موضع گیری عمر رضی الله عنه در بیماری وفات رسول خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
1- موضعگیری عمر رضی الله عنه در بیماری وفات رسول خدا
عبدالله بن زمعه میگوید: هنگامی که رسول خداص در بیماری وفات به سر میبرد، بلال ایشان را برای نماز فراخواند. آن حضرت فرمود: کسی را بگویید تا با مردم نماز گزارد. عبدالله بن زمعه میگوید: سراغ ابوبکر را گرفتم، ولی او را نیافتم. بنابراین، به عمر گفتم: برخیز و با مردم نماز بگزار. عمر جلو رفت و نماز را اقامه کرد. و چون دارای صدای بلندی بود (رسول خدا صدایش را تشخیص داد و) گفت: ابوبکر کجا است و افزود که مسلمانان و خدا جز ابوبکر کسی را نمیپسندند. این جمله را دو بار تکرار کرد. سپس کسی را دنبال ابوبکر فرستاد. او آمد و نمازهای بعدی را اقامه کرد. عمر به عبدالله بن زمعه گفت: وای بر تو چرا مرا ضایع نمودی؟ من فکر کردم رسول خدا به تو دستور داده تا مرا به اقامهی نماز امر کنی، و اگر چنین تصوری به من دست نمیداد هرگز با مردم نماز نمیگزاردم، گفتم: نه به خدا سوگند رسول خدا چنین دستوری به من نداده بود، اما وقتی ابوبکر را نیافتم، شما را برای انجام این وظیفه از همه بهتر یافتم.[1]
ابن عباسص میگوید: وقتی که بیماری پیامبر شدت گرفت، آن حضرت رضی الله عنه فرمود: دفتری بیاورید تا برای شما مطالبی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید.
عمر گفت: درد بیماری بر پیامبر چیره شده است. کتاب خدا برای ما کافی است. مردم در این باره اختلاف نظر پیدا کردند و سر و صدا زیاد شد. رسول خدا رضی الله عنه فرمود: نزد من اختلاف و منازعه شایسته نیست برخیزید و بروید. ابن عباس در حالی بیرون شد که میگفت: چه مصیبتی بزرگتر از این است که از نوشتن نامهی رسول خدا جلوگیری به عمل آمد.[2]
علما پیرامون این حدیث سخنان زیادی گفتهاند که ما در اینجا بخشی از سخنان نووی شارح صحیح مسلم را متذکر میشویم: باید اذعان نمود که رسول خدا از تحریف و کتمان حق و دستورات شریعت چه در حال سلامتی و چه در حال بیماری معصوم میباشند و نمیتوانند چیزی را اضافه و یا کم کنند. اما از این که دچار بیماری جسمی بشوند معصوم نیستند، لازم به ذکر است که بیماری جسمی باعث هیچ گونه نقصی در مقام وی نمیشود و به شریعت او ضربهای وارد نمیکند، چنان که باری دچار سحر و جادو شد و بیمار گردید و چیزهایی را فراموش میکرد، اما از آنجا که خداوند حفاظت دین را خود به عهده گرفته است، آن حضرت در مسايل شرعی دچار فراموشی نگردید.
در مورد نامهای که رسول خداص در بیماری وفات میخواست بنویسد، سخنان مختلفی گفته شده است. بعضی گفتهاند: میخواسته خلیفهی بعد از خود را مشخص نماید، تا در این خصوص دچار فتنه و آشوب نگردند. برخی گفتهاند: میخواسته خلاصهای از امور مهم اسلام را به صورت منصوص بنویسد تا در آنها اختلافی رخ ندهد. عدهای بر آنند که آن حضرت قصد نوشتن مطالبی را داشت ولی بعدا مصلحت را در ترک نوشتن آن دید.
اما این سخن عمر رضی الله عنه که گفت: «کلام خدا ما را کفایت میکند». علما اتفاق نظر دارند بر اینکه سخن عمر بیانگر دانش عمیق ایشان در کلام خدا است، زیرا ایشان ترسید از اینکه مبادا پیامبرص متنی را بنویسد که چه بسا نتوانند آنرا انجام دهند و در قبال آن دچار عقوبت گردند، زیرا آنچه پیامبرص مینوشت عبارت از نصوصی بود که قابلیت اجتهاد نداشت، از اینرو عمر گفت: کتاب خدا ما را کافی است، زیرا خداوند میفرماید:
« مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ »الأنعام: ٣٨
«ما هیچ چیزی را در کتاب فرو نگذاشتهایم».
همچنین آیه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»المائدة: ٣
«امروز دینتان را برایتان تکمیل نمودم».
عمر میدانست که خداوند دین خود را کامل نموده است و دیگر جامعه بشری با گمراهی دچار نمیشود و خواست که پیامبرص را آسوده گرداند. بنابر این عمر از ابن عباس و موافقانش داناتر و از فقه بیشتری برخوردار بود.
خطابی میگوید: هرگز جایز نیست که گفته شود عمر رضی الله عنه معتقد بوده که ممکن است پیامبرصلی الله علیه وسلم دچار اشتباه شود و یا اینکه گمانی دیگر نسبت به شخص پیامبرص داشته باشد که شایان حال آن حضرت نمیباشد، اما با توجه به اینکه بیماری رسول خدا شدت یافته بود و احتمال این که رسول خدا احکام جدیدی را صادر نمایند که امت توان عمل کردن بر آنها را نداشته باشد، عمر رضی الله عنه به عنوان پیشنهاد گفت: ای رسول خدا! نیازی نیست شما خود را به زحمت بیندازید، کتاب خدا ما را کفایت خواهد کرد و در پرتو آن ما هرگز گمراه نخواهیم شد.
و این نخستین بار نبود که عمرص ابراز رأی مینمود، بلکه معمولا ایشان در حضور رسول خدا رضی الله عنه بیش از سایر صحابه جرأت ابراز رأی داشت و چه بسا رسول خدا پیشنهادات وی را میپذیرفت و در مسايلی که به ایشان وحی نمیشد، نظر او را تایید میکرد. پس چه اشکالی دارد که این مسأله را نیز جزو همان مسايل به شمار آوریم. وگرنه رسول خدا کسی نبود که تصمیم به انجام کاری بگیرد و فردی چون عمر مانع از اجرای آن شود. مگر همین عمر و دیگران در مسأله صلح با قریش و تن دادن به شروط آنها شدیدا معترض نشدند اما رسول خدا به اعتراض آنان اهمیتی نداد و قاطعانه آنچه را خود مصلحت میدانست، انجام داد[3].
قاضی میگوید: کلمهی «اهجر رسول الله؟» (لازم به یاداوری است که در صحیح مسلم و ... به این صورت آمده است، یعنی به صورت استفهام؛ و این روایت صحیحتر از آن روایت میباشد که با «هجر یهجر » روایت شده است). یکی از حاضران به عنوان اعتراض و به صورت پرسش انکاری گفت: مگر رسول خدا هذیان میگوید؟! یعنی خیر. بلکه آنچه میگوید حقیقت است و باید برای ایشان آنچه میخواهد فراهم سازیم که عمر رضی الله عنه در جواب این شخص گفت: کتاب خدا ما را کفایت میکند.[4]
2- موضع گیری عمرفاروق در روز وفات رسول خداصلی الله علیه وسلم
خبر وفات رسول خداص همچون صاعقهای در مدینه پیچید و مردم را مصیبت زده کرد. وفات آن حضرت برای بسیاری از مسلمانان از جمله برای عمربن خطاب غیر قابل قبول و غیر قابل تحمل بود. چنان که ابوهریره رضی الله عنه میگوید: هنگامی که رسول خدا از دنیا رفت، عمربن خطاب برخاست و گفت: بعضی از منافقین فکر میکنند که رسول خداص وفات نموده است در حالی که رسول خداص نمرده، بلکه مانند موسی علیه السلام به ملاقات پروردگار خود رفته است و همان طور که موسی بعد از چهل روز برگشت، رسول خدا نیز برخواهد گشت و دست و پای کسانی را قطع خواهد کرد که میگویند مرده است[5].
ولی ابوبکر با شنیدن خبر وفات رسول خدا بدون این که با کسی سخنی بگوید وارد حجره عائشه شد و لحاف را از چهرهی رسول خدا برداشت و بوسهای به صورتش زد و گریست و گفت: پدر و مادرم فدایت باد، دو بار نخواهی مرد. مرگی که خدا در سرنوشت شما نوشته بود همین است. سپس چهرهی رسول خدا را پوشانید و از حجره بیرون آمد، دید که عمر با مردم سخن میگوید. ابوبکر به ایشان گفت: عمر! بنشین. اما او همچنین به سخنانش ادامه داد. ابوبکر ناچار شروع به سخنرانی نمود. مردم عمر را رها نموده گرد او جمع شدند. ابوبکر پس از حمد و ثنای خدا، گفت: ای مردم! هر کس از شما محمد را پرستش میکرده، او اکنون وفات نموده و از دنیا رفته است و هر کس خدا را پرستش میکرده، خدا زنده و پاینده است و مرگ به سراغش نخواهد رفت. و این آیه را تلاوت نمود:
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»آل عمران: ١٤٤
«محمد جز پیغمبری نیست و پیش از او پیغمبرانی بوده و رفته اند آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به عقب بر میگردید (و اسلام را رها میکنید) و هر کس به عقب بازگردد هرگز کوچکترین زیانی به خدا نمیرساند و خدا به سپاسگزاران پاداش خواهد داد».
ابوهریره میگوید: به خدا سوگند گویا مردم تا آن لحظه از وجود چنین آیهای در قرآن بی اطلاع بودند. عمر رضی الله عنه میگوید: وقتی ابوبکر این آیه را تلاوت نمود پاهایم بی اختیار گردید و نقش زمین شدم و تازه یقین نمودم که رسول خدا وفات نموده است.[6]
سایت عصر اسلام
www.Islamage.Com
---------------------------------------
[1]- ابوداود، 466 با سند صحیح.
[2]- بخاری کتاب العلم 114
[3]- صحيح السيرة النبوية ص750 به نقل از شرح مسلم (11/ 90).
[4]- شرح النووي (11/ 90)، فصل الخطاب في مواقف الأصحاب: غرسي ص41.
[5]- السيرة النبوية: ابن أبي شهبة (2/594).
[6]- البخاري، ك الجنائز، ش 1242.
|