نهی علی رضی الله عنه از مُثله کردن قاتلش (ابن ملجم)
بسم الله الرحمن الرحیم
آن حضرت رضی الله عنه گفته بود: این مرد را زندانی کنید، اگر من مُردم او را بکشید و اگر زنده ماندم، پس در ارتباط با زخمها از او قصاص میگیریم[1]. و در روایت دیگری گفته است: به او غذا و آب بدهید، و در اسارت با او خوب رفتار کنید، اگر من بهبود یافتم، من خود ولی خون خودم هستم، اگر خواستم او را میبخشم و اگر خواستم قصاص میگیرم.[2]
و در روایت دیگری این مطلب هم اضافه شده است: اگر من وفات یافتم همچون من، او را بکشید، و تجاوز نکنید که خداوند متعال تجاوزگران را دوست ندارد.[3]
حضرت علی رضی الله عنه حسن را از مثله کردن نهی کرده است و گفته: ای پسران عبدالمطلب، نبینم که شما در خون مسلمانان غوطهور شوید و بگویید: امیرالمؤمنین کشته شده امیرالمؤمنین کشته شد، امیرالمؤمنین کشته شد، آگاه باشید که نباید جنگ و درگیری به راه اُفتد. نگاه کن ای حسن، اگر من با این ضربهی او مُردم، پس درست چنین ضربهای به او بزن! و آن مرد را مُثله مکن! زیرا من از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شنیدم که میگفت: « از مُثله کردن بپرهیزید حتی اگر این مُثله در رابطه با سگ هار باشد[4]»، در ارتباط با سفارش امیرالمؤمنین بهاینکه با قاتلش چه کار بکند، روایتهای زیادی وارد شده که همه مثل هم نیستند، عدهای از آنها صحیح، و عدهای دیگر ضعیف هستند. مثلاً روایتی که میگوید علی دستور داده تا پس از کشتن قاتلش وی را بسوزانند، به لحاظ سند ضعیف است و روایتهای دیگر همگی در یک مسیر حرکت میکنند و همه بیانگر این هستند که علی وقتی کشتن قاتل را لازم شمرده که خود بمیرد و اگر نمیرد، آنها را از کشتن وی، نهی کرده است، این روایتها یکدیگر را تقویت میکنند، و میتوانند مورد احتجاج قرار گیرند، از طرف دیگر، حضرت علی ابن ملجم را مرتد قلمداد نکرد، تا دستور قتلش را صادر کند، بلکه وقتی بعضی از مسلمانان خواستند ابن ملجم را بکشند، آنها را از این نهی کرد، و گفت: این مرد را نکشید، اگر بهبودی یافتم، که قصاص زخمهایم را از او خواهم گرفت، و اگر مردم، او را بکشید.[5]
و این روایت مشهور تاریخی میگوید: «وقتی که علی جان به جان آفرین تسلیم کرد، حضرت حسن دنبال ابن ملجم فرستاد. ابن ملجم به حسن گفت: آیا تو در من خصلتی مییابی؟! بخدا من هر عهدی با خدا بستهباشم، حتماً آن را اعمال کردهام، من در کنار حطیم با خدا عهدی بستم که علی و معاویه را بکشم، یا بخاطر آنها بمیرم، پس اگر خواستی میتوانی مرا رها سازی تا معاویه را هم بکشم، و اگر او را نکشم - یا نکشتم - تو حق داری به خدا شکایت کنی! (و من باز هم پیش تو باز میگردم) سپس همین مانده که بیایم و دستم را در دستت بگذارم. حسن به او گفت: امّا بخدا تا آتش را ملاحظه کنی. سپس او را جلو آورد و به قتلش رسانید[6]. پس مردم او را گرفتند و با آتش او را سوزاندند. امّا این روایت منقطع است. و روایت صحیح در این میان این است که حسن و حسین و سایر اهل بیت در روش تعامل و برخورد با عبدالرحمن بن مجلم به سفارش حضرت علی پایبند بودهاند. این روایت ثابت نیست که میگوید: وقتی که دفن شد، ابن ملجم را آوردند، بعد مردم جمع شدند و نفت و حصیر آوردند و محمّد ابن حنفیه و حسین و عبدالله بن جعفر بن ابی طالب گفتند: بگذارید تا دِق دل خود را از سر او دربیاوریم! سپس عبدالله دستها و پاهایش را قطع کرد، و ابن ملجم جزع و فزع نکرد و حرفی نزد، آنگاه چشمانش را هم پر از سرمه کرد، امّا باز هم داد و فغانی نکرد و شروع کرد به گفتن این کلمه: که تو داری چشمان عمویت را سرمه میکشی! و شروع کرد به خواندن: « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ »(علق / 1)، تا اینکه همه سوره را خواند. و چشمهایش جاری میشدند... سپس دستور داده شد که زبانش را ببرند، آنگاه داد و فغان و ناله کرد و گفتند: چرا بخاطر زبانت جزع و فغان کردی، گفت: این بخاطر جزع نبود، بلکه من از این بیزارم که بیزبانم و نتوانم ذکر خداوند متعال گویم، آنگاه زبانش را بریدند، سپس او را سوزاندند، در حالیکه گندمگون و زیباروی بود و دندانهایش از هم فاصله داشت، موهایش تا نرمهی گوشهایش میرسید و در پیشانیش اثر و نشان سجده نمایان بود.[7]
ذهبی درباره عبدالرحمن بن مجلم گفته است: قاتل حضرت علی رضی الله عنه است، جزو افراد خوراج و افتراء زننده است، شاهد فتح مصر بوده است و با بزرگان و اشراف برای آن نقشهکشی و چارهاندیشی کرده است و از جمله کسانی بود که قرآن و فقه را خوانده است و او یکی از پسران تُدول است که سوارکار و جنگجوی آنها در مصر بود. قرآن را بر معاذ بن جبل خوانده و از جمله بندگان و عابدان بود، و گفته میشود: او همان کسی است که صبیغ تمیمی را به سوی عمر رضی الله عنه فرستاد و او پیرامون مسائلی از او پرس و جو کرده یک فرهنگ قرآنی بود... تا آنجایی که ذهبی میگوید: سپس سرنوشت او را درنوردید و انجام داد آنچه را که انجام داد و او در نزد خوارج یکی از فاضلترین افراد امت است. در رابطه با ابن ملجم عمران بن حطان خوارجی میگوید:
یاضربةً من تقیٍّ ما اراد بها الاّ لیَبلُغ من ذی العرش رِضواناً
انّی لأذکره حیناً فأحسبُهُ أو فی البریّة عن-د الله میزان-اً
بنازم به ضربهای که از طرف آن پرهیزکار (بر علی وارد شد)، با آن ضربه فقط خواست که رضایت صاحب عرش را بدست آورد، من گاهی او را به یاد میآورم و گمان میبرم که در میان خلایق، درنزد خدا ترازویش از ترازوی همه سنگینتر و بهتر است! ! .
ابن ملجم در نزد روافض، بدبختترین خلایق در آخرت است و در نزد اهل سنّت، از کسانی است که امیدواریم در دوزخ سوزانده شود و جایز میدانیم که خداوند متعال از او درگذرد، نه آنچنان که خوراج و روافض دربارهی او میگویند. حکم او مانند حکم قاتل عثمان، قاتل زبیر، قاتل طلحه، قاتل سعید بن جبیر، قاتل عمار، قاتل خارجه و قاتل حسین است. ما از همه این قاتلان بیزاریم، و بخاطر خداوند متعال آنها را مغبوض میداریم و مسأله آنان را به خداوند متعال واگذار مینماییم.[8]
امّا در رابطه بُرَک بن عبدالله باید بگوییم که وی در شبی که علی رضی الله عنه زخمیشد، درنزد معاویه نشسته بود. و هنگامیکه معاویه برای ادای نماز جماعت صبح خارج شد، بُرَک با شمشیرش به وی حمله کرد، و آن شمشیر برکلن معاویه فرود افتاد، در نیتجه دستگیر شد، بعد گفت: من خبری دارم که امشب تو را با آن شادمان میسازم آیا اگر آن را به تو بگویم این برای من هیچ نفعی خواهد داشت یا نه؟ گفت: آری. گفت: من برادری دارم که در چنین شبی علی را کشته است، گفت: شاید او نتوانسته باشد چنین کاری انجام دهد. گفت: چرا، علی خارج میشود و کسی از او محافظت و پاسدارای نمیکند. آنگاه معاویه دستور کشتن وی راصادر کرد و کشته شد، و معاویه دنبال ساعدی که طبیب بود، فرستاد، وقتی که پزشک به آن نگاه کرد گفت: تو دو راه بیشتر نداری، یا اینکه آهن را داغ کنم و آن را به جایی که شمشیر خورده است بگذارم، یا اینکه یک نوع نوشیدنی به تو بدهم که اگر آن را بخوری دیگر بچهدار نمیشوی زیرا ضربهای که به تو وارد شده سمی بوده است. معاویه گفت: تاب تحمل آتش را ندارم، و دربارهی عقیم شدن باید بگویم که یزید و عبدالله میتوانند مایة سرور و شادکامی من شوند، درنتیجه، معاویه آن نوشیدنی مخصوص را نوشید و بهبودی یافت. از آن پس معاویه دستور داد تا هنگامیکه شبانه به مسجد میرود، نگهبان و اسکورت داشته باشد.
درمورد عمروبن بکر هم باید بگوییم که آن شب برای (کشتن) عمرو بن عاص نشسته بود، ولی عمرو بن عاص برای امامت نماز، خارج نشد چون شکم درد گرفته بود، لذا به خارجه بن حذافه که رئیس نگهبانش بود دستور داد تا به جای او نماز را به امامت بجای آورد، او از طایفه ی بنی عامر بن لؤی بود، خارجه، بیرون آمد تا در مسجد نماز بگذارد و عمرو بن بکر بر او یورش برد و او را کشت، او چنین میپنداشت که عمروعاص را زده و کشته است، مردم او را دستگیر کردند و او را پیش عمرو بردند و با امیر گفتن بر او سلام کردند، گفت: این چه کسی است؟ گفتند: عمرو، گفت: چه کسی را کشتم؟! گفتند: خارجه بن حذافه. گفت: بخدا ای فاسق فکر میکردم تو هستی. عمرو گفت: تو مرا خواستی (بکشی) و خداوند متعال خارجه را خواست، آنگاه عمرو او را جلو آورد و کشت.[9]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین.
منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســلام
IslamAge.Com
------------------------------------------------------
[1]- فضائل الصحابه (2/560).
[2]- المسحن لابی عرب، ص 4، خلافت علی ابن ابی طالب، ص 439.
[3]- الطبقات، (3/35)، تاریخ اسلام.
[4]- تاریخ طبری (6/64).
[5]- منهاج السنة (5/245) (405-406)، منهج ابن تیمیه در مسأله تکفیر، ص 309.
[6]- تاریخ طبری، (6/64).
[7]- طبقات ابن سعد (3/93)، الاخبار الطوال، ص 251.
[8]- تاریخ اسلام، دوران خلفای راشدین، ص 654.
[9]- تاریخ طبری، ص(6/56).
|