سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322849
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 443   تعداد بازدید: 2682 تاریخ اضافه: 2010-04-01

مهم‌ترين شخصيت‌هاي پيرامون حسن بن علي رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

شرايطي كه شهادت اميرمؤمنان علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  را به دنبال داشت، شرايط سخت و دشواري بود؛ در آن زمان آتش جنگ با معاويه بن ابي‌سفيان رضی الله عنه  برافروخته بود. در چنين شرايطي، مردم كوفه، با حسن بن علي رضی الله عنه  بيعت كردند. [سال 40 هجري، برابر با 660 ميلادي]. از اين‌رو حسن بن علي رضی الله عنه  فرصت چنداني براي ايجاد دگرگوني و تحول در ساختار اداري حكومت و يا تغيير كارگزاران، نداشت. بنابراين كارگزاران پدرش را بر مسؤوليت‌هايي كه داشتند، اِبقا نمود و فقط، والي و كارگزار كوفه را تغيير داد و به جاي هانی بن نخعي، مغيره بن نوفل را به عنوان كارگزار كوفه تعيين نمود.[1] البته اين جايگزيني، زماني روي داد كه به سوي معاويه رضی الله عنه  حركت كرد. بر مدائن نيز سعد بن مسعود ثقفي، گماشته شد؛[2] وي، پيشتر كارگزار علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  در مدينه بود.[3] البته حسن رضی الله عنه ، تا پايان خلافت خويش و صلح و سازش با معاويه رضی الله عنه ، در مسؤوليت‌هاي اداري، از سعد، كار گرفت. در مورد بصره، در برخي از روايات آمده است كه عبدالله بن عباس رضی الله عنه ، از سوي علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه ، والي و كارگزار بصره بود و تا پايان خلافت حسن رضی الله عنه ، اين مسؤوليت را بر عهده داشت و چون حسن و معاويه رضي الله عنهما صلح نمودند، عبدالله رضی الله عنه ، از سياست كناره گرفت و رهسپار مكه شد[4] تا وقتش را صرف علم و تعليم نمايد. ولايت فارس نيز در دست زياد بن ابي‌سفيان رضی الله عنه  بود.[5] علي رضی الله عنه ، وي را براي سركوب آشوب‌گران، به آنجا فرستاده بود و چون بر آنان، پيروز شد، علي رضی الله عنه  او را به عنوان كارگزار آنجا تعيين نمود. وي، اين مسؤوليت را تا انعقاد صلح حسن و معاويه رضي الله عنهما بر عهده داشت.[6] حسن رضی الله عنه  همچنين ساير كساني را كه در ساختار حكومتي پدر بزرگوارش، كار مي‌كردند، ابقا نمود؛ چنانچه عبدالله بن ابي‌رافع را به عنوان كاتب و منشي،[7] و شريح بن حارث را به عنوان قاضي كوفه،[8] و معقل بن قيس رياحي را به عنوان پاسبان و مسؤول امنيت (رييس پليس) بر سِمَت‌ها و مسؤوليت‌هاي پيشینشان، نگاه داشت. يكي از مهم‌ترين شخصيت‌هاي پيرامون حسن رضی الله عنه  در دوران خلافتش، برادر بزرگوارش، حسين بن علي رضی الله عنه  بود. بنده، در كتابي مستقل، به شرح حال حسين بن علي رضی الله عنه  و تحليل وقايع زندگاني وي خواهم پرداخت. از ديگر اطرافيان حسن رضی الله عنه  در دوران خلافتش، مي‌توان به قيس بن سعد بن عباده‌ي خزرجي، عبيدالله بن عباس بن عبدالمطلب هاشمي و عبدالله بن جعفر بن ابي‌طالب هاشمي اشاره كرد. اينك به شرح حال اين سه شخصيت بزرگوار مي‌پردازيم:

 

1ـ قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه

او، قيس بن سعد بن عباده بن دليم بن حارثة بن ابي‌خزيمه بن ثعلبه بن طريف بن خزرج بن ساعده بن كعب، ابوعبدالله، رييس خزرج و فرزند آقايشان ابوثابت انصاري خزرجي ساعدي است كه هم خود، از اصحاب پيامبر اكرمص مي‌باشد و هم پدرش.[9]وي، از اصحاب بافضيلت و يكي از چهره‌هاي برجسته و نام‌دار عرب به‌شمار مي‌رفت و در زمينه‌هاي جنگي و نظامي، چيره دست، صاحب‌نظر و دلاور بود و بزرگ بلامنازع طايفه‌اش محسوب مي‌شد.[10] وي، تعدادي حديث از رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  روايت نموده است؛ چنانچه ابي‌ليلي مي‌گويد: سهل بن حنيف و قيس بن سعد، در قادسيه نشسته بودند. در اين اثنا جنازه‌‌اي را از آنجا عبور دادند؛ آن دو، برخاستند. به آنها گفته شد: وي، از اهل ذمه[11] است. اين، جنازه‌ي یک يهودي است. گفتند: جنازه‌اي را از مقابل رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  رد كردند؛ آن حضرتص برخاست، به ايشان گفته شد: اين جنازه‌ي يهودي است. فرمود: «آيا آدم نيست؟»[12] در اين حديث به حرمت انسان اشاره شده است؛ به عبارتي بدين نكته اشاره شده كه بايد انسان را از آن جهت كه انسان است، گرامي داشت.

ابوعمار مي‌گويد: از قيس بن سعد رضی الله عنه  روايت شده كه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  قبل از فرض شدن روزه‌ي رمضان، به ما دستور داد كه روز عاشورا را روزه بگيريم و چون روزه‌ي رمضان فرض شد، نه ما را به روزه‌ي عاشورا دستور داد و نه ما را از آن نهي نمود. و ما، همچنان آن روز را روزه مي‌گرفتيم.[13]

محمد بن شرحبيل از قيس بن سعد رضی الله عنه  روايت نموده كه گفته است: رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  نزدمان آمد و ما، برايش آبي فراهم آورديم؛ آن حضرتص غسل نمود. سپس برايش ملافه‌اي رنگي[14] آورديم. وي، آن را به دور خويش پيچيد. گويا همينك به اثر آن بر چين و چروك شكمش نگاه مي‌كنم.[15]

كساني همچون: انس، ثعلبه بن ابي‌مالك، ابوميسره، عبدالرحمن بن ابي‌ليلي، عروه،[16] عبدالله بن مالك جيشاني، ابوعمار همداني، ميمون بن ابي‌شبيب، عريب بن حُميد همداني و وليد بن عبده و عده‌اي ديگر، از او روايت نموده‌اند.[17] قيس بن سعد رضی الله عنه  در كوفه، شام و مصر، به روايت حديث پرداخته است.[18]

قيس، شخصي تنومند، زيبا و بلندقامت بود و چون بر الاغ سوار مي‌شد، پاهايش به زمين كشيده مي‌شد.[19] مادرش، فكيهه بنت عبيد بن دليم بود؛ پدر و مادرش، با هم نسبت خويشاوندي داشتند و دخترعمو پسرعمو بودند.[20] وي، در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ، موقعيت محافظ براي فرمانده را داشت و در برخي از غزوات و جنگ‌ها، پرچم‌دار اسلام بود و در پاره‌اي از موارد، مأمور جمع‌آوري زكات گرديد[21] و با رسول اكرمص در موقعيت‌ها و صحنه‌هاي مختلف، همراه بود.[22]

 

ـ تيرگي روابط قيس و معاويه رضي الله عنهما با يكديگر، اساسي ندارد:

در روايتي آمده است: معاويه، به قيس گفت: تو، يكي از علماي يهود هستي؛ اگر ما، بر تو پيروز شويم، تو را مي‌كشيم و اگر تو، بر ما غالب شوي، با تو ستيز مي‌كنيم. قيس گفت: همانا تو و پدرت، دو بت از بت‌هاي دوران جاهليت هستيد كه به‌اجبار اسلام آورديد و به ميل خود، از اسلام، خارج شديد.[23]

ذهبي مي‌گويد: اين روايت، منقطع است و روايت منقطع، در شمار روايات ضعيف قرار دارد.

 

ـ وفات قيس بن سعد رضی الله عنه  :

قيس رضی الله عنه  در اواخر حكم‌راني معاويه رضی الله عنه  درگذشت. و اين، نظرِ خليفه بن خياط[24] و ذهبي[25] است. ابن‌حبان رحمه الله مي‌گويد: قيس رضی الله عنه  در سال 85 هجري در زمان خلافت عبدالملك، ديده از جهان فرو بست.[26] ابن‌حجر رحمه الله، ديدگاه خليفه بن خياط و ذهبي را دارد.[27] ابن‌عبدالبر مي‌گويد: قيس رضی الله عنه  در مدينه سكونت گزيد و به عبادت روي آورد تا آنكه در سال 60 هجري وفات نمود و نيز گفته شده: در سال 59 هجري در اواخر خلافت معاويه رضی الله عنه  درگذشت. او، شخصي بلندقامت و بي‌ريش بود.

 

2ـ ابومحمد، عبيدالله بن عباس بن عبدالمطلب هاشمي

او، عبيدالله فرزند عباس بن عبدالمطلب هاشمي، پسرعموي رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  است.[28] مادرش، ام‌فضل لبابه‌ي كبري بنت حارث بن حزن بن بجير الهزم بن رويبه بن عبدالله بن هلال بن عامر بن صعصعه مي‌باشد.[29] او، چند برادر داشت كه عبارتند از: عبدالله، كثير، فضل، قثم، معبد، و تمّام.[30]

 

ـ زنان و فرزندان عبيدالله رضی الله عنه 

عبيدالله بن عباس رضی الله عنه ، فرزندي به نام محمد داشت و كنيه‌اش ابومحمد، برگرفته از نام همين فرزندش بود. مادر محمد، فرعه[31] بنت قطن بن حارث بن حزن بن بجير بن هزم بن هلال بن عامر بود. عباس،[32] نام يكي ديگر از فرزندان عبيدالله بن عباس رضی الله عنه  است.. عاليه، نام يكي از دختران عبيدالله مي‌باشد كه در ازدواج علي بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب درآمد و از علي بن عبدالله، صاحب فرزندي به نام محمد شد و در نسل وي، خلافت بني‌عباس شكل گرفت. ميمونه، دختر ديگر عبيدالله مي‌باشد. و مادر اينها، بانويي به نام عائشه بنت عبدالله از قبيله‌ي مذجح بود.[33]

لبابه و ام‌محمد از خانمي به نام عمره بنت عريب حميري زاده شدند.[34] عبدالرحمن و قثم نيز از ام‌حكيم بنت قارظ بن خالد كناني به دنيا آمدند.[35]

از ديگر فرزندان عبيدالله، مي‌توان عبدالله، جعفر، ام‌كلثوم، ام‌عباس و عمره را نام برد كه از يكي از كنيزان عبيدالله، زاده شدند.[36]

 

ـ سن و سال عبيدالله رضی الله عنه  و ديدارش با رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم 

عبيدالله بن عباس رضی الله عنه ، يك سال از برادرش عبدالله بن عباس رضی الله عنه  كوچك‌تر بود.[37] وي، هنگام رحلت رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم ، دوازده‌ سال داشت. بنابراين رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  را ديد و از ايشان، حديث شنيد.[38] در سنن نسائي رحمه‌الله، حديثي آمده كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه  از رسول اكرمص، روايت نموده است. در اين روايت آمده است: غميصاء يا رميصاء نزد رسول اكرمص آمد و از شوهرش شكايت كرد كه نمي‌تواند با او نزديكي نمايد. ديري نگذشت كه شوهرش آمد و گفت: اي رسول‌خدا! او دروغ مي‌گويد. من، توان اين كار را دارم، اما او، خواهان شوهر اولش مي‌باشد. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  فرمود: (لیسَ ذلک تَذُوقِي عُسَيْلَتَهُ)[39] یعنی: «تا زمانی که از او لذت نبرده‌اي (با يكديگر همبستر نشده‌ايد) اين كار، ممكن نيست».

امام احمد رحمه‌الله نيز روايتي از طريق هشيم با همان اسناد روايت پيشين، نقل نموده كه راويان آن، ثقه و مورد اعتمادند. البته در اين روايت، تصريح نشده كه عبيدالله رضی الله عنه  شخصاً آنجا حضور داشته است.[40] هيثمي نيز در المجمع،[41] به‌طور مختصر از عبيدالله و فضل بن عباس، روايت نموده و گفته است: اين روايت را ابويعلي، نقل نموده و صحيح است.[42] ذهبي، روايت نسائي را مرسل دانسته است.[43]

كساني كه از عبيدالله رضی الله عنه ، روايت كرده‌اند، عبارتند از: پسرش عبدالله، عطاء، ابن‌سيرين، و سليمان بن يسار و…. وي، شخصِ شريف، بزرگوار، بخشنده و قابل ستايشي بود.[44]

 

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم ، ميان عبدالله، عبيدالله و كثير فرزندان عباس رضی الله عنه ، مسابقه مي‌گذاشت:

عبدالله بن حارث رضی الله عنه  مي‌گويد: رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم ، عبدالله، عبیدالله و كثير، فرزندان عباس رضی الله عنه  را در يك رديف قرار مي‌داد و سپس مي‌فرمود: هر كس، زودتر به من برسد، فلان جايزه را خواهد داشت. بچه‌ها، به سمت رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  با يكديگر مسابقه مي‌دادند و در آغوش رسول اكرمص و بر پشت ايشان، قرار مي‌گرفتند. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  آنان را مي‌بوسيد و آنها را در آغوش مي‌گرفت.[45]

 

وفات عبيدالله رضی الله عنه 

در مورد سال وفات عبيدالله رضی الله عنه ، اختلاف نظر وجود دارد؛ بخاري[46] و الفسوي،[47] وفات عبيدالله رضی الله عنه  را در زمان حكومت معاويه رضی الله عنه  دانسته‌اند.[48] خليفه بن خياط[49] و برخي ديگر، بر اين باورند كه عبيدالله رضی الله عنه ، در سال 58 هجري وفات نموده است. ابوعبيد و ابوحسان زيادي گفته‌اند: در سال 87 هجري درگذشت.[50] همچنين گفته شده كه در دوران يزيد، چشم از جهان فرو بست و بيشتر، همين را گفته‌اند. وفاتش، در مدينه بود. و نيز گفته شده: در يمن؛ ولي قول نخست، صحيح‌تر است.[51] در وفات برادران عبيدالله رضی الله عنهم ، براي همه‌ي ما، نكته‌ي آموزنده و درخور توجهي وجود دارد و آن، اينكه: عبدالله بن عباس رضی الله عنه  در طائف دفن شد و معبد رضی الله عنه  در آفريقا، به شهادت رسيد و قثم رضی الله عنه  در سمرقند، به فيض شهادت نايل گرديد و عبيدالله رضی الله عنه  در مدينه، به خاك سپرده شد؛ حال آنكه همه‌ي اينها از يك پدر و مادر بودند. خداي متعال، مي‌فرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (لقمان:34)

«و هيچ كس، نمي‌داند فردا چه چيزي فراچنگ مي‌آورد و هيچ‌كس نمي‌داندكه در كدام سرزمين مي‌ميرد. همانا خداوند، آگاه و باخبر است».

 

3ـ عبدالله بن جعفر بن ابي‌طالب هاشمي

عبدالله بن جعفر بن ابي‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، ابو جعفر قرشي هاشمي، دانشمندي بزرگوار بود كه در حبشه ولادت يافت و در مدينه سكونت نمود. وي، جوانمردي جوانمردزاده بود كه پدرش را ذوالجناحين[52] مي‌خواندند. مادرش اسماء بنت عميس خثعميه، خواهرِ مادريِ ميمونه دختر حارث بود. و نحستين فرزندي كه از شوهر مسلمان، به دنيا آورد، عبدالله بن جعفر بود.[53] محمد و عون ديگر فرزنداني بودند كه از وي ولادت يافتند.[54] لازم به ذكر است اين فرزندان، همه، در حبشه ديده به جهان گشودند. نجاشي رضی الله عنه  پس از به دنيا آمدن فرزند جعفر رضی الله عنه ، صاحب فرزندي شد؛ او، كسي را نزد اسماء (همسر جعفر) فرستاد تا زمينه‌ي نامگذاری فرزندش، از او نظر بخواهد. اسماء رضي الله عنها گفت: «من، فرزندم را عبدالله ناميده‌ام». نجاشي رضی الله عنه  نيز فرزندش را عبدالله ناميد و اسماء بنت عميس رضي الله عنها، فرزند نجاشي را با فرزند خويش يعني عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  شير مي‌داد تا اينكه دوره‌ي شير‌خوارگي عبدالله رضی الله عنه  به پايان رسيد. بدين ترتيب اسماء رضي الله عنها، از جايگاه و منزلت والايي نزد حبشيان، برخوردار گرديد.[55]

پس ازشهادت جعفر رضی الله عنه  اسماء با ابوبكر صديق رضی الله عنه  ازدواج كرد و از وي صاحب فرزندي به نام محمد گرديد. اسماء رضي الله عنها پس از وفات ابوبكر صديق، با علي رضی الله عنه  ازدواج نمود و از او نيز صاحب فرزندي به نام يحيي گرديد.[56] بنابراين عبدالله بن جعفر و محمد بن ابوبكر صديق و يحيي بن علي رضی الله عنهم  از جانب مادر، با هم برادرند.[57]

عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  آخرين صحابي رسول گرامي اسلامص از تيره‌ي بني‌هاشم بود كه ديده از جهان فرو بست[58].

 

همسران و فرزندان عبدالله

فرزندان عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  عبارتند از:

* جعفر اكبر كه كنيه‌ي عبدلله رضی الله عنه ، برگرفته از نام همين فرزندش بود. مادرِ جعفر اكبر، اميّه بنت خراش عبسيه نام داشت و كنيه‌اش، ام عمر بود.

* علي، عون‌‌اكبر، محمد، عباس و ام‌كلثوم؛ اينها از نوه‌ي رسول خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  يعني زينب دختر علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  و فاطمه دخت رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  زاده شدند.[59]

* حسين كه هیچ فرزندی از او نماند.

* عون و عون‌اصغر كه همراه حسين بن علي رضی الله عنه  به شهادت رسيد و نسلي از وي باقي نماند[60]. مادرشان، جمانه بنت مسيب بن نخبه بن ربيعه بن عوف از قبيله‌ي بني فزاره بود.

* ابوبكر، عبيدالله و محمد كه مادرشان، خوصاء بنت حفصه بن ثقف بن عابدين بن عدي بن حارث بن تيم‌الله بن ثعلبه بن بكر بن وائل بود.

* صالح، موسي، و يحيي و هارون كه از آنان نيز نسلي به جا نماند.

* جعفر، ام‌‌ابيها و ام ‌محمد كه مادرشان، ليلي دختر مسعود بن خالد بود.

* حميد و حسن كه از يكي از كنيز‌ان عبدالله رضی الله عنه  زاده شدند.

* جعفر و ابو‌سعيد كه مادرشان، ام‌ حسن بنت كعب بن عبدالله بن ابي بكر بن كلاب بن ربيعه بن عامر بن صعصعه نام داشت.

* معاويه و اسحاق و قثم كه نسلي از وي به‌ جا نمانده است و نيز ام‌عون.[61]

 

بازگشت جعفر بن ابي‌طالب به همراه خانواده‌اش ازحبشه و عزيمت به مدينه:

جعفر بن ابي‌طالب رضی الله عنه  به همراه همسرش اسماء و فرزندانش عبدالله، عونه و محمد و همچنين آن دسته از مسلماناني كه با او به حبشه هجرت كرده بودند، روزِ فتح خيبر به حضور رسول گرامي اسلامص رسيدند و آن حضرتص از ديدن آنها بسيار خرسند گرديد. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  عمرو بن اميه ضمري را نزد نجاشي فرستاده بود تا از وي تقاضا كند كه مسلمانان را به ديار خودشان بازگرداند. نجاشي نيز آنان را سوارِ دو كشتي كرد و به ديارشان فرستاد؛ از قضا، اين بزرگواران، روز فتح خيبر به محضر رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  رسيدند. ابوموسي اشعري رضی الله عنه  و تعدادي از افراد قبيله‌اش جعفر بن ابي‌طالب رضی الله عنه  را در اين سفر همراهي مي‌كردند.

 

كشتي‌سواراني كه افتخار دو هجرت نصيبشان شد:

ابوموسي اشعري رضی الله عنه  مي‌گوید: «در يمن بوديم كه خبر ظهور نبي اكرم ص به ما رسيد. پس من و دو برادرم كه يكي ابوبرده و ديگري ابورهم نام داشت و من از آنها كوچكتر بودم، همراه پنجاه و سه تن از افراد قبيله ام به قصد هجرت به سوي پيامبر اكرم ص به راه افتاديم. پس سوار كشتي شديم. اما كشتي ما را نزد نجاشي در حبشه برد. همزمان با ما، جعفر بن ابي طالب نيز بدانجا آمد. ما نزد او مانديم تا زماني كه همه به مدينه رفتيم. و رفتن ما مصادف با فتح خيبر بود. تعدادي از مردم به ما كه اهل كشتي بوديم، مي گفتند: ما در هجرت از شما پيشي گرفته ايم. روزي، اسماء دختر عميس رضي الله عنها كه قبلاً به حبشه هجرت كرده بود و همراه ما از حبشه آمد، به ديدار حفصه رضي الله عنها همسر نبي اكرمص رفت. در آن اثنا، عمر رضی الله عنه  نزد حفصه آمد و چون اسماء را ديد، پرسيد: اين كيست؟ حفصه گفت: اسماء دختر عميس است. عمر رضی الله عنه  گفت: همان حَبَشي كه از راه دريا آمده است؟ اسماء گفت: بلي. عمر رضی الله عنه  گفت: ما در هجرت، از شما پيشي گرفته ايم. از اينرو، به (قرب و دوستي) رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  سزاوارتريم. اسماء خشمگين شد و گفت: سوگند به خدا، هرگز چنين نيست. شما همراه رسول اللهص  بوديد، گرسنگان شما را غذا مي داد و افراد ناآگاه را نصيحت مي كرد. ولي ما به خاطر خدا و رسولش در سرزميني دور و بدآب و هوا، در غربت و بيم و هراس، به سر مي برديم. به خدا سوگند تا سخنانت را به اطلاع رسول خدا ص  نرسانم، هيچ آب و غذايي نمي خورم. سخنانت را براي نبي اكرم ص بازگو خواهم كرد. سوگند به خدا كه نه دروغ بگويم، نه تحريف كنم و نه چيزي بر آنها بيفزايم. هنگامي كه نبي اكرم ص آمد، اسماء گفت: اي رسول خدا! عمر چنين و چنان گفت؛ رسول خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  فرمود: «تو به او چه جوابي دادي»؟ گفت: به او چنين و چنان گفتم. رسول خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  فرمود: «آنها از شما نسبت به من استحقاق بيشتري ندارند. او و همراهانش، يك هجرت دارند و شما اهل كشتي، دو هجرت داريد».[62]

مادر عبدالله بن جعفر (اسماء) از فرط خوشحالي، اين فرموده‌ي رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  را به ذهن سپرد و نزد همسفران خويش رفت تا آنان را از اين سخن (كه برايشان، بهترين مژده بود،) باخبر گرداند.[63] نقل شده اسماء رضي الله عنها در همين مورد گفته‌ است: «مردم، دسته دسته نزدم من مي‌آمدند و در مورد اين فرموده‌ي رسول خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  از من سؤال مي‌نمودند. به راستي كه هيچ چيزي در دنيا به اندازه‌ي اين سخن آن حضرتص، آنان را خوشحال نمي‌كرد و انگار اين، بزرگترين هديه‌اي بود كه رسول‌ اكرمص به آنها تقديم نموده بود»[64]. پیامبر اکرمص ضمن كسب اجازه از اصحابي كه در فتح خيبر حضور داشتند، مهاجراني كه تازه از راه رسيده بودند را نيز در غنايم خيبر شريك نمود[65].

 

شهادت جعفر بن ابي‌طالب در مؤته:

يحيي بن ابي يعلي مي‌گويد: از عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  شنيدم كه گفت: زماني را كه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  به خانه‌ي ما آمد و مادرم را از شهادت پدرم باخبر فرمود، به ياد دارم. در آن هنگام، رسول اکرمص دست (مباركش) را بر سر من و برادرم مي‌كشيد؛ من، به چهره‌ي مبارك او نگاه كردم و ديدم كه قطرات اشك، از چشمان وي سرازير است؛ به نحوي كه محاسن آن بزرگوار، خيس شده بود. سپس رسول خداصلی الله علیه وسلم لی الله علیه وسلم  دعا نمود: (اللهم! إن جعفراً قد قدم الي أحسن الثواب فاخلفه في ذريته بأحسن ما خلقت من عبادك في ذريته) يعني: «بارخدايا! جعفر در راستاي بهترين (نيكي و) ثواب گام برداشت و به ديار باقي شتافت؛ پس (تو نيز) بهترين خير و نعمتي را كه به نسل و ذريه‌ي يكي از بندگان خويش ارزاني داشته‌اي به فرزندان جعفر نيز ارزاني كن و پس از جعفر، خود، سرپرستی آنان را بر عهده گير». آنگاه آن حضرتص خطاب به اسماء فرمود: (يا اسماء: ألا ابشرك؟) يعني:«اي اسماء! آيا نمي‌خواهي تو را به چيزي بشارت دهم؟» گفت: «اي رسول‌خدا!پدر و مادرم فداي شما؛ بشارت شما چيست؟» فرمود: (إنّ الله جعل لجعفر جناحين يطير بهما في الجنة) يعني: «همانا خداوند در بهشت دو بال به جعفر ارزاني نموده تا با آنها در بهشت پرواز كند». اسماء رضي الله عنها گفت: «اي رسول‌خدا!پدر و مادرم فداي شما؛ مردم را از اين موضوع باخبر نماييد. عبدالله رضی الله عنه  مي‌گويد: سپس آن حضرتص دست مرا گرفت و درحالي كه دست مباركش را بر سرم مي‌كشيد، بالاي منبر رفت و من را نيز در پايين‌ترين پله‌ي منبر نشاند. آنگاه در حالي كه حزن و اندوه فراواني در چهره‌اش نمايان بود، فرمود: (الا إن جعفراً قد استشهد و قد جعل له جناحان يطير بهما في الجنة) يعني: «هان! همانا جعفر( رضی الله عنه ) به شهادت رسيد و به او دو بال داده شد تا با آنها در بهشت پرواز كند». سپس رسول اکرمص به خانه‌ي خويش رفت و من را نيز با خود برد و دستور داد تا براي خانواده‌ي جعفر رضی الله عنه  غذايي آماده كنند. خادم آن حضرتص، مقداري جو پاک نمود و سپس جوهاي پاک‌شده را آسياب كرد؛ آنگاه آرد جو را پخت و از آن غذايي تهيه نمود. رسول ‌گرامي اسلامص، برادرم را نيز فرا خواند و بدين ترتيب من و برادرم، با پیامبر اکرمص غذا خورديم.[66]

از امروز به بعد، به خاطر برادرم گريه نكنيد

 

رابطه‌ي عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  با معاويه رضی الله عنه  :

عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  همواره نزد معاويه و عبدالملك، رفت و آمد مي‌كرد و نزد آن‌دو از جايگاه والا و ويژه‌اي برخوردار بود. وي، شايستگي آن را داشت كه پيشوا و امير مؤمنان شود.[67]

رابطه‌ي ابن‌جعفر رضی الله عنه  با معاويه رضی الله عنه  آن‌قدر استوار و صميمانه بود كه يكي از فرزندانش را معاويه ناميد. ابان بن تغلب مي‌گويد: نقل شده كه عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  هر سال يك‌بار نزد معاويه رضی الله عنه  مي‌رفت و او نيز هر بار يك‌ميليون درهم به او مي‌داد و به خواسته‌هايش رسيدگي مي‌كرد.[68]

روايات زيادي در كتاب‌هاي ادبي و تاريخي، پيرامون روابط ابن‌جعفر و معاويه رضی الله عنهم  نقل گرديده كه بي‌اساس و غيرمعتبرند؛ اينك به ذكر نمونه‌‌اي از اين روايات مي‌پردازيم:

1ـ روايت يحيي بن سعيد بن دينار:

شبي عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  در كاخ خضراء (سبز) ميهمان معاويه رضی الله عنه  بود كه ناگهان‌ نامه‌اي به معاويه رضی الله عنه  رسيد و در آن، در مورد حسين بن علي رضی الله عنه  ملامت شده بود. معاويه رضی الله عنه  از فرط ناراحتي نامه را بر زمين كوبيد و گفت: چه كسي مرا در مورد حسين بن ابي تراب سرزنش مي‌كند، به خدا سوگند كه من تصميم گرفته‌ام كه با وي چنين كنم و حتماً اين كار را خواهم كرد. عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  با مدارا و نرمي به گفتگو با وي پرداخت و سرانجام برخاست و قصر را ترك گفت. به نظر مي‌رسد (اين رفتار معاويه) ميان آن‌دو رخنه افكند و روابط آن‌دو را تيره كرد. وقتي عبدالله رضی الله عنه  به خانه رسيد، دستور داد مركبش را آماده کنند و همان شب رهسپار مدينه شد. معاويه رضی الله عنه  نيز درحالي كه ناراحتي در چهره‌اش هويدا بود، به خانه رفت. همسرش، بنت قرظه[69] با مشاهده‌ي وي پرسيد: بر ابن‌جعفر رضی الله عنه  چه روا داشته‌اي؟ آيا به او دشنام داده و سخناني در مورد پسرعمويش بر زبان رانده‌اي كه وي را ناراحت كرده است؟ به خدا سوگند كه کار بدي كرده‌اي؛ تو با اين كار، رابطه‌ي ميان ما و عبدالله رضی الله عنه  را خدشه‌دار نموده‌اي. معاویه رضی الله عنه  نتوانست آن شب بخوابد و مدام به كرده‌ي خويش فكر مي‌نمود. صبحگاهان از جاي برخاست و گفت: به خدا سوگند كه امروز خودم بايد عبدالله رضی الله عنه  را از خواب بيدار كنم. و بالاخره عازم خانه‌ي وي گرديد. در آن‌جا هيچكس را نيافت و به پرس‌و جو در مورد عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  پرداخت.به او گفتند: همان لحظه‌اي كه از قصرت بيرون آمد، عازم مدينه شد. معاويه رضی الله عنه  عده‌اي را به دنبال وي فرستاد و خطاب به آن‌ها گفت: هر جا او را يافتيد، حتي اگر به خانه‌ي خويش در مدينه رسيده بود، او را باز‌گردانيد و نزد من بیاوريد. آنها خود را به عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  رساندند و او را نزد معاويه رضی الله عنه  بازگرداندند. معاويه رضی الله عنه  به خاطر سخناني كه آن شب زده بود، از وي عذرخواهي كرد و گفت: من تو را آزردم و تمام آنچه را که با خود بردي، به تو بخشيدم. گفته شده: زمانی که عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  عازم مدينه شد، يك شتر و تعداد فراواني گوسفند (كه از سوی معاويه رضی الله عنه  به او هديه شده بود) با خود برد و بدين ترتيب ناراحتي او برطرف گردید[70].

اين روايت، صحيح نيست و ضمن منقطع بودن اسنادش، ضعیف است. يحيي بن سعيد بن دينار سعدي كه در سند اين روايت وجود دارد، مجهول و ناشناخته است. اين روايت را تنها به عنوان مثال ذكر نموديم، اما در كتابهای ادبيات (شعر) و تاريخ، اشعاري نقل گرديده كه ادعا شده اين اشعار ميان عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  و معاويه رضی الله عنه  رد وبدل گرديده است.

به عنوان نمونه يونس بن ميسره بن حلبس نقل مي‌كند: باري به معاويه خبر رسيد كه عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  دچار مشكلات و تنگناهايي در زندگي شده (و مضطرب گشته است). به همين خاطر طي نامه‌اي دو بيت زير را براي او نوشت و براي او ارسال كرد.

يعني: «اگر اموال و دارايي كسي موجب رفع نيازهاي وي شود (و او را بي‌نياز سازد)، اين، از قناعت بهتر است؛ زيرا دارايي‌اش، او را از مصائب و مشكلاتي كه همچون سيلاب خروشان، در‌گذرِ ايام، او را در بر مي‌گيرد، رهايي مي‌بخشد».

در ضمن معاويه، عبدالله رضی الله عنه  را به ميانه‌روي توصيه كرد و به او سفارش كرد كه ديگر مسافرت نرود و به خاطر اين كار بر او خرده گرفت. اما عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  در قالب شعری، پاسخ معاویه رضی الله عنه  را داد و از بخشندگی خود و نیز از اینکه با سخاوت و بخشندگی، آبروی خویش را می خرد، سخن گفت. از اینرو معاویه رضی الله عنه  چهل هزار دینار برایش فرستاد تا بدهی‌های خود را بپردازد.[71]

 

وفات ابن جعفر رضی الله عنه :

عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  در سال هشتاد هجري يعني همان سالي كه سيل جحاف در مكه به وقوع پيوست، دار فاني را وداع گفت. از آن‌جهت اين سيل را جحاف ناميده‌اند كه هر‌آنچه را که بر سر راهش قرار داشت، نابود کرد و حجاجي را كه در مسير آن بودند، با خود برد؛ به نحوي كه هيچ مرد و يا زني، توان نجات دادن حجاج را نداشت. اين سيل، آن‌چنان بزرگ (و خروشان) بود كه آب‌هاي آن از كوه حجون در مكه[72] گذشت و افراد زيادي را غرق نمود.

گفته شده: آب، آن‌قدر شهر مكه را فرا گرفت كه نزديك بود ارتقاع آن، از خانه‌ي كعبه هم بگذرد[73]. نقل شده: ابن جعفر رضی الله عنه  در سن80 سالگي و در سال 84 يا 85 هجري جان به جان آفرين تسليم كرده‌ است. اما ابن عبدالبر معتقد است او در همان سال 80 هجري وفات كرد و ابان بن عثمان كه در زمان عبدالملك بن مروان، امير مدينه بود، بر وي نماز جنازه خواند.[74]

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب حسن ابن رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اســلام

IslamAge.Com

--------------------------------------------------------------

[1]- نگا: التبيين في أنساب القرشيين، صص80-81. تاريخ خليفة بن خياط.

[2]- أنساب الأشراف (5/214)؛ نهاية الأرب (2/266).

[3]- التاريخ الكبير، از بخاري (4/50).

[4]- الحلة السيراء از قضاعي، به‌نقل از الحسن بن علي، ص86.

[5]- الحسن بن علي، ص86.

[6]- مروج الذهب (3/15).

[7]- محاضرة الأبرار، از ابن‌العربي (1/66).

[8]- مختصر التاريخ، از كمازروني، ص80.

[9]- سير أعلام النبلاء (3/102).

[10]- أسد الغابة (4/450).

[11]- اهل ذمه، به يهود و نصاري و مجوسياني گفته مي‌شود كه در ازاي پرداخت جزيه، در پناه مسلمانان قرار مي‌گيرند.

[12]- نگا: بخاري، شماره‌ي1312.

[13]- مسند احمد (3/422).

[14]- در روايت، به جاي واژه‌ي رنگي، ورسي آمده است؛ ورس، گياهي است كنجدمانند كه پوست دانه‌اش، قرمز مي‌باشد و در رنگرزي به‌كار مي‌رود. (مترجم).

[15]- تاريخ دمشق.

[16]- الإصابة (5/361).

[17]- سير أعلام النبلاء (3/102).

[18]- همان (3/102).

[19]- الإصابة (5/360).

[20]- همان (5/360).

[21]- البداية و النهاية (11/354).

[22]- نگا: الإصابة (5/360).

[23]- سير أعلام النبلاء (3/111).

[24]- الإصابة (5/361).

[25]- سير أعلام النبلاء (3/112).

[26]- الإصابة (5/361).

[27]- الإصابة (5/361).

[28]- طبقات، تحقيق سلمي (1/214). سير أعلام النبلاء (3/512).

[29]- طبقات، تحقيق سلمي (1/212).

[30]- سير أعلام النبلاء (3/513).

[31]- طبقات، تحقيق سلمي (1/212).

[32]- طبقات، تحقيق سلمي (1/212).

[33]- طبقات، تحقيق سلمي (1/212).

[34]- طبقات، تحقيق سلمي (1/213).

[35]- طبقات، تحقيق سلمي (1/213).

[36]- نسب قريش، ص31؛ طبقات، تحقيق سلمي (1/214).

[37]- الإستيعاب (3/1009).

[38]- طبقات، تحقيق سلمي (1/214).

[39]- سنن نسائي (6/148)؛ البته در چاپ، نام راوي از عبيدالله به عبدالله تغيير نموده است.

[40]- مسند احمد (1/214).

[41]- المجمع (4/340).

[42]- سير أعلام النبلاء (3/513).

[43]- سير أعلام النبلاء (3/513).

[44]- سير أعلام النبلاء (3/513).

[45]- مسند احمد (1/459)، شماره‌ي1836.

[46]- التاريخ الصغير، ص73

[47]- المعرفة و التاريخ (3/322).

[48]- تاريخ الإسلام، ص147.

[49]- تاريخ خليفه، ص225

[50]- تاريخ الإسلام، ص147

[51]- أسد الغابة (3/544).

[52]- يعني صاحب دو بال. اشاره به روايتي است كه رسول‌خداصفرمود: به جعفر در بهشت دو بال داده مي‌شود تا با آن پرواز كند.(مترجم).

[53]- الاصابۀ (4/36).

[54]- الطبقات، ابن سعد (2/7).

[55]- همان (2/7).

[56]- الاصابۀ (4/37).

[57]- اسدالغابۀ (3/199).

[58]- البدايۀ واالنهايۀ (12/300).

[59]- الطبقات الكبري (2/6) با تحقيق سلمي.

[60]- همان (2/6).

[61]- همان (2/6).

[62]- بخاري، كتاب المغازي (4231).

[63]- فقه السيرۀ از منیر غضبان، ص535.

[64]- مسلم (2502 و 2503).

[65]- الصراع مع اليهود از أبي فارس (3/96).

[66]- الطبقات، به تحقيق سلّمي (2/8). سند اين روايت بسيار ضعيف است و البته شواهدي نيز در تأیید آن وجود دارد.

[67]- سير أعلام النبلاء (3/458).

[68]- سير أعلام النبلاء (3/459).

[69]- فاخته بنت قرظه بنت عمرو بن نوفل بن عبد مناف.

[70]- الطبقات (2/19 و 200). اسناد اين روايت ضعيف و منقطع است.

[71]- تاريخ دمشق (29/200).

[72]- معجم البلدان (2/215).

[73]- البداية و النهاية (12/296).

[74]- الاستيعاب (2/881).

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان