اولین رویارویی با باند توطئهگر و آشوبطلب عبدالله بن سبا
بسم الله الرحمن الرحیم
باند توطئهگر و آشوبطلب عبدالله بن سبا در بصره به رهبری حکیم بن جبله فرصت را غنیمت شمرده و فعالیتهای همه جانبه خود را برای ایجاد جنگ و نزاع میان طرفین آغاز کردند!
حکیم بن جبله به همراه عدهای دیگر از اشرار و اتباع عبدالله بن سباء یهودی، ناگهان بر اسبهای خود سوار شده و در حالی که به ام المؤمنین عایشه دشنام میدادند به طرف طرفداران طلحه و زبیر یورش بردند، یکی از مسلمانان سر راه آنان قرار گرفته و او را از آن کار برحذر داشت اما او را کشتند و زن مسلمانی نیز خود را به حکیم و همراهان رسانید تا از ایجاد درگیری جلوگیری نماید، اما آنان او را نیز به قتل رسانیدند!
با یورش هواداران و اراذل و اوباش پیرو عبدالله بن سبای یهودی به صف طرفداران طلحه و زبیر درگیری میان طرفین آغاز گردید و از صبح تا ظهر ادامه پیدا کرد و عدهای از هر دو طرف کشته و زخمی شدند!
عدهای از خردمندان تلاش خود را برای توقف جنگ و مصالحة موقت میان آنها آغاز کردند و در نهایت هر دو طرف توافق کردند که به جای قبلی خویش بازگردند! و هیچیک اسباب تحریک دیگری را فراهم ننماید!
همچنین در مورد این موضوع به توافق رسیدند که قاضی «کعببن سور» را به مدینه بفرستند، تا در مورد بیعت طلحه و زبیر و اوضاع و احوال مردم باخبر شوند، اگر معلوم گردید که آنان از روی رضا و رغبت خود با حضرت علی بیعت نموده بودند، از بصره خارج شوند، اما چنانچه بیعت آنها از روی اکراه و ناچاری بوده در آنجا بمانند و عثمان بن حنیف بصره را ترک کند!
قاضی کعببن سور به مدینه رسید و مردم در مسجد اجتماع کردند، او خطاب به مردم گفت : مردم مدینه! من به نمایندگی از طرف مردم بصره به میان شما آمدهام و میخواهم بدانم که طلحه و زبیر از روی اجبار با علی بیعت کردهاند، یا با میل و رضایت با او بیعت نمودهاند!؟
مردم چیزی نگفتند، اما اسامهبن زید برخاست و گفت : طلحه و زبیر با میل و رضایت خود بیعت نکردند، بلکه آنان را به این کار ناچار کردند!
به علت این سخن اسامه بن زید میان مردم مدینه اختلاف افتاد. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 466 – 468)
حضرت علی رضی الله عنه همراه با سپاهیان خود در راه مدینه به بصره بود و پس از اطلاع از آنچه در مدینه میگذشت، فرمود : طلحه و زبیر برای ایجاد تفرقه و اختلاف ناچار نشدند بیعت کنند، بلکه به خاطر ایجاد وحدت بود که ناچار شدند بیعت نمایند! و ضرورت وحدت مسلمانان ایجاب میکرد که آنان با من بیعت کنند! پس برای نقض بیعت هیچ بهانهای ندارند، اما اگر چیز دیگری را میخواهند ما آن را مورد بررسی قرار میدهیم!( تاریخ طبری : ج 4 ص 486)
پس از آن درگیریهای دیگری میان طرفداران طلحه و زبیر از یک طرف و هواداران عثمان بن حنیف در طرف دیگر روی داد که به اسیر شدن عثمان بن حنیف استاندار بصره و اخراج او و حرکتش به سوی حضرت علی انجامید!
پس از اخراج عثمان بن حنیف از بصره شورشیان پیرو عبدالله بن سبا که در کنار عثمان بن حنیف جنگیده بودند، در شهر باقی ماندند.
حکیم بن جبله سرکردة سبأیان بصره همراه با سیصد نفر از اتباع خود و هواداران عثمان بن حنیف و افرادی سادهدل و ماجراجو برای جنگ با طلحه و زبیر از شهر خارج شدند!
دو گروه در محلی به نام «دارالزق» در «زابوقة» بصره با هم روبرو شدند!
عایشه گفت : شما جنگ را آغاز نکنید و تنها با کسی بجنگید که او جنگ را آغاز کند!
طلحه و زبیر شخصی را نزدیک تجمع طرفداران حکیم بن جبله فرستادند و او با صدای بلند گفت : هر کس در توطئه براندازی و کشتن حضرت عثمان نقشی نداشته با ما جنگ نکند و به خانه خود بازگردد، ما تنها با قاتلان عثمان میجنگیم و بس!
وقتی دو لشکر رو در روی هم قرار گرفتند، طلحه و زبیر گفتند : به خاطر اینکه خداوند ما را رو در روی قاتلان بصره حضرت عثمان قرار داده تا از آنان انتقام بگیریم، او را سپاسگزاریم! خداوندا در میان آنان شکاف ایجاد فرما! و زمینه خواری و کشتهشدنشان را امروز فراهم کن! و کسی را از آنان باقی مگذار!
جنگ سختی میان آنها در گرفت که به کشته شدن سرکرده ایشان حکیم بن جبله سبأی شرارتپیشه و همة همراهان او انجامید و تنها یک نفر از آنان که در محاصره منزل حضرت عثمان شرکت داشته بود، توانست خود را از مهلکه نجات بدهد! او «حُرقوسبن زهیر سعدی» بود که بلافاصله از بصره فرار کرد و به قبیلة خود یعنی قبیلة بنیسعد پناه برد.
طلحه و زبیر برای بازگردانیدن او افرادی را به میان قبیلهاش فرستادند، اما آنان به خاطر خویشاوندی حاضر به تسلیم او نشدند!
پس از شکست اتباع عبدالله بن سبای یهودی در برابر طلحه و زبیر، افرادی به کوچه و خیابانهای بصره رفته و از مردم خواستند هر قبیلهای که کسی از ایشان در اشغال و محاصره مدینه و کشتن حضرت عثمان شرکت داشته، او را تسلیم کنند!
مردم بصره خود اقدام به گرفتن آن شورشیان جنایتپیشه نموده و همه آنان را به غیر از حُرقوس از دم تیغ گذرانیدند!
بدین صورت بصره از وجود پیروان عبدالله بن سبای یهودی پاک شد و طلحه و زبیر و عایشه رضی الله عنهم در مورد قصاص حرکت برانداز و جنایتپیشه عبدالله بن سبا به بخشی از اهداف خود دست یافتند!( تاریخ طبری : ج 4 ص 470 – 472 )
علی رضی الله عنه همراه سپاه خود در «ربذه» تجمع کرده بودند و نقشه و طرح خود را در مورد کسانی که زیر فرمان نرفته و سرپیچی میکنند برای سپاه خود بیان نمود یکی از افراد سپاه از حضرت علی پرسید یا امیرالمؤمنین میخواهی چکاری را انجام بدهی؟ فرمود : قصد داریم در راه اصلاح امور گام برداریم، اگر آنان نیز این را بپذیرند و به تلاش اصلاحی ما پاسخ مثبت بدهند! مشکلی پیش نمیآید.
گفت : اگر آنان حاضر به همکاری نشدند و پاسخ مثبت ندادند، چی؟
حضرت علی فرمود : آنان را معذور میداریم، به رأی و اجتهادشان احترام میگذاریم، و حقوق آنان را مراعات میکنیم و در برابر مخالفتهای ایشان با آنان راه مدارا را در پیش میگیریم!
گفت : اگر به این راضی نشدند، چی؟
فرمود : تا زمانی که علیه ما اقدامی را انجام ندهند، کاری به کارشان نداریم!
گفت : اگر آنان علیه ما وارد عمل شدند چی؟
حضرت علی فرمود : ما همه سعی خود را برای پرهیز از جنگ به کار میگیریم، اما در صورت لزوم از خود دفاع میکنیم! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 479)
حضرت علی رضی الله عنه از «ربذه» حرکت کرد و راه بصره را در پیش گرفت و از «فید» و «ثعلبیه» و سپس «ذیقار» گذشت.
وقتی به ذیقار رسید محمدبن ابیبکر و محمدبنجعفربن ابیطالب را برای بسیج مردم و پیوستن به ایشان جهت رویارویی با مخالفان به کوفه فرستاد و سپس اشتر نخعی را نیز با ایشان همراه نمود!
آن زمان ابوموسی اشعری والی کوفه بود و از کسانی به شمار میآمد که در جریان فتنه و بحران پیش آمده، جانب بیطرفی را در پیش گرفته بود و بر همین اساس از مردم کوفه خواسته بود، از هیچیک از طرفین نزاع طرفداری نکنند!
پس از آنکه فرستادگان حضرت علی به ملاقات ابوموسی اشعری رفتند، به آنها گفت: وقتی از جنگ گریزی نیست، تنها زمانی در کنار علی خواهیم بود، که شورشیان اشغالگر مدینه و قاتلین عثمان را محاکمه کند و حدود شرعی را بر آنها جاری نماید. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 481 – 482)
فرستادگان حضرت علی بدون نیتجه از کوفه بازگشتند اما حضرت علی به جای آنان، فرزندش حسن و عماربن یاسر را برای ترغیب و بسیج مردم کوفه به آن شهر فرستاد.
حسن بن علی رضی الله عنهم نزد ابوموسی رفت و با او به گفتگو پرداخت و خطاب به او گفت : ای ابوموسی! چرا مردم را از همراهی با ما بازمیداری؟ سوگند به خداوند ما به غیر از اصلاح امور هدف دیگری نداریم، و هیچ چیزی هم باعث هراس امیرالمؤمنین نمیشود!
ابوموسی گفت : پدر و مادرم فدایت شوند! من به صداقت شما یقین دارم! و مرا طرف مشورت مورد اعتماد خود به شمار بیاورید، من خود از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود :
انّها ستکون فتنة، القاعد فیها خیر من القائم، و القائم فیها خیر من الماشی و الماشی فیها خیر من الراکب.
«آشوب و بحرانی روی خواهد داد، که در آن بیطرف از طرفدار و طرفدار از گام بردارنده و گام بردارنده از سواره در آن بهترند.»
خداوند متعال ما را برادر یکدیگر گردانیده و تعرض به جان و مال هر یک را بر دیگری حرام نموده است، همچنان که میفرماید :
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا »(النساء : 29)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال همدیگر را به ناحق نخورید! مگر اینکه داد و ستدی در کار باشد و از رضایت دو طرف سرچشمه بگیرد، و خون همدیگر را نریزید، بیگمان خداوند با شما مهربان است.»
همچنین خداوند میفرماید :
« وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ »(النساء : 93)
«هر کس به عمد انسان اهل ایمانی را به قتل برساند، مجازات او عذاب جهنم خواهد بود.»
پس از آن ابوموسی در اجتماعی از مردم کوفه شرکت نموده و ضمن سخنانی خطاب به ایشان گفت :
«اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم ، که در همة صحنهها او را همراهی میکردند، از آنهایی که اصحاب او نبوده بهتر با کلام خدا و پیامبرش آشنایی دارند! شما را بر من حق و حقوقی است و من خود را برای قیام به آنها مسئول میدانم! اصل و قاعده این بود که حکومت و قدرت الهی را تضعیف نکنید و برای رویارویی با احکام دین خداوند به خود جرأت ندهید! و آنهایی را که از مدینه به میان شما آمده بودند به آن شهر بازگردانید، تا در مورد امام و پیشوای خویش تصمیم بگیرند! زیرا اهل مدینه بهتر میدانند که چه کسی برای امامت شایستگی بیشتری دارد! و شما در این مورد خود را دچار تکلّف نکنید!
ای مردم! از من بشنوید و راهنمایی مرا بپذیرید، که در این صورت شما الگوی آشتی و امنیت برای دیگر ممالک خواهی بود، و ستمدیدگان به شما پناه خواهند آورد، و آنهایی که امنیت خود را از دست میدهند نزد شما امنیت پیدا خواهند کرد.
ما اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم ، آنچه را که از پیامبرش شنیدهایم بهتر فهمیدهایم! هر گاه فتنه و آشوب روی بدهد، اوضاع تیره و تار و نامعلوم خواهد بود، و آنگاه که از بين رفت روشن و آشکار خواهد گردید.
این فتنه و آشوب همچون سرطان کشنده است، و بادهای شمال و جنوب و نسیم و طوفان آن را با خود به همه جا خواهند برد. گاهی از حرکت باز میایستد، اما هیچکس نمیداند بار دیگر باد آن از کجا وزیدن خواهد گرفت، فتنه و آشوب آدمهای اندیشمند و بردبار را نیز دچار سردرگمی خواهد کرد!
شمشیرها را در غلاف کنید و نیزهها را بر زمین بگذارید و زه کمانها را پاره کنید، و در فکر پناه دادن به مظلومان و سرکوبشدگان باشید! تا اینکه بار دیگر امور سر و سامان یابد و این فتنه از بین رفته و گم و گور گردد.
شما هم صادقانه و بدون غل و غش و خیانت نظرتان را با من درمیان بگذارید! در هر صورت اگر از من اطاعت کنید و رهنمودهای مرا ملاک عمل قرار دهید، دین و دنیایتان مصون خواهد ماند، و آتش فتنه تنها دامن آنهایی را خواهد سوزانید که آن را شعلهور کرده، یا بر روی آن هیزم میگذارند! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 483 – 484)
قعقاعبنعمرو تمیمی برخاست و گفت : آنچه را که ابوموسی گفت، «اگر راه دیگری وجود داشت حق و درست بود، اما مردم باید دارای پیشوایی باشند، تا امورشان را سر و سامان بدهد، و ستمکاران را بر جای خود بنشاند و از ستمدیدگان حمایت کند! امام و امیرالمؤمنین مسلمانان اکنون علیبن ابیطالب است، او با مخالفان خود با حق و انصاف برخورد نموده و در پی اصلاح امور مسلمانان است، برای حمایت از او خود را آماده کنید! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 483)
در حالی که ابوموسی هنوز در مسجد بود، اشتر نخعی همراه با عدهای به طرف مرکز امارت رفت و محل کار ابوموسی اشعری را اشغال نمود، و عدهای از کارگزاران مرکز امارت، ابوموسی را در جریان قرار دادند!
ابوموسی به مرکز امارت بازگشت و به کار اشتر نخعی اعتراض نمود، اما اشتر گفت: هر چه زودتر از ساختمان محل حکومت ما بیرون برو!
اکثریت مردم کوفه با اشتر نخعی همراه شدند، و ابوموسی ناچار شد آنان را ترک کند و از کوفه خارج شود!
مردم کوفه برای همراهی با حضرت علی رضی الله عنه نه هزار نفر را بسیج کردند و به طرف اردوگاه او در نزدیکی ذیقار حرکت کردند!
اشخاصی همچون قعقاع بن عمروتمیمی و عدّی بن حاتم طایی از جمله کسانی بودند که برای پشتیبانی از حضرت علی راهی ذیقار شدند.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
سایت عصر اسلام
IslamAge.Com
|