خلافت ابو جعفر منصور، مؤسس حقيقی حکومت عباسی (136 – 158 هـ)
اسم و نسب و خانواده او
او دومین خلیفه ی عباسی بود که بعد از وفات برادرش بر کرسی خلافت نشست، نام کاملش عبدالله بن محمد بن عبدالله بن عباس است، و به منصور بالله و ابو جعفر منصور معروف است.
او در سال 95 و در روایت دیگر سال 101 هجری در روستای حمیمه (واقع در جنوب شام) دیده به جهان گشود، او تقریبا ده سال از برادرش ابوالعباس سفاح (خلیفه اول بزرگتر است). مادرش ام ولد (کنیزی که برای آقایش فرزند بدنیا آورد) است، و نامش سلامة بربریة می باشد.
در بین بزرگ مردان بنی هاشم که در حمیمه ساکن بودند، نشأت یافته و بزرگ شد، و از آنها علم و فصاحت را آموخت، او فردی فصیح در لغت، و آگاه به سیر و اخبار گذشتگان بود، و شعر و نثر نیز فرا گرفته بود.
پدرش محمد بن علی کسی است که دعوت عباسی را پایه ریزی کرد، و منصور فردی سی ساله بود که پدرش دار فانی را وداع گفت، او توفیق ملاقات با جدش را نیز یافته بود، و تا سال 118 هجری جدش علی بن عبدالله زنده بود.
زمانی که دعوت عباسی پیروز شد، و خلافت اموی رو به فروپاشی و نابودی گذاشت، برادرش ابو العباس سفاح بعد از به خلافت رسیدنش (سال 132 هـ)، برای مبارزه با دشمنانش، از برادرش منصور کمک گرفت، منصور در ادارهی دولت نیز به برادرش کمک می کرد، بدینوسیله او در طی دوران خلافت برادرش، اعتماد او را در توانایی ادارهی امور و حکومت داری بدست آورد، و سبب شد تا ابوالعباس در بیماری مرگ، او را ولی عهد و جانشین خود معرفی کند.
به اعتقاد بسیاری از مورخین او پایه گذار و تثبیت کنندهی خلافت عباسی بوده است، بگونه ای که با بیش از بیست سال حکومت توانست چنان ریشه و پایه ی دولت عباسی را محکم کند، که تا قرن ها بعد از او، خلفای زیادی برمنصب خلافت قرار بگیرند.
استحکام بخشیدن به پایه های حکومتی با از بین بردن مخالفان و شورشیان
زمانی که خلافت به ابو جعفر منصور رسید، هنوز پایه های خلافت عباسی محکم نشده بود، و اوضاع مملکت استقرار نیافته بود، و این امری طبیعی برای هر حکومت نو پا و جدید است. از سوی دیگر رجال حکومت به فکر منصب بالاتر بودند، و خاندان بنی عباس هر کدام فکر کسب منصب خلافت را داشتند، و لذا خلیفه ی جدید مشکلات زیادی بر سر راه داشت، که می بایست با آنها دست و پنجه نرم می کرد، تا بتواند خود و حکومتش را از این گردباد مهیب نجات دهد.
اولین مشکلی که ابو جعفر منصور با آن مواجه شد، شورش عمویش عبدالله بن علی بود، که ادعا می کرد او نسبت به پسر برادرش به خلافت مستحق تر است، پس بیعت او را رد کرده، و علیه او خروج کرد، عبدالله بن علی گمان می کرد که ابوالعباس، خلافت را برای او وصیت کرده است، او لشکر بلاد شام را که زیر سلطه خودش بود، برای نبرد آماده ساخت.
اما ابو جعفر به او پناه داد، و راه مسالمت و صلح در پیش گرفت، و قبل از هر نوع حرکت خشونت آمیز، به سوی او نامه نوشت، و او را به طاعت و عدم سرپیچی دعوت کرد؛ اما او از کوه غرور خود پایین نیامد و ادعای قبلی خود را دوباره بیان کرد، سرانجام منصور چاره ی جزء استفاده از شمشیر پیدا نکرد، و ابومسلم خراسانی را در رأس یک لشکر بزرگ به سویش فرستاد، و در سال 137 هجری، عمویش شکست سنگینی متحمل شده و راه فرار را در پیش گرفت، و به نزد برادرش در بصره رفت، منصور نیز او را تعقیب کرده و به زندان انداخت، و تا آخر عمرش در آنجا بود، تا اینکه وفات نمود.
اما منصور باز هم احساس امنیت نمی کرد، و می خواست از دست ابو مسلم خراسانی رهایی پیدا کند، کسی که سهم زیادی در به قدرت رساندن عباسیان داشت، ولی خلیفه از قدرت روز افزون او در خراسان و بلاد فارس احساس خطر می کرد، و با وجود نمی توانست نفس راحتی بکشد.
منصور برای رهایی از ابو مسلم راه مکر و حیله را در پیش گرفت، و در سفری که او تنها و بدون دوستان و نزدیکانش نزد خلیفه آماده بود، در این هنگام از فرصت استفاده کرده، و بوسیله یکی از فرماندهانش او را به قتل رساند.
بعد از قتل ابومسلم خراسانی، شورشهای زیادی از سوی فارسها، به نشانهی اعتراض به قتل ابو مسلم خراسانی شکل گرفت، اما خلیفه که از پس ابو مسلم بر آمده بود، خنثی کردن این شورشها برای او امری سهل و آسان بود، و توانست بر همه ی آنها غلبه کرده، و نابود سازد.
دومین شورشی که منصور با آن مواجه شد، به شورش علویان معروف بود که به رهبری محمد بن عبد الله بن حسن بن علی بن ابی طالب و برادرش ابراهیم هدایت می شد، محمد بن عبدالله معروف به نفس زکی (نفس پاک) بود.
او و برادرش بر این ادعا بودند که به خلافت مستحق تر هستند تا ابو جعفر منصور. به همین خاطر از بیعت با خلیفه امتناع ورزیدند، همان طور که از بیعت با خلیفه اول ابو العباس سفاح خوداری کرده بودند.
منصور برای یافتن آنها تلاش بسیار کرد، و وقتی که والیان از پیدا کردن محمد بن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهیم عاجز ماندند، منصور مانند گذشته از حیله و مکر خود استفاده کرد، و دستور داد تا پدر این دو نفر و بعضی از آل بیتش را دستگیر کرده، و بدنوسیله آنها نیز خودشان را ظاهر ساختند.
آنها بعد از آشکار ساختن خود مردم را به سوی خود دعوت کردند، مردم مکه و مدینه به امامت نفس زکی اعتراف کرده و با او بیعت کردند، و او را امیر المؤمنین خطاب کردند، با آشکار شدن آنها، خلیفه ابو جعفر منصور لشکر بزرگی به رهبری عمویش عیسی بن موسی روانه مدینه منوره کرد و در 14 رمضان سال 145 هجری محمد بن عبدالله ملقب به نفس زکی را به قتل رساند؛ سپس توانست بر ابراهیم برادر نفس زکی که بر بصره و اهواز و فارس غلبه کرده بود، پیروز شود. ابو جعفر با از بین بردن شورشها و مخالفان خود توانست، هر چه بیشتر پایه های خلافت خود را استحکام بخشد.
ابو جعفر منصور مرد کوشش و عمل
تاریخ نویسان شهادت داده اند که او مرد عمل و تلاش و کوشش بوده، از منصب و قدرتش برای هوا و هوس و به دست آوردن مادیات استفاده نکرده، بلکه بر نفع رساندن به مردم حریص بود، و کارگزارانش را بر مبالغ بسیار کم محاسبه می کرد، تا جایی که مورخین او را متهم به بخل و حرص کردند، ولی هرگز چنیین نیست، بلکه مال بیت المال نزد او داری ارزش خاصی بود، و می بایست در مصارفی که مستحق بود مصرف کرده میشد.
منصور علاقه ی چندانی در توسعه ی مرزهای حکومت خود نداشت، بلکه بیشتر اهتمامش بر ارکان دولت و محافظت از آن بود، ولی مجبور شد با دولت بیزانس هنگامی که به سوی سرزمینهای اسلامی حمله کرده بود، وارد جنگ شود، تا اینکه اوضاع دولت اسقرار یافته، و خود حکومت روم از منصور طلب صلح کرد، و در قبال این صلح، متحمل پرداخت سالیانه خراج به حکومت اسلامی شد.
علی رغم اینکه منصور با دشمنان و مخالفان خود بر خورد شدید و خشنی داشت، و مسیر رهایی و خلاص از دست آنها را می پیمود، ولی ملاقات با علمای زاهد را قبول می کرد و به آنها خوش آمد می گفت و انتقادات آنها را هر چند که شدید بود قبول می کرد؛ کتاب های تاریخ و ادب حکایت از دیدارهای سفیان ثوری، عمرو بن عبیید، ابن أبی ذئب و امام اوزاعی و غیره، با خلیفه ابو جعفر منصور دارند و از مناقشات و انتقادهای آنها در مقابل منصور سخن به میان آورده اند، و شاید بتوان گفت که انتقادهایی که در راستای اصلاح حکومت و جامعه می بود، نزد او قابل قبول بودند، و چون انتقاد علما برای اصلاح حکومت بوده، نه طمع در خلافت، منصور با سینه ی باز از آنها استقبال می کرد.
ولی در مقابل انتقادهایی که از آن بوی طمع در خلافت، به مشام می رسید، سخت برخورد کرده، و منتقدان را نیست و نابود می کرد.
ابو جعفر منصور و بنای بغداد
خلیفه ابو جعفر منصور بعد از بدست گرفتن امور، و خاموش کردن فتنه ها، هوای ساخت یک پایتخت جدید را در سر داشت، پایتختی که از شهرهای پر رفت و آمد مانند کوفه و بصره دور بوده، و هوای معتدل و مناسبی داشته باشد. او کنار ساحل دجله و فرات را گزینه ی مورد انتخاب خود قرار داد، و اولین سنگ بنای ساخت این شهر را، در سال 145 هجری با دست خود گذاشت، و تعداد زیادی از مهندسان و معماران و بنّاها را استخدام کرد.
با تلاش و کوشش فراوان در سال 149 هجری ساخت و ساز این شهر به پایان رسیده، و خلیفه همراه با دواوین و دستگاه های حکومتی به آنجا انتقال یافتند، خلیفه نام این شهر را به فال نیک گرفته و نامی از نامهای بهشت را بر آن گذاشته و آن را "دار السلام" نامیدند.
منصور به ساخت همین شهر اکتفاء نکرد، بلکه در بخش غربی دجله شهر دیگری بنا کرد و آن را رصافه نامید، و آن را مقری برای فرزند و ولی عهدش، مهدی قرار داد، و در آن، مسجد و قصرهایی بنا کرد. طولی نکشید که این شهر مورد استقبال مردم واقع شد و تعداد سکان آن رو به افزایش گذاشت.
ساخت بیت الحکمة
از کارهای قابل ستایشی که در دوران منصور صورت گرفت، عنایتش به نشر علوم مختلف و اهتمام به علمای مسلمین است. او در راستای نشر علم، در قصر خود در بغداد بیت الحکمه را بنا کرد، و خودش مستقیما بر آن اشراف داشت، و آن را مرکزی برای ترجمهی کتابهای اجنبی به لغت عربی قرار داد.
ابوجعفر برای توسعهی علم و دانش به امپراطور روم نامه ای نوشت، و از او خواست تا کتب یونانیان در طب و هندسه و نجوم و غیره، را برای او ارسال کنند، تا مترجمان آنها را به زبان عربی باز گردانند.
فعالیت بیت الحکمه هم چنان در عهد مأمون ادامه یافته، و او دارایی و مال زیادی را برای پیشرفت بیشتر این مؤسسه انفاق کرد، و علمای ماهر و متمکن در علم لغت را برای ترجمهی این کتب انتخاب کرد و برای نسخه برداری و تخزین کتاب ها عاملانی تعیین کرد.
بیت الحکمه هم چنان در بغداد پا بر جا بود تا اینکه مغولان در سال 656 هجری به این شهر حمله کرده، و آن را ویران ساختند.
تعیین ولایت عهد و وفات منصور
از حوادث مهم دیگری که در دوران منصور بوقوع پیوست، خلع پسر برادرش عیسی بن موسی از ولایت عهدی، و گرفتن بیعت برای پسر خود مهدی است.
با وجود اینکه رجال دولت در زمان خلافت ابو العباس بر بیعت عیسی بن موسی قسم خوردند، لذا این کار، برای منصور امری سهل و آسان نبود، اما او از وسایل ترغیب و ترهیب استفاده کرده، و او را مجبور ساخت تا در سال 147 هجری خود را خلع کرده، و با بیعت مهدی راضی شود. و عهد بر این شد که بعد از مهدی ولایت به عیسی بن موسی برسد.
منصور پس از اینکه برای فرزندش بیعت گرفت، او را وصیت کرد، تا برای راحتی و آسایش مردم تلاش کند، و عدل و تقرب الی الله را بین مردم انتشار دهد؛ و همچنین او را توصیه کرد تا در آبادانی زمین بکوشد، و خراج را تخفیف دهد.
نشر اسلام و احترام به اهل علم و جهاد فی سبیل الله از وصیتهای دیگر منصور به فرزندش بود. این وصایای او گویای سیاست رشید در ایام خلافت منصور می باشد.
منصور بعد 22 سال تلاش و کوشش، و محکم سازی پایه های حکومتی، سر انجام در شب شنبه، ماه ذو الحجه، در سال 158 هجری دار فانی را وداع گفت.
روایت شده که او برای ادای فرایض حج، عازم مکه شده بود، اما قبل از رسیدن به مکه در مسیر راه، اجلش فرا رسید، و در گذشت.
شناسنامهی دومين خليفه عباسی
|
نام معروف
|
منصور
|
نام کامل
|
عبدالله بن محمد بن علي بن عبد الله بن عباس
|
کنيه
|
أبو جعفر
|
ترتیب در خلافت
|
دوم
|
تاريخ تولد
|
95هـ
|
دوران خلافت به تاريخ هجری
|
136-158هـ
|
دوران خلافت به تاريخ ميلادی
|
754 -775 م
|
تاريخ وفات
|
158هـ
|
در شکل زیر نمونهای از دینار عباسی را مشاهده میکنید که در دوران ابو جعفر منصور ضرب شده است.
ترجمه و تحقیق: أبو أنس
سايت عصر اسلام
www.IslamAge.com
مصادر و مراجع
1- تاریخ الدولة العباسیة، تألیف محمد سهیل طقوس، دار النفائس، الطبعة الأولی، 1417هـ/1996م
2- سير أعلام النبلاء، تأليف شمس الدین الذهبي،تحقيق شعيب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، 1405هـ/1985م
3- العصر الذهبی للدولة العباسیة، تألیف محمد السید الوکیل، دار القلم بدمشق، الطبعة الأولی، 1418هـ/1998م
4- البدایة و النهایة - لابن کثیر.
5- الکامل فی التاریخ- لابن الأثیر.
6- - سایت ويکيبيديا، الموسوعة الحرة، و سایت إسلام أون لاین . نت و سایت أسرة آل باوزیر العباسیة الهاشمیة.
7- الدرة السنیة فی أخبار الدولة العباسیة، تألیف أبوبکر بن عبدالله بن أیبک الدواداری، بیروت 1413هـ/1992م. |