روزهای پایانی زندگانی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه واستشهاد ایشان
بسم الله الرحمن الرحیم
اوّل: پس از جنگ نهروان
نبردی که علی رضی الله عنه با آن فرقهی جدا شده و گمراه کرد، دلیل استوار و حجّتی روشن بود بر اینکه او در قتال و نبرد با اهل شام اشتباه نکرده و نسبت به معاویه رضی الله عنه به حق سزاوارتر بوده است! چون در حدیث آمده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده: «تمرق مارقة عند فرقة من المسلمین تقتلها اولی الطائفتین بالحق»[1]: (دستهای) منحرف از (صفوف) گروهی از مسلمانان جدا و منحرف میشوند که بوسیله ی سزاوارترین دو گروه به حق، کشته میشوند! ).
بنابراین خواننده چنین انتظار میکشد که این سپاه با جدیّت بیشتری به نبرد اهل شام بروند، زیرا بیش از جنگ قبلی براهین و دلایل در دست دارند، مانند کشته شدن عماربن یاسر رضی الله عنه. امّا به رغم این انگیزهها، آنچه روی داد، بر خلاف انتظاری بود که از آنها میرفت. چون تاکتیکی و نقشه ای که حضرت علی رضی الله عنه پیاده کرد این بود که بعد از فارغ شدن از قتل خوارج، به شام لشکرکشی کند؛ زیرا داخل کردن شام به حوزه ی خلافت او و برگردانیدن وحدت امّت اسلامیهدفی است که باید محقق گردد و غایتی است که برای دستیابی به آن تلاش میشود. جنگی که با خوراج انجام داد فقط به این منظور بود که برای جبهه و نیروی داخلی امنیت را تأمین کند، زیرا میترسید که فرزندان و پیروانش در عراق توسط آنها آسیب ببیند - همانگونه که در خطبهاش به این مورد اشاره کرده است - امّا گاهی بادها، بر خلافِ میل کشتیها میوزند و او نتوانست به شام لشکرکشی کند تا اینکه شهید شد.[2]
در واقع خروج خوارج در ضعیف کردن سپاه امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه بیتأثیر نبود، همانگونه که جنگهای جمل و صفین و نهروان، باعث خستگی و نفرت اهل عراق از جنگ گردید و بخصوص اهل شام در جنگ صفین، در واقع جنگ آنها مانند جنگ با غیر آنها نبود، زیرا نبرد خونین صفین همچنان اندیشه و خیال آنها را به خود مشغول کرده بود، چون کودکان زیادی یتیم شدند و زنان بیوه شدند! بدون اینکه مقصود آنها محقق شود و اگر علی رضی الله عنه و بسیاری از صحابه از آن صلح یا قضیهی حکمیّت استقبال نمیکردند، خدا میداند چه مصیبت و فاجعهای بر جهان اسلام وارد میشد که حتی پیامدهای بد آن قابل تصور نبود! پس درمانده کردن علی رضی الله عنه و سستی نشان دادن آنها (شیعیان) از حرکت کردن با او بسوی شام، به نظرشان خوشایند بود و بدان علاقه پیدا کردند، اگر چه میدانستند که علی رضی الله عنه بر حق است! [3]
یکی از معضلاتی که باعث تضعیف جانب علی رضی الله عنه گردید، خروج و ظهور فرقهای بود که در بزرگسازی علی رضی الله عنه و رفعت دادن او تا مقام الوهیت، غلو و اغراق کرده، تا جایی که بعضیها گفتند: این واکنش در مقابل خوارج است که از علی ابراز برائت میکنند و او را کافر میدانند[4]. امّا آنها هدف شومیرا در سر میپروراندند و آن این که به منظور نابودی کاخ دین و ضعیف کردن عموم مسلمانان و سپاه حضرت علی رضی الله عنه اعتقادات فاسد و بیپایهای را بر مسلمانان وارد نمایند[5].همانگونه که بیان کردیم، علی رضی الله عنه با آنها به مقابله برخاست. شکی در این نیست که مبارزه با خوراج جانب علی را بسیار ضعیف کرد. سپس جدایی و پارگی یکی پس از دیگری بر حضرت علی وارد شدند؛ و خُریت بن راشد خارج شد و گفته شده که در میان قومش که از بنی ناجیه بودند، نامش حارث بن راشده بوده است. وی یکی از والیان علی رضی الله عنه بر اهواز بود. آنگاه به خلع کردن حضرت علی رضی الله عنه (از مقام خلافت) دعوت و تبلیغ میکرد، جمع زیادی به او جواب دادند و بر قسمتی از سرزمینها چیره شد و اموال زیادی را به غارت برد، آنگاه حضرت علی، سپاهی را به فرماندهی محقل بن قیاس ریاحی به سوی او اعزام داشت که سر انجام او را شکست داد و به هلاکت رساند[6].
مالیات دهندگان به این طمع افتادند که دیگر به علی رضی الله عنه مالیات ندهند و اهل اهواز قیام و شورش کردند و لابد علی رضی الله عنه بخاطر این مسأله با بعضی از مشکلات مالی و نظامیمواجه شده است. از شعبی روایت شده که وی در این خصوص گفته است: وقتی که علی رضی الله عنه با اهل نهروان جنگید، جمع فراوانی با او مخالفت کردند و اطرافیانش قیام و شورش کردند و بنوناحیه با او مخالف بودند. ابن خضرمی به بصره آمد و اهل اهواز شورش کردند. مالیات دهندگان در شکست او طمع کردند و سهل بن حنیف، کارگزار علی را از ایران بیرون کردند[7].از سوی دیگر، معاویه رضی الله عنه با هر وسیلهای، پنهان و آشکارا جهت تضیعف جانب امیرالمؤمنین «علی رضی الله عنه » عمل میکرد و از شکاف و اختلافی که در سپاه علی رضی الله عنه بوجود آمده بود استفاده کرد و با رهبریت عمروبن عاص رضی الله عنه سپاهی را به مصر فرستاد، که بر آن تسلط حاصل کرد، و آن را ضمیمه ی خود ساخت.
برخی از عوامل ناکامیعلی رضی الله عنه در نبردها
عواملی چند او را بر این کار مساعدت کردند از جمله:
*- مشغول شدن حضرت علی رضی الله عنه به خوارج.
*- کارگزار امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه ، بر مصر محمّد بن ابی بکر بود که مانند والی و کارگزار قبلی قیس بن سعد بن عباده ساعدی انصاری، از هوش و زکاوت سرشار بهره مند نبود، لذا با خونخواهان عثمان رضی الله عنه وارد جنگ شد و همچون والی سابق، با آنها کنار نیامد و سرانجام با شکست مواجه شد.
*- توافق معاویه در رأی و نظریه با خون خواهان عثمان در مصر، موجب تسلّط او شد.[8]
*- دوری مصر از مرکز خلافت امیرالمؤمنین «علی رضی الله عنه » و نزدیکی آن به شام.
*- طبیعت جغرافیایی؛ چون مصر از طریق (کوه) سینا به سرزمین شام متصل است و نمایانگر یک امتداد طبیعی است، لذا مصر، یک قدرت انسانی و اقتصادی بزرگ به معاویه رضی الله عنه بخشید. و بدینسان معاویه نیروهای خود را به جزیره العرب، مکه، مدینه و یمن اعزام کرد، امّا دیری نپایید که عقبنشینی کردند، زیرا حضرت علی کسانی را برای مقابله با آنها اعزام کرد.[9]
*- معاویه برای جذب کردن سرشناسان بزرگ قبائل، و کارگزاران علی رضی الله عنه اقدام نمود و سعی کرد که قیس بن سعد رضی الله عنه کارگزار حضرت علی بر مصر را، بسوی خود متمایل کند امّا موفّق نشد، ولی توانست شک خدم و حشم و معاونان علی را برانگیزاند، در نتیجه او را عزل کردند[10].
*- عزل سعدبن قیس دستاورد بزرگی برای معاویه بود. همانگونه که سعی کرد موجبات عقبنشینی زیاد بن ابیه، کارگزار حضرت علی رضی الله عنه را از ایران فراهم آورد، امّا موفق به انجام آن نشد[11]. معاویه توانست بر بعضی از اعیان و والیان با وعدهها و آرزومند کردن تأثیر بگذارد، (و یکی دیگر از دلایل تأثیرپذیری آنها این بود که) میدیدند فرمان معاویه در حد بسیار بالایی اجرا میشود، ولی امور علی رضی الله عنه نابسامان شده است. زیرا علی رضی الله عنه در یکی از خطبههایش میگوید: «آگاه باشید که خرمای نارس (کنایه از شکوفایی مخالفین است) از ناحیة معاویه سر بر آورده، بنظر من این جماعت حتماً بر شما پیروز خواهند شد زیرا متفقاً و جمیعاً بر باطلشان چسبیدهاند و شما از حق خودتان پراکنده شدهاید، آنها از امیر خودشان اطاعت میکنند و شما امیر خودتان را نافرمانی میکنید، آنها امانت را ادا کردند و شما به آن خیانت میکنید، فلانی را بکار گرفتم، ولی سوءاستفاده کرد و خیانت ورزید و مال را به معاویه تحویل داد، آن فلانی را هم استعمال کردم، او هم خیانت و ظلم کرد و مال را به معاویه تحویل داد، حتی اگر با یکی از آنها بر سر چیزی زشت اطمینان کنم، میترسم که رابطهاش را به هم بزند و به من خیانت کند. خدایا من آنها را مغبوض داشتم و آنها هم مرا مغبوض داشتند، پس آنها را از من و من را از آنها راحت کن! [12].(این شکوای امام علی است از دست شیعه).
دوّم: تلاش علی رضی الله عنه برای برانگیختن همّت لشکر خود و آتشبس با معاویه
امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه در مقابل این مصائب و این بی علاقگی و شانه خالی کردن هوادارانش تسلیم نشد، و با همه دانش، حجت، فصاحت و بیانی که به او داده شده بود، تلاش خود را جهت حرکت دهی به اراده و برانگیختن همّت سپاهش بکار گرفت.
خطبه ی حماسی مشهور علی رضی الله عنه
مثلاً آن خطبه ی حماسی مشهورش را که از میراثها و دستاوردهای ماندگار محسوب میشود، از روی خیالاندیشی، یا خودسرانه نگفته است، بلکه واقعیت تلخی است که آن را چشیده است. از جمله خطبههای او که موقع راهی شدن برای جنگ و حمله به ناحیهای آن را گفته است این است: امّا بعد: جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند متعال آن را برای اولیای خاص خود گشوده است، جهاد، لباس تقوی و زره محکم و محافظ خداوند و سپر محکم اوست، هر کس از روی بی علاقهای آن را ترک کند خداوند متعال لباس ذلّت و خواری و رسوایی را بر او میپوشاند و با فرومایگان و خواران ذلیل خواهد شد و بر روی قلبش پرده و حجاب خواهد کشید که نتواند هدایت و ارشاد را ببیند و بخاطر از دست دادن جهاد، واقعیت به او روی آورده، با بدبختیها و مصیبتها دست و پنجه نرم خواهد کرد و مسخرهی دست فرومایگان خواهد شد و از عدل محروم خواهد شد، آگاه باشید که من شما را شب و روز، آشکارا و پنهان به قتال آن جماعت دعوت کردم و به شما گفتم به آنها حمله کنید قبل از آنکه به شما حمله کنند. بخدا هر قومیکه در وسط خانه خودشان (سرزمین) مورد حمله قرار بگیرند، حتماً شکست میخورند. امّا هر یک از شما امر جهاد را به دیگری موکول کردید و درمانده شدید، تا اینکه هجومها پیدرپی شما را در نوردیدند و میهندوستی بر شما غالب آمد و این برادر غامر است که گله ی اسبهایش وارد انبار(شهری در شرق فراق) شده است و حسان بکری کشته شده و گلههای اسب شما را از مرزهای شما نابود ساخت و به من خبر رسیده که مردی از آنها، بر زن مسلمان و دیگری بر زن معاهد (کافر ذمی) وارد میشود و النگو و گردنبد و گوشوارهی آنها را میگیرند و جز با گریههای مکرر و طلب رحم کردن نمیتواند جلوشان او را بگیرند. پس بدون اینکه از تعدادشان کاسته شود، یا مردی زخمی یا خونآلود شود بازگشتند، اگر مسلمان بعد از این واقع از تأسف بمیرد، نه تنها جای سرزنش نیست، بلکه لایق و سزاوار است.
شگفتا، به خدا قلبها میمیرند و غمگین واندوهناکم از اینکه چرا آن جماعت بر باطل متّحد شدهاند ولی شما بر حق متفرّق هستید! ! اُف و شما و همیشه فقیر و غمگین شوید! ! ! که به نشان و هدفی تبدیل شدهاید که به سوی آن تیراندازی میشود و بر شما حمله میشود، ولی شما حمله نمیکنید و بر شما یورش آورده میشود و شما یورش نمیبرید و خداوند مورد نافرمانی قرار میگیرد و شما راضی هستید و اعتراضی نمیکنید! به شما در روزهای گرم دستور دادم که بسوی آنان حرکت کنید، گفتید: هوا خیلی گرم است!! به ما مهلت بده تا هوا خنک شود، وقتی که در زمستان به شما دستور دادم که به سوی آنها حمله کنید گفتید: به ما مهلت بده تا هوا گرم شود! ! وقتی که شما از سرما و گرما فرار میکنید، به خدا سوگند از شمشیر بیشتر فرار میکنید!!
ای مردان نامرد! عقلتان عقل کودکان است و زنصفت هستید!! ای کاش هیچ وقت شما را نمیدیدم و با شما آشنا نمیشدم. شناختی که بخدا باعث پشیمانی شد و تأسف و ناراحتی با خود به همراه آورد، خدا شما را بکشد که قلب مرا چرکین کردید وسینهام را آکنده از خشم و نفرت کردید و جرعه جرعه غم واندوه را به من نوشاندید، تا جایی که قریش گفت: ابن ابی طالب مردی شجاع است، امّا در جنگ مهارت ندارد. خدا پدرشان را بیامرزد مگر هیچ یک از آنها در میدان جنگ از من استوارتر و نیرومندتر است؟ و بیشتر و زودتر از من به آن پا نهاده است؟! هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بودم که وارد میدان جنگ شدم و تا حالا که تقریباً به سن شصت سالگی رسیدهام، هنوز هم به آن ادامه دادهام. امّا کسی که مورد اطاعت واقع نمیشود، هیچ نظری نمیتواند بدهد.[13]
این سخنرانی یک تودة آتشین است که امیرالمؤمنین همچون بمبهای گرم و آتشین بر سر کسانی میریزد که او را از ثمرهی جهادش محروم کردند و نگذاشتند به آن پیروزی برسد که برای آن تلاش میکرد. وی این خطبه را با یک اسلوب ادبی شگفتانگیز ساخته و پرداخته است، احساسات مردم را تحت ثأثیر خود قرار میدهد و با واژههای آن، نهفتههای روانها و درون را به حرکت وامیدارد، خطبهای است دور از پیچیدگی و توهّم، همانگونه که از سجع و صناعت لفظی خالی است.[14]
موضوع خطبههای ثابت علی رضی الله عنه
منظورم خطبههایی است که در رابطه با خلافت خود داد سخن میدهد، انعکاس یک سیمای تاریخی است و از وصف ظاهری فراترند و از احساس امیرالمؤمنین رضی الله عنه در مقابل عکسالعمل خفتآور سپاهش بعد از جنگ نهروان، رازگشایی میکند. امّا بیشتر خطبههایی که به او نسبت داده میشود، صحیح نیست، عدهای از علماء میگویند: خطبههایی که در نهجالبلاغه به حضرت علی نسبت داده شده، از جمله دستاوردها و تألیفات شیخ رضی[15] هستند. لذا به این اعتبار که نهجالبلاغه یک منبع تاریخی است، لازم است با روشی انتقاد آمیز با آن تعامل نماییم. علاوه براین، حضرت علی مناقب، فضایل، جایگاه رفیع و والای خود در دین اسلام را به یارانش یادآور میشود و در همین ارتباط تعدادی از شهود عیان بیان داشتهاند که علی در فضای خانهاش مردم را سوگند میداد: «چه کسی از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیده که وی در روز غدیر خم گفته است «آیا شما نمیدانید که من نسبت به مؤمنان از نفس خودشان سزاوارتر هستم؟! گفتند: آری، فرمود: «پس هر کس که من مولای او هستم، علی هم مولای اوست. خدایا دوست بدار کسی که او را دوست بدار و دشمن بدار کسی که او را دشمن بدارد.» آنگاه دوازده مرد - و در روایتی شانزده مرد - برخاستند و بر این مطلب شهادت و گواهی دادند.[16]
این بحث ما را به یاد حضرت عثمان رضی الله عنه میاندازد آنگاه که آشوبطلبان او را محاصره کردند، او مناقب و فضایل خود را برای یارانش یادآور شد. گویی میخواست بگوید: کسی که این همه به اسلام خدمت کرده، آیا اینچنین باید پاداش ببیند؟ ولی این دو مناسبت با هم فرق دارند.
علی به رغم همه این تلاشها و اقدامات طاقتفرسا نتوانست، خواستهاش را برآورده سازد، زیرا نتوانست به علت تفرقه، اختلاف و نافرمانی که گریبانگیر سپاهش شد، به شام لشکرکشی کند، از همین روی در سال چهل هجری، مجبور شد که با معاویه بن ابی سفیان بر سر اینکه عراق برای او و شام برای معاویه باشد توافق نماید و هیچ یک از آنها حق ندارد با جنگ یا غارت و تجاوز در کار دیگری دخالت نماید.[17]
طبری در تاریخش گفته است: «بالاخره در سال (40 هجری)، بعد از مکاتباتی که میان حضرت علی و حضرت معاویه صورت گرفت (که ذکر آنها بعلّت طولانی بودن در اینجا میسّر نیست)، میان آنها آتشبس برقرار گردید، بر این اساس که عراق به علی رضی الله عنه و شام به معاویه رضی الله عنه تعلق گیرد و هیچ یک حق نداشته باشد که با سپاه یا یورش و حمله در کار دیگری دخالت نماید.[18]
سوّم: دعای علی رضی الله عنه برای نیل به شهادت زود هنگام
علی رضی الله عنه با معاویه رضی الله عنه آتشبس نمود و چنین بنظر میرسد که این آتشبس مدّت چندانی استمرار نیافته، چون، معاویه در سالی که حضرت علی شهید شد، بسر بن ابی ارطأه را به حجاز فرستاد[19]و چون حضرت علی نتوانست به دلخواه خود سپاهش را آماده نماید و نیز سستی و درماندگی آنها را ملاحظه کرد، از زندگی بیزار شد و از خدا درخواست مرگ نمود، و در مقام دعا از خداوند متعال میخواست که مرگش را زودتر بیاورد، از جمله، از وی روایت شده کهیک روز در خطبهای گفت: خدایا من از آنها خسته شدم، و آنها هم از من خسته شدهاند، آنها را دلزده کردهام و آنها هم مرا دلزده کردهاند خدایا مرا از آنها راحت کن و آنها هم از من راحت کن! پس چه چیزی بدبختترین شما از این منع میکند که آن را با خون رنگین سازد، سپس دستش را بروری ریش خود گذاشت[20].
علی رضی الله عنه در روزهای آخر عمر بسیار بر این دعا پافشاری میکرد. جندب میگوید: جمعیت در اطراف علی رضی الله عنه ازدحام کردند، تا جایی که پایش را زیر پا بردند، آنگاه گفت: من آنها را دلزده کردهام و آنها هم مرا دلزده کردهاند، من آنها را مغبوض داشتهام و آنها هم مرا مغبوض داشتهاند. پس من را از آنها راحت کن و آنها را از من راحت کن! [21]
در روایتی دیگر از ابوصالح آمده است: علی را دیدم که قرآن را روی سرش قرار داده بود تا جایی که صدای ورقهای آن میآمد. آنگاه گفت: خدایا چیزی را که در آن (مصحف) است از آنان درخواست کردم، امّا آنان مرا منع کردند. خدایا من آنها را دلزده و ملول کردم و آنها هم مرا دلزده و ملول کردند، آنها را مغبوض داشتم و آنها هم مرا مغبوض داشتند، مرا به غیر اخلاق و سلوکم وادار کردند، پس کسی بدتر از من به آنها بده و افرادی بهتر از آنان به من بده! و قلوب آنان را چنین مطیع ساز که نمک در آب حل میشود.[22]
در روایتی: تقریباً بیش از سه روز طول نکشید که شهید شد. رحمت خدا بر او باد.[23]
حسن بن علی رضی الله عنه گفته است: علی رضی الله عنه به من گفت: امشب پیامبر صلی الله علیه وسلم به خوابم آمد گفتم: ای رسول خدا میبینی که از امّت تو چقدر لجاجت و انحراف دیدهام؟! پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: بر علیه آنان دعا کن! گفتم: خدایا کسی بدتر از من را به آنها بده، و افرادی بهتر از آنان را به من بده! حسن گوید: آنگاه بیرون آمد و آن مرد ضربهای به او وارد ساخت.[24]
پنجم: استشهاد حضرت علی رضی الله عنه و نکتهها و عبرتها و فواید موجود در آن
جنگ نهروان داغی بر دل خوارج گذاشت که با گذشت شبها و روزها بر حسرت و درد آنها میافزود، به همین خاطر، تعدادی از آنها با هم توافق بستند که حضرت علی را ترور نمایند و انتقام برادران کشته شدهی خود در جنگ نهروان را بگیرند. سیره نگاران و تاریخنویسان بر روایت مشهوری توافق حاصل کردهاند، که سالم از انتقاد نیست، [25] زیرا شامل عناصری ضد و نقیض و مختلف است. البته ما هم به نوبه خود بعید نمیدانیم که این حادثه هم مانند سایر حوادث دیگر در قرنهای اخیر دستخوش افزودن و کاستنها شده باشد. بررسیهایی که در منابع و پژوهشها بعمل آمده است نشان میدهد که توافق و اجماعی دراین نکته وجود دارد که عملیات ترور و قتل حضرت علی بدست عناصر خارجی صورت گرفته که انگیزه ی انتقامخواهی برای قربانیان معرکه نهروان عامل اصلی آن بوده است. امّا بقیه اطلاعات و معلوماتی که در خصوص عملیات قتل علی اظهار شده است، مانند داستان عشق میان ابن ملجم و قطام، و نقش خیالی اشعث کندی - که بیگناهی او را به لطف خدا ثابت خواهیم کرد - پذیرفتنشان چندان آسان بنظر نمیرسد. هم اینک ماجرای کشته شدن حضرت علی رضی الله عنه بطور مفصل بیان میگردد:
1- گردهمایی توطئه گران
از سخن ابن ملجم و اصحابش چنین بر میآید که ابن ملجم و بُرَک بن عبدالله و عمروبن بکر تیمی در کنار هم جمع شدند، امور مردم را مورد بررسی قرار دادند، نسبت به والیان خود مورد انتقاد قرار دادند، سپس از اهل نهروان یاد کردند، آنگاه دلشان به حال آنها سوخت و گفتند: دیگر بعد از آنها ماندن ما چه فایدهای دارد؟! ما برادرانی را از دست دادهایم که مردم را به عبادت پروردگارشان دعوت میکردند و در راه خداوند متعال از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نمیهراسیدند، چه خوب جان خود را فدا کنیم و به سراغ پیشوایان گمراهی برویم و آنها را بکشیم و مملکت را از شر آنها پاک سازیم. با این کار انتقام برادرانمان را بگیریم. آنگاه ابن ملجم که مصری بود گفت: من کار علی را تمام میکنم و بُرَک بن عبدالله گفت: من هم برای معاویه کافی هستم. عمرو بن بکر گفت: و من هم عمرو بن عاص را از پای درمیآورم. آنگاه آنها سوگند خوردند و با هم عهد و پیمان بستند که تا اتمام وظیفهی خود از پای ننشیند، حتی اگر با مرگ روبهرو شوند، آنگاه شمشیرهای خود را برگرفتند و آنها را بالا آوردند و پیمان بستند تا هفده روز از رمضان بگذرد، هر یک بر حریف خود هجوم ببرد و او را بکشد و بدین ترتیب هر یک از آنها به شهری رفت که قرار بود حریفش را بکشد.[26]
2- خروج ابن ملجم و ملاقات او با قِطام دختر شجنه
ابن ملجم مرادی در کنده پرورش و آمادگی یافته بود. از آنجا بیرون رفت و در کوفه با دوستانش دیدار کرد و نیّت شوم خود را از آنها پنهان کرد تا چیزی از کارش برملا نشود. وی یک روز افرادی از قبیله ی تیم الرُّباب را دید که علی رضی الله عنه در جنگ نهروان ده نفر از آنها را کشته بود. آنها کشتههای خود را به یاد آوردند و در همان روز با زنی از همان قبیله به نام قَطام دختر شجنه آشنا شد که پدر و برادرش در جنگ نهروان کشته شده بودند. آن زن بسیار زیبا بود، لذا ابن ملجم با دیدن او هوش از سرش پرید و فراموش کرد که برای چه کاری آمده است؟! سپس از او خواستگاری کرد. آن زن گفت: با تو ازدواج نمیکنم مگر اینکه مرا شفا دهی! گفت: شفای تو چیست؟! گفت: سه هزار درهم، بنده و کنیز و کشتن علی ابن ابی طالب. گفت: این مهریه تو باشد، امّا وقتی که مرا خواستی کشتن علی را ذکر نکردی؟! گفت: البته در جستوجوی قتل او بودم. اگر توانستی او را بکشی که هم خودت و هم مرا شفا دادهای و زندگی خوب و شیرینی با من خواهی داشت، و اگر کشته شدی، (بازهم هیچ ضرری نکردی) زیرا آنچه که در نزد خداست از دنیا و زینت اهل دنیا بهتر است.
ابن ملجم گفت: بخدا من فقط برای این کار به مصر آمدهام، و آنچه را که درخواست کردی، برای تو انجام خواهم داد. آن زن گفت: من کسی را برای تو پیدا میکنم که در این راه کمکت کند و پشتوانه تو شود. آنگاه دنبال مردی از قومش تیم الرُّباب فرستاد، که به او «وردان» میگفتند: قطام با او صحبت کرد، و او را راضی ساخت.
ابن ملجم نزد مردی از قبیله ی اشجع آمد به نام شبیب بن بجره و به او گفت: آیا میخواهی شرف دنیا و آخرت را بدست آوری؟! گفت: چگونه؟! گفت: با کشتن علی بن ابی طالب. گفت: مادرت به عزایت بنشیند، میخواهی کار بسیار زشتی انجام دهی! ! چگونه بر علی توانایی مییابی؟ گفت: در مسجد برای او کمین میکنم، همین که برای نماز صبح خارج شد، به او حمله کرده، او را میکشیم. گفت: وای بر تو، اگر یک نفر دیگر میبود، این کار چندان برایم سخت نمیبود، من خدمات و امتحان وی را در اسلام شناختهام، و میدانم که چه سابقهای با پیامبر صلی الله علیه وسلم داشته است. من حاضر نیستم او را بکشم. ابن ملجم گفت: آیا مگر نمیدانی که او در جنگ نهروان آن بندگان صالح را کشت؟! گفت: آری. گفت: پس ما هم در مقابل برادرانمان که کشته شدهاند او را میکشیم. بالاخره آن مرد هم راضی شد، سپس آنها نزد قَطام آمدند که در مسجد اعظم اعتکاف کرده بود، به او گفتند: ما بر این توافق کردهایم که علی را بکشیم. گفت: پس هر وقت اراده کردید، پیش من بیایید. سپس ابن ملجم در شب جمعه پیش او بازگشت. - شب جمعهای که در بامداد آن در سال(40 هجری) علی رضی الله عنه را به شهادت رساند - و گفت: این شبی است که هر یک از ما قول داده است که حریف خود را بکشد، آنگاه پارچهای ابریشمیخواست، و با آن سر همه را بست. و آنها شمشیرهایشان را برگرفتند، و در مقابل دریچهای که علی از آن خارج میشد، نشستند. همین که خارج شد، شبیب با شمشیر به او ضربه زد، آنگاه شمشیرش بر روی دستگیره در، بر روی طاق فروافتاد، سپس ابن ملجم هم با شمشیر ضربهای به او زد، و وردان تا منزل خود فرار کرد. مردی از قبیله بنیابیه بر او وارد شد در حالیکه او آن ابریشم را از سینهاش در میآورد، گفت: این ابریشم و شمشیر چیست؟ ماجرا را برایش تعریف کرد برگشت و شمشیرش را آورد، و آن را روی وردان بلند کرد تا اینکه او را کشت. شبیب هم به سوی دروازههای کنده در تاریکی شب بیرون شد، ومردم فریاد زدنند، آنگاه مردی از قبیله ی حضرموت که او را عویمر میگفتند، وی را دنبال کرد، در حالیکه شمشیر شبیب در دستش بود، آن مرد از بیم جان خود او را ترک کرد. شبیب در میان ازدحام جمعیت نجات یافت، آنگاه مردم به جانب ابن ملجم دویدند و او را گرفتند. امّا مردی از قبیله ی همدان که با کنیه ی ابا أدماء خوانده میشد، شمشیرش را گرفت و پای ابن ملجم زد و او را بر زمین انداخت.
حضرت علی پا به پا کرد و جا ماند و جعده بن هبیره بن ابی وهب، او را بر روی پشتش بلند کرد. نماز صبح را برای مردم به امامت خواند. بعد علی گفت: آن مرد را برایم بیاورید. ابن ملجم را پیش او آوردند. سپس گفت: ای دشمن خدا! آیا مگر من در حق تو خوبی نکردم؟! گفت: آری، گفت: پس چرا این کار را کردی؟! گفت: شمشیرم را چهل روز تیز کردم. و از خدا خواستم که بوسیلهی آن بدترین خلقش را بکشم، علی گفت: تو را نمیبینم مگر آنکه با شمشیر کشته خواهی شد و تو را نمیبینم مگر اینکه بدترین خلق خدا هستی! ! [27]
3- محمّد بن حنفیه ماجرای کشته شدن علی رضی الله عنه را نقل میکند
ابن حنفیه گفت: بخدا من در آن شبی که حضرت علی زخمیشد، در مسجد اعظم همراه با تعداد فراوانی از اهالی مصر نماز میخواندم. آنها در نزدیکی دروازه نماز میخواندند. آنها تمام شب در قیام و رکوع و سجده بودند و خسته نمیشدند. ناگهان علی برای نماز صبح خارج شد، سپس ندا سر داد که: ای مردم، بشتابید بسوی نماز. بشتابید بسوی نماز...، البته من نمیدانم که حضرت علی از آن دریچه خارج شد و آن کلمات را گفت یا نه، آنگاه به درخششی نگاه کردم، و شنیدم: حکم برای خداست ای علی نه برای تو و نه برای یاران تو. آنگاه شمشیری را دیدم، سپس یکی دیگر را دیدم، سپس از علی شنیدم که میگفت: آن مرد از دستتان در نرود! و مردم از هر طرف به وی هجوم آوردند.
گوید: تکان نخوردم تا اینکه ابن ملجم دستگیر، و پیش علی رضی الله عنه آورده شد. عدهای از مردم هم وارد شدند. بعد شنیدم که علی میگفت: قتل نفس در مقابل قتل نفس، اگر من وفات یافتم او را بکشید، همانگونه که مرا کشته و اگر زنده ماندم خودم دربارهاش تصمیم میگیرم[28] و بیان کرد که مردم با ناراحتی و نزاع نزد حسن رفتند و او را هم با خبر ساختند، در حالیکه آنها در نزد حسن بودند و ابن ملجم هم جلو او دستهایش بسته شده بود، ام کلثوم دختر حضرت علی با گریه و شیون گفت: ای دشمن خدا، هیچ زیانی به پدرم نمیرسد و خداوند متعال تو را خوار و ذلیل خواهد ساخت. گفت: برای چه کسی گریه میکنی؟ به خدا آن (شمشیر) را با هزار دینار خریدم و با هزار دینار آن را زهرآگین ساختم. و اگر این ضربه بر همه اهل مصر وارد میآمد، کسی از آنها زنده نمیماند.[29]
4- وصیت پزشک به علی و تمایل علی رضی الله عنه به شوری
عبدالله بن مالک میگوید: در روزی که حضرت علی زخمیشد، همه پزشکان جمع شدند و ماهرترین آنها اُثیربن عمرو سکونی بود. وی پزشک صاحب کسری بود. ریه ی گوسفند گرمیرا برداشت، و از آن رگی گرفت.و آن رگ را بر زخم علی رضی الله عنه وارد کرد، سپس آن رگ باد کرد، و آن را بیرون آورد، که در آن سفیدی مغز به چشم میخورد، و ضربه تا مرکز سرش پیش رفته بود، سپس گفت: ای علی وصیت کن که تو خواهی مُرد.[30]
(نیز حسن) بیان کرده که جندب بن عبدالله بر علی رضی الله عنه وارد شد و از او پرسید و گفت: آیا اگر تو را از دست دادیم - و خدا نکند تو را از دست دهیم - آیا با حسن بیعت کنیم؟! گفت: نه به شما دستور میدهم و نه شما را نهی میکنم، شما خود بهتر میدانید که چه کار کنید؟[31]
5- سفارش علی رضی الله عنه به فرزندانش حسن و حسین رضی الله عنه
حضرت علی رضی الله عنه ، حسن و حسین را فراخواند، سپس گفت: «شما را به تقوای خدا سفارش میکنم و اینکه دنیا را نخواهید اگرچه او شما را بخواهد و برای چیزی گریه نکنید که از شما دور افتاده است و حق را بگویید و با یتیمان مهربان باشید، و به اشخاص اندوهناک و گرفتار کمک کنید و برای آخرت سعی و تلاش کنید. دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید، به محتویات قرآن عمل کنید و در راه خداوند متعال از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای متأثر نشوید.» سپس به محمّد بن حنیفه نگاه کرد و گفت: آیا آنچه را که دو برادرت را به آن سفارش کردم، حفظ کردی؟! [32]
گفت: آری، گفت: علاوه بر اینکه سفارشات فوق را به تو هم میکنم، به تو سفارش میکنم که احترام دو برادرت را نگاه داری، چون آنها حق بزرگی بر دوش تو دارند، از فرمان آنها پیروی کن! و بدون آنها دربارهی کاری تصمیمگیری مکن! سپس فرمود: به شما دو نفر هم در مورد محمّد سفارش میکنم چون او پسر پدرتان است، و میدانید که پدرتان او را دوست دارد، و به حسن گفت: «پسرم! تو را به تقوی خداوند متعال و برپایی نماز در وقت خودش و دادن زکات در جایگاه آن و خوب وضو گرفتن، سفارش میکنم زیرا نماز بدون وضو و طهارت جایز نیست و کسی که زکات نمیدهد، نمازش قبول نیست و به تو سفارش میکنم از گناه و خطای (دیگران) درگذری، خشمت را فروخوری، صلهی رحم را بجای آوری، به هنگام جهل و نادانی(دیگران) بردبار باش، در دین آگاهی و تفقه پیدا کن، در کارهایت ثابت قدم باش، به قرآن متعهد و پایبند باش، در همسایگی دیگران خوشرفتار باش، امر به معروف و نهی از منکر نما و از کارهای زشت اجتناب ورز.[33]»
وقتی که علی رضی الله عنه در شرف مرگ قرار گرفت، چنین وصیت کرد:
«بسم الله الرّحمن الرَّحیم، این وصیّت علی بن ابی طالب است: وصیت میکند به اینکه شهادت میدهد که معبود برحقی جز الله تعالی نیست و او یگانه و بیشریک است و اینکه محمّدص بنده و فرستادهی اوست. او را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر همه ادیان غالب آید اگرچه مشرکان اکراه داشته باشند، پس نماز و عبادت و قربانی و زيستن و مردن من از آنِ خدا است كه پروردگار جهانيان است، خدا را هيچ شريكي نيست و به همين دستور داده شدهام و من اوّلين مسلمان هستم، پس ای حسن به تو و همه فرزندانم سفارش میکنم که تقوای خداوند متعال را داشته باشید که پروردگار شماست و فقط با مسلمانی بمیرید و همگی به ریسمان خداوند متعال چنگ بزنید و پراکنده نشوید. زیرا من از ابوالقاسم شنیدم که میفرمود: به راهانداختن صلح و صفا در میان مسلمانان از عموم نماز و روزه بهتر است، به خویشاوندان خود نظر داشته باشید و ارتباط و پیوند خویشاوندی بر قرار کنید که خداوند متعال حساب را بر شما آسان خواهد ساخت، شما را بخدا مواظب یتیمان باشید، جلوی حرف زدن آنها را نگیرید، و آن را در حضور خود دل شکسته نسازید و شما را به خدا حقوق همسایگی را رعایت کنید! زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم بر شما به آن سفارش کرده است و همواره در مورد همسایه سفارش و توصیه میکرد تا جایی که گمان میبردیم همسایه از همسایه ارث میبرد و در ارتباط با قرآن، خدا را در نظر داشته باشید، نکند دیگران قبل از شما عمل نمایند و در این زمینه گوی سبقت را از شما بربایند. در ارتباط با نماز خدا را در نظر داشته باشید، زیرا نماز ستون دین شماست، خدا را در ارتباط با کعبه فراموش نکنید، تا زمانی که زنده هستید همواره به آن رفت و آمد کنید، زیرا اگر ترک شود، به چشم نخواهد آمد و توجهی به آن نخواهد شد. شما را به خدا جهاد را فراموش نکنید، با مال و جانتان جهاد کنید، شما را به خدا زکات را به طاق فراموشی نسپارید، زیرا آتش خشم و غضب خداوند متعال را خاموش میسازد، شما را به خدا به کنیزان خود ظلم نکنید، نماز را، نماز را... فراموش نکنید... و در راه خداوند متعال از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نترسید، برای شما کافی است کسی که آهنگ شما بکند و بر شما ستم بورزد، آنچنان که خدا به شما دستور داده است، سخن نیکو به مردم بگویید، امر معروف و نهی از منکر را ترک مکنید، که دراینصورت، اشرار و افراد ناباب بر شما حکومت خواهند کرد و آن وقت هرچه داد و فغان کنید، به شما جواب داده نخواهد شد. لازم است که با هم رابطه و پیوند داشته باشید و نسبت به دیگران بذل و بخش نمایید. از پشت کردن به یکدیگر و قطع رابطه و تفرقه خودداری نمایید، در راه نيكي و پرهيزگاري همديگر را ياري و پشتيباني نمائيد، همديگر را در راه تجاوز و ستمكاري ياري و پشتيباني مكنيد. از خدا بترسيد. بيگمان خداوند داراي مجازات شديدي است. خدا شما اهل بیت را حفظ کرده و پیامبر شما را هم در میان شما حفظ کرده است، شما را بخدا میسپارم و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.» سپس تا وقتی که جان را به جان آفرین تسلیم کرد جز کلمهی لااله الا الله را بر زبان نیاورد و در ماه رمضان سال چهلم هجری جان به جان آفرین تسلیم کرد.[34]
در روایت دیگر آمده است: او در بامداد (21) ماه مبارک رمضان شهید شد.[35]
این روایت بر روزی حمل میشود که در آن دار فانی را وداع گفت. زیرا بعد از زخمیشدن تا سه روز در قید حیات باقی ماند.[36]
6- نهی علی رضی الله عنه از مُثله کردن قاتلش (ابن ملجم)
آن حضرت رضی الله عنه گفته بود: این مرد را زندانی کنید، اگر من مُردم او را بکشید و اگر زنده ماندم، پس در ارتباط با زخمها از او قصاص میگیریم[37]. و در روایت دیگری گفته است: به او غذا و آب بدهید، و در اسارت با او خوب رفتار کنید، اگر من بهبود یافتم، من خود ولی خون خودم هستم، اگر خواستم او را میبخشم و اگر خواستم قصاص میگیرم.[38]
و در روایت دیگری این مطلب هم اضافه شده است: اگر من وفات یافتم همچون من، او را بکشید، و تجاوز نکنید که خداوند متعال تجاوزگران را دوست ندارد.[39]
حضرت علی رضی الله عنه حسن را از مثله کردن نهی کرده است و گفته: ای پسران عبدالمطلب، نبینم که شما در خون مسلمانان غوطهور شوید و بگویید: امیرالمؤمنین کشته شده امیرالمؤمنین کشته شد، امیرالمؤمنین کشته شد، آگاه باشید که نباید جنگ و درگیری به راه اُفتد. نگاه کن ای حسن، اگر من با این ضربهی او مُردم، پس درست چنین ضربهای به او بزن! و آن مرد را مُثله مکن! زیرا من از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شنیدم که میگفت: « از مُثله کردن بپرهیزید حتی اگر این مُثله در رابطه با سگ هار باشد[40]»، در ارتباط با سفارش امیرالمؤمنین به اینکه با قاتلش چه کار بکند، روایتهای زیادی وارد شده که همه مثل هم نیستند، عدهای از آنها صحیح، و عدهای دیگر ضعیف هستند. مثلاً روایتی که میگوید علی دستور داده تا پس از کشتن قاتلش وی را بسوزانند، به لحاظ سند ضعیف است و روایتهای دیگر همگی در یک مسیر حرکت میکنند و همه بیانگر این هستند که علی وقتی کشتن قاتل را لازم شمرده که خود بمیرد و اگر نمیرد، آنها را از کشتن وی، نهی کرده است، این روایتها یکدیگر را تقویت میکنند، و میتوانند مورد احتجاج قرار گیرند، از طرف دیگر، حضرت علی ابن ملجم را مرتد قلمداد نکرد، تا دستور قتلش را صادر کند، بلکه وقتی بعضی از مسلمانان خواستند ابن ملجم را بکشند، آنها را از این نهی کرد، و گفت: این مرد را نکشید، اگر بهبودی یافتم، که قصاص زخمهایم را از او خواهم گرفت، و اگر مردم، او را بکشید.[41]
و این روایت مشهور تاریخی میگوید: «وقتی که علی جان به جان آفرین تسلیم کرد، حضرت حسن دنبال ابن ملجم فرستاد. ابن ملجم به حسن گفت: آیا تو در من خصلتی مییابی؟! بخدا من هر عهدی با خدا بستهباشم، حتماً آن را اعمال کردهام، من در کنار حطیم با خدا عهدی بستم که علی و معاویه را بکشم، یا بخاطر آنها بمیرم، پس اگر خواستی میتوانی مرا رها سازی تا معاویه را هم بکشم، و اگر او را نکشم - یا نکشتم - تو حق داری به خدا شکایت کنی! (و من باز هم پیش تو باز میگردم) سپس همین مانده که بیایم و دستم را در دستت بگذارم. حسن به او گفت: امّا بخدا تا آتش را ملاحظه کنی. سپس او را جلو آورد و به قتلش رسانید[42]. پس مردم او را گرفتند و با آتش او را سوزاندند. امّا این روایت منقطع است. و روایت صحیح در این میان این است که حسن و حسین و سایر اهل بیت در روش تعامل و برخورد با عبدالرحمن بن مجلم به سفارش حضرت علی پایبند بودهاند. این روایت ثابت نیست که میگوید: وقتی که دفن شد، ابن ملجم را آوردند، بعد مردم جمع شدند و نفت و حصیر آوردند و محمّد ابن حنفیه و حسین و عبدالله بن جعفر بن ابی طالب گفتند: بگذارید تا دِق دل خود را از سر او دربیاوریم! سپس عبدالله دستها و پاهایش را قطع کرد، و ابن ملجم جزع و فزع نکرد و حرفی نزد، آنگاه چشمانش را هم پر از سرمه کرد، امّا باز هم داد و فغانی نکرد و شروع کرد به گفتن این کلمه: که تو داری چشمان عمویت را سرمه میکشی! و شروع کرد به خواندن: « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ »(علق / 1)، تا اینکه همه سوره را خواند. و چشمهایش جاری میشدند... سپس دستور داده شد که زبانش را ببرند، آنگاه داد و فغان و ناله کرد و گفتند: چرا بخاطر زبانت جزع و فغان کردی، گفت: این بخاطر جزع نبود، بلکه من از این بیزارم که بیزبانم و نتوانم ذکر خداوند متعال گویم، آنگاه زبانش را بریدند، سپس او را سوزاندند، در حالیکه گندمگون و زیباروی بود و دندانهایش از هم فاصله داشت، موهایش تا نرمه ی گوشهایش میرسید و در پیشانیش اثر و نشان سجده نمایان بود.[43]
ذهبی درباره عبدالرحمن بن مجلم گفته است: قاتل حضرت علی رضی الله عنه است، جزو افراد خوراج و افتراء زننده است، شاهد فتح مصر بوده است و با بزرگان و اشراف برای آن نقشهکشی و چارهاندیشی کرده است و از جمله کسانی بود که قرآن و فقه را خوانده است و او یکی از پسران تُدول است که سوارکار و جنگجوی آنها در مصر بود. قرآن را بر معاذ بن جبل خوانده و از جمله بندگان و عابدان بود، و گفته میشود: او همان کسی است که صبیغ تمیمی را به سوی عمر رضی الله عنه فرستاد و او پیرامون مسائلی از او پرس و جو کرده یک فرهنگ قرآنی بود... تا آنجایی که ذهبی میگوید: سپس سرنوشت او را درنوردید و انجام داد آنچه را که انجام داد و او در نزد خوارج یکی از فاضلترین افراد امت است. در رابطه با ابن ملجم عمران بن حطان خوارجی میگوید:
یاضربةً من تقیٍّ ما اراد بها الاّ لیَبلُغ من ذی العرش رِضواناً
انّی لأذکره حیناً فأحسبُهُ أو فی البریّة عن-د الله میزان-اً
بنازم به ضربهای که از طرف آن پرهیزکار (بر علی وارد شد)، با آن ضربه فقط خواست که رضایت صاحب عرش را بدست آورد، من گاهی او را به یاد میآورم و گمان میبرم که در میان خلایق، درنزد خدا ترازویش از ترازوی همه سنگینتر و بهتر است! ! .
ابن ملجم در نزد روافض، بدبختترین خلایق در آخرت است و در نزد اهل سنّت، از کسانی است که امیدواریم در دوزخ سوزانده شود و جایز میدانیم که خداوند متعال از او درگذرد، نه آنچنان که خوراج و روافض دربارهی او میگویند. حکم او مانند حکم قاتل عثمان، قاتل زبیر، قاتل طلحه، قاتل سعید بن جبیر، قاتل عمار، قاتل خارجه و قاتل حسین است. ما از همه این قاتلان بیزاریم، و بخاطر خداوند متعال آنها را مغبوض میداریم و مسأله آنان را به خداوند متعال واگذار مینماییم.[44]
امّا در رابطه بُرَک بن عبدالله باید بگوییم که وی در شبی که علی رضی الله عنه زخمیشد، درنزد معاویه نشسته بود. و هنگامیکه معاویه برای ادای نماز جماعت صبح خارج شد، بُرَک با شمشیرش به وی حمله کرد، و آن شمشیر برکلن معاویه فرود افتاد، در نیتجه دستگیر شد، بعد گفت: من خبری دارم که امشب تو را با آن شادمان میسازم آیا اگر آن را به تو بگویم این برای من هیچ نفعی خواهد داشت یا نه؟ گفت: آری. گفت: من برادری دارم که در چنین شبی علی را کشته است، گفت: شاید او نتوانسته باشد چنین کاری انجام دهد. گفت: چرا، علی خارج میشود و کسی از او محافظت و پاسدارای نمیکند. آنگاه معاویه دستور کشتن وی راصادر کرد و کشته شد، و معاویه دنبال ساعدی که طبیب بود، فرستاد، وقتی که پزشک به آن نگاه کرد گفت: تو دو راه بیشتر نداری، یا اینکه آهن را داغ کنم و آن را به جایی که شمشیر خورده است بگذارم، یا اینکه یک نوع نوشیدنی به تو بدهم که اگر آن را بخوری دیگر بچهدار نمیشوی زیرا ضربهای که به تو وارد شده سمی بوده است. معاویه گفت: تاب تحمل آتش را ندارم، و دربارهی عقیم شدن باید بگویم که یزید و عبدالله میتوانند مایه ی سرور و شادکامی من شوند، درنتیجه، معاویه آن نوشیدنی مخصوص را نوشید و بهبودی یافت. از آن پس معاویه دستور داد تا هنگامیکه شبانه به مسجد میرود، نگهبان و اسکورت داشته باشد.
درمورد عمروبن بکر هم باید بگوییم که آن شب برای (کشتن) عمرو بن عاص نشسته بود، ولی عمرو بن عاص برای امامت نماز، خارج نشد چون شکم درد گرفته بود، لذا به خارجه بن حذافه که رئیس نگهبانش بود دستور داد تا به جای او نماز را به امامت بجای آورد، او از طایفهی بنی عامر بن لؤی بود، خارجه، بیرون آمد تا در مسجد نماز بگذارد و عمرو بن بکر بر او یورش برد و او را کشت، او چنین میپنداشت که عمروعاص را زده و کشته است، مردم او را دستگیر کردند و او را پیش عمرو بردند و با امیر گفتن بر او سلام کردند، گفت: این چه کسی است؟ گفتند: عمرو، گفت: چه کسی را کشتم؟! گفتند: خارجه بن حذافه. گفت: بخدا ای فاسق فکر میکردم تو هستی. عمرو گفت: تو مرا خواستی (بکشی) و خداوند متعال خارجه را خواست، آنگاه عمرو او را جلو آورد و کشت.[45]
7- مدت خلافت امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه و جای قبرش و سنش در روز شهادت
بنا به قول خلیفه بن خیاط، مدت خلافت حضرت علی رضی الله عنه چهار سال و نه ماه و شش روز - و به قولی سه روز و به قولی دیگر چهارده روز - بوده است[46]. و چیزی که در این میان روشن تر است این است که مدت خلافت وی چهار سال و نُه ماه و سه روز است؛ زیرا در سال (35 هجری)، در روز هجدهم ماه ذی الحجه مسلمانان با او بیعت کردند، و در سال (40 هجری)، در روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان شربت شهادت را نوشید[47]. مسئولیت غسل دادن حضرت علی را حسن، حسین و عبدالله بن جعفر - رضی الله عنهم - بر عهده گرفتند و در سه لباس کفن شد که در میانشان پیراهنی نبود[48].حسن بن علی رضی الله عنه بر او نماز خواند و چهار تکبیر بر او گفت [49].در روایتی که فاقد سند است، 9 تکبیر ذکر شده.[50] و امّا در مورد محل دفن و قبرش باید بگوییم که در این مورد آن اختلاف هست، ابن جوزی ضمن ذکر بعضی از روایتها در این زمینه، گفته است: خدا میداند که کدامیک از اقوال صحیحتر است[51]. و از روایتهایی که در این زمینه آمده است، موارد زیر است:
*- حسن بن علی رضی الله عنه او را در کنار مسجد جماعت در رحبه، که روبهروی دروازههای کنده میباشد، قبل از آنکه مردم از نماز صبح فارغ شوند و به منازلشان بازگردند، دفن کرده است.[52]
*- روایتی مثل این میگوید: او در کوفه، در کنار قصر امارت در کنار مسجد جامع بصورت شبانه دفن شده است و جای قبرش کور شده است.[53]
*- روایتی میگوید پسرش حسن رضی الله عنه او را به مدینه انتقال داده است.[54]
*- روایتی هم میگوید قبری که ظاهراً در کوفه است - یعنی همان مزاری که در نجف است - همان قبر حضرت علی رضی الله عنه میباشد. بعضی از اهل علم از قبیل شریک بن عبدالله نخعی، قاضی کوفه، (ت 178ه) و محمّد بن سلیمان حضرمی(ت 297ه)[55] این مسأله را انکار کردهاند. در حقیقت پدیدآوری آنچه که به مزار حضرت علی در نجف نامیده میشود، در روزگار بنیبویه در دوران حکومت عباسی روی داد و آنها از جمله شیعیان رافضی بودند. شیعه طبق عادت خود این بدعت را در قرن چهارم هجری پدید آوردند. اهل معرفت بر این اتفاق دارند که آن مزار قبر علی نیست، بلکه گفته شده: قبر مغیره بن شعبه میباشد.
ابن تیمیه میگوید: «مزاری که در نجف است، طبق نظر دست جمعی اهل معرفت، قبر علی رضی الله عنه نیست، بلکه گفته شده قبر مغیره بن شعبه میباشد. کسی ذکر نکرده که این قبر حضرت علی بوده و اصلاً بیش از سیصد سال است که کسی چنین قصدی نکرده است[56]و گفته است: «و امّا مزار علی، طبق نظر عموم علما، قبر او نیست، بلکه گفته شده، آن قبر مغیره بن شعبه میباشد. زیرا این مزار بعد از گذشت سیصد سال از وفات علی در دوران حکومت آل بویه(ایرانی) ظاهر شده است.[57]»
در مورد سن علی رضی الله عنه در زمانی شهید شد، اختلاف نظر وجود دارد، بعضیها گفتهاند: وی در سن (59)سالگی به شهادت رسیده و گفته شده: و این صحیحترین چیزی است که دربارهی او گفته شده است.[58]
8- خطبه ی حضرت حسن بن علی رضی الله عنه بعد از کشته شدن پدرش
عمرو بن حُبنشی میگوید: حضرت حسن بن علی بعد از کشته شدن علی رضی الله عنه برای ما سخنرانی کرد و گفت: دیروز، مردی با شما وداع کرد که نه پیشینیان در علم گوی سبقت را از او ربودند و نه دیگران هم به او میرسند، پیامبر صلی الله علیه وسلم او را اعزام میکردند و پرچم را به او میداد و تا وقتی که فتح و پیروزی را برای او به ارمغان میآورد باز نمیگشت[59] طلا و نقره از خود باقی نگذاشت جز هفتصد درهم از عطایش که آن را برای خادم خانوادهاش در نظر میگرفت.[60]
9- سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه علی رضی الله عنه را ستایش و تمجید میکند
ربیعة جُرشی میگوید: در حضور مردی از علی یاد شد، سعد بن ابی وقاص در آنجا حضور داشت. سعد به او گفت: آیا علی را به یاد میآوری؟! وی دارای چهار صفت پسندیده بود که اگر من یکی از آنها را داشتم، برایم از فلان و فلان محبوبتر و خوشایندتر است و شترهای موسرخ، و این فرمودهی پیامبر صلی الله علیه وسلم است که فرمود: فردا پرچم را به کسی میدهم که خدا را دوست و خدا او را دوست دارد، خدا خیبر را بر دست او فتح خواهد کرد و فرمود: (ای علی) تو برای من به منزلهی هارون برای موسی هستی و این فرمودهی پیامبر صلی الله علیه وسلم : هر کس که من مولای او هستم پس علی هم مولا و دوست اوست[61]، را ذکر کرد و سفیان یکی را فراموش کرد.
10- عبدالله بن عمر رضی الله عنه ، علی ابن ابی طالب رضی الله عنه را مورد تمجید و ستایش قرار میدهد
سعد بن عبیده میگوید: مردی پیش ابن عمر آمد و دربارهی عثمان از او سؤال کرد، او هم کارهای نیک وی را یادآور شد، گفت: شاید از این خوشت نیاید، گفت :آری. گفت: خدا بینیات را به خاک بمالد! سپس درمورد علی پرسید، ابن عمر کارهای نیک او را هم یادآور شد، گفت: او کسی است که خانهاش در وسط خانههای پیامبر صلی الله علیه وسلم قرار دارد. سپس گفت: شاید از این هم خوشت نیاید؟ گفت: آری. گفت: خدا بینیات را به خاک بمالد، برو هر چه از دستت بر میآید انجام بده [62].
11- کیفیت استقبال معاویه از خبر کشته شدن علی
وقتی که خبر کشته شدن علی رضی الله عنه به گوش معاویه رضی الله عنه رسید، شروع به گریه کرد، زنش به او گفت: آیا بخاطر او گریه میکنی در حالیکه با او میجنگیدی؟! گفت: وای بر تو، تو نمیدانی که مردم چه فضل و فقه و دانشی را از دست دادند؟! [63]
وقتی که معاویه با سؤالی روبهرو شد، آن را در نامهای برای علی مینوشت و او برایش جواب میداد. وقتی که خبر کشته شدنش را شنید گفت: با مرگ علی ابن ابی طالب فقه و علم از دست رفت. برادرش عتبه به او گفت: اهل شام نباید چنین سخنی را از تو بشنوند، به او گفت: کاری به من نداشته باش[64]و معاویه در دوران خلافتش از ضرار صُدائی خواست که علی را برایش توصیف کند، گفت: ای امیرالمؤمنین مرا از این کار معاف کن! گفت: حتماً باید او را توصیف کنی! گفت: حال که حتما باید او را توصیف کنم، پس میگویم که بخدا بسیار دوراندیش و قدرتمند بود، همیشه سخن فيصله بخش میگفت[65]، عادلانه حکم میکرد، دانش از همه جوانبش فوران میکرد، و حکمت از همه کارهایش هویدا بود، از دنیا و زیور دنیا گریزان بود، با شب و تاریکی آن اُنس میگرفت، بسیار عبرتگیر و طویل الفکر بود، لباس کوتاه را میپسندید، طعام زبر را دوست میداشت، در میان ما، همچون یکی از ما بود، وقتی که از او سؤال میکردیم، به ما خبر و اطلاع میداد، بخدا به رغم نزدیکی متقابلی که به هم داشتیم، تقریباً بخاطر هیبت و سامیکه داشت با او حرف نمیزدیم، اهل دین را گرامیو بزرگ میداشت، به مسکینان نزدیک میشد، انسان قوی را در راستای باطلش آزمند نمیساخت، انسان ضعیف را از عدالتش ناامید نمیکرد، من شهادت میدهم که در بعضی موضعها او دیدهام، در حالیکه شب پردهاش را پایین آورده بود و ستارگان رو به کاهش گذاشته بودند، ریش خود را در دست گرفته بود، و همچون شخص سالم شتابزده و بی قرار بود، ولی غمگین و گریان میگفت: ای دنیا، دیگری را فریب بده! خود را به سوی من عرضه کردهای یا شوق و علاقه به من دارد؟ بعید است، بعید است. من تو را سه طلاقه دادهام، که رجعتی در آن طلاق نیست، پس عمر تو کوتاه است و کم ارزش هستی، آه و ناله از کمبود توشه و دوری سفر و حشتناکی راه، ... آنگاه معاویه به گریه افتاد، و گفت: خدا رحمت کند ابوالحسن را، بخدا همینگونه بود، پس ای ضرار تو تا چهاندازه بر او غمگین هستی؟! گفت: همچون کسی غمگین هستم که فرزندش را در دامانش سربریدهاند.[66]
از عمر بن عبدالعزیز نقل است که گفت: پیامبر صلی الله علیه وسلم را درخواب دیدم که ابوبکر و عمر در کنارش نشسته بودند. بر او سلام کردم و نشستم، در آن حال، علی و معاویه را آوردند و آنها را وارد خانهای کردند و درِ آن خانه بسته و قفل شد و من نگاه میکردم و بلافاصله حضرت علی خارج شد، در حالیکه میگفت: قسم به پروردگار کعبه به نفع من قضاوت شد، قسم به پروردگار کعبه من عفو شدم.[67]
و ابن عساکر از ابی زُرعه رازی نقل کرده که مردی به او گفت: من معاویه را مغبوض میدارم، گفت: برای چه؟ گفت: برای اینکه وی علی را کشته است. ابوزرعه گفت: وای بر تو، پروردگار معاویه رحیم و مهربان است و خصم معاویه خصمیبزرگوار است، پس تو چکاره هستی که میان آنها دخالت میکنی؟! ، رضای خدا از هر دوی آنها باد[68].
12- آنچه که حسن بصری رحمه الله گفته است
در مورد علی بن ابی طالب رضی الله عنه از حسن بصری سؤال شد، گفت: بخدا، علی تیری از تیرهای خداوند متعال بود که بر دشمن اصابت میکرد. فرد ربّانی این امت، صاحب فضلیت و با سابقه ی امّت و خویشاوند پیامبر صلی الله علیه وسلم بود. در ارتباط با فرمان خدا بیتوجه نبود و در رابطه با دین خدا، مورد سرزنش نبود، مال خدا را سرقت نکرد، عزائم و تکالیف قرآن را ادا کرد و از آن، به باغچهای اعجابآور دست یافت، این است علی بن ابی طالب رضی الله عنه [69]
13- بیانات احمد بن حنبل پیرامون خلافت علی رضی الله عنه
عبدالله بن احمد بن حنبل رحمهما الله گفت: من یک روز در حضور پدرم نشسته بودم، جماعتی از کرخیها آمدند و از خلافت ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنه را یاد کردند و زیاد سخن گفتند. و خلافت علی را هم ذکر کردند امّا بیشتر از همه آن را ادامه دادند. بعد پدرم سرش را به سوی آنها بلند کرد و گفت: ای جماعت، دربارهی علی و خلافت و خلافت و علی بسیار سخن گفتید[70]، آیا گمان میبرید که خلافت، علی را زینت داده است؟! خیر بلکه علی خلافت را زینت داده است.[71]
14- برائت اشعث بن قیس از خون علی رضی الله عنه
بعضی از روایتها گفتهاند کهاشعث بن قیس در قتل حضرت علی دست داشته است، یعقوبی میگوید: عبدالرحمن بن ملجم نزد اشعث بن قیس فرود آمد و چندین ماه در نزد وی ماندگار شد و همواره شمشیرش را تیز میکرد[72].ابن سعد در طبقات گفته است: عبدالرّحمن بن ملجم آن شبی که عزم کرده بود بامداد علی را بکشد، با در گوشی صحبت کردن با اشعث بن قیس درمسجد بسر برد تا جایی که نزدیک بود که فجر طلوع کند. آنگاه اشعث به او گفت: صبح هم دمید. آنگاه عبدالرحمن ابن ملجم و شبیب بن بجره برخاستند و شمشیرهایشان را برداشتند و رفتند تا اینکه مقابل دریچهای که حضرت علی از آن خارج میشد، نشستند[73]. ولی این روایتها ضعیف هستند.[74]
این اتهام که در این باره بهاشعث وارد کردهاند بدون دلیل و مدرک است، زیرا وقتی اشعث برای اجرای خلافت علی رضی الله عنه نقش آفرینی کرد و نقش خود را عرضه کرد، میبینیم که اخلاص و وفاداری خود را اثبات کرد و نخستین کسی بود که در اثنای جنگ بر سر آب، با اهل شام جنگید و از همان زمان که خوارج نشأت گرفتند و دشمنی خود را با آنها نمایان ساخت. او بود که به علی ابلاغ کرد که خوارج میگویند: علی از گناهش توبه کرده و از قضیه ی تحکیم بازگشته است. او در جنگ نهروان با آنها درگیر شد و بسیار علاقمند بود که رابطهاش را با علی و اهل بیت تحکیم بخشد، از این رو دخترش را به ازدواج حسن بن علی آورد و هنگامیکه حسن خواست با دخترش عروسی کند، خانوادهی کنده برخاستند و قباهای خود را از دروازهی حسن تا دروازهی اشعث گستراندند.[75] چهل شب پس از شهادت علی رضی الله عنه اشعث بن قیس وفات یافت [76].حسن بن علی بن ابی طالب رضی الله عنه که داماد اشعث بود، بر او نماز خواند [77]و از اهل بیت علی رضی الله عنه نقل نشده که آنها چنین اتّهامی را به اشعث وارد ساخته باشند، یا یکی از آل اشعث را به این سبب رازگشایی کرده باشند، بنابراین گزینهی راجح تر همواره این است که علی رضی الله عنه بوسیله ی نقشه و توطئه خوارج شهید شد تا آنها بدین وسیله انتقام جنگ نهروان را گرفته باشند.[78]
15- خطرآفرینی گروههای گمراه و منحرف برای مسلمانان
فرقههای گمراه، و طوایف منحرف وقتی که در ممالک اسلامیانتشار مییابند، اهالی آنجا را در معرض خطر قرار میدهند و امنیّت و آرامش را تهدید میکنند، مردم را در رابطه با عقیدهشان دچار شک و تردید میسازند و در زمین فساد و تباهی به بار میآورند، حال خوارج گمراه که بر علی رضی الله عنه شوریدند اینچنین بود و جماعتی از آنها که شهیدش کردند، گمان میکردند که با این کار، رضایت خدا را کسب میکنند، با اینکه در این راستا جز پیروی از هوا و هوس و اطاعت از شیاطین دلیل و مدرکی نداشتند.
حال که معلوم شد عامل قتل علی رضی الله عنه خوارج بودند و با منهج و روش فاسد آنها آشنا شدیم، لازم است که امّت مسلمانان از آنها برحذر باشند و با راه و روش آنها مبارزه کنند و علماء و دعوتگران با حضور در صحنه وظیفهی خود را در این راستا را انجام دهند تا امنیت و آرامش استقرار یابد و انوار و پرتوهای تابناک سنّت نمایان گردد و آتش بدعت خاموش شود و در یک کلام، ادای هر چه بهتر این رسالت وقتی ممکن میشود که عقیدة اهل سنّت و جماعت نفوذ و گسترش یابد و با بدعت و بدعتگذاران پیکار شود. همهی اینها قیام و تکاپوی اجتماعات را میطلبد و این ایدهآلترین روش برای ایجاد وحدت و همبستگی است. کسی که تاریخ طولانی اسلام را مورد مطالعه قرار دهد، میبیند که تنها حکومتهایی که بر اساس سنّت استوار بودهاند توانستهاند موجبات اتحاد و همبستگی و همدلی مسلمانان را فراهم کنند و بستر مناسبی را برای جهاد و امر به معروف و نهی از منکر ایجاد نمایند. در قدیم و جدید، تنها با چنین حکومتهایی اسلام عزّت را به آغوش کشیده است. امّا برعکس، حکومتهایی که بر اساس بدعت برپا شدهاند، هرج و مرج و ناهنجاری و تفرقهافکنی و بدعتها را اشاعه دادهاند و اتحاد و همبستگی را از اجتماع زدودهاند، زود با فروپاشی و پراکندگی و انقراض مواجه شدهاند.[79]
16-کینههای پنهانی در قلب کینهتوزان خوارج نسبت به مؤمنان صادق
بیانات ابن ملجم دررابطه با شمشیرش، از این کنیههای پنهانی رازگشایی میکند که سراسر وجود آنها را فراگرفته است، آنجا که میگوید: «به خدا این شمشیر را با هزار درهم خریدم و با هزار درهم آن را سمیو زهرآگین ساختم و اگر این ضربه بر همه اهل مصر فرود میآمد، کسی از آنها باقی نمیماند.[80]
این سخنان ابن ملجم، از خصومت آشکار و نمایانی که خوارج پنهان میکنند، رازگشایی میکنند، البته نه علیه مسلمانی عامی، بلکه علیه رهبر بزرگی همچون علی بن ابی طالب رضی الله عنه که بزرگترین فضایل و سجایای اخلاقی در شخصیتش جمع شده بود! دقت کنید که چگونه روشهای بیپایه و بیاساس و افکار منحرف، صاحبان خود را به چاههای عمیقی بدبختی و شقاوت میکشند! بطوریکه اهل ایمان را ترور میکنند ولی مشرکان و بتپرستان را رها میکنند و کاری به کارشان ندارند! [81].
17- تأثیر محیط فاسد بر افراد آن
محیط فاسد بر افراد خود تأثیر میگذارد، حتی اگر در میان آنان کسانی عدالت خواه باشند و برای آن تلاش نماید بازهم چنین محیطی تأثیرات منفی خود را بر جای میگذارد. مثلاً این ابن ملجم است که با شبیب بن بجره دیدار میکند و به او میگوید: آیا میخواهی شرف دنیا و آخرت را بدست آوری؟ گفت: و آن چیست؟ گفت: کشتن علی ابن ابی طالب. گفت: مادرت به عزایت بنشیند. چیز زشتی را پیشنهاد کردی. چگونه میتوانی بر او چیره شوی؟! گفت: درمسجد بر او کمین میکنم و هنگامیکه برای نماز صبح بیرون آمد، به او حمله میکنیم و او را نابود میکنیم. پس اگر نجات یافتیم، دقِ دل خود را درآوردیم و انتقام خود را گرفتهایم و اگر کشته شدیم، آنچه که در نزد خداست از دنیا و ما فیها بهتر است. گفت: وای بر تو! اگر غیر علی میبود، بر من آسانتر میبود، زیرا من بلا و خدمت و امتحان وی در اسلام و سابقه ی او را با پیامبر صلی الله علیه وسلم شناختهام، من حاضر نیستم که او را بکشم. گفت: آیا میدانی که او بندگان صالح را کشته است(منظورش خوارج بود)؟! گفت: آری. گفت: پس او را در مقابل برادران کشته شدهی خودمان میکشیم. روایت طبری میگوید: آنگاه شبیب به او پاسخ مثبت داد.[82]
خدا شما را مورد حمایت و رعایت خود قرار دهد! دقت کنید که چگونه کژاندیشان و بیراههروان، افرادی را که با آنها نشست و برخاست دارند، مورد تأثیر قرار میدهند؟ شبیب بدلیل آنکه از خدمات علی رضی الله عنه و سابقهی او با پیامبر صلی الله علیه وسلم آگاه بود، دلش راه نمیداد که وی را بکشد، امّا چون از شبهافکنی ابن ملجم متأثر میگردد و با یاد کردن کشتههای جنگ نهروان احساساتش در مقابل آنها به جوش و خروش میافتد، به او پاسخ مثبت میدهد و اصلاً به این توجهی نمیکند که کشته شدنشان واقعاً به حق و به جا بود نه باطل و ناحق و بدین ترتیب به در خواست ابن ملجم گردن مینهد وموجب فاسد کردن افکار، وبدنام کردن شهرت و آوازه، و زیان آشکار و...شد. و این هر مسلمانی را فرامیخواند که از مصاحبت و رفاقت با کسانی که دارای روش فاسد اعتقادی و افکارآلود هستند دوری کنند و سریعاً با علمای ربّانی که حق را میدانند و بدان عمل مینمایند وصلاح دنیا و آخرتش را به او رهنمون میسازند، بنای مجالست و همنشینی بگذارد. اگر به این راه درست و مستقیم راضی نشود و با آن منحرفان اعتقادی قاطی شود، انگشت پشیمانی را خواهد گزید، ولی دیگر پشیمانی سودی به حال او نخواهد داشت[83] همانگونه که خداوند متعال فرموده است:
« وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا (27) يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا (28) لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا» (فرقان / 27-29).
و در آن روز ستمكار (كفرپيشه) هر دو دست خويش را (از شدّت حسرت و ندامت) به دندان ميگزد و ميگويد: اي كاش! با رسول خدا راه (بهشت را) برميگزيدم. اي واي! كاش من فلاني را به دوستي نميگرفتم. بعد از آن كه قرآن (براي بيداري و آگاهي) به دستم رسيده بود، مرا گمراه (و از حق منحرف و منصرف) كرد. (آري! اين چنين) شيطان انسان را (به رسوائي ميكشد و) خوارِ خوار ميدارد.
این بود برخی از درس و پند و عبرتهای حادثهی شهید شدن علی رضی الله عنه ، آن عالم ربانی که همه عمر خود را خاشعانه برای الله تعالی سپری کرد و پیوسته بسوی خدا در بازگشت بود و برای ما راه مبارکی را جهت اقتدا و تأسی و پیروی ترسیم کرد.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین.
منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســلام
IslamAge.Com
------------------------------------------------------------
[1]- مسلم (2/746، 745).
[2]- خلافت علی ابن ابی طالب، ص (345).
[3]- خلافت علی ابن ابی طالب، ص (345).
[4]- نظام خلافت در فکر اسلامی، ص 16، 15، مصطفی حلمی.
[5]- خلافت علی ابن ابی طالب، عبدالحمید علی، ص 350.
[6]- تاریخ طبری، (6/27-48).
[7]- همان منبع (6/53).
[8]- مصنف عبدالرزاق، طبقات ابن سعد (3/83) خلافت علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی، ص 351، سندش صحیح است.
[9]- تاریخ خلیفه، ص198، بدون سند.
[10]- والیان مصر، ص (46، 45).
[11]- استیعاب (2/526، 525).
[12]- تاریخ صغیر بخاری، (1/125) با سند منقطع دارای شواهدی است.
[13]- البیان و التبین، جاحظ، ص (239، 238).
[14]- الادب الاسلامی، نایف معروف، ص 591.
[15]- میزان الاعتدال (3/124)، وی در این باره نقد بسیار خوبی دارد، خلافت علی بن ابی طالب، ص 355.
[16]- فضائل الصحابه (2/705) اسنادش صحیح است.
[17]- خلافت علی بن ابی طالب، عبدالحمید، ص 356.
[18]- تاریخ طبری (6/56).
[19]- تاریخ صغیر بخاری (1/41) خلافت علی بن ابی طالب، عبدالحمید، ص 431.
[20]- مصنف عبدالرزاق (10/154) با سند صحیح طبقات (3/4) با سند صحیح.
[21]- الاحاد و المثانی ابن ابی عاصم (1/37) با سند حسن، خلافت علی، ص 432.
[22]- سیر العلام النبلاء (3/144).
[23]- المحسن ص 99، ابی عرب، خلافت علی، عبدالحمید، ص 432.
[24]- تاریخ ذهبی، عهد خلفای راشدین، ص 649.
[25]- طبقات ابن سعد (3/35) تاریخ طبری (6/58 تا 66) با سند منقطع، مروج الذهب (3/423) طبرانی کبیر (1/55-85) مجمع الزوائد (6/249) تاریخ اسلام و خلفای راشدین ذهبی، ص 649، وفیات الادعیان (7/218) البدایة و النهایة (7/325).
[26]- تاریخ طبری (6/59).
[27]- تاریخ طبری (6/62).
[28]- تاریخ طبری (6/62)
[29]- همان منبع سابق.
[30]- استیعاب (3/1128).
[31]- تاریخ طبری (6/62).
[32]- همان منبع (6/63).
[33]- تاریخ طبری (6/63).
[34]- تاریخ طبری (6/64).
[35]- تاریخ بزرگ، بخاری (1/199) با سند صحیح.
[36]- خلافت علی بن ابی طالب، عبدالحمید، (439).
[37]- فضائل الصحابه (2/560).
[38]- المسحن لابی عرب، ص 4، خلافت علی ابن ابی طالب، ص 439.
[39]- الطبقات، (3/35)، تاریخ اسلام.
[40]- تاریخ طبری (6/64).
[41]- منهاج السنة (5/245) (405-406)، منهج ابن تیمیه در مسأله تکفیر، ص 309.
[42]- تاریخ طبری، (6/64).
[43]- طبقات ابن سعد (3/93)، الاخبار الطوال، ص 251.
[44]- تاریخ اسلام، دوران خلفای راشدین، ص 654.
[45]- تاریخ طبری، ص(6/56).
[46]- التاریخ، ص 199.
[47]- التاریخ الکبیر، بخاری (1/99) با سند حسن.
[48]- المنتظم (5/175) الطبقات (3/337).
[49]- الطبقات (3/337-338).
[50]- المنتظم (5/175).
[51]- همان منبع (5/178).
[52]- الطبقات (3/38) خلافت علی ابن ابی طالب، عبدالحمید، ص 441.
[53]- المنتظم (5/177)، تاریخ اسلام، دوران خلفاء، ص 615.
[54]- تاریخ بغداد (1/137).
[55]- خلافت علی بن ابی طالب، عبدالحمید، ص 441.
[56]- الفتاوی (4/502) دراسة فی االاهواء و الفرق و البدع، ص 280.
[57]- الفتاوی (27/446).
[58]- تاریخ طبری (6/67).
[59]- فضائل الصحابه (2/737) سندش صحیح است.
[60]- همان منبع (2/737) سندش صحیح است.
[61]- همان منبع (2/78) سندش حسن است.
[62]- صحیح مسند از فضائل صحابه، ص 140، عدوی.
[63]- البدایة و النهایة (8/133).
[64]-الاستیعاب (3/1108).
[65]- همان منبع (3/1107).
[66]- استیعاب (3/1108).
[67]- البدایة و النهایة (8/133).
[68]- البدایة و النهایة (8/133).
[69]- استیعاب (3/1110).
[70]- تاریخ مدینة الاسلام (1/426).
[71]- منبع سابق.
[72]- تاریخ یعقوبی (2/212).
[73]- طبقات (3/444).
[74]- خلافت علی بن ابی طالب، عبدالحمید، ص 353.
[75]- تهذیب الکمال (3/34، 33).
[76]- الکامل فی التاریخ (3/444).
[77]- تهذیب التهذیب (2/300).
[78]- دراسة فی تاریخ الخلفاء الامویین محمد ضیف الله بطانیه. ص 52.
[79]- سیر الشهداء... دروس و عبرُ، عبدالحمید سحیبانی، ص 77.
[80]- تاریخ طبری (6/66).
[81]- سیر الشهداء... دروس و عبرُ، ص 87.
[82]- تاریخ طبری (6/26).
[83]- سیر الشهداء، دروس و عبرٌ، ص 79.
|