سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

13 آذر 1403 01/06/1446 2024 Dec 03

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7339739
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 327   تعداد بازدید: 2811 تاریخ اضافه: 2010-03-26

داستان درخواست كاغذ از سوی ‎پیامبر صلی الله علیه وسلم تا چيزي بنويسد (قرطاس)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در صحيحين و ديگر كتابهای حدیث با روايت ابن عباس ثابت است که: وقتي رسولالله صلی الله علیه وسلم  بيمار شد، در حالي كه برخي از صحابه در خانه‌ ايشان بودند فرمود: «هلموا أكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده»: (بياييد براي شما كاغذي بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد). برخي گفتند: رسولالله صلی الله علیه وسلم  از درد بیماریش رنج می‌برد و در فشار است، قرآن در ميان شماست و براي ما كافي است، سپس دچار اختلاف و جر و بحث شدند، برخي گفتند: كاغذ بياوريد تا بنويسد كه گمراه نشويد، برخي چيز ديگری مي‌گفتند و سر و صدا بلند شد، پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: «برخيزيد».

عبدالله می‌گويد: ابن عباس مي‌گفت: مصيبت عظيمی‌ بود كه‌ دچار اختلاف شدند و نگذاشتند رسولالله صلی الله علیه وسلم  كاغذي بنويسد. در روايت ديگري از ابن عباس است كه گفت: روز پنج شنبه! تو چه می‌داني كه روز پنج شنبه چه روزي بود؟! آن روزي كه درد به رسولالله صلی الله علیه وسلم  فشار آورد و گفت: «كاغذي بياوريد كه برايتان چيزي بنويسم تا بعد از آن هرگز گمراه نشويد»، بعد نزاع و جر و بحث كردند و نزاع در حضور هيچ پيامبري شايسته نيست، گفتند: او را چه شده؟ آيا هذيان مي‌گويد؟ خوب دقّت كنيد كه چه مي‌گويد، از او بپرسيد؟ در همين ترديد بودند كه فرمود: « مرا به حال خود بگذاريد كه ‌آن (حالي كه دارم) برايم از آنچه مرا بدان فرا می‌خوانید بهتر است». بعد آنها را به سه چيز سفارش كرد: فرمود: «مشركان را از جزيره‌ی عرب بيرون كنيد، به هيئت‌هاي مهمان همان پاداشي كه من مي‌دادم بدهيد» و سكوت كرد و سومی‌ را نگفت‌ يا گفت و (راوی) فراموش كرد.[1]

در اين روايت وتمام روايات صحيح هيچ ايرادي بر اصحاب رسولالله صلی الله علیه وسلم  وارد نيست و آنچه روافض به عنوان طعنه ذكر می‌كنند، آشكارا باطل و بي‌اساس است، علما به شبهاتشان در گذشته پاسخ داده‌اند و ادعاهايشان را رد كرده‌اند:

1- اختلاف صحابه ثابت است و ثابت است که علّت اختلاف نظر صحابه و جر و بحث آنان، در فهم سخن و منظور پیامبر صلی الله علیه وسلم  بود نه اینکه قصد نافرماني داشته باشند. قرطبي صاحب کتاب «المفهم» مي‌گوید: سبب اختلاف در اجتهاد جايز و هدف و قصد درست بود و به هر مجتهد پاداش داده خواهد شد و ‌يا نظريه‌ي ‌يكي از دو طرف بر حق است و طرف ديگر گنه كار نخواهد بود، حتّي آن طور كه در علم اصول مقرر است، مأجور خواهد بود.[2] سپس مي‌گويد: پيامبر آنان را مذمّت و سرزنش نكرد، بلكه به همه گفت: «مرا به حال خودم بگذاريد، برايم بهتر است».[3] شبيه‌اين ماجرا در روز احزاب اتفاق افتاد، آنجا كه پیامبر صلی الله علیه وسلم  پس از جنگ به اصحاب گفت: «لا‌يصلينّ أحد العصر إلا في بني قریظة»[4]: (كسي از شما نماز عصر را نخواند مگر در بني قريظه). برخي گفتند: اگر نماز نخوانيم وقت نماز عصر از دست می‌رود، به همين استدلال نرسيده به بني قريظه نماز عصر را خواندند. برخي گفتند: نماز نمي‌خوانيم مگر در همان جايي كه رسولالله صلی الله علیه وسلم  دستور داده‌است؛ ولی پیامبر صلی الله علیه وسلم  هيچ‌يك از دو گروه را ملامت نكرد.[5]

2- ادعای شیعه مبنی بر اینکه مي‌گويند، اختلاف صحابه موجب شد پیامبر صلی الله علیه وسلم  آن كاغذ را ننويسد و امّت از عصمت محروم شود، باطل است، چون معناي اين ادعا آن است كه رسولالله صلی الله علیه وسلم  در ابلاغ امري كه موجب حفاظت امّت از گمراهي مي‌شد، كوتاهي كرده ‌است و حكم پروردگار را فقط به خاطر اختلاف نظر صحابه ‌ابلاغ نكرد و از دنيا رفته ‌است، اين ادعا با امر پروردگار كه خطاب به پيامبر مي‌فرمايد:

 

« يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»  (مائده/67).

اي فرستاده (خدا، محمّد مصطفي! ) هر آنچه‌از سوي پروردگارت بر تو نازل شده ‌است (به تمام و كمال و بدون هيچ گونه خوف و هراسي، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت كن)، اگر چنين نكني، رسالت خدا را (به مردم) نرسانده‌اي (و ايشان را بدان فرا نخوانده‌اي. چرا كه تبليغ جميع اوامر و احكام بر عهده تو است و كتمان جزء از جانب تو، كتمان كلّ بشمار است). خداوند تو را از (خطرات احتمالي كافران و اذيّت و آزار) مردمان محفوظ مي‌دارد.

 

ادعای شیعه با این آیه مخالف است و رسولالله صلی الله علیه وسلم  به گواهي و تأييد پروردگارش از اين اتهام پاك و مبرا است كه درباره‌ي ايشان می‌فرمايد:

 

« لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ » (توبه/128).

بيگمان پيغمبري (محمّد نام)، از خود شما (انسآنها) به سويتان آمده ‌است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصيبتي كه به شما برسد، بر او سخت و گران مي‌آيد. به شما عشق مي‌ورزد و اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان داراي محبّت و لطف فراوان و بسيار مهربان است.

خداوند متعال در اين آيه، پیامبر صلی الله علیه وسلم  را به حریص بودن بر هدايت امتش توصیف فرموده، به طوری که مي‌خواهد نفع دنيوي و اخروي به ‌امتش برسد.[6]

وقتي که ‌اين قضيه نزد عام و خاص واضح و روشن است، هر كسي ذره‌اي ايمان داشته باشد، شك نمي‌كند كه پیامبرص تمام احكام و دستورات خداوند را ابلاغ کرده و بر ابلاغ آنها به ‌امّت خود حريصتر بوده ‌است، همانگونه که ‌از جهاد و جان فدايي‌هايي كه براي هدايت مردم كرده و به صورت متواتر ثابت است و سخنان و اخباري كه‌ از ايشان روايت است، ما را به ‌اين ‌يقين قطعي مي‌رساند كه رسولالله صلی الله علیه وسلم  در ابلاغ دستورات خداوند كوتاهي نكرده ‌است و اگر آنطور كه ‌ادعا مي‌كنند، اين نوشته ‌يا كاغذ آن قدر مهم بود كه ‌امّت را از گمراهي و اختلاف تا قيامت مصون نگه مي‌داشت، نه دین و نه عقل تأخير آن را تا آن وقت نامناسب جايز نمی‌داند و هيچ عقل سالمی‌اين را نمي‌پذيرد، حتّي اگر تا آن وقت به تأخير مي‌افتاد باز هم به خاطر اختلاف صحابه آن راترك نمي‌كردند.[7] و به هيچ عنوان نمي‌توان تصور كرد كه رسولالله صلی الله علیه وسلم  امر پروردگارش را ترك كند و ناگفته بگذارد.

حتّي اگر فرض كنيم پیامبر صلی الله علیه وسلم  آن را تا آن وقت به تأخير انداخته و به خاطر اختلاف صحابه و مصلحتي كه به نظرش رسيد، باز هم به تأخير افتاد، چه عاملي موجب شد كه بعداً آن را ننوشت، حال آنکه به صحّت ثابت است كه چند روز بعد از آن زنده بود و طبق روايات أنس كه در صحيحين آمده در روز دوشنبه وفات یافت[8]، حادثه‌ی اختلاف صحابه به ‌اتفاق شيعه و سنّي در روز پنج شنبه بوده ‌است[9] و به اتفاق اهل سنت و روافض رسولالله صلی الله علیه وسلم  آن كاغذ را ننوشت تا از دنيا رفت، بنابراین به خوبي روشن مي‌شود كه ‌آن از امور دين نبوده که پيامبر مأمور به ‌ابلاغ آن باشد و طبق آيات قرآن خداوند دينش را كامل كرده ‌است و تمام نيازهاي امّت بيان شده و آيات مذكور در «حجة الوداع» نازل شده بود، خداوند متعال در روزهای پایانی این حج چنين نازل فرمود:

« الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»

(مائده/3).

امروز (احكام) دين شما را برايتان كامل كردم و (با عزّت بخشيدن به شما و استوار داشتن گامهايتان) نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين خداپسند براي شما برگزيدم.

ابن تيميه مي‌گويد: آن چه رسول خدا مي‌خواست بنويسد از مواردي نبود كه خداوند نوشتن‌ يا ابلاغ آن را در آن وقت بر پیامبر صلی الله علیه وسلم  واجب كرده باشد، چرا كه ‌اگر چنين مي‌بود بدون ترديد پیامبر صلی الله علیه وسلم  امر خداوند را ترك نمي‌كرد، البته مصلحتي بوده كه براي دفع اختلاف در مورد جانشيني ابوبكر مي‌خواست بنويسد، امّا بعد از آن متوجّه شد اختلاف امري اجتناب ناپذير است و قطعاً واقع خواهد شد[10]، به همين دليل آنرا ننوشت. در جايي ديگر مي‌گويد: داستان نامه‌اي كه می‌خواست بنويسد در روايات صحيحين توضيح داده شده و از عايشه روايت است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم  فرمود: «ادعی ل اباک و أخاک حتّی اأکتب کتاباً، فإنّی أخاف أن‌يتمني متمن و‌يقول قائل: أنا اولي، و‌يأبي الله و المومنون إلا أبابكر» [11]: (اي عائشه پدر و برادرت را برايم صدا کن تا نامه‌اي بنويسم كه بيم آن دارم آرزو كننده‌اي آرزو كند و‌ يا كسي بگويد: من به خلافت سزاوارترم، در حالي كه خداوند و مؤمنان كسي را نمي‌پذيرند به جز ابوبكر).

تا جایي كه بعد از ذكر روايت می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه وسلم  قصد كرد همان نامه‌اي را كه عائشه ‌يادآور شده ‌است بنويسيد، امّا وقتي متوجّه شد اختلاف اجتناب ناپذير است، يقين كرد كه با نوشتن نامه هم اختلاف بر طرف نمي‌شود و خداوند مسلمانان را بر هر چه ‌اراده كرده ‌است جمع خواهد نمود، به همين دليل فرمود: «ويأبي الله و المومنون ألا ابابكر» [12] (خداوند و مؤمنان كسي جز ابوبكر را قبول نمي‌كنند. امّا اين كه در روايت آمده: «لن تصلوا بعدي» دهلوي در توضيح آن مي‌گويد: گفته‌اند: اگر مسأله مربوط به امور ديني نبود، چرا فرمود: تا هرگز بعد از آن گمراه نشويد؟ جواب اين است كه واژه‌ی «ضلال» مفاهيم مختلف دارد كه در اينجا منظور عدم خطر در تدبير امور مملكت داري است و اين كه مشركان را از جزيره‌العرب بيرون كنند و به هيئت‌هاي مهمان به همان صورتي كه پيامبر پاداش مي‌داد پاداش بدهند، سپاه‌اسامه را براي انجام مأموريت بفرستند تا در انجام موارد فوق بعد از پیامبر منحرف نشوند، منظور اين بوده نه ‌انحراف از دين. ابوبكر بعد از پيامبر موارد فوق را به مرحله‌ی اجرا گذاشت.[13]

3- ابن تيميه درباره‌ي اين سخن ابن عباس: «مصيبت بزرگي بود كه نگذاشتند رسول خدا صلی الله علیه وسلم  آن نامه را بنويسند» [14]مي‌گويد: آري اينكه مانع نوشتن آن نامه شدند، مصيبت بزرگي بود و مصداق آن مصيبت، كساني هستند كه در حقّانيت خلافت ابوبكر شك دارند و ديگر اينكه خليفه بر حق كيست؟ بر هر كس پوشيده مانده، برايش مصيبت بزرگي است، چون اگر نامه‌اي نوشته مي‌شد شک و تردید بر طرف می‌گردید، امّا براي کسانی كه معتقدند خلافت ابوبكر حق است، هيچ مصيبتي نيست.[15] و اين حقيقت زماني بيشتر روشن مي‌شود كه توضيحات ابن عباس در اين باره را بعد از به وجود آمدن فرقه‌هاي هواپرست مانند: خوارج و روافض مورد تأمل قرار دهيم و ابن تيميه [16]و ابن حجر [17] اين توضيحات را نقل كرده‌اند.

4- اما ادعای آنها مبنی براینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم  مي‌خواست در آن كاغذ موضوع خلافت و جانشيني علي را بنويسد، همانگونه که برخي از روافض بر اين باورند كه قضيه نوشتن كاغذ هيچ تفسير معقول ديگري جز اين ندارد، در حقيقت اين ادعا باطل است و هيچ اساسي ندارد. ابن تيميه مي‌گويد: آناني كه معتقدند پیامبر صلی الله علیه وسلم  قصد داشت در آن كاغذ بنويسد: علي بعد از من خليفه‌است، به ‌اتفاق اهل سنّت گمراه هستند، چون به اعتقاد اهل سنّت ابوبكر بعد از پيامبر از تمام مسلمانان برتر و به خلافت شايسته‌تر بوده‌ است، امّا كساني كه معتقدند علي رضی الله عنه  به خلافت شايسته‌تر بوده‌ است، چون ادعا می‌کنند که قبلاً پیامبرص با نصّ صریح و آشکار جانشینی علی را اعلام کرده، دوباره ‌ادعای آنها مبنی بر اینکه می‌خواست در آن کاغذ در مورد جانشینی علی بنویسد، باطل است، چون نيازي به نوشتن آن كاغذ نبود كه قبل از اين با نصي آشكار و معروف علي را به خلافت تعيين كرده بود.[18]

امّا اينكه سيّدنا عمر رضی الله عنه  را مورد طعنه قرار مي‌دهند و مي‌گويند: ايشان رسولالله صلی الله علیه وسلم  را متهم به هذيان گويي كرد و گفت: «انه‌يهجر»: (هذيان مي‌گويد) و به درخواست پیامبر صلی الله علیه وسلم  توجّه نكرد و گفت: «حسبنا كتاب الله»: (کتاب خدا برایتان کافی است) در پاسخ مي‌گوييم: اوّل اينكه سيّدنا عمر رضی الله عنه  را متهم كرده‌اند كه گفته: پیامبر صلی الله علیه وسلم  هذيان مي‌گويد، اين ادعا باطل است، چون لفظ «أهجر» كه به معناي هذيان است، اصلاً از سيّدنا عمر ثابت نشده که گفته باشد، بلكه كسي ديگر از حاضران در جلسه‌ آن را گفته و رواياتي كه در صحيحين آمده هيچ فردي را مشخص نكرده، فقط در اين روايت آمده: «فقالوا: ماشآنهاهجر ».[19] به همين صورت با صيغه‌ی جمع آمده نه مفرد، به همين دليل علماء و صاحب نظران نپذيرفته‌اند كه ‌اين سخن را سيّدنا عمر گفته باشد؛ ابن حجر می‌گويد: چنان به نظر می‌رسد كه ‌احتمال سوم قرطبي كه مي‌گويد: احتمالاً‌ يكي از تازه مسلمانهايي كه در جلسه حضور داشت اين حرف را زده باشد، درست است. در آن زمان معمول بود بر هر كس درد فشار مي‌آورد، حرفهايش را نمي‌نوشتند و به جاي نوشتن حرفها به خود بيمار بيشتر توجّه مي‌كردند.

دهلوي مي‌گويد: از كجا ثابت است كه گوينده‌ اين خبر عمر رضی الله عنه  بوده، در حالي كه ‌اكثر روايات با صيغه جمع آمده ‌است.[20] ثابت و صحيح همان است كه با لفظ سؤالي آمده «أهجر»: (آيا هذيان مي‌گويد) بر خلاف برخي ديگر از روايات است كه با الفاظ «هجر، ‌يهجر» اين روايت و ديگر روايات به جز همان روايتي كه به صورت سؤالي آمده ‌از نظر محدثان و محققان و شارحان حديث از جمله قاضي عياض، [21] قرطبي، [22] نووي[23] و ابن حجر[24] مرجوح و غير صحيح است. همه ‌اين بزرگواران تصريح كرده‌اند كه ‌اين عبارت به صورت استفهام انكاري در پاسخ كسي بوده كه مي‌گفت: ننويسيد.[25]

قرطبي بعد از اينكه دلایل عصمت پيامبر از خطا در ابلاغ در تمام حالات را ذكر كرده، مي‌گويد: اين حقيقت در نزد تمام صحابه به صورت اصلي مسلّم ثابت بوده، بنابراين محال است که‌اين گفته ‌آنها: «أهجر» از روي شك و ترديد در زمان بيماري پیامبرص بوده باشد، فقط آن سخن را برخي به صورت انكار، خطاب به كسي‌ يا كساني گفتند كه در آوردن چرم و دوات براي نوشتن توقف كردند، گويا به كسي كه در آوردن قلم و كاغذ تأخير مي‌كرد، مي‌گفتند: چگونه توقف مي‌كني؟ آيا گمان مي‌كني هذيان مي‌گويد؟ توقف نكن، زود باش چون او فقط حق مي‌گويد نه هذيان! [26] از قرينه كلام به وضوح فهميده مي‌شود كه صحابه هذيان گويي را از پيامبر مطلقاً نفي مي‌كنند و آنها اين جمله را به صورت استفهام گفتند و هر كس - حتّي مخالفان - همه روايت صحيح را مورد تأمل قرار دهد، هرگز نمی‌تواند در اين حقيقت شك كند، با اين توضيح باطل و بی‌اساس بودن ادعاي روافض آشكار مي‌شود.[27]

6-اما ادعای آنها مبنی بر اینکه سيّدنا عمر با رسولالله صلی الله علیه وسلم  مخالفت كرد و گفت: كتاب خدا در نزد شماست و براي ما كافي است و از سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم  كه مي‌خواست نوشته‌اي به جاي گذارد، اطاعت نکرد؛ جواب اين شبهه بي‌اساس اين است كه عمر بن خطّاب و ديگر اصحابی که با ايشان هم‌رأی بودند، اینگونه فهميده بودند كه فرموده‌ی پیامبر صلی الله علیه وسلم  از باب ارشاد به ‌اصلح بوده ‌است و علماء و صاحب نظراني مانند: قاضي عياض، [28] قرطبي، [29] نووی [30]و ابن حجر[31]به ‌اين واقعيت اشاره كرده‌اند.

وآنگهي بعد از آن صحت اجتهاد عمر رضی الله عنه  به ‌اثبات رسيد، چون رسولالله صلی الله علیه وسلم  نوشتن آن را رها كرد و اگر واجب مي‌بود، قطعاً رسولالله صلی الله علیه وسلم  نوشتن آن را به خاطر اختلافشان ترك نميكرد، چون ايشان هيچ امري را كه مأمور به تبليغ آن بوده باشد، به خاطر مخالفت مخالفان ترك نكرده، لذا اين ‌يكي ديگر از موافقات عمر  رضی الله عنه  (مواردي كه حكم شريعت مطابق نظر عمر  رضی الله عنه  بود) به حساب مي‌آيد و اين كه گفته ‌است: كتاب خدا براي ما كافي است، ردّي است بر حرف كسي كه با سيّدنا عمر منازعه مي‌كند، نه سخن و امر پيامبر ص. اين سخن از آن قسمت سخن ايشان كه گفته‌ است: كتاب خدا در اختیار شماست، به خوبي روشن است، چون مورد خطاب جمع است و آن جمع مخالفان نظريه عمر بودند، از آنجايي كه عمر رضی الله عنه  فردي دورانديش، با بصيرت، داراي نظريه‌اي محكم و استوار بوده، متوجّه شده بود كه ننوشتن آن بهتر است و اين را بعد از آن گفت كه متوجّه شده بود كه ‌امر بر وجوب نيست و اين سخن او براي مصلحتي شرعي رايج بوده كه علماء در توجيه‌ آن سخناني گفته‌اند، از جمله: دلسوزي نسبت به پیامبر صلی الله علیه وسلم  چون عليرغم شدّت بيماري، نوشتن مطالب براي ايشان مشكل بود و دليل اين مدعا آن است كه مي‌گويد: درد بر رسولالله صلی الله علیه وسلم  غلبه كرده‌است، به همين علّت ناپسند دانست كه رسول خدا صلی الله علیه وسلم  در آن حالت سخت به تكليف و مشقّت بيفتد.[32] و اين در حالي بود كه همه‌ي آنان مي‌دانستند خداوند متعال در قرآن فرموده‌است:

 

« مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ » (انعام/38)

در كتاب هيچ چيز را فروگذار نكرده‌ايم (و همه‌چيز را ضبط و به همه چيز پرداخته‌ايم.)

 

خداوند متعال مي‌فرمايد:

« وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ»

(نحل /89)

و ما اين كتاب (آسماني) را بر تو نازل كرده‌ايم كه بيانگر همه‌چيز (امور دين مورد نياز مردم) و وسيله هدايت و مايه رحمت و مژده‌رسان مسلمانان (به نعمت جاويدان ‌يزدان) است.

امام نووی فرموده: در مورد اين سخن سيّدنا عمر تمام علماء و شارحان حديث اتفاق نظر دارند كه ‌از نشانه‌هاي درك بالا، فضايل و دقّت و راي او بوده ‌است.[33] در هر حال موضعگيري سيّدنا عمر در نوشتن آن كاغذ، اجتهاد وي به شمار مي‌آيد و مجتهد در دين معذور و در حال مأجور است، به دليل اينكه رسولالله صلی الله علیه وسلم  مي‌فرمايد: «إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم اصاب فله ‌اجران و إذا حكم فاجتهد ثم اخطأ فله‌اجر»[34]: (هرگاه حاكم، حكمی‌نمود و در صدور حكمش اجتهاد كرد و خطا رفت به ‌او‌ يك پاداش داده خواهد شد). اگر چنين نيست چرا رسولالله صلی الله علیه وسلم  عمر را که در حضورش اجتهاد كرد، گنه كار ندانست و مذمّت نكرد و حتي طبق خواسته‌ي عمر چيزي ننوشت. اين گونه باطل بودن طعنه‌ي طعنه زنندگان به ‌اصحاب، در اين حادثه ‌آشكار مي‌گردد و پرده ‌از بي‌ارزش بودن ادعايشان برداشته مي‌شود[35].

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع:کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


 

 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

----------------------------------------------------------

[1]- المفهم لما أشكل، تلخيص کتاب مسلم 4/559.

[2]- المفهم لما أشكل، تلخيص كتاب مسلم 4/559.

[3]- بخاري، ش/4431.

[4]- بخاري، ش/4119

[5]- المفهم 4/559.

[6]- تفسير ابن كثير 2/404.

[7]- مختصر التحفة الاثني عشريه/251، الانتصار للصحب و الآل/288-229.

[8]- بخاري، ش /4448، مسلم، ش/419.

[9]- الانتصار للصحب و الآل /229.

[10]- منهاج السنة 6/316.

[11]- مسلم، ش/2387.

[12]- منهاج السنة 6/23، 25.

[13]- مختصر التحفة اثني عشريه/251.

[14] بخاري، ش/4432.

[15]- منهاج السنة 6 /25.

[16]- منهاج السنة 6/316.

[17]- فتح الباري 1/209.

[18]- منهاج السنة 6/25، الانتصار و الآل /281-282-283.

[19]- بخاري، ش/4431.

[20]- مختصر التحفه‌الأثني عشريه /250.

[21]- الشفاء، 2/886

[22]- المفهم، 4/559.

[23]- شرح صحيح مسلم، 11/93.

[24]- فتح الباري، 8/133.

[25]- الانتصار للصحب و الآل /228.

[26]- المفهم، 4/559.

[27]- الانتصار للصحب و الآل/، 28 و اين منبع از بهترين كتابهايي است كه در شبهات مطالعه كردم.

[28]- الشفاء، 2/887.

[29]- المفهم(2/559).

[30]- شرح مسلم، 11/91.

[31]- فتح الباري، 1/209.

[32]- الشفاء، 2/888

[33]- شرح نووي بر مسلم 11/9، الانتصار للصحب و الآل /389-290 تا 292

[34]- بخاري، /7352.

[35]- الانتصار للصحب و الآل /294-295

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان