چرا علي قاتلان عثمان را نكشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم
علي رضی الله عنه مصلحت را در آن ميديد كه قاتلان عثمان بعداً قصاص شوند، نه اينكه اصلاً قصاص نشوند، بنابراين او قصاص را به تاخير انداخت، چنان كه پیامبر صلی الله علیه وسلم در واقع افك چنين كرد، و وقتي بعضي از مردم به عايشه تهمت زدند و معروفترين افرادي كه در مورد عايشه سخناني گفتند حسان بن ثابت و حمنه بنت جحش و مسطح بن أثاثه بود، و كسي كه اين سخن را بزرگ و شايعه كرد عبدالله بن ابي بن سلول بود. آنگاه پیامبر صلی الله علیه وسلم بر منبر بالا رفت و گفت: چه كسي خيال مرا در مورد مردي راحت ميكند كه اذيت و آزار او به خانوادهام رسيده است؟ (يعني عبدالله بن ابي بن سلول) آنگاه سعد بن معاذ بلند شد و گفت: من خيال تو را از او راحت ميكنم. اگر از ما اوسيها باشد، او را به قتل ميرسانيم، و اگر از برادران خزرج ما باشد به ما دستور بده او را ميكشيم.
آنگاه سعد بن عباده بلند شد و سخن سعد بن معاذ را رد كرد، و أسيد بن حضير بلند شد و سخن سعد بن عباده را رد كرد، و پيامبر آنها را به آرامش فرا ميخواند.( بخاری کتاب المغازی حدیث 4141، مسلم کتاب التوبة 2770.)
و دانست كه قضيه مهم است، زيرا قبل از آمدن پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدينه قبيله اوس و خزرج اتفاق كردند تا عبدالله بن ابي ابن سلول را به عنوان پادشاه خود انتخاب كنند. و او نزد آنها جايگاه والايي داشت و او در جنگ احد يك سوم لشكر را با خود از جنگ برگرداند، و پیامبر صلی الله علیه وسلم عبدالله بن ابي ابن سلول را شلاق نزد چرا؟ چون مصلحت در همين بود؛ و چنين به نظرش آمد كه اگر او را شلاق بزند فساد بزرگي رخ ميدهد. و همچنين نظر علي رضی الله عنه اين بود كه به تاخير انداختن گرفتن قصاص فساد كمتري از گرفتن فوري آن دارد، چون علي رضی الله عنه نميتواند قاتلان عثمان رضی الله عنه را به قتل برساند زيرا آنها قبيلههايي دارند كه از آنان دفاع ميكنند، و هنوز امنيت برقرار نشده و فتنه همچنان وجود داشت، و چه كسي ميگويد كه آنها هرگز با علي نميجنگيدند؟ در حالي كه بعد از آن او كشتند.
و به خاطر اين وقتي خلافت به معاويه رسيد قاتلان عثمان را نكشت، چرا؟ چون او همان فكري را ميكرد كه علي فكر ميكرد، علي آن را يك واقعيت ميديد، و معاويه آن را يك تئوري ميديد، اما وقتي خلافت به معاويه رسيد آن را به صورت يك واقعيت ميديد، و معاويه بعضي از آنها را كشت ولي كساني ديگر از قاتلان عثمان تا زمان حجاج در دوران خلافت عبدالملك بن مروان باقي ماند و تا آن كه همه كشته شدند.
مهم اين است كه علي رضی الله عنه نميتوانست آنها را بكشد، نه اينكه ضعيف بود، بلكه علي براي امت ميترسيد.
وقتي جنگ به پايان رسيد، علي رضی الله عنه ام المؤمنين عايشه رضی الله عنها را گرفت و با احترام به مدينه فرستاد چنان كه پیامبر صلی الله علیه وسلم او را دستور داده بود.
علي رضی الله عنه ميگويد: پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم به من گفت: در ميان تو و عايشه مسئلهاي رخ ميدهد، علي گفت: پس من بدبختترين فرد هستم اي پيامبر خدا؟، گفت: نه ولي اگر چنين چيزي شد عايشه را به پناهگاهش برگردان.( مسند احمد 6/393 و حافظ در الفتح گفته سند آن حسن است 13/60)
و علي كاري را كه پیامبر صلی الله علیه وسلم او را به انجام آن فرمان داده بود انجام داد.
معركه صفّين سال سي و هفت:
معاويه از بيعت كردن با علي امتناع ورزيد و گفت تا قاتلان عثمان قصاص نشوند بيعت نخواهم كرد، وقتي علي رضی الله عنه كار لشكر جمل را تمام كرد گفت: معاويه بايد الان بيعت كند، و لشكري براي جنگيدن با معاويه آماده كرد و گفت يا بيعت كند و يا با او ميجنگم و علي با لشكري صد هزار نفري به سوي صفين در شام حركت كرد، وقتي معاويه خبر شد كه علي براي جنگيدن با او حركت كرده است بر منبر بالا رفت و گفت: علي همراه با اهل عراق به سوي شما ميآيد نظرتان چيست؟ مردم سرهايشان را پايين انداختند و سكوت كردند آنگاه ذو الكلاع الحميري بلند شد و گفت: شما نظر بدهيد و ما اقدام ميكنيم، مردم همه ساكت بودند.
و علي بالاي منبر رفت و بعد از حمد و ستايش خدا گفت: معاويه همراه با اهل شام به جنگ شما ميآيد نظرتان چيست؟ اهل مسجد غوغا كردند، و ميگفتند اي امير المؤمنين چنين است و چنان ..... نظر ما اين است. چون افراد زيادي حرف ميزدند و هياهو زياد بود علي سخن آنها را متوجه نشد و از منبر پايين آمد در حالي كه ميگفت: إنا لله وإنا إليه راجعون.( تاریخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدین ص 540.)
پس اهل شام آن گونه بودند و عراقيها چنين حالتي داشتند، اهل شام اطاعت ميكردند، و عراقيها چنان كه بيان شد هرج و مرج درست ميكردند، و همينها بودند كه بعداً با علي جنگيدند و او رضی الله عنه را كشتند. خلاصه اينكه در صفر سال سي و هفت هجري علي رضی الله عنه به صفين رسيد.
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین.
سایت عصر اسلام
IslamAge.Com
|