سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

13 آذر 1403 01/06/1446 2024 Dec 03

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7339743
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 459   تعداد بازدید: 3428 تاریخ اضافه: 2010-04-01

رابطه‌ي حسن رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه ، پس از برقراري صلح

بسم الله الرحمن الرحیم

استقرار حسن بن علي رضی الله عنه  در مدينه، پس از صلح

حسن بن علي رضی الله عنه  پس از كناره‌گيري از خلافت، به‌همراه بني‌هاشم و ياران خويش، رهسپار مدينه گرديد و همان‌جا اقامت گزيد. بني‌هاشم، از احترام خاصي نزد معاويه رضی الله عنه  برخوردار بودند و حسن بن علي رضی الله عنه  در رأس آنان قرار داشت. در آن زمان، تعداد زيادي از صحابه رضی الله عنهم   اعم از مهاجران و انصار و ساير اصحاب در مدينه زندگي مي‌كردند. البته مدينه، جمع كثيري از تابعين را نيز در خود جاي داده بود. ساكنان مدينه اعم از صحابه و تابعين كه در واقع، شاگردان مكتب صحابه رضی الله عنهم   به‌شمار مي‌رفتند، براي عبادت خداوند متعال و روايت احاديث رسول اكرمص، يك‌سويي اختيار كرده بودند و همواره در راستاي حفظ وحدت و يك‌پارچگي امت، تلاش مي‌كردند و خود، در عرصه‌ي علم و دانش، همراه و همگام با مسلمانان، به مسؤوليت‌هاي خويش، عمل مي‌نمودند؛ از جمله: عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، ابوهريره، ابوسعيد خدري و جابر بن عبدالله رضی الله عنهم  .[1]

فضاي مدينه، فضاي علمي بسيار خوبي بود؛ به‌گونه‌اي كه دانش‌پژوهان و جويندگان علم قرآن و حديث، از هر سو و كرانه‌اي، رهسپار مدينه مي‌شدند. حضور صحابه و تابعين رضی الله عنهم   در شهر رسول‌خداص از يك‌سو، و برخورداري مدينه از امنيت فراوان، از سوي ديگر، مجال علم و پژوهش را در آن شهر، فراهم آورده و مدينه را به مركزي علمي، تبديل كرده بود.[2]

 

رابطه‌ي حسن رضی الله عنه  با معاويه رضی الله عنه ، پس از برقراري صلح:

باري حسن بن علي رضی الله عنه  پس از واگذاری خلافت به معاويه رضی الله عنه ، نزد وي رفت. معاويه رضی الله عنه  به حسن رضی الله عنه  گفت: «اينك به تو، پاداشي مي‌دهم كه پيشتر به هيچ‌كس نداده‌ام و پس از اين نيز به هيچ كس نخواهم داد». آن‌گاه چهارصد هزار (درهم) تقديم حسن رضی الله عنه  نمود و آن بزرگوار نيز هديه‌ي معاويه رضی الله عنه  را پذیرفت.[3]

در روايتي آمده است: حسن بن علي رضی الله عنه ، هر سال، نزد معاويه رضی الله عنه  مي‌رفت و مبلغ يكصد هزار درهم از وي، دريافت مي‌كرد. يك‌سال حسن رضی الله عنه  نزد معاويه رضی الله عنه  نرفت و معاويه رضی الله عنه  هم چيزي براي حسن رضی الله عنه  نفرستاد. حسن بن علي رضی الله عنه  تصميم گرفت طي نامه‌اي، مستمري خويش را درخواست نمايد، اما در خواب، رسول‌خداص را ديد كه به او فرمود: «اي حسن! آيا به مخلوقي نامه مي‌نويسي و نيازت را با او در ميان مي‌نهي و نيازت را از خداي خويش، درخواست نمي‌كني؟!» حسن رضی الله عنه  مي‌گويد: گفتم: اي رسول‌خدا! پس چه‌كار كنم؟ بدهي‌هايم، زياد شده است. فرمود: «بگو: (اللهم إني أسألك من كل أمر ضعفت عنه قوتي و حيلتي و لم تنته إليه رغبتي و لم يخطر ببالي و لم يبلغه أملي و لم يجر علي لساني من اليقين الذي أعطيته أحدا من المخلوقين الأولين و الآخرين إلا خصصتني يا أرحم الراحمين) يعني: «بارخدايا! از تو مي‌خواهم بالاترين يقيني را به من عنايت كني كه به يكي از مخلوقات خويش از ابتدا تا انتها، ارزاني داشته‌اي؛ آن‌‌چنان يقيني كه از توان و تدبير من، خارج است، و از ميل و رغبتم، فراتر مي‌باشد و در ذهنم نمي‌گنجد و بر زبانم نمي‌آيد و بسي دورتر از تمنّا و آرزوي من است؛ اي مهربان‌ترين مهربانان! مرا به چنين يقيني، گرامي بدار».

حسن رضی الله عنه  مي‌گويد: «از خواب برخاستم و اين دعا را حفظ كرده بودم؛ من، همواره اين دعا را مي‌خواندم. ديري نپاييد كه معاويه رضی الله عنه ، مرا نزد اطرافيانش، ياد نموده، علت غيابم را پرسيد. به او گفتند: حسن رضی الله عنه  امسال نخواهد آمد. از اين‌رو معاويه رضی الله عنه  دويست هزار درهم برايم فرستاد».[4]

در روايتي، دعايي كه رسول‌خداص، در خواب، به حسن رضی الله عنه  آموخت، با اين الفاظ آمده است: (اللهم اقذف في قلبي رجاك و اقطع رجائي عمن سواك حتي لا أرجو أحداً غيرك؛ اللهم و ما ضعفت عنه قوتي و قصر عنه عملي و لم تنته إليه رغبتي و لم تبلغه مسألتي و لم يجر علي لساني مما أعطيت أحدا من الأولين و الآخرين من اليقين فخصني به يا رب العالمين) يعني: «بارخدايا! اميد به خودت را در قلبم بيفكن و اميدم را از غير خويش، قطع بگردان تا به غير تو، اميد مبندم. بارخدايا! بالاترين يقيني را به من، عنايت كن كه به يكي از مخلوقات خويش از ابتدا تا انتها، ارزاني داشته‌اي؛ آن‌چنان يقيني كه از توان من، خارج مي‌باشد؛ يقيني كه نه بر زبان من آمده و نه عمل و آمال و آرزوهايم، گنجايش آن را داشته است. اي پروردگار جهانيان! مرا به چنين يقيني، مختص بگردان».

حسن رضی الله عنه  مي‌گويد: به‌خدا سوگند هنوز يك هفته از آغاز پايبندي من بر اين دعا نگذشته بود كه معاويه رضی الله عنه  يك ميليون و پانصد هزار درهم برايم فرستاد. از اين‌رو گفتم: (الحمد لله الذي لا ينسي من ذكره و لا يخيب من دعاه) يعني: «سپاس و ستايش خدايي را كه يادكننده‌ي خويش را از ياد نمي‌برد و آن‌كس را كه او را بخواند، نااميد نمي‌گرداند». حسن رضی الله عنه  مي‌افزايد: دوباره رسول‌خداص را در خواب ديدم؛ از من پرسيد: اي حسن! چطوري؟» در عالم خواب، ماجرا را براي نبي اكرمص بازگو كردم. فرمود: «اي پسركم! كسي كه دل به مخلوق نبندد و به خالق و آفريننده، اميدوار باشد، چنين وضعيتي خواهد داشت».[5]

 

رابطه‌ي معاويه با حسن، حسين و ابن‌جعفر رضی الله عنهم  :

معاويه رضی الله عنه ، يكصد هزار درهم براي حسن بن علي رضی الله عنه  ارسال نمود. زماني كه اين پول، به حسن رضی الله عنه  رسيد، به اطرافيانش فرمود: «هر كس، هر چه مي‌خواهد، از اين پول‌ بردارد». معاويه رضی الله عنه  يكصد هزار درهم براي حسين رضی الله عنه  نيز فرستاد. زماني كه اين پول به حسين رضی الله عنه  رسيد، ده نفر، اطراف او نشسته بودند؛ وي، اين پول را ميان آنان، تقسيم كرد و به هر يك از ايشان، ده هزار درهم رسيد. معاويه رضی الله عنه  براي عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  نيز يكصد هزار درهم ارسال كرد.[6]

هر بار كه حسن رضی الله عنه  نزد معاويه رضی الله عنه  مي‌رفت، معاويه رضی الله عنه  به‌گرمي از وی استقبال مي‌كرد و مي‌گفت: «اي پسر رسول‌خدا! خوش آمدي». و چون از عبدالله بن زبير رضی الله عنه  استقبال مي‌نمود، مي‌فرمود: «اي پسرعمه‌ي رسول‌خدا! خوش آمدي». معاويه رضی الله عنه  دستور داد سيصد هزار درهم به حسن، و يكصد هزار درهم به عبدالله بن زبير رضی الله عنهم   بدهند.[7]

در برخي از روايات، با سند حسن آمده است: معاويه رضی الله عنه  همواره با حسين رضی الله عنه  ارتباط داشت و خيلي زود، مطالبات و خواسته‌هاي او را برآورده مي‌ساخت و بذل و بخشش فراواني به وي، مي‌نمود.[8] شيعيان، خود، به اين نكته اذعان نموده‌اند كه معاويه رضی الله عنه ، بذل و بخشش فراواني به حسن، حسين و عبدالله بن جعفر رضی الله عنهم   مي‌كرده است.[9]

پس از آنكه حسن و حسين رضي‌الله‌عنهما، كوفه را ترك كردند و در مدينه اقامت نمودند، همچنان نامه‌هایي ميان آنان و مردم كوفه، رد و بدل مي‌شد. كوفيان در این نامه‌ها، بر اين نكته تأكيد داشتند كه خلافت، حق حسن و حسين رضي‌الله‌عنهما مي‌باشد و هيچ‌كس به‌اندازه‌ي ايشان، سزاوار و شايسته‌ي خلافت نيست و از اين‌رو حسن و حسين رضي‌الله‌عنهما را به قيام و شورش بر ضد حكومت معاويه رضی الله عنه  تحريك مي‌نمودند. نامه‌هاي اهل كوفه، هيچ تأثيري بر حسن رضی الله عنه  نگذاشت؛ بلكه سيمايي واضح‌تر از شيعيان كوفه در اختيار حسن رضی الله عنه  نهاد و اين حقيقت را برايش نمايان‌ ساخت كه شيعيان كوفه، اهل شرارت و فتنه‌اند و اصلاً نمي‌خواهند امت اسلامي، متحد و يك‌پارچه باشند.[10]

يزيد بن اصم مي‌گويد: روزي بسته‌اي نامه براي حسن بن علي رضی الله عنه  آوردند؛ وي، به كنيزش دستور داد تا ظرف آبي بياورد و آن‌گاه تمام نامه‌ها را در آن ظرف نهاد و رويش، آب ريخت. از او پرسيدم: اي ابومحمد! اين نامه‌ها را چه كسي، فرستاه است؟ فرمود: «اين نامه‌ها، از سوي مردم عراق آمده است كه نه باطل را رها مي‌كنند و نه به حق مي‌گرايند. البته من، از بابت اينها براي خودم نگران نيستم؛ بلكه من از ناحيه‌ي ايشان براي حسین، نگران هستم».[11]

پس از آنكه حسن بن علي رضی الله عنه ، دار فاني را وداع گفت، شيعيان، در خانه‌ي سليمان بن صرد جمع شدند و نامه‌اي براي حسين رضی الله عنه  نوشتند تا وفات حسن رضی الله عنه  را به او تسليت بگويند؛ در اين نامه آمده بود: «خداوند، تو را پس از خليفه‌ي پيشين، بر بزرگ‌ترين منصب گماشت؛ ما، شيعيان تو هستيم و خود را در غمت شريك مي‌دانيم. از غم و اندوه تو، غمناكيم و از شادي و سرورت، شادمان؛ ما، منتظر فرمانت هستيم».

حسين رضی الله عنه  در پاسخشان، چنين مرقوم فرمود: «من، اميدوارم كه ديدگاه برادرم ـ رحمه‌الله ـ در زمينه‌ي صلح و جنگ، درست و به‌جا بوده باشد؛ از اين‌رو همچنان سر جايتان بنشينيد و مقصدتان را پوشيده بداريد و تا پسر هند، زنده است، هيچ اقدامي نكنيد، و چون بميرد و من، زنده باشم، آن‌گاه به‌خواست خدا، دستورم به شما خواهد رسيد».[12]

حسين رضی الله عنه  پس از وفات برادرش حسن رضی الله عنه ، از ديدگاه مسلمانان، در موقعيتي قرار داشت كه همه، او را تنها نامزد امارت، پس از وفات معاويه رضی الله عنه  مي‌دانستند و شكي نداشتند كه حسين رضی الله عنه ، پس از معاويه رضی الله عنه  زمام امور را به‌دست خواهد گرفت.[13]

كوفيان، تنها به تحريك حسين رضی الله عنه  بسنده نكردند؛ بلكه محمد بن حنفيه را نيز به كوفه فراخواندند تا همراه وي، قيام نمايند! اما محمد بن حنفيه، به خطر بزرگي كه از سوي مردم كوفه، او و خاندان علي رضی الله عنه  را تهديد مي‌كرد، پي برد؛ از اين‌رو حسين رضی الله عنه  را از پذيرش دعوت كوفيان برحذر داشت و هشدار لازم را به او داد. وي، به حسين رضی الله عنه  چنين فرمود: «اينها، قصد آن دارند كه ما را تباه كنند و خون ما را بريزند». نامه‌هايي كه ميان مردم كوفه و حسين رضی الله عنه  رد و بدل شد، نگراني امويان ساكن مدينه را برانگيخت تا اينكه نامه‌اي به معاويه رضی الله عنه  نوشتند و از او خواستند تا درباره‌ي حسين رضی الله عنه  تدبيري بينديشد. معاويه رضی الله عنه  در نامه‌اي به آنان دستور داد كه هيچ‌گونه تعرضي به حسين رضی الله عنه  نكنند.[14]

به‌طور قطع معاويه رضی الله عنه  از نامه‌‌نگاري‌هاي مردم كوفه و حسين رضی الله عنه  به يكديگر و نيز از روابطي كه با هم داشتند، آگاه بوده است؛ زيرا از حسين رضی الله عنه  خواست كه از خداوند بترسد و سبب تفرقه و چنددستگي مسلمانان نگردد.[15]

به‌هر حال حسن و حسين رضي‌الله‌عنهما، پايبند بيعتشان با معاويه رضی الله عنه  بودند. حسين رضی الله عنه  خود را در زمان حيات برادرش و پس از آن، به رعايت پيمان صلح ملزم مي‌دانست.

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب حسن ابن رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اســلام

IslamAge.Com

-------------------------------------------------

[1]- تاريخ طبري (6/80)؛ المدينة في العصر الأموي، ص84.

[2]- نگا: المدينة في العصر الأموي، ص62.

[3]- سير أعلام النبلاء (3/269).

[4]- تاريخ دمشق (14/8).

[5]- تاريخ دمشق (14/8).

[6]- تاريخ دمشق (62/133).

[7]- تاريخ دمشق (62/133).

[8]- مصنف ابن‌ابي‌شيبه (11/94).

[9]- ر.ك: جلاء العيون از مجلسي، ص376؛ الكافي في الفروع، كتاب الحقيقة باب الأسماء و الكني (6/19)؛ الأمالي از طوسي (22/334)؛ شرح ابن‌ابي‌الحديد (2/823). دكتر محمد شيباني در كتاب مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص177، به‌تفصيل درباره‌ي حسين سخن گفته است.

[10]- مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص177

[11]- المعرفة و التاريخ (2/756) با سند حسن؛ معجم طبراني، در المجمع (6/243) آمده است: رجال اين روايت، همه، صحيح‌اند جز عبدالله بن حكم بن ابي‌زياد كه ثقه مي‌باشد.

[12]- أنساب الأشراف (3/152)؛ الأخبار الطوال، ص221؛ مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص177

[13]- أنساب الأشراف (3/152)؛ مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص177

[14]- أنساب الأشراف (3/152)؛ مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص179.

[15]- أنساب الأشراف (3/152)؛ مواقف المعارضة في خلافة يزيد، ص180.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان