه در نهان و آشكار و با بکارگیری اسباب و عوامل مختلف، درصدد تضعیف سپاه عراق بود. وي، اختلافات و تنشهاي بهوجودآمده در سپاه علي رضی الله عنه را غنيمت شمرد و از آن، بهرهبرداري نمنود. و آنگاه سپاهي را به فرماندهي عمرو بن عاص رضی الله عنه به مصر، گسیل نمود؛ اين سپاه، بر مصر چیره گشت و آنرا به سرزمينهاي تحت تصرف معاويه رضی الله عنه ملحق کرد.
میتوان عوامل موفقيت اين سپاه را در موارد ذیل برشمرد:
1ـ درگير بودن اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه با خوارج
2ـ کارگزار اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه در مصر، محمد بن ابيبكر بود كه زيركي فرماندهان و کارگزاران پيشين مصر همچون قيس بن سعد بن عبادهي ساعدي انصاري رضی الله عنه را نداشت. وي، با كساني كه به خونخواهي عثمان رضی الله عنه برخاسته بودند، به نبرد پرداخت و از تدبير و توان سياسي والایی برخوردار نبود كه بتواند همانند واليان گذشته، آنان را شكست دهد.
3ـ معاويه رضی الله عنه با آنانكه به خونخواهي عثمان رضی الله عنه برخاسته بودند، همرأي بود و همين، کمک شایانی به وی در زمینهی تسلط بر مصر نمود.[53]
4ـ دور بودن مصر از مركز خلافت علي رضی الله عنه و نزديك بودن آن به شام.
5 ـ موقعيت طبيعي و جغرافيايي مصر كه از طريق صحراي سيناء به شام متصل ميشد، موقعیتی استراتژیکی بهشمار ميرفت که چون به قلمرو معاويه رضی الله عنه اضافه گردید، نيروهاي انساني و اقتصادي ارزشمندي را در اختیار معاویه رضی الله عنه نهاد؛ هرچند امير مؤمنان علي رضی الله عنه عدهاي را فرستاد كه مانع اقدامات معاويه رضی الله عنه شوند.[54] معاويه رضی الله عنه کوشید کارگزاران علي رضی الله عنه و بزرگان قبايل را به سوي خويش، جذب كند؛ چنانچه تلاش کرد قيس بن سعد رضی الله عنه ـ یکی از کارگزاران توانمند اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه در مصر ـ را به سوی خویش بکشد، اما موفق نشد. البته معاويه رضی الله عنه توانست با ايجاد شبهه و ترديد در ميان طرفدران و مستشاران علي رضی الله عنه ، کاری کند که به عزل قيس بن سعد رضی الله عنه انجامید.[55] عزل قیس رضی الله عنه ، براي معاويه خیلی سودمند و كارآمد بود. همچنين معاويه رضی الله عنه كوشيد تا زياد بن ابيه را كه عامل و نمايندهي علي رضی الله عنه در فارس بود، عزل نمايد، اما موفق نشد.[56]
معاويه رضی الله عنه توانست بر برخي از بزرگان قبایل و واليان تأثير بگذارد و آنان را به سوی خويش جذب كند. از سوی ديگر، زمانی که اين افراد، تفرقه و اختلاف سپاهیان علي رضی الله عنه را مشاهده نمودند و ديدند كه معاويه رضی الله عنه ، اميري قاطع و سياستمدار است، بيشتر به سوي او جذب شدند. علي رضی الله عنه طي خطابهاي به مردم فرمود: «اي مردم! بدانيد كه بُسر، از جانب معاویه رضی الله عنه آمده است؛ البته من، مطمئنم که آنها به علت اتحادي كه بر باطل خویش دارند و نیز بدان سبب که از امیرشان اطاعت ميكنند و امانتدارند، و نیز از آن جهت که شما، بر خلاف آنان، هرچند حق، با شماست، متفرق شده و اختلاف كردهايد و همچنين از آنجا كه در امانت خيانت ميكنيد و از امیرتان نافرمانی مينمایید، بر شما پيروز خواهند شد. فلاني را براي فلان كار فرستادم، اما دیری نپایيد كه به قتل وسركشي پرداخت و با اموالي فراوان به معاويه پيوست. فلاني را نيز (نمايندهی خويش در فلان جا نمودم و) به كاري به او گماشتم، اما او نيز به قتل و سركشي پرداخت و با اموالي به معاويه پيوست. اين مردم آنقدر بياعتماد شدهام كه اگر كاسهاي به يكي از آنها به امانت بسپارم، ميترسم آن را تصاحب كند و در امانت خيانت نمايد. بارخدايا! من، آنها را (با پند و اندرز فراوان) به خشم آوردم و آنان نیز (با بيتوجهی) مرا به خشم آوردند؛ پس مرا از شر ایشان و آنان را از دست من، راحت کن».[57]
معاويه رضی الله عنه پس از شهادت امير مؤمنان نيز همچنان روابط خويش را با اعيان و سرآمدان عراقی ادامه داد. بدین ترتیب عوامل مختلفی، سبب قوت و اقتدار سپاه معاویه رضی الله عنه گردید که از آن جمله ميتوان موارد ذیل را برشمرد:
· اطاعت و فرمانبرداری سپاهیان معاويه رضی الله عنه از امیرشان.
· اتحاد و یکپارچگی اهل شام بر محوریت و رهبری معاویه رضی الله عنه .
· مهارت و خبرگی معاويه رضی الله عنه در ادارهی امور شام.
· دسترسی به منابع مالی فراوان.
· هزينه كردن اموال در جهت تحقق اهدافي كه معاویه رضی الله عنه آنها را به مصلحت امت ميدانست.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع: کتاب حسن ابن رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســلام
IslamAge.Com
---------------------------------------------------------
[1]- البداية و النهاية (11/206).
[2]- المعجم الكبير، طبراني (3/26). سند اين روايت حسن ميباشد.
[3]- اخلاق النبيص فيالقرآن و السنۀ (2/969).
[4]- همان، (2/971).
[5]- همان، (2/971).
[6]- همان، (2/971).
[7]- اهل قباء.
[8]- نك؛ بخاري (2690).
[9]- اخلاق النبيص في ضوء الكتاب و السنۀ (2/972).
[10]- بخاري (2692).
[11]- عون المعبود شرح سنن ابی داود (13/263) شمارهي 4900.
[12]- سنن ترمذي (2508). ترمذي اين حديث را صحيح غريب دانسته است.
[13]- جامع الاصول، ابن اثير (6/668).
[14]- سنن ترمذي (2509). ترمذي اين حديث را صحيح دانسته است.
[15]- بخاري، شمارهي 3746.
[16]- تاريخ دمشق (14/104)
[17]- تاريخ دمشق (14/89).
[18]- المعجم، طبراني (3/26). سند اين روايت حسن است.
[19]- جامعالعلوم و الحكم، ص363. الايمان اولاً ص117.
[20]- بخاري (6864).
[21]- روضة الطالبين (9/148) و مقاصد الشريعۀ، اليوبي، ص211.
[22]- تاريخ دمشق (14/88).
[23]- الطبقات (1/329). سند اين روايت بسيار ضعيف است.
[24]- الأخبار الطوال، ص200.
[25]- اعتبار المآلات و مراعاة نتائج التصرفات، ص167.
[26]- همان، (ص124).
[27]- اعتبار المآلات، ص125.
[28]- اسباب النزول، واحدي نيشابوري ص223ـ224.
[29]- نگا: اعتبار المآلات، ص126.
[30]- بخاري: (3521).
[31]- اعتبار المآلات، ص138ـ139.
[32]- بخاري، (1586).
[33]- اعتبار المآلات، ص148ـ149.
[34]- رساله الألفۀ بين المسلمين، ابن تيمیه، ص27.
[35]- الناهية عن طعن اميرالمؤمنين معاويۀ، ص57.
[36]- مرويات خلافة معاويۀ في تاريخ الطبري، خالد الغيث، ص23.
[37]- صحيح سنن الترمذي، آلباني (3/236).
[38]- موارد الظمآن (7/249). سند اين روايت حسن است.
[39]- بخاري (2924).
[40]- مهلب بن احمد اندلسي، مصنف شرحي بر صحيح بخاري است و در سال 435 ه.ق درگذشت.
[41]- فتحالباري (6/120).
[42]- خلافة علي بن ابيطالب ، عبدالحميد علي، ص345.
[43]- نظام الخلافۀ في الفكر الاسلامي، ص15ـ16 مصطفي حلمي.
[44]- خلافة علي بن ابيطالب،ص350.
[45]- تاريخ طبري (6/27ـ47).
[46]- همان (6/53).
[47]- سير اعلام النبلاء (3/269).
[48]- الدوحة النبويۀ الشريفۀ، ص93.
[49]- الشيعه و اهل البيت ص379 به نقل از الاحتجاج طبرسي ص148.
[50]- همان ص376 به نقل از الاحتجاج ص148.
[51]- الطبقات (1/324) سند روايت حسن ميباشد.
[52]- الكامل في التاريخ (2/448).
[53]- الطبقات (3/839) و خلافة علي بن ابيطالب، عبدالحميد ص351. سند اين روايت صحيح است.
[54]- تاريخ خليفۀ، ص198. سندي براي آن ذكر نشده است.
[55]- الاستيعاب (2/525-526).
[56]- ولاة مصر ص45-46.
[57]- التاريخ الصغير، بخاري (1/125). اين روايت با سندي منقطع نقل گرديده، اما شواهدي آن را تأييد ميكند.
|