سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7323716
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 354   تعداد بازدید: 2979 تاریخ اضافه: 2010-03-26

موضع کسانی چون علی رضی الله عنه که قائل به تأخیرانداختن اجرای قصاص بر قاتلان عثمان تا هنگام استقرار و ثبات امور بودند

بسم الله الرحمن الرحیم

 

امیر المؤمنین علی رضی الله عنه  منتظر این بود که اوضاع مستقر شود و آرامش حکمفرما گردد و بعد از آن به کار قاتلان عثمان رسیدگی نماید و هنگامی‏که طلحه و زبیر و همراهانشان از او خواستند قصاص را بر آنان جاری گرداند عذر خود را برای آنان چنین بیان کرد که تعداد این اوباش بسیار زیاد است و دارای قدرت می‏باشند و نمیتوان آنان را دست کم گرفت و از آنان درخواست کرد که فعلاً صبر پیشه سازند تا اینکه اوضاع آرامش یافته و امور مستقر گردد و آنگاه حقوق گرفته شوند، زیرا شرایط برای جلب مصالح مناسب نبود. امیرالمؤمنین علی با اشارهاینکهاین کار خود، انتخاب کمترین شر از میان دو شر موجود می‏باشد، گفت: این چیزی که من شما را به آن دعوت می‏کنم- یعنی صبر کردن در مورد سرنوشت قاتلان عثمان- شری است که از جنگ و ایجاد تفرقه- که شری به مراتب بزرگ تر است- که بدتر از آن- صبر کردن در قصاص قاتلان- می‏باشد بهتر است.[1]

امیر المؤمنین چنین نظر داشت که مصلحت مقتضی این می‏باشد که قصاص به تأخیر بیفتد، نهاینکه به طور کلی ترک شود و به همین دلیل هم قصاص را به تأخیرانداخت. وی در مورد این وضعیت، به روش رسول خدا در برخورد با حادثه افک اقتدا کرد. در حادثه افک گروهی از مردم در مورد عائشه به بدی صحبت کردند و قسمت عمدهاین سناریو را عبدالله بن أبی بن سلول بر عهده داشت. رسول خدا از منبر بالا رفت و فرمود: ای مسلمانان چه کسی انتقام مرا از این مردی می‏گیرد که به خانواده من تهمت زده است. پس سعد بن معاذ انصاری- از قبیله أوس- برخاست و گفت: ای رسول خدا اگر از أوس می‏بود من انتقام شما را از او می‏گرفتم و گردن او را می‏زدم- زیرا وی رئیس اوسیان بود و حکم وی در میان آنان نفوذ داشت- و اگر از خزرج است به ما امر کنید تا امر شما را انجام دهیم. سعد بن عباده رئیس خزرجیان برخاست و پاسخ سعد بن معاذ را داد. سپس أسید بن حضیر پسر عموی سعد بن معاذ برخاست و جواب سعد بن عباده را داد و پیامبر شروع به ساکت کردن آنان نمود.[2] رسول خدا می‏دانست کهاین مسأله بزرگی است، زیرا قبل از آمدن رسول خدا به مدینه، أوس و خزرج با هم به توافق رسیده بودند که عبدالله بن أبی بن سلول را حاکم خود کنند و او در نزد آنان از منزلت والایی برخوردار بود و هم او بود که در جنگ احد یک سوم از سپاه را به مدینه برگرداند. اما چرا رسول خدا اجرای حد بر عبدالله بن أبی بن سلول را ترک کرد؟ علت کار ایشان مصلحت و مفسده بود، زیرا ایشان چنین مشاهده میکرد که شلاق زدن وی مفسده بیشتری از ترک آن دارد. امیرالمؤمنین علی هم مصلحت را در این می‏دید که قصاص را به تأخیر بیندازد چرا که در آن هنگام تأخیرانداختن قصاص مفسده کمتری نسبت به تعجیل در اجرای آن داشت، زیرا ایشان در آن هنگام اصلاً نمیتوانست قصاص را بر قاتلان جاری گرداند، زیرا آن قاتلان قبائلی داشتند که از آنان دفاع میکردند و هنوز امنیت برقرار نشده و فتنه پابرجا بود و چه کسی میگوید که آنان علی را نکشتند؟ حال اینکه همان افراد بودند که بعداً او را کشتند.[3]

امیرالمؤمنین علی در مورد سرنوشت قاتلان عثمان منتظر این بود که امنیت برقرار شود و امت متحد گردند و اولیای دم درخواست اجرای قصاص را بنمایند و شاکی و خواستار قصاص و متهمان حاضر شوند و جلسه محاکمه برگزار گردد و شاهدان حاضر شوند و در محکمه قاضی در مورد سرنوشت قاتلان حکم داده شود.[4] امت همه اتفاق نظر دارند که امام میتواند در حالتی که اجرای قصاص موجب ایجاد فتنه و تفرقه می‏شود، اجرای آن را به تأخیر بیندازد.[5] اما در مورد بلوایی که حول این مسألهایجاد شده که چرا قاتلان عثمان در سپاه علی حضور داشتند و چرا علی راضی شد که آنان در سپاه وی حاضر باشند، امام طحاوی میگوید: عدهای از آن طاغیان و خوارج که عثمان را به قتل رسانده بودند در سپاه علی حضور داشتند که برخی از آنان عیناً معلوم نبودند و عدهای بودند که مورد حمایت قبائل خود قرار داشتند و برخی از آنان هم دلیلی بر اثبات قتل علیه آنان نبود و برخی در دل نفاق داشتند و امکان بروز و اظهار همه آن را نداشتند.[6]

در هر حال موضع علی نسبت به آنان محطاطانه بود و از کار آنان تبری می‏جست و تمایل زیادی به بی نیاز شدن از آنان و بلکه اجرای قصاص بر آنان داشت در صورتی که راهی برای این امر یافت میشد. این واقعیت در دو چیز متجلی می‏شود:

الف- موضع علی رضی الله عنه  نسبت به قاتلان عثمان

علی قتل عثمان را مورد نکوهش قرار داد و خود را از قتل وی مبرا دانست و در خطبه‏های خود و موارد دیگر قسم یاد میکرد که او عثمان را به قتل نرسانده و دستور قتل وی را نداده و برای این کار با کسی همدستی نکرده و قاتلان او را یاری نداده و به آن راضی نبوده است. این موضوع به طریقی قطعی از او روایت شده است که مفید یقین می‏باشد. این موضوع خلاف آنچه است که رافضیها اظهار می‏دارند که علی به قتل عثمان راضی بوده است.[7] حاکم نیشابوری بعد از ذکر برخی از اخبار وارده در مورد کشته شدن عثمان میگوید: اینکه اهل بدعت می‏گویند: امیرالمؤمنین علی در ماجرای قتل او دست داشته است دروغ و جعل است، زیرا اخبار به صورت متواتر خلاف این را بیان کردهاند.[8]

ابن تیمیه: میگوید: اینها همه دروغ و تهمت به علی است. علی در قتل عثمان دست نداشته و فرمان آن را نداده و به آن هم راضی نبوده است و تبرای وی از قتل عثمان از او روایت شده است و او فردی صادق و نیکوکار بود.[9] علی گفته است: پروردگارا من از خون عثمان از درگاه تو تبرا می‏جویم.[10] حاکم به صورت مستند از قیس بن عباده روایت کرده که گفت: شنیدم که علی در جنگ جمل میگوید: پروردگارا من از خون عثمان از درگاه تو تبرا می‏جویم. روزی که عثمان به قتل رسید عقل از سرم پرید و به خودم شک کردم و آنان برای بیعت نزد من آمدند و من گفتم: به خدا قسم من از خداوند شرم دارم که با مردمی‏بیعت کنم که مردی را کشته‏اند که رسول خدا در مورد وی فرمود: «آیا از کسی که ملائک از او شرم میکنند شرم نداشته باشم». من از خدا شرم می‏کنم که در حالی با من بیعت شود که جنازه عثمان هنوز دفن نشده است. پس آن مردم برگشتند و چون جنازه عثمان دفن شد مردم نزد من برگشتند و درخواست بیعت با من را دادند و من گفتم: پروردگار از اقدام بهاین کار ترس دارم و سپس عزم من جزم شد و بیعت کردم و چون آنان گفتند: «ای امیرالمؤمنین» انگار که قلبم شکافته شد و گفتم: خداوندا از حسنات من بگیر و به عثمان بده تا اینکه راضی و خشنود گردد.[11]

امام احمد از محمد بن حنفیه روایت کرده که گفت: به علی خبر رسید که عائشه در مربد- محلی در فاصله سه مایلی از بصره- قاتلان عثمان را لعنت می‏کند. پس علی دستش را تا نزدیک صورتش بلند کرد و دو یا سه بار گفت: پروردگارا قاتلان عثمان را لعنت کن، خداوندا آنان را در پستی و بلندی- یعنی در همه جا- لعنت کن.[12]

ابن سعد از ابن‏عباس روایت کرده که علی سه بار گفت: به خدا قسم من عثمان را به قتل نرساندم و دستور قتل او را هم ندادم، بلکه مردم را از آن نهی کردم به خدا قسم من عثمان را نکشتم و دستور آن را هم ندادم، بلکه مغلوب واقع شدم.[13] همچنین از ایشان روایت است که گفت: هر کس از دین عثمان تبری بجوید از ایمان تبری جسته است. به خدا قسم من در قتل او همدستی نکرده ام و دستور آن را نداده ام و به آن راضی نبوده ام.[14] وی عثمان را مورد ستایش قرار می‏داد و می‏گفت: او بیشتر از همه ما صله رحم را بجا میآورد و بیشتر از ما تقوای خدا را رعایت میکرد.[15]

از عمیرة بن سعد روایت است که گفت: ما در ساحل رود فرات همراه علی بودیم در هنگامی‏یک کشتی که بادبانهایش را برافراشته بود و عبور کرد. پس علی گفت: خداوند متعال میفرماید:

« و او راست در دريا سفينه‏هاى بادبان‏دار بلند همچون كوه ها» الرحمن: ٢٤

 (خدا كشتيهائي ساخته و پرداخته (آفريدگان خود به نام انسانها) در درياها دارد كه همسان كوهها هستند). سوگند به کسی که آن را در دریایی از دریاهای خود قرار داده است من عثمان را نکشته ام و در ماجرای قتل او همدستی نکرده ام.[16]

علی میگوید: در روزی که عثمان به قتل رسید کاری از دست من بر نمی‏آمد.[17] حافظ ابن عساکر طرقی را که از طریق آنها روایاتی از علی وارد شده و در آنها علی از خون عثمان تبری جسته است و در خطبهßها و دیگر موارد خود بر عدم دست داشتن در این ماجرا و عدم رضایت به قتل او قسم خورده است جمع آورده است. این موضوع به طرقی که نزد بسیاری از ائمه حدیث مفید یقین می‏باشند از علی روایت شده است.[18]

ب- تلاش علی برای بی نیاز شدن از خدمات آن دسته از قاتلان که در درون سپاه وی بودند

علی چون از جانب آنان احساس خطر میکرد رفتاری محطاطانه با آنان داشت و حتی کسی به هنگام رفتن به شام مسئولیت کاری را به آنان واگذار نکرد، چه فرزندش محمد بن حنفیه را فراخواند و پرچم را بدست او داد و عبدالله بن عباس را بر سمت راست سپاه و ابو لیلی بن عمر بن جراح را پیش قراول سپاه قرار داد[19] و قثم بن عباس را به جای خود در مدینه گمارد.[20]

این اقدامی ‏پیش دستانه از جانب علی بود تا بدین وسیله برائت خود را از آن اوباشان اعلام داشته و قدرت خود برای سیطره بر امور مسلمانان بدون کسب کمک از آنان را اعلام دارد، زیرا وی در میان مسلمانان موالیان و کسانی را داشت که خلافت او را تأیید میکردند و همین افراد او را از کمک گرفتن و دوستی با آنان بی نیاز می‏ساخت و این نهایت چیزی بود که در آن زمان میشد با آن گروه انجام داد و همین برای معذور بودن وی کفایت میکرد، زیرا آنان صدها نفر بودند و علاوه بر این طوائف و قبائلی داشتند که در سپاه علی حضور داشتند و اگر در مورد آنان شدت عملی بیشتر از آن به خرج می‏داد خوف این می‏رفت که دایره فتنه در میان امت گسترده تر شود.[21] وقتی که علی، طلحه و زبیر و عائشه با وساطت قعقاع بن عمرو- این موضوع بعداً ذکر خواهد شد- با هم صلح کردند امیر المؤمنین علی شب آن روز برای مردم خطبه خواند و به بیان جاهلیت و تیره روزی آن یاد کرد و از اسلام و نیکروزی و نعمت همدلی که خداوند بعد از پیامبر به وسیله ابوبکر و عمر بن خطاب و عثمان بن عقانبه امت داده بود سخن آورد و سپس این واقعه روی داد که عدهای- قاتلان عثمان- آن را بر سر امت آوردند که طالب دنیا بودند و به کسانی که خداوند آنان را به سبب فضیلت غنیمتشان کرده بود حسد می‏بردند و میخواستند کارها را به حال اول بازبرند، اما خداوند کار خویش را بسر می‏برد و آنچه بخواهد می‏کند.[22] سپس گفت: بدانید که من فردا حرکت می‏کنم، شما نیز حرکت کنید، ولی هیچ یک از آنان که بر ضد عثمان کمک کردهاند نیایند و سفیهان زحمت خویش را از من کم کنند.[23]

قاضی ابوبکر باقلانی موضوع اجرای حکم قصاص در مورد قاتلان عثمان را مورد بحث و مناقشه قرار داده و رأی خود را در مورد موضع علی در به تأخیرانداختن اجرای قصاص تا حد امکان بیان داشته و میگوید: چون ثابت شود که علی از کسانی است که قائل بهاین می‏باشند که اگر جمعی یک نفر را به قتل برسانند همه آن جمع قصاص می‏شوند، در این صورت جایز نیست که وی همه قاتلان عثمان را قصاص کند، مگر آنگاه که بر قاتل بودن آن قاتلان بعینه، بینه وجود داشته باشد و اولیای دم در مجلس او حضور یابند و خواهان خون پدر و ولی خود شوند و امام با اجتهاد خود بهاین حکم برسد که اجرای قصاص بر قاتلان عثمان، منجر به هرج و مرجی بزرگ تر و فسادی شدیدßتر نمیشود که در آن چیزی مثل قتل عثمان یا حادثهای خطیر تر از آن روی دهد و به تأخیرانداختن اجرای حد تا هنگام وقت امکان آن و گرفتن و استیفای حق در آن، برای امت بهتر و مناسب تر بوده و پراکندگی آنان را بهتر جمع میآورد و فساد و تهمت را بهتر از آنان دفع می‏کند.[24]

ابن حزم در توجیه موضع علی در تأخیرانداختن اجرای قصاص بر قاتلان عثمان میگوید: با توفیق خداوندی می‏گوییم: اینکه گفتند از قاتلان عثمان و محاربان با خدا و رسول او و کسانی که در پی ایجاد فساد در روی مین بودند و حرمت اسلام، حرم امامت، هجرت، خلافت و صحبت- صحابه رسول خدا بودن- و سابقه را زیر پا گذاشتند قصاص گرفته شود، امری درست است و علی هم هرگز در این مورد و در برائت و بیزاری جستن از این قاتلان و اوباش با آنان مخالف نبود، لکن تعداد این اوباش بسیار زیاد بود و از علی اطاعت نمی‏بردند و کاری که در توان علی نباشد از ذمه او ساقط است، چنان که اگر مسلمانی قادر به انجام نماز و روزه و حج نباشد انجام آنها از ذمه وی ساقط می‏شود و بین این دو فرقی وجود ندارد. خداوند متعال میفرماید:

 (خداوند به هيچ كس جز به‏اندازه توانائيش تكليف نمي‌كند) البقرة: ٢٨٦

 

رسول خدا می‏فرمایند: اگر شما را به چیزی امر کردم به قدر توان خود از آن انجام دهید.[25] اگر معاویه با علی بیعت میکرد بدین ترتیب علی تقویت می‏شود و میتوانست حق را از قاتلان عثمان بگیرد. پس اختلاف علی را تضعیف کرد و او نتوانست حق را بر آنان جاری گرداند و اگر چنین نمیشد حق را بر آنان جاری میکرد، آن چنان که حق را بر قاتلان عبدالله بن خباب جاری گرداند، [26] زیرا وی بر مطالبه قاتلان وی توانا بود.[27]

ابن العربی دیدگاه علی بن أبی طالب را چنین بیان می‏کند: علی میگوید: نمی‏گذارم کسی که از فردی شکایت دارد حق خود را از او بگیرد مگر آنگاه که قاضی به نفع وی حکم داده باشد.[28] سپس ادامه می‏دهد: اینکه در میان آنان جنگی روی داد قطعاً معلوم و مبرهن است. هم چنین اینکه بهاین سبب بوده است، یعنی به سبب اختلاف در مورد قصاص از قاتلان عثمان بوده است، امری روشن می‏باشد، اما در این ماجرا حق با علی بود، زیرا کسی که خود خونخواهی می‏کند صحیح نیست قاضی جلسه رسیدگی به آن باشد و اگر خواهان تهمتی نسبت به قاضی داشت، این موجب خروج خواهان بر قاضی نمیشود، بلکه حق را در نزد او و در محکمه او مطالبه می‏کند. پس اگر برای وی حکمی‏داد که می‏پذیرد و اگر حکمی‏نداد ساکت مانده و صبر می‏کند، زیرا چه بسیارند حقهایی که خداوند متعال در مورد آنها حکم می‏دهد و- آنگاه که با علی بیعت شد- و ولی عثمان نزد علی حاضر میشد و می‏گفت: هزار نفر بر خلیفه هجوم بردند و او را به قتل رساندند و آنها افرادی معلوم و مشخص هستند، علی چه چیزی می‏گفت؟ آیا غیر از این را به وی می‏گفت: ادعایت را ثابت کن و حق خودت را بگیر و این در یک روز قابل اثبات بود، مگر اینکه قاتلان عثمان ثابت میکردند که عثمان مستحق قتل بوده است. ای مسلمانان به خدا قسم همه می‏دانید که ظلمی‏علیه عثمان ثابت نمیشد و در آن هنگام فرصت و شرایط برای طلب حق بهتر و رسیدن به هدف آسان تر بود.[29]

علی امام بود و هر کس بر او خروج کرد باغی است و جنگ با وی تا وقتی که به اطاعت برگردد واجب می‏باشد و بدون شک این سخن که علی در جواب مردم شام گفت که ابتدا بیعت کنند و سپس خواهان اجرای قصاص بر قاتلان عثمان شوند، سخنی صحیح و درست بود، زیرا اگر وی قبل از اینکه با وی بیعت میشد و کار در دست او قرار می‏گرفت از قاتلان عثمان قصاص می‏گرفت، قبائل آن قاتلان به هواخواهی آن افراد بر میخواستند و جنگ سومی‏درمی‏گرفت. پس علی منتظر این بود که ابتدا زمام امور را بدست بگیرد و سپس علیه آن جانیان طرح دعوا شود و سپس در مورد آنان قضاوتی از روی حق انجام دهد.[30]

فقهای حجاز و عراق (یعنی علمای حدیث و موافقان آنان) و از جمله امامان مالک و شافعی و ابوحنیفه و اوزاعی و جمهور متکلمین معتقدند که علی در جنگ خود با اهل صفین- و نیز اهل جمل- بر حق بود. نیز می‏گویند: کسانی که با علی جنگیدند باغی بودند و به او ظلم کردند، اما نمیتوان آنان را به خاطر این بغی، کافر دانست.[31]

ابن تیمیه رأی علی را این چنین خلاصه می‏کند: او معتقد بود که بر معاویه و یاران وی واجب است که از وی اطاعت کنند و با او بیعت نمایند و آنان خارج از اطاعت وی بوده و از ادای این واجب امتناع می‏ورزند و آنان دارای قدرت هستند. پس علی بهاین رأی و نتیجه رسید که با آنان بجنگد تا این واجب را ادا نمایند و از او اطاعت ببرند و مردم متحد شوند.[32]

همانا تأخير علي رضي الله عنه از اقامت حد شرعي و قصاص قاتلان عثمان به خاطر ضرورت بود و برای ایشان کاملا واضح و تمام شده بود که باید قصاص انجام بگیرد، هنگامی که علی رضی الله عنه از مدینه به عراق رفت تا به شام نزدیک باشد تا به شام نزدیک باشد و قاتلان عثمان که در لشکر وی حضور داشتند و تعدادشان بسیار زیاد بود- خصوصاً از اهالی کوفه و بصره- در زیر سایه قدرت و فخرفروشی قبائل خود همراه با وی به عراق منتقل شدند. علی بر این باور بود که اجرای قصاص در مورد قاتلان عثمان در مقابل وی دری را خواهد گشود که چه بسا بعداً نتواند آن را ببندد. صحابی بزرگوار قعقاع بن عمرو تمیمی ‏به این حقیقت پیßبرد و در مورد آن با ام المؤمنین عائشه و طلحه و زبیر صحبت کرد و آنان هم به آن اقرار کردند و علی را معذور دانستند و در مورد موضع و رأی استوار وی، یعنی دفع نزدیک ترین مفسده و ارتکاب کوچک ترین ضرر با او هم سخن شدند. سیاست حکیمانه مقتضی همان چیزی بود که علی بن أبی طالب اظهار می‏داشت و آن اینکه صبر و تحمل شود و عجله به خرج داده نشود، زیرا این کار به اتحاد موضع و سخن برای گرفتن موضعی واحد و رویارویی با آن مبارزه طلبیßای نیازداشت که مرکز خلافت را تهدید میکرد، اما اختلاف نظر مرکز جدید خلافت را ضعیف کرده و همه آرزوها در مورد اجرای قصاص بر قاتلان عثمان را بر باد داده بود.[33]

دلایلی قوی وجود دارند که بیان گر این امر می‏باشند که علی نسبت به طلحه و زبیر و معاویه بیشتر بر حق بود، این دلایل عبارتند از:

بخاری از ابوسعید خدری از رسول خدا روایت کرده که فرمود: افسوس برای عمار! او توسط گروهی باغی به قتل می‏رسد.[34] ابن حجر میگوید: در این حدیث یکی از نشانهßهای نبوت وجوددارد و فضیلتی آشکار برای علی و عمار است و پاسخی به ناصبیانی است که اظهار می‏دارند علی در جنگهای خود برحق نبود.[35] امام نووی میگوید روایات وارده از رسول خدا به صورت صریح بیان گر این نکته می‏باشند که علی بر حق بود و یاران معاویه باغی و دارای تأویل هستند. نیز بر این نکته تصریح دارند که دو طرف درگیر مؤمن بوده و به خاطر این جنگ از ایمان خارج نشده و فاسق نمی‏شوند.[36]

2- در حدیث صحیحی که امام مسلم از ابوسعید خدری روایت کرده است آمده است: رسول خدا از قومی‏سخن گفتند که در میان امت وی می‏باشند که بدانگاه که مردم دچار تفرقه می‏شوند آنان خروج میکنند و سرهایشان را تراشیده‏اند- یعنی خوارج- و در مورد آنان فرمود: آنان بدترین مخلوقات هستند و نزدیک ترین گروه به حق از میان آن دو، آنان را به قتل می‏رسانند.[37] در روایت دیگری آمده است: در هنگام تفرقهای که در میان مردم روی می‏دهد خروج میکنند و نزدیک ترین گروه به حق از میان آن دو، آنان را به قتل می‏رسانند.[38]

این حدیث دلالت آشکاری بر این نکته دارد که علی نسبت به مخالفان خود در جمل و صفین، به حق نزدیک تر بوده است.


 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

-----------------------------------------------

[1]- تاریخ طبری5/460.

[2]- صحیح البخاری، شماره4141.

[3]- حقبة من التاریخ، ص102.

[4]- تحقیق مواقف الصحابة2/156.

[5]- احکام القرآن، ابن عربی2/1718.

[6]- شرح الطحاویة، ص546.

[7]- العقیدة فی أهل البیت بین الإفراط و التفریط، ص229.

[8]- المستدرک3/103.

[9]- منهاج السنة4/406.

[10]- البدایة و النهایة7/202. سند آن حسن است.

[11]- المستدرک3/95. حدیث صحیح بر شرط شیخین است، اما مسلم و بخاری آن را تخریج نکردهاند.

[12]- فضائل الصحابة1/555شماره733. سند آن صحیح است.

[13]- الطبقات الکبری3/82؛ البدایة و النهایة7/202.

[14]- الریاض النضرة، ص543.

[15]- صفة الصفوة1/306.

[16]- فضائل الصحابة1/559-660. سند آن صحیح لغیره است، شماره379.

[17]- المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم5/61.

[18]- البدایة و النهایة7/193.

[19]- تاریخ طبری؛ تحقیق مواقف الصحابة2/158.

[20]- تاریخ طبری5/470.

[21]- إفادة الأخبار، تبانی2/52 به نقل از تحقیق مواقف الصحابة2/159.

[22]- تاریخ طبری5/525.

[23]- همان.

[24]- التمهید، باقلانی، ص231؛ تحقیق مواقف الصحابة2/159.

[25]- صحیح البخاری8/142.

[26]- خوارج وی را کشته بودند. إن شاء الله در مورد وی بحث خواهد شد.

[27]- الفصل فی الملل و النحل4/162.

[28]- العواصم من القواصم، ص163.

[29]- تحقیق مواقف الصحابة2/161.

[30]- احکام القرآن، ابن العربی؛ تحقیق مواقف الصحابة2/161.

[31]- أعلام النصر المبین، ابن دحیة؛ تحقیق مواقف الصحابة2/162.

[32]- مجموع الفتاوی72/350.

[33]- تحقیق مواقف الصحابة2/163.

[34]- صحیح البخاری3/207.

[35]- فتح الباری1/542.

[36]- شرح نووی بر صحیح مسلم7/168.

[37]- صحیح مسلم، شماره1065.

[38]- همان21/746.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

«خَيْرُ أُمَّتِي قَرْنِي ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ …» [متفق عليه]. 
بهترين مردمان، مردم قرن من است، سپس مردمي كه بعد از قرن من مى آيد، سپس مردمي كه بعد از قرن دوم مى‌آيد (سه قرن پس از پيامبر)

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان