علي در جنگ احزاب
بسم الله الرحمن الرحیم
موضع امير مؤمنان علي در جنگ احزاب، موضعگيري قهرمانانه شگفتانگيزي است كه از ميزان عمق عقيدهاي راسخ كه در دل اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم جاي گرفته بود حكايت داشت، عقيدهاي كه به سوي آن دعوت ميکردند و آماده بودند در راه دفاع از آن بميرند و از تمام كساني كه مخالف آن عقيده بودند، بيزار و متنفّر بودند.
ابن اسحاق ميگويد: علي پس از آنكه گروهي از مشركين وارد يكي از گذرگاههای تنگ خندق شدند، با تعدادي از مسلمانان رفتند و آن شکاف را گرفتند. قهرمانان مشرك آهنگ (قصد) آنان كردند و جنگجوي معروف قريش عمرو بن عبدود بود كه در جنگ بدر آنقدر مقاومت كرده بود كه از شدّت زخمهایش زمينگير شده بود و به همين علّت در جنگ اُحد شرکت نکرد، با نشانه و علامت خاصي بيرون آمد كه موقعيتش را بدانند، آنگاه كه با اسب همراه جمعی از لشکریانش در برابر آنها ايستاد، گفت: چه كسي با من ميجنگد. علي بيرون آمد و گفت: اي عمرو! تو با خداوند عهد كرده بودي كه هر گاه كسي از مردان قريش تو را به يكي از دو خوبي دعوت كند قبول كني. عمرو گفت: آري همينطور است، علي گفت: من تو را به اطاعت الله و رسولش و اسلام دعوت ميکنم، گفت: به اين نيازي ندارم، علی گفت: حال كه چنين است، تو را به جنگ تن به تن دعوت ميکنم. در پاسخ گفت: برادر زاده چرا؟ سوگند به خدا دوست ندارم تو را بكشم، علي گفت: امّا من به خدا سوگند، دوست دارم تو را بكشم.
در این موقع عمرو به جوش آمد، از اسب پیاده شد و آن را زخمیکرد و بر پیشانی زد، سپس به علی روی آورد و به مبارزه پرداختند، سرانجام علی او را به هلاکت رساند و نیروهایشان شکست خورده عقب نشینی کردند و از اطراف خندق فرار کردند.[1]
ابن کثیر به نقل از بیهقی در کتاب «دلائل النبوّه» اشعاری را ذکر کرده که عمرو بن عبدود و علی رضی الله عنه در این جنگ سرودند، عمرو وقتی که برای مبارزه بیرون آمد، گفت:
و لقد بححْتُ من النداء لَجمعِهِم هل من مبارز؟
ووقفت إِذ جَبُنَ المشجَّع موق-ف القرن المن-اجز
و لذاك إن-ي لم أكُ-ن متسرع-ا قبل الهَزاهِ-زْ
إن الشج-اعة في الفتى والجود من خير الغرائِ-زْ
آنقدر جماعت آنها را صدا کردم که آیا کسی هست با من مبارزه کند تا صدایم گرفت،
بدانگاه که دلاور ترسو میشود، همچون قلهی کوه ایستادم.
از این رو من قبل از اینکه جنگ شدید به جوش آید شتابان نیستم.
واقعاً که شجاعت و دلاوری و سخاوت در جوانمرد غرایز نیکویی هستند.
چون علی رضی الله عنه برای مبارزه با عمرو بن عبدود بیرون آمد گفت:.
لا تَعْجَلنَّ فق-د أتاك مُجيبُ صَوتكَ غير ع-اجز
في ني--ة وبصي-رة والص-دق مَنْجَى كلِّ فائز
إني لأرجُو أن أقي-م علي-ك نائح-ة الجن-ائز
من ضربة نجلاء يبقى ذكره-ا عن-د الهزائ-ز
یعنی عجله نکن، که پاسخ دهنده ندای تو بدون عجز آمد.
نجات و برنده بودن هر کسی بستگی به نیّت و آگاهی و صداقت او دارد.
واقعاً امیدوارم که گریه و زاری را با زدن ضربه ای بر جنازهات به وجود بیاورم.
ضربه ی آنچنان وسیعی که در موقع جنگ شدید یادآوری شود.
و هنگامیکه علی عمرو بن عبدود را به هلاکت رسانید، گویند این شعر را سرود:
أعلىُّ تفتحم الفوارس هكذا عنىّ وعنهم أخروا أصح-ابي
اليوم يمنعني الف-رارَ حفيظتي ومُصَمَّم في الرأس ليس بنابي[2]
آیا علی اینگونه سلحشوران را خاموش میکند؟
یارانم را از من و از آنها دور کنید،
امروز کینهام نمیگذارد فرار کنم،
و در ژرفای وجودم اثر کرده.
همچنین در آن روز وقتی که از عکرمه از عمرو شکست خورد و نیزه خود را دور انداخت، حسّان بن ثابت هم گفت:
فرّ وألق-ى لن-ا رمح--ه لعلَّكَ عَكْرمُ لم تفْعلِ
ووليت تعدو كعدو الظَّليم ما أنيحوّر عن المعدل
ولم تلوِ ظه-رك مستأنسًا كان قفاك قفا فَرْعَل
فرار کرد و نیزهاش را برای ما انداخت،
شاید ای عکرمه نمیجنگی
روی برگردانده و فرار میکنی
مانند دویدن و فرار شتر مرغ نر و دیگر بر نمیگردی،
و پشتت را راست نمیکنی و روی بر نمیگردانی
که چه کسی در اطرافت هست،
و پشتت مانند پشت گور خر کوچک است.
بعد از کشته شدن عمرو بن عبدود مشرکان کسی را نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرستادند تا لاشهی عمرو را با بیست هزار درهم از او خریداری کنند، ولی رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: لاشهاش را به آنها بدهید که هم لاشه و هم دیه و پولش خبیث است و پول را قبول نکرد.
این حادثه در شرایطی اتفاق افتاد که مسلمانان در زندگی بسیار سختی به سر میبردند، ولی با این وجود حلال حلال و حرام حرام است، این کجا و برخی از مسلمانان امروز کجا که تلاش میکنند به هر بهانهای که شده رباخواری و دیگر اموال حرام را برای خود توجیه کنند[3].
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع:کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام
IslamAge.Com
---------------------------------------------------
[1]- السیرة النبویة ابن هشام (3/248).
[2] البداية والنهاية (4/106).
[3]- معین السّیرة، شامی، ص 94
|