سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

12 آذر 1403 30/05/1446 2024 Dec 02

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7337732
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 45   تعداد بازدید: 7289 تاریخ اضافه: 2017-03-05

زندگی نامه صحابی جلیل: طلیب بن عمیر

زندگی نامه صحابی جلیل: طلیب بن عمیر


طُلَيب بن عمير بن وهب بن عبد بن قصی القرشی صحابی بزرگواری بود که از اولین اسلام آورندگان و جزو اولین مهاجرین به حساب می آمد.


مادرش اَروی بنت عبد المطلب بن هاشم عمه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم بود.


طلیب در دارالارقم اسلام آورد. و همراه رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ بدر شرکت کرد. و در جنگ یرموک شهید شد. و نیز جزو مهاجران حبشه بود. رسول الله صلی الله علیه و سلم بین طلیب بن عمیر و منذر بن عمرو ساعدی پیمان برادری بست.


طلیب رضی الله عنه اولین کسی بود که در اسلام مشرکی را به قتل رساند. که این مشرک عوف بن صبیره سهمی نام داشت؛ وی به رسول الله صلی الله علیه و سلم دشنام و ناسزاگویی کرد؛ در نتیجه طلیب بن عمیر؛ وی با لحى جمل او را زد و بر زمین انداخت در حالی که پوشیده از خون بود. شخصی به مادر طلیب گفت: می بینی پسرت چه کار کرد؟ مادرش در جواب گفت: طلیب به کمک پسر دایی اش رفت و از نسب و آبرو و مالش دفاع کرد.


و امام ابن عساکر رحمه الله از محمد بن ابراهیم تمیمی رحمه الله روایت کرده که گفت: (طلیب بن عمیر رضی الله عنه در دار الارقم اسلام آورد. سپس نزد مادرش اروی بنت عبد المطلب رفت و گفت: از محمد پیروی کردم و به الله تعالی ایمان آوردم. مادرش گفت: مستحق ترین شخصی که به او کمک کرده ای و همکاری کرده ای پسر دایی ات است. به الله سوگند اگر ما هم مانند مردان برآنچه که توانایی دارند؛ توانایی داشتیم از او دفاع و حمایت می کردیم. طلیب گفت: ای مادر چه چیزی مانع اسلام تو و پیروی از او شده است؟ برادرت حمزه به او اسلام آورده. مادرش گفت: منتظر می مانم و می بینم که خواهرانم چه کار خواهند سپس من نیز مانند آنان خواهم کرد. طلیب گفت: من تو را به الله قسم می دهم که نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم بروی و اسلام بیاوری و او را تصدیق کنی و گواهی دهی که هیچ اله و معبودی جز الله سبحانه و تعالی نیست. مادرش با شنیدن این سخن گفت: همانا من گواهی می دهم که هیچ معبودی جز الله نیست و محمد رسول و فرستاده ی اوست. و بدین ترتیب اسلام آورد و با زبانش و سخنانش از رسول الله صلی الله علیه و سلم حمایت کرد و پسرش را به یاری ایشان تشویق می کرد تا همواره دستورات ایشان را انجام دهند)[1].


و همچنین روایت شده روزی ابوجهل همراه با تعدادی از کفار قریش راه رسول الله صلی الله علیه و سلم را گرفتند و ایشان را اذیت کردند، طلیب متوجه رفتار ابو جهل شد، در نتیجه ضربه ای سخت به ابوجهل زد که باعث زخمی شدنش شد. همراهانش طلیب را گرفتند و با طناب وی را بستند. یکس از آنان برخاست و طلیب را آزاد کرد. سپس نزد مادر طلیب؛ اروی رفت و گفت: آیا نمی بینی که پسرت طلیب به راه محمد رفته؟


مادر طلیب در جواب گفت: بهترین روزهای طلیب آن روزهایی است که از پسر دایی اش دفاع می کند، زیرا که محمد صلی الله علیه و سلم از طرف الله تعالی آمده است. بعد از شنیدن این سخن پرسیدند: آیا تو از محمد پیروی می کنی؟ گفت: بله. این خبر را به ابی لهب رساندند. ابولهب بعد از شنیدن این سخن نزد اروی آمد و گفت: از تو تعجب می کنم که پیرو محمد شدی و دین عبد المطلب را رها کردی.  گفت: بله این چنین است، پس برخیز و تو نیز از برادرزاده ات حمایت کن و از او پشتیبانی کن.


 

این صحابی بزگوار در سال 13 هجری؛ در سن 35 سالگی در جنگ اجنادین شهید شد.

منبع: www.alukah.net

مترجم: ام محمد

 



[1] ـ طبقات کبری: (3/123).

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان