نزاع میان علی رضی الله عنه و مخالفان
بسم الله الرحمن الرحیم
پس از آنکه معاویهبن ابیسفیان والی شام با اقدامات علی رضی الله عنه اعلان مخالفت نمود و بیعت با او را مشروط به قصاص قاتلان حضرت عثمان گردانید! حضرت علی بر این باور بود که معاویه و سربازان زیر فرمان او حق دخالت در آن مورد را ندارند، زیرا بیعت با امیرالمؤمنین واجب است و مردم و مسؤلین و کارگزاران باید فرامین خلیفه را فرمانبرداری کنند و به هیچوجه نباید سر عصیان و نافرمانی را بلند نمایند!
از آنجا که معاویه و بسیاری از اهل شام موضعگیریشان در برابر حضرت علی بر پایه قصاص قاتلان حضرت عثمان بود، از نظر او این کار آنان مردود و غیرقابل قبول بود، و به هر صورت باید آنان را در زیر چتر اطاعت امیرالمؤمنین قرار داد و سرکشی و نافرمانی آنها را از بین برد!
حضرت علی رضی الله عنه سپاهی را برای سرکوبی مخالفان در شام به رهبری معاویه – به خاطر شورش و نافرمانی – بسیج نمود و از استانداران خود در بصره، کوفه و مصر خواست مردم را برای جنگ با مخالفان در شام بسیج کنند!
حسینبن علی رضی الله عنهم نزد پدر رفت و او را به تأمل بیشتر و خودداری از اقدام به جنگ علیه اهل شام و گذشت و تسامح فراخواند! او گفت : پدر! هر گاه مشکل قصاص قاتلان عثمان حل شود، آن مردم از نافرمانی دست برخواهند داشت و به شما خواهند پیوست!
اما حضرت علی رضی الله عنه پیشنهاد حضرت حسن را رد نمود. همین پیشنهاد را هم زیادبن حنظله تمیمی با او در میان نهاده بود، که با او هم مخالفت کرده بود. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 444 – 445)
اما پیش از آنکه برای جنگ با اهل شام حرکت کند، اخبار نگرانکنندهای از مکه در مورد اتفاق نظر طلحه و زبیر و عایشه در مورد درخواست از حضرت علی برای تسریع در مجازات قاتلان علی رضی الله عنه – که اکنون بسیاری از آنها جزو لشکریان حضرت علی شده بودند – میرسید!
طلحه و زبیر و عایشه رضی الله عنهم از تأخیر حضرت علی در اقامه حد شرعی بر قاتلین حضرت عثمان و اجرای این تکلیف ناراحت بودند و حجّت و برهان او را در مورد اسباب تأخیر نمیپذیرفتند!
بر همین اساس آنان بر این باور بودند که – برای جلوگیری از تفرقه و پراکندگی بیشتر میان مسلمانان و هشدار به آنهایی که قصد براندازی و قتل خلیفه مسلمانان را دارند – هر چه زودتر این کار باید انجام بگیرد و مردم را برای حمایت از این خواسته ترغیب میکردند! تا فشار بیشتری را بر حضرت علی برای اجرای حکم قصاص شورشیان برانداز و قاتل و اتباع عبدالله بن سبأ وارد نمایند.
اجتماع بزرگی از مردم مکه با حضور طلحه و زبیر و عایشه تشکیل گردید و در مورد درخواست مجازات قاتلان از حضرت علی اتفاق نظر پید کردند و بر آن شدند که برای پیگیری این هدف راه بصره را در پیش بگیرند!
شتری را به نام عسکر که یعلیبن امیّه از یمن خریداری کرده بود، برای حضرت عایشه رضی الله عنه آماده نمودند! اما دیگر همسران رسول خدا حاضر نشدند برای رفتن به بصره او را همراهی کنند! و حضرت عایشه و طلحه و زبیر و عدهای دیگر بلافاصله راهی شهر بصره شدند!
حضرت عایشه میگفت : به راستی عثمان مظلومانه به شهادت رسیده و تا زمانی که آن شورشیان و غوغاسالاران زمام امور را در دست داشته باشند اوضاع سر و سامان پیدا نخواهد نمود، به همین خاطر – برای سرکوبی شورشیان قاتل انتقام کشته شدن حضرت عثمان و قصاص از قاتلان او را خواستار شوید و از آنان انتقام بگیرند تا اسلام عزت و سربلندی خود را بازیابد!
هدف مشخص ام المؤمنین عایشه و طلحه و زبیر رضی الله عنهم ، درخواست از علی رضی الله عنه برای تسریع در محاکمه و قصاص و مجازات اتباع عبدالله بن سبأ بود، و آنان به هیچوجه با امارت وخلافت حضرت علی سر ناسازگاری نداشتند و بیعت خود را نقض ننموده و خواستار عزل و خلع او نبوده و علیه او دست به شورش نزده بودند!
اما به خاطر به تأخیر انداختن مجازات شورشیان قاتل و برانداز و بودن آنها در میان سپاهیان علی رضی الله عنه ، ناراحت و گلهمند بودهاند. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 446 – 454)
علی رضی الله عنه از این موضعگیری طلحه و زبیر و عایشه رضی الله عنهم ناخوشنود بود، و دخالت معاویه و اهل شام را در مورد قصاص شورشیان را به معنای سرکشی و عصیان در برابر امیرالمؤمنین و زمینهساز تفرقه در میان مسلمانان میدانست!
حضرت علی رضی الله عنه نظرش این بود که آن سرکشی و تمرد را باید از بین ببرد و با آنان تا بازگشت به اطاعت و وارد شدن در صف جماعت وارد جنگ شود، پس از آن فراغت لازم را برای مجازات قاتلین حضرت عثمان به دست آورد.
به سبب حرکت طلحه و زبیر و عایشه رضی الله عنهم به طرف بصره حضرت علی رضی الله عنه خود را ناچار دید که جنگ با مخالفین اهل شام را به تأخیر بیندازد و ابتدا هواداران طلحه و زبیر را سرکوب و وادار به اطاعتشان نماید.
ابن عمر با این پیشنهاد او مخالفت نمود و گفت: من اهل مدینه هستم، آنان را تنها نخواهم گذاشت، اگر آنان بیطرف باشند من هم راه بیطرفی را در پیش میگیرم و چنانچه طرفی را همراهی کنند من هم به همراه ایشان خواهم آمد!
حضرت علی رضی الله عنه با بسیاری از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم برای همراهی با او بر اساس بیعتی که با او کرده بودند و وعدة اطاعتی که داده بودند، صحبت نمود و فرمود : تنها زمانی اطاعت شما را از خود باور دارم که مرا برای سرکوبی مخالفان همراهی کنید و سپاه و عدة وعده لازم را برای جنگ با مخالفان بسیج نمایید!
اما اکثریت اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم همراهی با او برای جنگ با کسانی مانند طلحه و زبیر و معاویه که در زمینة دیدگاه و موضعگیری با حضرت علی رضی الله عنه مخالف بودند، روا نمیدانستند و آن را جنگ میان برادران مسلمان به شمار میآوردند! و آن رویدادهای پشت سر هم را میان حضرت علی و مخالفین خود نوعی فتنه و جنگ داخلی به شمار میآوردند دخالت در آن را برای خویش جایز نمیدانستند به همین خاطر خود را از آن کنار کشیده و در آن مشارکت نمینمودند.
شعبی میگوید : «سوگند به خداوند از میان اصحابی که در غزوه بدر شرکت داشتهاند تنها هفت نفر حضرت علی را در آن بحران همراهی کردند و نفر هشتمی در کار نبود. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 447)
مسلمانان از آن اوضاع و احوال دچار سردرگمی گردیده، و نمیدانستند، علی رضی الله عنه را که «ولی امر» و خلیفه مشروع بود همراهی کنند و برای به زیر چتر درآوردن مخالفان او را یاری دهند!؟ یا با شورشیانی مجرمی که حضرت عثمان را به شهادت رسانیده جنگ کند که اکنون به هواداری از حضرت علی تظاهر نموده و به سپاهیان او پیوسته بودند، و این جنگ با اتباع عبدالله بن سبأ به مثابه جنگ با امیرالمؤمنین و خلافت مشروع حضرت علی تلقی میشد؟ یا اینکه بیطرف باقی بمانند و در آن فتنة کور شرکت ننمایند!؟
اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم به سه دسته تقسیم شده بودند، هر چند اکثریت آنان راه سوم را در پیش گرفته و خود را از معرکه کنار کشیده بودند!
حضرت علی رضی الله عنه همراه با سپاهیان خود با هدف ملزم نمودن مخالفان به اطاعت از خویش از مدینه خارج و راه بصره را در پیش گرفت! و همة سبأیان فریبکار از جمله عبدالله بن سبأ که در مدینه بودند، وارد سپاه علی رضی الله عنه شده و او را برای ادامه شیطنتهای خود همراهی میکردند!
قبل از آنکه علی رضی الله عنه از مدینه خارج شود، عبدالله بن سلام نزد حضرت علی رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین! از مدینه خارج مشو! سوگند به خداوند اگر از مدینه خارج شوی هیچگاه به آن بازنخواهی گشت و قدرت و حاکمیت مسلمانان در آن استقرار پیدا نخواهد نمود!
علی رضی الله عنه با رأی و نظر عبدالله بن سلام رضی الله عنه مخالفت فرموده و آن را نپذیرفت!( تاریخ طبری : ج 4 ص 455)
علی رضی الله عنه همراه با سپاهیان خود، برای آنکه خود را برای حرکت به طرف بصره آماده کنند، در ربذه اردو زدند، در ربذه بود که حضرت حسن رضی الله عنه به حضور پدر رفت و خطاب به او فرمود : من پیشتر پیشنهادم را با شما در میان نهادم. اما آن را از من نپذیرفتی و اینکه امروزه راه عراق را در پیش گرفته و فردا در عراق در سرزمینی بحرانزده کسی از تو حمایت نخواهد نمود و غریبانه کشته خواهی شد!!
حضرت علی فرمود : پیشتر چه پیشنهادی را داشتهای و من آن را رد کرده بودم!؟
حضرت حسن بن علی فرمود : زمانی که عثمان بن عفان، در محاصره قرار داشت، پیشنهاد کردم که از مدینه خارج شویی، تا چنانچه اگر عثمان را کشتند تو در مدینه نباشی و مورد اتهام واقع نشوی!
پس از آن خدمت شما پیشنهاد کردم که قبل از آمدن هیئتهایی از همة ممالک اسلامی و اصرار آنها مبنی بر قبول خلافت، از قبول آن خودداری فرمایی!
اینک هم از تو میخواهم که در این شرایط که طلحه و زبیر با تو سر مخالفت بلند کردهاند، در مدینه بمانی تا زمانی که صلح و آشتی حاصل میشود، اگر هم فتنه و جنگی در میان مسلمانان روی بدهد، عامل آن دیگران باشند نه تو!
حضرت علی رضی الله عنه در پاسخ به او فرمود : آن زمان که عثمان را محاصره کرده بودند ما نیز همچون او در محاصره بودیم! در مورد قبول بیعت هم باید بگویم که این قضیه اساساً به مردم مدینه مربوط میشود، و روا ندانستیم که این قضیه به صورت کلاف سردرگم دربیاید و مسلمانان بدون امام باقی بمانند!
اما در مورد نافرمانی طلحه و زبیر لازم است توضیح بدهم که : چگونه میتوانم از زیر بار مسئولیتی که بر دوش من قرار گرفته شانه خالی کنم، نه اینکه من موظم مسلمانان را زیر فرمان خود درآورم و شورشیان و مخالفان را سر جای خود بنشانم!؟
فرزندم حسن! از من انتظار داری چگونه آدمی باشم؟ آیا میخواهی همچون کفتاری در محاصره قرار گرفته و پا در دام افتاده شکارم کنند!؟
اگر به مسئولیتهایم عمل نکنم، مسئولیتهایی که لازمة خلیفه مسلمانان بودن است، چه کسی آنها را انجام خواهد داد؟
زمانی که حضرت علی رضی الله عنه به همراهی سپاهیان خود در ربذه بود، طارق بن شهاب از آنجا میگذشت وقتی سپاه وارده را دید پرسید : این چست؟
گفتند : سپاه همراه امیرالمؤمنین است!
گفت : چی شده؟!
گفتند : طلحه و زبیر راه نافرمانی را در پیش گرفته و حضرت علی هم میخواهد آنان را وادار به اطاعت کند!
گفت : انّا لله و انّا الیه راجعون، آیا با حضرت علی همراه شوم و با آن دو مرد و ام المؤمنین عایشه بجنگم؟! یا با او مخالفت کنم و در کنار او وارد جنگ نشوم!؟ سوگند به خداوند تصمیمگیری در این مورد کاری بسیار بسیار سختی است؟!( تاریخ طبری : ج 4 ص 456)
سخنان طارق بن شهاب و سردرگمی او چیزی بود که اکثریت مسلمانان در بسیاری از ممالک اسلامی – حتی اصحاب و تابعین آن را لمس میکردند و مانده بودند که در کنار حضرت علی قرار بگیرند؟ یا علیه او وارد جنگ شوند؟ یا اینکه از یاری و یا جنگ با او خودداری نمایند و بیطرفی را اختیار کنند؟ همة آنها اموری بودند که انتخاب هر کدامشان بسیار تلخ بود!
اندکی قبل از رسیدن لشکریان طلحه و زبیر به شهر بصره ملیح بن عوف سلّمی به ایشان برخورد کرد و خطاب به زبیربن عوام گفت : ابوعبدالله این سپاه برای چیست؟
زبیر گفت : شورشیان و اتباع عبداللهبن سبای یهودی عثمان بن عفان را بدون آنکه جرمی را مرتکب شده باشد، و بدون عذر و خوانخواهی به شهادت رسانیدهاند!
گفت : شورشیان چه کسانی بودند؟
گفت : آشوبطلبان و ارذل و اوباش قبایل مختلف ممالک اسلامی و بادیهنشینان و بردگان سادهدل!
گفت : اکنون شما میخواهید چه کار کنید؟
زبیر گفت : مردم را برای محاکمه و مجازات آن شورشیان و قاتلان حضرت عثمان بسیج میکنیم، تا خون او به هدر نرود و ضایع نشود، زیرا ضایع کردن خون او روش ناپسندی میشود برای قیام و تضعیف علیه نظام خلافت و حاکمیت شریعت خداوند، اگر از هم اکنون درس خوبی به بعضیها داده نشود، هر کس زمام امور مسلمانان را در پیش بگیرد، دیر یا زود! آنگونه آدمها او را خواهند کشت!
ملیحبن عوف گفت : سوگند به خداوند صرفنظر از خون عثمان کار سختی است، اما شما نمیدانید که سرانجام امور چگونه خواهد شد، و کار به کجا خواهد کشید!!( تاریخ طبری :ج 4 ص 461)
وقتی که سپاه طلحه و زبیر به نزدیکیهای بصره رسید، عثمان بن حنیف والی بصره، عمران بن حصین صحابی بزرگوار رسول خدا را برای کسب از اهداف و اخبار آنها، نزد ایشان فرستاد.
عمران بن حصین در مورد علت آمدن حضرت عایشه همراه با آن سپاه از او سؤال نمود؟
عایشه رضی الله عنها فرمود : آشوبگران برخی از ممالک اسلامی و اشرار قبایل به حرم رسول خدا بیحرمتی نموده و آن را مورد تهاجم قرار دادند و حوادث خطرناکی را در آن به وجود آوردند، از شورشیان و مخالفان حمایت کردند و با این کار خود را مستحق لعن و نفرین خداوند و پیامبر گردانیدهاند، به ناحق امام و پیشوای مسلمانان را به شهادت رسانیدند و خونی را که خداوند ریختن آن را حرام نموه بود، برای خود حلال شمردند و اموال و دارایی بسیاری را به غارت بردند، و حرمت شهر و ماه حرام را شکستند، و هتک حرمت نمودن و بر بدن بسیاری ر بیگناهان تازیانههایشان را وارد کردند!
مدتی را علیرغم ناخوشنودی مردم مدینه از ایشان در میانشان ماندند، و از وارد کردن هر گونه ضرر و زیانی به آنان کوتاهی نکردند، اما مردم مدینه توانایی کافی را برای رویارویی و اخراج ایشان در اختیار نداشتند! اینک آمدهایم تا مردم را از جرم و جنایتهای آنان مطلع نمایم و آنان را به مسئولیتی که برای اصلاح امور دارند، آگاه نماییم! خداوند متعال میفرماید :
« لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ »(النساء : 114)
«در بسیاری از نجواهای ایشان خیر و خوبی نیست، مگر کسی که به صدقه و احسان یا کار نیک و پسندیدهای یا اصلاح میان مردم دستور بدهد.»
ما در راه اصلاح امور گام گذاشتهایم، و میخواهیم احکام خداوند را در مورد خرد و بزرگ و مرد و زن به اجرا گذاشته شود. ما برای اصلاح امور و تشویق به خیر و نیکی و پرهیز از شر و بدی آمدهایم!
پس از پایان سخنان حضرت عایشه رضی الله عنه ، عمران نزد طلحه بن عبیدالله رفت و گفت : چه چیزی سبب شده که به سوی بصره بیایی؟
طلحه گفت : برای خونخواهی حضرت عثمان!
عمران گفت : مگر با علی بیعت نکردهای؟
طلحه گفت : چرا! بیعت کردهام، و شمشیر بیعت بر گردن من قرار دارد و من هیچگاه بیعت خود را با او نقض نخواهم کرد، و اگر مانع از دسترسی ما به قاتلان حضرت عثمان نشود، در برابر او نخواهیم ایستاد، هدف ما تنها گرفتن انتقام از قاتلان شورشی و قصاص ایشان است و بس!
پس از آن عمران نزد زبیر آمدو همان سؤالی را که از طلحه پرسیده بود از او پرسید :
و زبیر نیز همان پاسخ طلحه را به او داد!
عمران بن حصین رضی الله عنه نزد عثمان بن حنیف والی بصره بازگشت و گزارش مأموریت خود را به او داد و از هدف عایشه و طلحه و زبیر او را آگاه کرد. و سپس به او گفت : سوگند به خداوند افراد ماجراجو و سادهدل شما را با هم درگیر خواهند کرد و پس از آن آنهایی که از شما باقی میمانند ارزش زیادی نخواهند داشت!
عثمان بن حنیف گفت : نظر تو چیست چکار باید کرد؟
عمران گفت : من بیطرفی را برمیگزینم، تو نیز همین کار را بکن!
اما عثمان بن حنیف گفت : اما من از ورود امیرالمؤمنین به شهر جلوگیری مینمایم و در صورت لزوم با ایشان میجنگم!
لشکریان طلحه و زبیر به «المَرْبَد» در نزدیکی بصره رسیدند. و عثمان بن حنیف برای جلوگیری از ورودشان به خارج از شهر رفت و با طلحه و زبیر و عایشه رضی الله عنهم سخن گفت، و آنان او را از اهداف خویش مطلع نمودند!
مردم بصره نیز دچار اختلاف شدند، عدهای به هواداری از طلحه و زبیر و همراهان ایشان پرداختند و به آنان پیوستند، و عدهای هم حاضر به طرفداری از آنان نشده و با عثمان بن حنیف همراه شده و تعدادی هم بیطرف باقی ماندند و خانهنشین شدند!( تاریخ طبری : ج 4 ص 461 – 464)
طرفداران طلحه و زبیر از یک طرف و هواداران عثمان بن حنیف از طرف دیگر تجمع کرده و در برابر هم اردو زدند! «فم السکه»در میان ایشان قرار داشت و بین آنان درگیری پیش نیامد!
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
سایت عصر اسلام
IslamAge.Com
|