آغاز محاصره و موضع عثمان رضی الله عنه در مورد اقامه نماز به امامت رؤسای فتنه
بسم الله الرحمن الرحیم
روایات معتبر کیفیت دقیق آغاز محاصره خانه خلیفهس رابیان نکردهاند اما شاید بتوان با مطالعه حوادثی که خواهیم دید، تا حدودی به این مطلب دست یافت. در روایت نقل کردهاند که پس از بازگشت شورشیان به شهر، روزی عثمان رضی الله عنه در مسجد، مشغول ایراد خطبه بود که ناگهان مردی بنام اعین بن ضبعیه تمیمی سخنان او را قطع کرد و به او گفت: ای روباه پیر! دیگر دروغ گفتن بس است، عثمان گفت: این چه کسی بود؟ عرض کردند: اعین بود، فرمود: بلکه خودت این هستی، سپس مردم به سمت او حملهور شدند اما در این میان مردی از بنی لیث او را از میان جمعیت نجات داد و به خانه خود برد[1]. قبل از آغاز محاصره، عثمان میتوانست به مسجد برود و نماز گذارد و هر کس را که با او کاري میبود میتوانست نزد او برود اما با شروع ما جرای محاصره دیگر او نمیتوانست حتی برای ادای نمازهای پنجگانه نیز از خانه خود خارج شود[2]. در طول این مدت، یکی از سران فتنه، امامت جماعت مردم را بر عهده داشت. نقل میکنند که مردی بنام عبیدالله بن عدی بن خيار نزد عثمان آمد و به او گفت: که حاضر نیست پشت سر آن مرد نماز گذارد اما عثمان او را از این کار منع نمود و به او گفت: که نماز بهترین کارهاست و چون مردم کار نیکی انجام دادند، تو نیز در انجام آن کار نیک با ایشان سهیم باش اما اگر دست به انجام کار ناشایستی زدند، تو از آن اجتناب کن[3]. در روایاتی ضعیف چنین بیان شده است که غافقی بن حرب، امامت جماعت را عهدهدار بود[4]. واقدی نیز در روایتی که سند آن ضعیف میباشد ادعا میکند در طول محاصره بیت خلیفه، علی بن ابی طالبس، ابو ایوب انصاری را مأمور نمود تا امامت جماعت را به عهده بگیرد و خود نیز امامت نماز عید را عهدهدار شد[5]. اما این روایت علاوه بر ضعف سند روایت آن، با مشکلی دیگر نیز روبهروست و آن این است که اگر علیس و یا ابو ایوب انصاریس عهدهدار امر امامت جماعت مسجد بودند، عبیدالله بن عدی بن خیار، هرگز از حضور در نماز جماعت و اقامه نماز پشت سر آندو امتناع نمیکرد.[6]
مذاکرات عثمان رضی الله عنه با محاصرهکنندگان:
پس از اينكه معترضان، بیت عثمان رضی الله عنه را به محاصره خود در آوردند او را تهدید کردند که باید از مقام خود استعفا دهد و در صورت امتناع از این کار، آنان او را خواهند کشت[7]. اما عثمان به آنان پاسخ داد که او هرگز لباسی را که خداوند بر تن او کرده است از تن بیرون نخواهد آورد[8]. این کلام، یادآور همان سفارش رسول خدا صلی الله عليه وسلم به اوست که سالها پیش او را به صبر و مقاومت در برابر آن فتنه فراخوانده بود. در این میان، عدهای از صحابه چون مغیره بن اخنسس چنین دیدگاهی نداشتند و معتقد بودند که عثمان باید از مقام خود استعفا دهد تا جان او در امان بماند.[9]
1- عبدالله بن عمر، عثمان را فرا میخواند تا از مقام خود کنارهگیري نكند
در جریان محاصره خانهی عثمان، ابن عمر رضی الله عنه نزد او رفت تا با او ملاقاتی داشته باشد. چون عثمان او را دید به او گفت: ببین این مردمان چقدر گستاخ و بیشرم هستند که خلیفه منتخب امت را تهدید میکنند که یا استعفا دهد و یا خود را برای مرگ آماده کند. ابن عمر به عثمان گفت: اگر تو به درخواست نامشروع آنان تن داده و استعفا بدهی، آیا این شورشیان در به بهشت رفتن و یا به جهنم رفتن تو نقش دارند؟ عثمان هم پاسخ داد: خیر، آنگاه ابن عمر به عثمان گفت: پس این خلعتی را که خداوند بر تو پوشانیده است از تنت بیرون نیاور و با استعفای خود، سنتی ناپسند را در میان مردم رواج مده که چون از امام و خلیفه خود بیزار شدند، به ناحق او را بکشند.[10]
خداوند از عبدالله بن عمر خشنود باشد که این قدر دور اندیش بود. او نمیخواست که عثمان رضی الله عنه پایهگذار سنتی شوم باشد. عثمان اگر در برابر خواست نامشروع شورشیان کوتاه میآمد که هرگز نیز چنین نمیکرد، در آن صورت، منزلت خلفا و برگزیدگان امت، پس از او چنان بیارزش میشد که در حد بازیچه و ملعبه دست دنیا طلبان و بد طینتان، تنزل مییافتند و دیگر ایشان را نزد امت هیچ اعتبار و منزلتی نمیبود. اما عثمان راهی نیک را در پیش گرفت و با صبر و استقامت در برابر تهدیدات شورشیان، از مقام خلافت کناره نگرفت و در عین حال نگذاشت خون مسلمانی نیز بر زمین ریزد.[11]
در واقع، اجابت خواسته نامشروع آن شورشیان که نه از جانب همهي امت سخنی میگفتند و نه جزو شورای حل و عقد و از بزرگان و فرزانگان امت به حساب میآمدند، سرنوشت امت اسلام و خلافت برخاسته از خود آنان را با خطری بسیار بزرگ روبهرو میساخت و تنها راه مقابله با این خطر، ریخته شدن خون خلیفه بود و او نیز با علم به این سرنوشت محتوم، مصالح اسلام و مسلمین را بر خود ترجیح میدهد و خود را فدای سعادت امت میکند. بیقین این تصمیم جسورانه از افرادی بر میآید که از قدرت اراده و شجاعت کمنظیری برخوردار باشند و این، خود، بهترین پاسخی است برای همهي آن تهمتهایی که به آن راد مرد راه حقیقت میبستند و او را مردی ناتوان، ترسو وسست اراده میخواندند. بدون شک، او از چنان قدرتی برخوردار بود تا به یک اشاره، آن فتنه و گردانندگان آن را سرکوب نماید و اوضاع را تحت کنترل خویش در آورد، اما او خوب میدانست که اگر چنین کند ریشه آن فتنه در بطن جامعه مسلمانان رسوخ خواهد کرد و فتنههای دیگری از آن جوانه میزند و به همین دلیل از سرکوب آن اجتناب ورزید. با این توضیح، به برداشت نادرست عقاد از موضعگیری عثمان در قبال آن فتنه پی میبریم، آنجا که در کتاب خود، در توصیف این فتنه چنین گفته است: ماجرای قتل عثمان رضی الله عنه بیقین، فتنهای بود عظیم که هیچ کس را یارای مهار آن نبود[12]. این تعبیر، خود، اهانتی است به ساحت پاک آن مرد راستین. هر چند آن ماجرا، فتنه عظیمی بود اما عدم سرکوب آن از افتخارات عثمان بن عفانس است. او با وجودی که میتوانست آن را مهار کند اما به خاطر حفظ مصالح امت و دور نگه داشتن آنان از اختلافات و آشوب و نیز عمل به سفارشات رسول خدا صلی الله عليه وسلم در این نوع مسايل از سرکوب آن بلوا اجتناب کرد.[13]
2- محاصرهکنندگان، عثمان رضی الله عنه را به قتل تهدید میکنند
یک روز که عثمان وارد دالان خانه خود شده بود صدای تهدیدآمیز شورشیان را شنید که اورا تهدید به قتل میکردند، او با غم بسیار نزد ساکنان منزل رفت و ماجرا را برای ایشان تعریف نمود، آنان نیز به او گفتند: که خداوند عزوجل ما را در برابر این ستمکاران کفایت است؛ عثمان به آنان گفت: آنان چرا میخواهند مرا بکشند؟! من از خود رسول خدا صلی الله عليه وسلم شنیدم که فرمود:
«لا يحل دم امرئ مسلم إلا في إحدى ثلاث: رجل كفر بعد إيمانه، أو زنى بعد إحصانه، أو قتل نفسا بغير نفس».
«نخستین خون فرد مسلمان تنها در صورتی جائز است که یا بعد از ایمان آوردن کافر شود یا بعد از ازدواجش، مرتکب زنا گردد و یا فرد دیگری را به ناحق به قتل رساند».
سوگند به خداوند که من نه در دوران جاهلیت مرتکب زنا شدهام و نه در عهد اسلام، هرگز دینی به غیر از اسلام را آرزو نداشتهام و هیچگاه دستم را به خون فردی بیگناه آغشته نکردهام؛ پس به چه دلیل میخواهند مرا بکشند؟![14]
سپس عثمان رضی الله عنه به گفتگو با شورشیان پرداخت و تلاش نمود با مذکره با ایشان، آنان را آرام کند و حقایق را بر آن مردمان نادان روشن نماید، آنگاه از آنان خواست تا یک نفر از جانب ایشان نزد او بیاید تا با او گفتگو کند. آن مردمان نیز جوانی بنام صعصعه بن صوحان را نزد عثمان فرستادند. عثمان رضی الله عنه نیز از آن جوان خواست تا علل شورش و اعتراض این مردمان را به او بازگو کند.[15]
3- عثمان رضی الله عنه به استدلال نادرست و دروغ صعصعه پاسخ میدهد
صعصعه به عثمان گفت: شما ما را تنها به این دلیل از سرزمین خود اخراج و تبعید کردهاید که سخن حق میگفتیم و خواستار اقامه شریعت ناب بودیم.
عثمان رضی الله عنه دلیل او و همدستانش را رد نمود و اثبات كرد که مصداق این آیه او و دیگر مسلمانان راستین است که چنین به ناحق مورد افترا و ستم آن شورشیان قرار گرفته است، سپس به تبیین آیه پرداخت تا این دروغ صعصعه بر مردمان آشکار شود. او این آیه و آیات بعد از آن را که با هم در ارتباط بودند قرائت نمود:
« أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (39) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ (40) الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآَتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ »الحج: ٣٩ - ٤١
(اجازه (دفاع از خود) به كساني داده ميشود كه به آنان جنگ (تحميل) ميگردد، چرا كه بديشان ستم رفته است (و آنان مدّتهاي طولاني در برابر ظلم ظالمان شكيبائي ورزيدهاند و خون دل خوردهاند) و خداوند توانا است بر اين كه ايشان را پيروز كند. همان كساني كه به ناحق از خانه و كاشانه خود اخراج شدهاند (و از مكّه وادار به هجرت گشتهاند) و تنها گناهشان اين بوده است كه ميگفتهاند پروردگار ما خدا است! اصلاً اگر خداوند بعضي از مردم را به وسيله بعضي دفع نكند (و با دست مصلحان از مفسدان جلوگيري ننمايد، باطل همهجاگير ميگردد و صداي حق را در گلو خفه ميكند، و آن وقت) ديرهاي (راهبان و تاركان دنيا) و كليساهاي (مسيحيان) و كنشتهاي (يهوديان)، و مسجدهاي (مسلمانان) كه در آنها خدا بسيار ياد ميشود، تخريب و ويران ميگردد. (امّا خداوند بندگان مصلح و مراكز پرستش خود را فراموش نميكند) و به طور مسلم خدا ياري ميدهد كساني را كه (با دفاع از آئين و معابد) او را ياري دهند. خداوند نيرومند و چيره است (و با قدرت نامحدودي كه دارد ياران خود را پيروز ميگرداند، و چيزي نميتواند او را درمانده كند و از تحقّق وعدههايش جلوگيري نمايد). (آن مؤمناني كه خدا بديشان وعده ياري و پيروزي داده است) كساني هستند كه هرگاه در زمين ايشان را قدرت بخشيم، نماز را برپا ميدارند و زكات را ميپردازند، و امر به معروف، و نهي از منكر مينمايند، و سرانجام همه كارها به خدا برميگردد (و بدآنها رسيدگي و درباره آنها داوري خواهد كرد، همان گونه كه آغاز همه كارها از ناحيه خدا است)).
عثمان شأن نزول و مصادیق این آیات را به نحو شایستهای تبیین نمود تا مردم را از دروغهای فتنهانگیزان آگاه نماید که با استناد به آیات قرآن، برداشتهای باطل خویش را توجیه میکردند[16]. او بیان نمود که صعصعه و دیگر همدستانش را براساس همین آیه و دیگر آیات قرآن و جهت حفظ دین خداوند عزوجل و نصرت آن و دور نگهداشتن امت از آشوب و بلوا، تبعید کرده است اگر صعصعه به این آیه استناد کرد این آیه صراحتاً حاکمان زمین را به اقامه امر به معروف و نهی از منکر فرا میخواند و عثمان نیز به عنوان خلیفه مسلمین، صعصعه و همفکرانش را به خاطر تجاوز به حقوق دیگر مسلمانان و تلاش در جهت ایجاد فتنه و آشوب در میان امت از سرزمین خود تبعید نموده است.[17]
4- عثمان رضی الله عنه فضائل و سوابق خود در اسلام را به مردم یادآور میشود
چون عثمان رضی الله عنه به ادعاهای دروغین فتنهانگیزان پاسخ گفت، در برابر اهانتها و تهمتهای آنان، فضائل و سوابق خود در اسلام را به مردم یادآور شد. او گفت: که چون روزی همراه رسول خدا صلی الله عليه وسلم ، ابوبکر، عمر، علی، طلحه و زبیرس بر کوه حراء رفتم کوه به لرزه افتاد؛ پيامبر صلی الله عليه وسلم با پای مبارک خود بر کوه زد و بدو گفت:
«اسكن حراء، ليس عليك إلا نبي أو صدِّيق أو شهيد».
«ای حراء! آرام گیر که بر تو پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم و صدیق او و شهید راه خدا ایستادهاند»[18]
آنگاه [در برابر اتهاماتی چون حضور نیافتن در بیعه الرضوان] گفت: که چون روز بیعه الرضوان رسول خدا صلی الله عليه وسلم مرا برای مذاکره با مشرکان مکه نزد ایشان فرستاده بود به جای دست من با دست مبارک خود بیعت نمودند و به صحابه رضی الله عنهم فرمودند: «که این دست من به جای دست عثمان بیعت میکند». سپس [در برابر تهمتهای فتنهانگیزان که او را به اختلاس از بیتالمال و بخیل بودن متهم میکردند] بیان داشت که چون رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود هر کس در توسعه مسجد کمکی نماید و خانه کنار آنرا بخرد و به مسجد اضافه کند خداوند نیز خانهای در بهشت برای او خواهد ساخت، من نیز آن خانه را خریدم و به مسجد بخشیدم. عثمان سپس ادامه داد که در یوم العسره تبوک، چون رسول خدا صلی الله عليه وسلم ندا بر آورد که هر که امروز در راه خدا صدقهای پرداخت کند خداوند آنرا قبول نماید، من از مال خود، نصف هزینههای تجهیز سپاه را متقبل شدم. سپس اضافه نمود که من چاه رومه را بنا به سفارش رسول خدا صلی الله عليه وسلم خریدم و آب آنرا در راه خدا در اختیار مسلمانان گذاشتم.[19]
ابو ثور فهمی نقل میکند که چون از پیش عثمان باز میگشتم دیدم که معترضان مصری به مدینه باز گشتند. سریعاً نزد عثمان رفتم و ماجرا را برای او بازگو کردم. او به من گفت که آنان را چگونه یافتم؛ من نیز به او گفتم: که شر را در صورت آنان میتوانستم ببینم. رهبر ایشان ابن عدیس بلوی بود و چون روز جمعه فرا رسید، این مرد بر منبر رسول خدا صلی الله عليه وسلم برای مردم خطبه خواند، او در خطبه علیه عثمان رضی الله عنه سخنان بسیاري گفت. من نیز آنها را برای عثمان بازگو نمودم؛ عثمان رضی الله عنه نیز به من و دیگران بیان داشت که تمام ادعاهای ابن عدیس دروغ است و خداوند او را به خاطر این اکاذیب، عذاب دهد. آنگاه به ما گفت: که من چهارمین فردی بودم که اسلام آوردم؛ رسول خدا صلی الله عليه وسلم دو دختر خویش را یکی پس از دیگری به نکاح من در آورد. چه در دوران جاهلیت و چه در عهد اسلام، هرگز در حقانیت آن شک ننمودم. از زمانیکه با دست راستم، با رسول خدا صلی الله عليه وسلم بیعت نمودم، هرگز شرمگاهم را با آن لمس نکردهام. براساس نسخه معتبر دوران رسول خدا صلی الله عليه وسلم قرآن را در یک مصحف جمع نمودم و از هنگامی که اسلام آوردم هر جمعه بردهای را در راه خدا آزاد نمودم و اگر نمیتوانستم در یک جمعه بردهای را آزاد نمایم در جمعه بعد دو برده را آزاد میکردم. این را میگویم چون ابن عدیس آن تهمتهای ناروا و دروغ را به من میبندد.[20]
چون عثمان میدید که تمام این سخنان، سودی به حال آن شورشان ندارد خطاب به آن مردمان کج فهم و گمراه چنین گفت: «از کشتن من حذر کنید که به خداوند سوگند با قتل من دیگر نمیتوانید در کنار هم به جنگ با دشمنان روید و با هم به جهاد با کفار بپردازید. بدانید که پس از قتل من چنان با هم درگیر میشوید که این انگشتان من در هم فرو رفتهاند»[21]. در روایتی دیگر این مطلب اینگونه نقل شده است: «ای مردم! مرا نکشید که من حاکم و برادر مسلمان شما هستم. به خداوند سوگند که در طول خلافتم، تا آنجا که توانستهام در راه خیر و صلاح اسلام و مسلمین تلاش نمودهاند. بدانید که اگر مرا به قتل رسانید دیگر نمیتوانید در یک صف، با هم نماز بخوانید و در کنار هم به جنگ با دشمنان بپردازید و غنایم حاصل از فتوحاتتان را میان هم تقسیم کنید». همچنین خطاب به آن مردمان ناسپاس و کجرو چنین گفت: «اگر مرا به قتل رسانید دیگر یکدیگر را دوست نخواهید داشت و نمیتوانید در کنار هم با دشمنانتان به نبرد بپردازید». همانا پس از قتل آن مرد بزرگ، تمام آن هشدارهای او به وقوع پیوست و امت اسلام دیگر نتوانست به آن وحدت یکپارچه و عظیم خویش دست یابد. حسن بصری نیز در همین رابطه چنین گفته است: به خداوند سوگند که اگر مردم با هم نماز گذارند باز هم قلبهایشان از هم دور است و هر یک به راه خود رود.
عثمان رضی الله عنه صحابه را از نبرد با معترضان منع میکند:
عثمان رضی الله عنه در طول جریان محاصره خانه خود با صحابه رضی الله عنهم به مشورت پرداخت و در این رابطه، نظر ایشان را جویا شد و هر یک از آنان نیز نظرات را به او اعلام نمودند که در زیر به تعدادی از آنان میپردازیم:
1- علی بن ابی طالب رضی الله عنه
ابن عساکر از جابر بن عبداللهس روایت میکند که علیس به عثمان رضی الله عنه اعلام نمود که او میتواند پانصد مرد جنگجو را نزد او بفرستد تا از او در برابر شورشیان دفاع کنند؛ چرا که عثمان رضی الله عنه هیچ کار ناشایست و ظالمانهای انجام نداده تا مستحق مرگ باشد. عثمان رضی الله عنه نیز از علیس تشکر کرد و او را دعای خیر نمود اما پیشنهاد او را نپذیرفت تا خون هیچ مسلمانی به خاطر حفظ جان او ریخته نشود.[22]
2- زبیر بن عوام رضی الله عنه
ابو حبیبه، مولای زبیر بن عوام، نقل میکند که زبیر مرا نزد عثمان فرستاد تا پیغامی را به او برسانم. چون نزد او رسیدم، دیدم که حسن بن علی، ابوهریره، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر کنار او نشستهاند. به عثمان رضی الله عنه گفتم: که زبیر به شما سلام میرساند و اعلام میدارد که همچنان تحت فرمان شماست و اگر بخواهید نزد شما آید و از شما دفاع نماید. همچنین بنی عمرو بن عوف نیز به او قول دادهاند تا در دفاع از عثمان رضی الله عنه دنبالهرو او خواهند بود؛ عثمان پس از شنیدن این پیغام گفت: الله اکبر سپاس خداوند را که برادرم زبیر را از این مهلکه محفوظ نگه داشته است. سلام مرا به او برسان که اگر خداوند چنین تقدیر نمود که صحابه از او دفاع کنند من دوست دارم که مدافع من زبیر باشد. آنگاه ابوهریره از جای خود برخاست و گفت: به خداوند سوگند که با گوشهای خود از رسول خدا صلی الله عليه وسلم شنیدم که فرمود شما پس از من دچار فتنه و اختلافات بسیار میشوید. عرض میکردیم یا رسول اللهص راه نجات از این فتنهها به ما نشان بدهید. ایشان در حالی که به عثمان اشاره میکردند. فرمودند که امین خدا و امت و یاران او را حمایت نمایید. چون ابو هریره این را بگفت، مردم حاضر در آن مجلس، از جای برخاستند و از عثمان خواستند به آنان اذن جهاد با شورشیان، را بدهد. اما عثمان به آنان گفت: من به هر آنکه از من فرمان میبرد میگویم که نباید با معترضان به جنگ بپردازد.[23]
3- مغیره بن شعبه رضی الله عنه
در اخبار است که در جریان محاصره خانه، مغیره بن شعبه نزد عثمان آمد و به او پیشنهاد داد که یا با شورشیان وارد کارزار شود که او امام امت است و مردان بسیاری از او فرمان میبرند. و بطلان کار آن شورشیان بر همگان مسلم است یا مخفیانه به جانب مکه رود که شورشیان را یارای قتل او در آن شهر نیست و یا به شام و نزد معاویه بن ابی سفیان رود. اما عثمان رضی الله عنه هیچ یک از پیشنهادات او را نپذیرفت و در پاسخ به مغیره چنین گفت: من با شورشیان نمیجنگم؛ چرا که نمیخواهم اولین حاکمی باشم که در میان امت رسول اللهص جنگ و خونریزی به راه اندازد. به مکه نیز نخواهم رفت، چون از رسول خدا صلی الله عليه وسلم شنیدم که میفرمود:
«يلحد رجل من قريش بمكة يكون عليه نصف عذاب العالم».
«در مکه و از میان قریشیان مردی حرمت حرام را خواهد شکست و او مستحق عذاب نصف مردمان عالم است». و من نمیخواهم که او من باشم. به شام هم نمیروم؛ چرا که دوست ندارم سرزمین رسول الله صلی الله علیه وسلم را ترک گویم و سعادت بودن در جوار مرقد اوص را از دست بدهم. [24]
4- عبدالله بن زبیر رضی الله عنه
همهي اصحاب بر این اتفاق نظر داشتند که باید از عثمان رضی الله عنه دفاع نمود و به همین دلیل، عدهای از ایشان وارد منزل او شدند. اما عثمان رضی الله عنه با قاطعیت آنان را از هر نوع درگیری و جنگ با شورشیان باز میداشت. از جمله این صحابهای که اصرار داشت تا با شورشیان به نبرد بپردازد عبدالله بن زبیرس بود. او به عثمان میگفت که: خداوند آنان را لعنت کند. ای عثمان! خداوند جنگ با آنان و ریختن خون این فتنهانگیزان را بر تو روا داشته است. اما عثمان رضی الله عنه باز هم او را از این کار منع مینمود و میگفت: به خداوند سوگند که هرگز با ایشان جنگ نخواهد کرد.[25]
در جای دیگر است که عبدالله بن زبیرس به عثمان رضی الله عنه گفت: ای امیر المؤمنین، جمعیتی مؤمن و هوشیار نزد تو آمدهاند که بیقین خداوند آنان را در برابر آن فتنهانگیزان نصرت میدهد، پس به ما اذن نبرد با آنان را بده. اما عثمان رضی الله عنه در جواب او میگفت: خداوند آنکه را که به خاطر دفاع از من کشته میشود مورد رحمت و غفران خود قرار دهد[26]. سپس ابن زبیر را مسئول نگهبانان منزل خویش نمود و به همه اعلام کرد که هر کس از او فرمان میبرد باید از دستورات ابن زبیر نیز اطاعت کند.[27]
5- کعب بن مالک رضی الله عنه و زید بن ثابت رضی الله عنه
کعب بن مالک که از انصار بود، در جریان محاصره خانه، آنان را دعوت میکرد تا سلاح بردارند و به یاری عثمان بشتابند. او به آنان میگفت که: ای انصار! بار دیگر انصار و یار دین خداوند باشید. چون ایشان نزد عثمان آمدند، زید بن ثابتس را که او نیز از انصار بود نزد آن حضرت فرستادند تا به آنان اذن جنگ با فتنهانگیزان را بدهد[28]. اما عثمان ایشان را از جنگ منع مینمود و میگفت: مرا در برابر این آزمایش به کسی جز خداوند نیازی نیست[29]
6- حسن بن علی بن ابی طالب رضی الله عنه
در اخبار است که حسن بن علیس نزد عثمان رضی الله عنه آمد که به او اعلام نمود حاضر است که با شورشیان بجنگد. اما عثمان پیشنهاد او را نپذیرفت و به او چنین گفت: هرگز حاضر نیستم که باعث ریخته شدن خون تو باشم، پس شمشیرت را غلاف کن و نزد پدرت بازگرد.[30]
7- عبدالله بن عمر بن خطاب رضی الله عنه
با شدت یافتن وخامت اوضاع، عدهای از اصحاب رضی الله عنهم مصلحت را در این دیدند که با وجود مخالفت عثمان رضی الله عنه لباس رزم بپوشند و با شورشیان به نبرد بپردازند. به همین دلیل، این عده، خود را به داخل منزل عثمان رضی الله عنه رسانده و خود را مهیای جنگ نمودند. از جمله این افراد، عبدالله بن عمر رضی الله عنه بود. عثمان با دیدن این صحنه او را از این اقدام منع نمود و از او خواست تا خانه او را ترک گوید مبادا که در جریان جنگ با شورشیان به قتل برسد.[31]
8- ابو هریره رضی الله عنه
گویند که در ایام محاصره خانه، ابو هریرهس نزد عثمان آمد و از او اذن جنگ با شورشیان را خواست. عثمان به او گفت: آیا تو دوست داری که من و همهي مردمان را به قتل رسانی؟ ابو هریره گفت: هرگز، و عثمان گفت: بدان که با قتل یک نفر، گویا همهي مردم را کشتهای؛ پس از این سخنان، ابوهریره به منزل خود بازگشت و دست به شمشیر نبرد.[32]
9- سلیط بن سلیط رضی الله عنه
او روایت میکند که اصحاب رضی الله عنهم تنها به خاطر مخالفت عثمان رضی الله عنه با نبرد بر ضد شورشیان، دست به شمشیر نبردند و اگر عثمان اذن این کار را به اصحاب رضی الله عنهم میداد بدون شک، تمامی آن یاغیان را از مدینه بیرون میراندند.[33]
ابن سیرین بیان میدارد که در ایام محاصرهی خانه، در خانه عثمان رضی الله عنه قریب به هفتصد مرد جنگجو چون عبدالله بن عمر، حسن بن علی و عبدالله بن زبیر حضور داشتند که به محض فرمان عثمان، تمامی شورشیان را از مدینه بیرون میراندند. او همچنین راویت میکند که در روز شهادت عثمان رضی الله عنه ، خانه او مملو از جنگجویانی چون ابن عمر و حسن بن علی بود اما عثمان رضی الله عنه خود، خواهان جنگ و خونریزی نبود.[34]
با این توضیحات، میتوان نادرست بودن تمامی تهمتهایی را که در مورد عدم حمایت اصحاب از عثمان رضی الله عنه روایت شدهاند دانست. این روایات، بلا استثنا، هم در سند خود و هم در هستی و محتوا دچار اشکالات و ضعفهای بسیاری هستند که در واقع، از دروغ بودن و یا تحریف شدن آنها حکایت دارد.[35]
10- عدهای از اصحاب رضی الله عنهم به عثمان رضی الله عنه پیشنهاد میکنند که به مکه عزیمت نماید
چون اصحاب رضی الله عنهم میدیدند که با وجود اصرار شورشیان بر عزل یا کشتن عثمان رضی الله عنه ، او همچنان حاضر به جنگیدن با آنان نیست، صلاح کار را در این دیدند که او را متقاعد سازند که به مکه برود تا از شر شورشیان در امان بماند. نقل میکنند که صحابهای چون عبدالله بن زبیر، مغیره بن شعبه و اسماء بن زید، هر یک جداگانه، این پیشنهاد را مطرح کردند اما عثمان رضی الله عنه هر بار با این پیشنهادها مخالفت مینمود و حاضر نبود مدینه، شهر رسول اللهص را ترک گوید.[36]
چرا عثمان رضی الله عنه اصحاب را از نبرد با شورشیان باز میداشت؟
با مطالعه دقیق اخبار و روایات این فتنه عظيم، میتوان پی به این نکته مهم برد که چرا عثمان رضی الله عنه حاضر به سرکوب شورشیان نشد:
1- عمل به وصیتی که سالها قبل از وقوع آن رویداد، رسول خدا صلی الله عليه وسلم آن را با عثمان رضی الله عنه در میان گذاشته بود و عثمان نیز آن را در روز فاجعه برای مردم بیان نمود و اعلام کرد که پیمانی است که او باید با صبر و ایثار، آنرا به فرجام رساند.[37]
2- او نمیخواست که اولین حاکمی باشد که بعد از رسول اللهص در میان امت او فتنه و جنگ و خونریزی به راه اندازد.[38]
3- او یقین داشت که طغیانگران تنها قصد جان او را دارند و به همین دلیل، هیچ مسلمان دیگری را سپر جان خویش قرار نداد.[39]
4- او میدانست که او در این فتنه کشته خواهد شد و مطمئن بود این همان آزمایش است که مدتها پیش، رسول خدا صلی الله عليه وسلم او را به خاطر صبر و استقامت در برابر آن و دفاع از حق در برابر بطلان این فتنه، بشارت به بهشت و جنت المأوی دادند. او میدانست که دیر یا زود در این ماجرا به قتل خواهد رسید. به ویژه، پس از خوابی که در آن رسول خدا صلی الله عليه وسلم به او گفته بود که روز بعد نزد آن حضرتص افطار خواهد نمود، عثمان مطمئن شد که زمان شهادت او بسیار نزدیک است.
5- عبدالله بن سلامس به او پیشنهاد کرده بود که در برابر این فتنه، خویشتندار باشد؛ چرا که صبر و گذشت او در برابر شورشیان از هر اقدام دیگری مؤثرتر است.[40]
به این ترتیب حدیثی را که عبدالله بن حواله رضی الله عنه [41] از رسول خدا صلی الله عليه وسلم نقل میکند که
«من نجا من ثلاث فقد نجا -ثلاث مرات-: موتي، والدجال، وقتل خليفة مصطبرا بالحق معطيه».
«هر کس از آزمایش مرگ من، فتنه دجال و مصیبت خلیفهای که در راه دفاع از حق به قتل میرسد، نجات یابد رستگار شده است».
تحقق یافت و عثمان در راه دفاع از حق و مقابله با فتنه و فتنهانگیزان به شهادت رسید.[42]
در طول جریانات این فاجعه شوم، میبینیم که با وجود تمام غوغاها و آشوبها، عثمان همچنان آرامش و صبر خود را از دست نمیدهد و در کمال حلم و گذشت به یافتن بهترین راه مقابله با شعلهور شدن آتش این فتنه میاندیشد[43]. ابن تیمیه در توصیف این حلم و آرامش و صبر و مقاومت عثمان چنین میگوید: همهي مسلمانان بر این اتفاق نظر دارند که عثمان تا آنجا که میتوانست مانع جنگ و خونریزی میشد و در برابر آنانکه قصد تخریب شخصیت و آبروی او را داشته و آشکار میخواستند که او را به قتل رسانند به صورت کمنظیری صبر پیشه مینمود. او با وجود اعلام حمایت صحابه و مسلمانان از او در برابر شورشیان، هرگز اقدام به سرکوب آنان نمیکند و تلاش مینماید تا از هر نوع جنگ و خونریزی جلوگیری به عمل آورد. او در مقابل اصرار صحابه که معتقد بودند او باید به مکه برود، پاسخ میدهد که حاضر نیست باعث شکسته شدن حرمت حرم شود. چون به او پیشنهاد میکنند که به شام عزیمت کند، بیان میدارد که تحت هیچ شرایطی سرزمین هجرت را ترک نمی گوید و آنگاه که دیگران تنها راهحل را جنگ با شورشیان و بیرون راندن آنها از مدینه میدانند اعلام میکند که او هرگز نخستین حاکمی نخواهد بود که در میان امت محمدص جنگ و خونریزی به راه بیاندازد. و عثمان صبر در پیش میگیرد تا آن هنگام که مظلومانه و ناجوانمردانه به شهادت میرسد و این خود از بزرگترین فضائل کم نظیر اوست که قاطبه مسلمانان بدان اعتراف دارند.[44]
پنجم: موضع امهات المؤمنین و زنان صحابه رضی الله عنهم
1- ام حبیبه دختر ابو سفیان
چون شورشیان آب را بر منزل عثمان قطع میکنند او پسر همسایه خود، عمرو بن حزم انصاری را نزد علی بن ابی طالب، طلحه، زبیر، عائشهل و دیگر همسران رسول خدا صلی الله عليه وسلم میفرستاد تا شاید آنان بتوانند به خانه او آب برسانند. در این میان علی و ام حبیبه زودتر از دیگران اقدام به آوردن آب به خانه عثمان میکنند. چون ام حبیبه قصد داشت آب را به داخل منزل عثمان برد بر اثر مخالفت و مقاومت شورشیان در برابر این اقدام، نزدیک بود که جان خود را نیز به خاطر این مسأله از دست بدهد. ماجرا از این قرار بود که چون ام حبیبه سوار بر استر خود به میان شورشیان رفت و توانست که خود را به خانه عثمان برساند، شورشیان جلوی او را گرفتند و پس از مجادلهای مختصر با او طناب پالان استر را با شمشیر قطع کردند و سپس استر را رم دادند؛ دیگر مردمان که این صحنه را دیدند به کمک ام حبیبه شتافتند و او را که نزدیک بود زیر سمهای استر خود بیافتد نجات دادند[45]. او پس از مراجعت به منزل خود به مولایش ابن جراح دستور داد تا به خانه عثمان برود و او را تنها نگذارد و این فرد خود، از شاهدان ماجرای قتل عثمان رضی الله عنه و حوادث ناگواری بود که پس از شهادت عثمان رضی الله عنه در منزل او روی داد.[46]
2- صفیه همسر رسول خدا صلی الله عليه وسلم
صفیه نیز چون ام حبیبه تلاش نمود که خود را به خانه عثمان رساند اما شورشیان باز هم مانع او شدند. کنانه بن عدی بن ربیعه بن عبدالعزی بن عبد شمس بن عبد مناف نقل میکند که چون افسار مرکب صفیه را گرفتم تا او را به خانه عثمان برم مالک اشتر جلوی ما را گرفت[47] و مانع نزدیک شدن صفیه به منزل عمثان شد. صفیه نیز که شرایط را این گونه دید به خانه خود برگشت و از طریق نصب چوب غذا و آب را از منزل خود به خانه عثمان میفرستاد.[48]
3- ام المؤمنین عائشه رضی الله عنها
پس از اتفاقی که برای بانو ام حبیبه رخ داد، عائشهل با حالتی خشمگین از مدینه خارج شده و عزم مکه نمود، در میانه راه، مروان بن حکم از او خواست تا در مدینه بماند و از موضع عثمان رضی الله عنه حمایت کند، اما عائشهل این درخواست را نپذیرفت و پاسخ گفت: که حاضر نیست چونان ام حبیبه به او تعرض شود و هیچ کس نیز از او حفاظت نکند؛ چرا که هیچ کس نمیداند عاقبت کار این مردمان به کجا میانجامد و تا کجا پیش خواهند رفت[49]. در واقع، عائشهل قصد داشت تا با این هجرت اعتراضآمیز، در صفوف معترضان شکاف ایجاد کند.
دیگر امهات المؤمنین نیز قصد عزیمت به جانب مکه را نمودند تا با ترک اعتراضآمیز مدینه دامن خویش را از این فتنه پاک نگه دارند. از طرف دیگر، این اقدام امهات المؤمنین راهی بود تا عثمان رضی الله عنه از شر این فتنهانگیزان نجات یابد. به عنوان نمونه، عائشهل تلاش بسیار نمود تا برادرش، محمد بن ابیبکر را که از شورشیان حمایت میکرد متقاعد سازد تا با او به مکه آید اما محمد پیشنهاد او را نپذیرفت. حنظله کاتب که از کاتبان وحی نیز بود، با دیدن این صحنه، خطاب به محمد گفت: که آیا او دعوت خواهرش را نمیپذیرد اما به جار و جنجال آن فتنهانگیزان و گرگ صفتان لبیک میگوید[50]. آنگاه عائشهل به برادرش گفت: به خداوند سوگند اگر میتوانستم این حرکت شما را حرام گردانم بیقین آن را انجام میدادم[51]. این سخن، خود بیانگر موضع عائشهل در محکومیت این حرکت باطل شورشیان است. در واقع او و دیگر امهات المؤمنین به خاطر اعتباری که میان مردم داشتند میتوانستند صفوف معترضان را دچار شکاف نمایند. آن زنان بزرگوار با این هجرت اعتراضآمیز خود قصد داشتند مردمان را بار دیگر به جانب مادران خویش فرا خوانند و آنان را به رعایت حرمت نوامیس پیامبرشان دعوت کنند تا شاید با شنیدن سخنان ایشان و ارشادات و رهنمودهای لازم از طرف آنان، این مردمان حقایق را ببینند و دست از آن اقدامات جاهلانه بر دارند[52] و این همان نکتهای است که امام ابن عربی نیز در کتاب خود بدان پرداخته است.[53]
بدون شک آن بانوان بزرگوار از فرجام آن فتنه آگاه نبودند و هرگز نمیپنداشتند که آن مردمان دستان خود را به خون خلیفه بر حق خویش بیالایند. در حقیقت، همانطور که گفتیم آنان میخواستند تا آن مردمان چون گذشته که آرا و دیدگاه ایشان را جویا میشدند و از آنها تبعیت میکردند بار دیگر به جانب آنان رجوع کند و از دنبالهروی سران فتنه دست بردارند.[54]
4- موضع زنان صحابه
الف: اسماء بنت عمیس نیز چون عائشهل تلاش نمود به مقابله با فتنه بپردازد و به همین دلیل، پسرانش، محمد بن ابی بکر و محمد بن جعفر بن ابی طالب را فرا خواند و به آنان چنین گفت: بدانید که چراغ، خود میسوزد تا به مردم نور برساند. شما نیز بر حذر باشید در حق مردی که به شما ستم روا نداشته مرتکب گناه و ظلمی نشوید؛ چرا که این اقدامات نادرست امروز شما، فردا به سود دیگر خواهد بود. پس مراقب باشید که این کارهای امروزتان، باعث حسرت و ندامت فردایتان نشود. اما آن دو، بر تصمیم خود اصرار میورزیدند و به همین دلیل، خشمگین از نزد اسماء رفتند. اما پیش از رفتن به مادر خود گفتند: که هرگز ستمی را که عثمان به آنان کرده است از یاد نمیبرند. اسماء به آنان پاسخ داد که عثمان رضی الله عنه تنها کاری که با شما انجام داد این بود که شما را در راه حق نگه داشت و از انحراف شما جلوگیری نمود[55]. در روایتی دیگر آمده است که این لیلی دختر أسماء بود که با برادران خود به مجادله پرداخت.[56]
در واقع پس از حضور معترضان در مدینه و گفتگو با خود عثمان و مجادله با او و عزیمت آنان به جانب شهر و دیار خود، جعل آن نامه دروغین و انتساب آن به عثمان رضی الله عنه بار دیگر آنان را به مدینه باز گرداند. آنان ادعا میکردند که عثمان قصد داشته قاصدانی را که محمد بن ابی بکر نیز جزو آنها بوده است[57]. به جانب امرا و والیان بفرستد تا هنگام بازگشت معترضان به سرزمین خود، دستگیر و مجازات شوند. شاید این همان مسألهای است که باعث کدورت روابط محمد بن ابی بکر و عثمان رضی الله عنه شد و محمد نیز خطاب به مادر خود با این عبارت که ما هرگز ستمی را که عثمان به ما روا داشت فراموش نمیکنیم، بدان اشاره کرد. اما حقیقت چیز دیگری بود و همانطور که خود عثمان رضی الله عنه نیز اعلام نمود او هرگز از جریان آن نامه خبر نداشته است و اگر مردم در اثبات ادعای خود، شاهدانی دارند آنان را بیاورند تا علیه او شهادت دهند، در غیر این صورت بدانند که او نه آن نامه را نوشته و نه دستور نوشتن آن را داده است. او به مردم اعلام کرد که میتوان از قول یک نفر و با دست خط او نامهای نوشت و مهر او را جعل نمود و سپس آن نامه را بدو منتسب کرد.[58]
بانو أسماء با آن موضع هوشیارانه در قبال آن فتنه نشان داد که کاملاً از آن نقشه پنهانی که قصد دارد ارکان خلافت و وحدت امت اسلام را به لرزه در آورد، آگاه است و از آن خبر دارد و به همین دلیل، بدون در نظر گرفتن رابطه مادر و فرزندی، پسرانش را از افتادن در دام آن مهلکه بر حذر میدارد و در برابر آنان میایستد تا شاید آنان را بار دیگر به راه راست آورد. در واقع، نزد او تنها حق و حقیقت اهمیت داشت و این مسألهای کوچک و بیارزش نیست که بتوان راحت با آن برخورد نمود. در حقیقت، این نوع مواضع و برخوردهای صحابه بزرگوار، خود دلیلی دیگر است بر عدالت ایشان و گناهکار نبودن آن بزرگواران.[59]
ب – صعبه دختر حضرمی
با شدت یافتن بحران و تنگ شدن محاصره خانه عثمان رضی الله عنه ، صعبه بنت حضرمی، فرزندش، طلحه بن عبیداللهس را فراخواند و از او خواست تا نزد عثمان رضی الله عنه رود و او را قانع نماید تا به صحابه و دیگر مسلمانان اذن دهد که از او و شهر مدینه در برابر آن شورشیان دفاع کنند[60]. در واقع، این روایت، بیانگر میزان ترس و نگرانی صعبه برای عثمان رضی الله عنه است که این چنین تلاش میکند تا از طریق فرزند خود عثمان را قانع کند تا نگهبانان و محافظانی را برای خود اختیار کند. همچنین این روایت نشان میدهد که ام عبدالله بن رافع که این خبر را نقل کرده است[61]، خود، تا چه حدّ به اخبار و رویدادهای آن فتنه اهمیّت میداده است که با پرسوجو از افرادی چون صعبه بنت حضری از جزئیات آن رویداد با خبر شده است.[62]
در حقیقت، این مواضعی که در صفحات قبل دیدیم، موضع تمام صحابه در قبال آن فتنه بود. آنان با وجود تمام ابرهای شایعات و اکاذیب، باز هم میتوانستند خورشید حقیقت را از ورای آنها ببینند و جانب آن را بگیرند.[63]
آخرین خطبه عثمان رضی الله عنه
پس از گذشت چند هفته از آغاز محاصره خانه، روزی عثمان مردم را فرا خواند تا با آنان سخنی بگوید. مردم اعم از شورشیان و ساکنان شهر گرد او جمع شدند تا سخنان او را بشنوند؛ در پیشاپیش آنان نیز بزرگانی چون علی، طلحه و زبیرس حضور داشتند، سپس عثمان خطاب به آنان چنین گفت: ای مردم! بدانید که خداوند عزوجل دنیا و نعمتهای آن را به شما عطا فرمود تا بدان، آخرتتان را آباد کنید، آگاه باشید تا به آن دل نبندید؛ چرا که دنیا فناپذیر است و آخرت جاودان، پس این دنیای فانی شما را به گناه نکشاند و شما را از آخرتتان غافل نکند، آخرت جاودان را بر این دنیای فناپذیر ارجحیت دهید که دنیا از میان میرود و همهي شما نزد پروردگارتان باز میگردید؛ از خداوند بترسید و بدانید که تقوای او سپری است در برابر خشم و عذاب او و اتحادتتان را حفظ کنید و از تفرقه بپرهیزید که خداوند میفرماید:
« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آَيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»آل عمران: ١٠٣
(و همگي به رشته (ناگسستني قرآن) خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد كه بدان گاه كه (براي همديگر) دشمناني بوديد و خدا ميان دلهايتان (انس و الفت برقرار و آنها را به هم) پيوند داد، پس (در پرتو نعمت او براي هم) برادراني شديد، و (همچنين شما با بتپرستي و شركي كه داشتيد) بر لبه گودالي از آتش (دوزخ) بوديد (و هر آن با فرا رسيدن مرگتان بيم فرو افتادنتان در آن ميرفت) ولي شما را از آن رهانيد (و به ساحل ايمان رسانيد)، خداوند اين چنين برايتان آيات خود را آشكار ميسازد، شايد كه هدايت شويد).
آنگاه خطاب به مردم چنین ادامه داد: ای مردم مدینه! من شما را به خداوند میسپارم و از او مسألت میکنم که بعد از من خلیفه شایستهای را بر شما گمارد؛ من از امروز دیگر نزد هیچ یک از شما نخواهم آمد و منتظر فرا رسیدن تقدیر و سرنوشت خود خواهم ماند؛ بدانید که من این شورشیان را پشت در منزلم به حال خودشان رها میکنم و به هیچ یک از خواستههای نامشروعشان تن در نمیدهم تا آنها در ضربه زدن به دین و دنیایتان به کار نبرند و در انتظار سرنوشتی میمانم که خداوند برای من رقم زده است، آنگاه مردم به منازل خود بازگشتند و تنها جوانانی چون حسن بن علی، محمد بن طلحه، عبدالله بن زبیر، به امر پدرانشان بر در خانه او ماندند. به تدریج مردمان بسیاری به منزل عثمان بازگشتند و بر در خانه او تجمع نمودند تا از او در برابر متجاوزان دفاع کنند.[64]
شهادت عثمان رضی الله عنه
علاوه بر حرکت سپاهیان مختلف از اقصی نقاط بلاد اسلامی به سمت مدینه، با پایان یافتن مناسک حج، احتمال عزیمت حجاج به جانب مدینه نیز قوت گرفت؛ به ویژه آنکه بزرگانی چون ابن عباس و عائشهل و دیگر صحابه مردمان را از وخامت اوضاع مدینه آگاه کرده و آنان را به عزیمت به جانب مدینه تشویق مینمودند. در این شرایط شیاطین و رؤسای فتنه، تنها راه نجات خود را قتل خلیفه میدانستند، زیرا با مرگ خلیفه، مسلمانان به این قضیه سرگرم شده و از درگیر شدن با سران فتنه غافل میگشتند.[65]
1- آخرین روز محاصره خانهی عثمان رضی الله عنه
در شب آخرین روز محاصرهی خانه، عثمان در خواب رسول خدا صلی الله عليه وسلم را همراه ابوبکر و عمر میبیند که به او میفرماید تا نزد آنان افطار کند. چون عثمان قضیه را برای اطرافیان بازگو نمود به آنان گفت: او مطمئن است که مرگ او بسیار نزدیک میباشد[66] و به همین دلیل، امروز را روزه گرفته تا پس از مرگ نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم افطار نماید و همین طور نیز شد و او همان روز به شهادت رسید.[67]
2- ماجرای شهادت او رضی الله عنه
در روز آخر محاصره خانه، شورشیان تصمیم گرفتند به خانه عثمان هجوم برند و خلیفه را به شهادت رسانند اما جوانانی چون حسن بن علی، عبدالله بن زبیر، محمد بن طلحه، مروان بن حکم، سعید بن عاص و تنی چند از فرزندان صحابه در مقابل آنان مقاومت کردند. عثمان چون این صحنه نبرد را دید آنان را فرا خواند و به آنان گفت: که هیچ کس نباید خود را موظف به دفاع از من بداند و جان خود را به خطر اندازد. او حتی از مقاومت غلامان خود در برابر شورشیان جلوگیری به عمل آورد و آنان را از درگیر شدن با معترضان منع نمود[68]. در واقع، عثمان رضی الله عنه میدانست که او در این ماجرا کشته خواهد شد و به همین دلیل نمیخواست که به خاطر دفاع از او کسی کشته شود و در این میان، فتنهای دیگر بر پا شود[69]. در روزهای آخر محاصره خانه نیز مغیره بن اخنس همراه عدهای دیگر، پس از انجام مناسک حج، خود را به سرعت به مدینه رساندند تا از خلیفه دفاع کنند. پس از رسیدن به مدینه، خود را به خانه عثمان رسید و با شورشیان درگیر شد و دیگر مسلمانان را به مقاومت در برابر یاغیان تشویق مینمود و به آنان میگفت: ما که امروز قدرت و توان دفاع از خلیفه مسلمین را داریم اگر در این حرکت، کوتاهی نماییم، فردا و در دادگاه عدل الهی، هیچ عذر و بهانهای از جانب ما پذیرفته نمیشود. چون شورشیان دیدند با وجود مقاومت مدافعان، قدرت نفوذ به داخل خانه را ندارند قصد آتش زدن در را کردند که با هم با یورش مدافعان از این کار منصرف شدند. در آن روز همهي مدافعان، با شجاعت کامل و با ایمانی خالصانه به دفاع از خلیفه پرداختند و توانستند حملات جسته و گریخته شماری از شورشیان را دفع کنند. اما عثمان رضی الله عنه با دیدن این وضعیت خطرناک، به آنان دستور میدهد تا دست از جنگ بردارند و آنجا را ترک نمایند. آنگاه به نماز میایستد و سوره مبارکه طه را تا به آخر تلاوت میکند.
در آن روز سرنوشتساز چهار نفر از جوانان قریش که عبارت بودند از حسن بن علی، عبدالله بن زبیر، محمد بن حاطب و مروان بن حکم، در طول نبرد مجروح میشوند[70] و دلیر مردانی نیز به شهادت رسیدند. اینان عبارت بودند از مغیره بن اخنس، نیار بن عبدالله اسلمی و زیاد فهری[71]. چون عثمان توانست مدافعان خود را قانع کند که باید معرکه را ترک گویند و از خانه به بیرون روند، آنگاه در را به روی معترضان باز کرد و خود و اهل بیتش را بدون محافظ و نگهبان در معرض خطر شورشیان قرار داد[72].
پس از رفتن مدافعان، عثمان به داخل خانه خود بازگشت، مصحف خود را گشود و به تلاوت آن پرداخت، در این هنگام مردی بر او داخل شد و چون عثمان او را بدید به او گفت: میان من و تو قرآن قرار دارد، آن مرد با شنیدن این سخن اتاق را ترک گفت، پس از او مردی از بنی سدوس که به «الموت الاسود» مشهور بود بر عثمان وارد شد و به او حمله کرد، او نخست تلاش نمود تا عثمان را خفه کند آنگاه شمشیرش را از ینام کشید و بر پیکر عثمان فرود آورد، عثمان با دست راستش سعی نمود تا جلوی ضربه شمشیر را بگیرد و همین دلیل، دستش قطع شد، او بدان مرد خطاب نمود که: به خداوند سوگند، این دست، اولین دستی بود که آیات قرآن را نزد رسول خدا صلی الله عليه وسلم کتابت کرد[73]. عثمان اولین کاتب رسول خدا صلی الله عليه وسلم بود که به نوشتن آیات قرآن پرداخت و حال نیز در برابر مصحف قرآن به شهادت میرسد. چون خون آن دست بر صفحه مصحف پاشید قطرات آن بر این آیه شریفه نقش بست:
« فَإِنْ آَمَنُوا بِمِثْلِ مَا آَمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ »البقرة: ١٣٧
(و خدا تو را بسنده خواهد بود و او تو را از (اذيّت و آزار و نيرنگ و دسيسههاي) ايشان نجات خواهد داد، و او شنوا و بينا است (و گفتار ايشان را ميشنود و كردار آنان را ميبيند)).
در روایت دیگری آمده است که نخست مردی بنام رومان یمانی او را با چوب زد و چون دسته قاتلان بر عثمان وارد شدند، این مرد این ابیات را میسرود:
اری الموت لاینقی عزیز اولم یدع لعاد ملاذا فی البلاد و مرتقی
یبیت اهل الحصن و الحصن مغلق و یاتی الجبال فی شماریخها العلی
(بیقین هیچ فرد مقتدری نمیتواند از چنگال مرگ رهایی یابد همانطور که مردمان عاد [با آن قدرت و هیبت] هیچ مفر و گریزگاهی را نیافتند تا در پناه آن از شر مرگ نجات یابند. اگر مردم خود را در دژهاي بلند و مستحکم پنهان نمایند باز مرگ از آن دیوارهایی که بسان کوههای مرتفع هستند عبور میکند و به جان آن مردمان دست مییازد).
چون قاتلان پیکر نیمه جان عثمان را احاطه کردند، همسرش، نائله دختر فرافصه بر آنان فریاد زد که شما مردی را میکشید که نیمههای شب، تمام قرآن را در یک رکعت نماز تلاوت میکرد[74]؛ آنگاه خود را بر جسم شوهر انداخت تا از او دفاع کند اما سودان بن حمران سکونی، شمشیر را بر آن زن بیدفاع فرود آورد و انگشتان دستش را قطع کرد.[75]
نجیح، از غلامان عثمان، با دیدن این اوضاع، شتابان خود را به سودان رسانید و با ضربهای محکم آن ابلیس را به هلاک رسانید؛ قتیره بن فلان سکونی از قاتلان حاضر در آن صحنه، به دفاع از سودان شتافت و نجیح را به شهادت رساند، آنگاه صبیح، غلام دیگر عثمان، شمشیری برداشت و قتیره، آن ناپاک نابکار را از پای در آورد، چون عثمان به شهادت رسید، قاتلان فریاد میزدند: حال که خون او بر ما حلال است پس اموال او را نیز بر خود حلال میدانیم، به این ترتیب، آن ناجوانمردان دست به غارت و چپاول اموال منزل عثمان زدند و همه چیز حتی لباسها و زیورآلات زنان را نیز به یغما بردند. گویند مردی بنام کلثوم تجیبی به نائله، همسر عثمان رضی الله عنه حمله کرد و چون او را از تن در آورد سخنان زشت و رکیکی را به او گفت که از آن نفس هوسران و لجام گسیخته او سرچشمه میگرفت، صبیح، غلام عثمان، با دیدن این صحنه، خود را به نائله رسانید و در دفاع از آن زن، کلثوم ناپاک را به قتل رساند[76]. از آن طرف، یکی دیگر از سبئیان، چون غارتگران اموال خانه عثمان را چپاول کردند، فریاد زدند: حال نوبت گرفتن سهم خود از بیت المال است، پس قبل از اينكه دیگران بدان دست یابند به آنجا روید و همه اموال آن را تصاحب کنید، نگهبانان بیتالمال نیز که داد و فریاد آن یاغیان را شنیدند گفتند که این مردمان جز مال دنیا به چیز دیگری نمیاندیشند پس جان خود را بردارید و خویشتن را از دست این خونخواران نجات دهید. سبئیان دنیاپرست چون به بیتالمال رسیدند دیدند که تنها دو جوال غذا در آنجا وجود دارد اما باز از آن نیز صرف نظر نکردند و هر آنچه را که در آنجا بود چپاول کردند.[77]
و به این ترتیب سبئیان منحرف و گمراه به هدف شوم خود که همانا کشتن امیر مؤمنان بود دست یافتند؛ دیگر همراهان آنان که چنین فرجامی را متصور نمیشدند و گمان نمیبردند که آلت دست آن یاغیان خونریز قرار بگیرند قتل عثمان را محکوم کردند و خود را از این ماجرا مبرا دانستند. قضیه این افراد دقیقاً ماجرای گوساله پرستان قوم موسی که نادانسته فریب گمراهان قوم خویش قرار گرفتند و چون حقیقت را دانستند اظهار توبه و ندامت میکردند:
«وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ (148) وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ »الأعراف: ١٤٨ - ١٤٩
(بعد از (رفتن) موسي (به كوه طور براي مناجات رب غفور)، قوم او از زيورهايشان گوسالهاي ساختند و آن را معبود خود گرفتند كه پيكر (بيجاني) بود و (تنها با مهارتي كه سامري در آن به كار گرفته بود) صداي گاو داشت. مگر نميديدند كه چنين پيكر گوسالهگونهاي با آنان سخن نميگويد و به راهي ايشان را راهنمائي نميكند. (به هر حال، انديشه گاوپرستي پيشين و بتپرستي پسين ايشان گُل كرد و غيبت موسي را غنيمت شمردند و) گوساله را به خدائي گرفتند و (به خود) ستم كردند. هنگامي كه پشيمان و سرگردان شدند و دانستند كه گمراه گشتهاند، گفتند : اگر پروردگارمان بر ما رحم نكند و ما را نيامرزد، بيگمان از زيانكاران خواهيم بود).
مرگ عثمان، خلیفه مسلمین، فضای مدینه را آکنده از غم و اندوه نمود و هر فرد حق طلبی را ناگزیر کرد تا سر در گریبان خویش برد و بر حال این خلیفه مظلوم اشک بریزد. پس از مرگ خلیفه بر حق، گروهک منحرف سبئیان امور شهر را در دست گرفتند و یکی از شیاطین خود بنام «غاففی بن حرب عکی» را امیر شهر رسول خدا صلی الله عليه وسلم کردند؛ در این میان عبدالله بن سبأ، رهبر و سر سلسله این حرکت ناپاک از این موفقیت بزرگ بسیار شادمان بود و خود را به اهداف شیطانی و اهریمنی خود نزدیکتر میدید[78]. بزرگان صحابه نیز با شنیدن خبر شهادت عثمان رضی الله عنه این اقدام را محکوم میکردند و عثمان را از تمامی آن اتهامات تبرئه میکردند ما در اینجا گفتههای چند نفر از بزرگان صحابه در این رابطه را بازگو میکنیم:
الف: زبیر بن عوامس: او با شنیدن خبر شهادت عثمان رضی الله عنه ناراحت شد و چنین گفت: انا لله و انا الیه راجعون خداوند عثمان را قرین رحمت خویش سازد. چون به او گفتند که معترضان از سرانجام این کار ناراحت هستند و پشیمان شدهاند، گفت: آنان در طول این مدت، همیشه مشغول نقشه کشیدن و توطئه علیه عثمان بودند اما سرانجام آنان همین آیه شد:
«وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ » سبأ: ٥٤
(ميان ايشان و آنچه آرزو دارند (كه پذيرش ايمان ايشان و نجات از عذاب است) جدائي افكنده ميشود، همان گونه كه با گروههاي همسان و همكيش آنان قبلاً چنين عمل شده است. آخر ايشان (در جهان) سراپا در شكّ بودهاند (و زندگي را پيوسته با ظنّ و گمان به سر بردهاند و اينك چنين سرنوشتي بايد داشته باشند)).
ب: طلحه بن عبیداللهس او نیز با شنیدن خبر شهادت عثمان رضی الله عنه ناراحت شده و چنین گفت: انا لله و انا الیه راجعون خداوند عثمان را قرین رحمت خویش قرار دهد. و چون به او گفتند که معترضان از کار خود پشیمان شدهاند، گفت: خداوند آنان را هلاک کند. سپس این آیه را تلاوت نمود:
«مَا يَنْظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ (49) فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ»يس: ٤٩ - ٥٠
((پاسخ استهزاء ايشان، اين است كه آنان، چندان) انتظار نميكشند مگر صدائي را كه (ناگهان طنينانداز ميگردد و موج آن) ايشان را در بر ميگيرد (و نابودشان ميگرداند) در حالي كه با يكديگر (به معامله و كار و بار روزمرّه زندگي، سرگرم و) درگيرند).
ج: علی بن ابی طالبس: او نیز چون دیگران با شنیدن خبر شهادت عثمان رضی الله عنه اندوهگین شده و چنین گفت: انا لله و انا الیه راجعون. خداوند عثمان را قرین رحمت خویش سازد. و چون شنید که معترضان از این حرکت خود پشیمان شدهاند، گفت: مثل آنان مثل این آیه قرآن است که:
«كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ (16) فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ»الحشر: ١٦ - ١٧
((داستان منافقان با يهوديان) همچون داستان اهريمن است كه به انسان ميگويد : كافر شو (تا مشكلات تو حل شود). اما هنگامي كه (بر اثر وسوسههاي اهريمن) كافر ميگردد، اهريمن ميگويد : من از تو بيزار و گريزانم! چرا كه من از خدا، يعني پروردگار جهانيان ميترسم. سرانجام كار (اهريمن و كسي كه او گمراهش كرده است) بدانجا ميانجامد كه هر دو تا در آتش دوزخ جاودانه ميمانند، و اين سزاي ستمگران است).
د: سعد بن ابی وقاصس: او نیز چون دیگر مسلمانان با شنیدن خبر شهادت عثمان اندوهگین شد و از خداوند خواست تا او را قرین رحمت خویش قرار دهد. آنگاه این آیه قرآن را تلاوت نمود:
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا (103) الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا (104) أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآَيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا (105) ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آَيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا»الكهف: ١٠٣ - ١٠٦
((اي پيغمبر! به كافران) بگو : آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه سازم ؟ آنان كسانيند كه تلاش و تكاپويشان (به سبب تباهي عقيده و باورشان) در زندگي دنيا هدر ميرود (و بيسود ميشود) و خود گمان ميبرند كه به بهترين وجه كار نيك ميكنند (و طاعت و عبادت شركآلودشان موجب رستگاريشان ميشود). آنان كسانيند كه به آيات (قرآني و دلائل قدرت) پروردگارشان و ملاقات او (در جهان ديگر، براي حساب و كتاب) بيباور و كافرند، و در نتيجه اعمالشان باطل و هدر ميرود، و در روز رستاخيز ارزشي براي ايشان قائل نميشويم (و قدر و منزلتي در پيشگاه ما نخواهند داشت). (حال و احوال ايشان) همان گونه است (كه بيان كرديم)، و به سبب كفر ورزيدنشان و به خاطر مسخره كردن آياتم و پيغمبرانم توسّط ايشان، سزاي آنان دوزخ است).
سپس دست به دعا برداشت و از خداوند درخواست نمود تا قاتلان عثمان را خوار و ذلیل کند و انتقام خون به ناحق ریخته شده عثمان را از آنان بگیرد[79]. گویند سعد، مستجاب الدعوه بود و چون او دعا بنمود خداوند آن را اجابت میکرد. خداوند نیز به حق، انتقام خون آن خلیفه مظلوم را از قاتلان ستم پیشه او گرفت به نحویکه تا چند سال بعد از این واقعه، همهي قاتلان او به انحای مختلف به هلاکت رسیدند. به عنوان نمونه، عبدالله بن سبأ، غافقی بن حرب، مالک اشتر، حکیم بن جبله و کنانه تجیبی بعدها هر یک به طرق مختلف، به قتل رسیدند.[80]
تاریخ شهادت عثمان رضی الله عنه ، سن ایشان هنگام شهادت و مراسم کفن و دفن آن حضرت
1- تاریخ دقیق شهادت عثمان رضی الله عنه
اکثریت قریب به اتفاق مؤرخان براساس گفتههای بزرگانی چون عبدالله بن عمرو بن عثمان، عمار بن شر حبیل شعبی، نافع مولای ابن عمر، مخرمه بن سلیمان و دیگران بر این باورند که حضرت در سال سی و پنجم بعد از هجرت شهید شدند[81]. تنها روایت شاذ و نادری از مصعب بن عبدالله نقل میشود که سال شهادت ایشان را سی و ششم بعد از هجرت میداند[82]. نیز مؤرخان متفق القولند، و شهادت آن حضرت را ذی الحجه میدانند و تنها در روز و ساعت ایشان اختلاف نظر دارند. مؤلف بر مطالعه آرای مختلف علما و مؤرخان، معتقد است که حضرت در هجدهم ماه ذی الحجه سال سی و پنجم بعد از هجرت شهید شدهاند[83]. در مورد روزی که ایشان در آن شهید شدهاند، قول جمهور علما بر آن است که ایشان در روز جمعه شهید شدند. هر چند که در این رابطه دو قول دیگر نیز وجود دارد اما چندان محکم و مستند نمیباشند[84]. در ارتباط با ساعت شهادت حضرت نیز، جمهور علما و مؤرخان بر این اتفاق نظر دارند که ایشان صبحدم به مقام شهادت دست یافتهاند.[85]
2- سن ایشان هنگام شهادت
از قدیم، مؤرخان و علما در سن حضرت هنگام شهادت دچار اختلاف شدهاند تا آنجا که خود طبری نیز اذعان میکند که علمای پیش از او نیز در این مسأله اختلاف نظر داشتهاند[86]. اما قول جمهور بر آن است که سن ایشان هنگام شهادت، هشتاد و دو سال بوده است و بر این نظر نیز دو دلیل وجود دارد:
1- با سال تولد و سال شهادت آن حضرت میتوان به این نتیجه رسید. ایشان شش سال پس از عام الفیل به دنیا آمدند و در سال سی و پنجم بعد از هجرت به شهادت رسیدند.
2- این قول، نظر جمهور علماست و هیچ قول محکم و مستندتر از این رأی وجود ندارد.[87]
3- کفن و دفن آن حضرت
چون عثمان به شهادت رسید عدهای از صحابه چون حکیم بن حزام، حویطب بن عبد العزی، ابو الجهم بن حذیفه، ینار بن مکرم اسلمی، جبیر بن مطعم، زبیر بن عوام، علی بن ابی طالب و زنان و فرزندان و یاران او چون نائله و ام البنین دختر عتبه بن حصین و دو پسر او اقدام به غسل و کفن و دفن او نمودند. در اينكه جبیربن مطعم یا زبیر بن عوام یا حکیم بن حزام یا مروان بن حکم و یا مسور بن مخرمه بر جنازة او نماز گذارد اختلاف نظر وجود دارد[88]. اما به اعتقاد مؤلف و به استناد به روایت امام احمد حنبل، زبیر بن عوام نماز میت را بر جنازه آن حضرت به جای آورد. در این روایت بیان شده است که این زبیر بود که طبق وصیت خود عثمان هم بر او نماز گذارد و هم حضرت را دفن نمود[89]. بنا به روایت ابن سعد و ذهبی حضرت را شامگاه و در فاصله بین مغرب و عشاء دفن کردند[90]. در این جا لازم مینماید که به بیان روایتی بپردازیم که کاملاً نادرست و خلاف واقع است. طبرانی در معجم خود از طریق عبدالملک بن ماجشون از قول امام مالک نقل میکند که پس از شهادت حضرت عثمان، جسد ایشان به مدت سه شبانهروز در زباله ی بنی فلان رها شده بود[91]. باید گفت که هم سند این روایت باطل است و هم متن آن. سند آن به دو دلیل غیر قابل قبول میباشد:
1- اعتبار خود عبدالملک بن ماجشون از نظر علمای حدیث و رجالشناسان، ضعیف میباشد.
2- این روایت مرسل میباشد، زیرا امام مالک متولد سال 93 ه میباشد و بنابراین امکان ندارد که ماجرای قتل عثمان رضی الله عنه را دیده باشد.[92]
متن آن نیز کاملاً نادرست و باطل است. ابن حزم در رد این ادعای غلط میگوید که هر کس ادعا نماید جسد عثمان رضی الله عنه سه شبانه روز در میان زبالهها رها شده بود دروغی محض بر زبان رانده است. این سخنان را تنها افرادی میگویند که هیچ شرم و حیایی از خدا و امت ندارد و هر چه دلشان بخواهد میگویند. مگر نه این است که پس از جنگ بدر، رسول اللهص به صحابه دستور داد تا اجساد کفار را در چاه بیاندازند. نیز در جنگ با یهودیان بنی قریظه امر فرمودند تا زمین را حفر کنند و کشتههای آنان را در آنها دفن نمایند. اگر رسول خدا صلی الله عليه وسلم اجساد بدترین و ناپاکترین مردمان را دفن میکرد بر مسلمانان نیز واجب است که اجساد مردگان کافر یا مسلمان را دفن نمایند. حال این سؤال مطرح میشود که چطور ممکن است علی بن ابی طالبص و دیگر صحابه حاضر در مدینه که خود را کاملاً پایبند به قرآن و سنت رسول اللهص میدانستند، جسد مردی را سه شبانهروز در میان زبالهها رها کرده و آن را دفن نکنند؟[93]
به هیچ عنوان نمیتوان تصور نمود که آن صحابهای که خداوند عزوجل در توصیفشان میفرماید: «در راه دین پروردگارشان از ملامت و توهین هیچ کس ترسی به دل راه نمیدهند»، جسد رهبر و امام خود را سه شبانه روز در میان زبالهها رها کرده و برای کفن و دفن او هیچ اقدامی ننمایند. قدرت شورشیان و قاتلان نیز هر مقدار که باشد بدون شک، صحابه بزرگوار، در برابر آنان هیچ هراسی به خود راه ندادهاند. در واقع، رد پای این روایات باطل و متناقض را باید در میان رافضیان جست که خصومتشان با صحابه، شهره همگان است.[94]
4- محمد بن ابی بکر صدیق در قتل عثمان رضی الله عنه دست نداشته است
روایات به صراحت نام قاتل عثمان را ذکر نکردهاند اما بدون شک، او مردی مصری و از بنی سدوس بوده است که به خاطر سیاه پوست بودنش به «جبله» و «الموت الأسود» ملقب بود. محب الدین خطیب بر این باور است که قاتل عثمان خود عبدالله بن سبأ بود، او در اثبات سخنان خود بیان میدارد که بیقین عبدالله بن سبأ هنگام عزیمت کاروان معترضان مصر از فسطاط به مدینه، همراه آنها بوده است، او در طول فعالیتهای خود، همیشه تلاش مینمود که هیچ کس ماهیت او را نشناسد. شاید هم او لقب «الموت الاسود» را بر خود نهاد تا با این نام بتواند به صورتی ناشناس به اهداف پلید و دسیسههای ننگین خود دست یابد[95]. از طرف دیگر، چون علی بن ابی طالبس نیز او را توصیف میکند این مرد را سیاه خبیث میخواند.[96]
براساس روایات صحیح نیز محمد بن ابی بکر در قتل عثمان دست نداشتهاست و قاتل او مردی مصری تبار بود و روایاتی نیز که او را متهم به قتل عثمان میکنند ضعیف و باطل میباشند[97]. دکتر یحیی الیحیی دلایل زیر را در اثبات این مدعا که محمد بن ابی بکر در قتل عثمان دست نداشته است بیان میکند:
الف: هدف عائشهل از رفتن به بصره، این بود که تا قاتلان عثمان دستگیر و مجازات شود و اگر محمد بن ابی بکر، به هر نحوی از انحاء، در قتل عثمان دست داشته بود، عائشهل از قتل او که در مصر روی داد ناراحت نمیشد.
ب: علی بن ابی طالبس قاتلان عثمان رضی الله عنه را نفرین گفت و از آنان بیزاری جست. حال اگر محمد بن ابی بکر جزو قاتلان عثمان بود علیس هرگز او را به ولایت مصر بر نمیگزید.
چ: ابن عساکر از محمد بن طلحه بن مصرف نقل میکند که: از کنانه مولای صفیه بنت حیی شنیدم که گفت: من در ماجرای قتل عثمان شخصاً حضور داشتم. در آن هنگام نیز چهارده ساله بودم، یک بار صفیه از من پرسید که آیا محمد بن ابی بکر در قتل عثمان دست داشت، من گفتم: هرگز او در قتل عثمان دستی نداشت، تنها به یاد دارم چون بر عثمان وارد شد عثمان به او گفت: ای فرزند برادر! این تو نیستی که مرا میکشی. چون محمد این را بشنید از آنجا خارج شد و هنگام قتل عثمان در آنجا حضور نداشت.[98]
نیز خلیفه بن خیاط و طبری در روایتی که رجال آن ثقه هستند از حسن بصری که خود محاصره بیت را دیده بود[99] نقل میکنند که چون محمد بن ابی بکر ریش عثمان را میگیرد، عثمان رضی الله عنه به او میگوید: تو با من به گونهاي رفتار میکنی که اگر پدرت جای تو بود هرگز چنین برخوردی با من نداشت. چون محمد این را بشنید خارج شد و منزل عثمان را ترک گفت.[100]
در واقع باید گفت که اتهام محمد در قتل عثمان چونان اتهام گرگ در کشتن یوسف است که برادرانش به آن حیوان وارد کردند. تنها دلیل این تهمت نادرست، این است که محمد اندکی پیش از قتل عثمان بر او داخل شده بود[101]. ابن کثیر بیان میکند چون عثمان رضی الله عنه با محمد سخن گفت او از کار خویش پشیمان و از خانه عثمان خارج شد[102].
تأثیر قتل عثمان در ایجاد فتنههای دیگر
بدون شک قتل عثمان رضی الله عنه تأثیر زیادی بر فتنهها و جنگهای پس از آن داشت. این رویداد باعث تضعیف ایمان مردمان و رواج دروغ و نفاق در میان ایشان شد[103]. به واقع، گزاف نگفتهایم اگر بگوییم با مرگ عثمان رضی الله عنه اختلاف و شکافی در میان امت پدید آمد که تا امروز نیز ادامه دارد[104]. پس از این فاجعه دلخراش، مصائب بسیاری گریبانگیر این امت شد و به طبع بد طینتان و مردمان پست فطرت توانستند ذات ناپاک خویش را به همگان بنمایانند و زهر خود را بر دین و دنیای امت بریزند. پس از این واقعه، اگر چه مردمان با امیر المؤمنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه -که در آن شرایط، بهترین گزینه خلافت و امامت امت بود- بیعت نمودند اما اوضاع و احوال آنچنان نابسامان بود که هیچ کس نمیتوانست آن شعلههای سوزان فتنه و آشوب را که از میان شکافهای موجود در صفوف وحدت امت اسلام زبانه میکشید خاموش کند و امت را بار دیگر به همان شاه راه ایمان و اتحاد باز گرداند.[105]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
-------------------------------------------------
[1]- فتنه مقتل عثمان (1/143) و تاریخ دمشق، ترجمه عثمان ص247.
[2]- تاریخ دمشق، ترجمه عثمان، ص141.
[3]- صحیح البخاری، کتاب الصلاة (حدیث192).
[4]- فتنه مقتل عثمان (1/145).
[5]- تاریخ طبری (5/444).
[6]- فتنه مقتل عثمان (1/145).
[7]- طبقات ابن سعد (3/66).
[8]- التمهید، ص46-47.
[9]- فتنه مقتل عثمان (1/147).
[10]- فضائل الصحابه (1/473). سند این روایت صحیح میباشد.
[11]- الخلفاء الراشدون، ص179.
[12]- ذوالنورین عثمان بن عفان، ص122.
[13]- فتنه مقتل عثمان (1/149).
[14]- مسند احمد (1/63).
[15]- فتنه مقتل عثمان (1/150).
[16]- فتنه مقتل عثمان (1/151).
[17]- همان (1/152).
[18]- به روایت مسلم، کتاب فضائل الصحابة (حدیث2417).
[19]- مسند احمد (1/59).
[20]- المعرفة و التاریخ (2/488). خلافة عثمان بن عفان، ص 91.
[21]- طبقات ابن سعد (3/71). تاریخ ابن خیاط، ص171.
[22]- تاریخ دمشق، ص403.
[23]- فضائل الصحاب (1/511) سند این روایت، صحیح میباشد.
[24]- البدایة و النهایة (7/211).
[25]- طبقات ابن سعد (3/70) سند این روایت، صحیح است.
[26]- طبقات ابن سعد (3/70).
[27]- طبقات ابن سعد (3/70) این روایت با سندی صحیح به عبدالله بن زبیر بر میگردد.
[28]- طبقات ابن سعد (3/70) فتنة مقتل عثمان (1/162).
[29]- فتنة مقتل عثمان (1/162).
[30]- فتنة مقتل عثمان (1/162) المصنف، ابن ابی شیبة (15/224).
[31]- فتنة مقتل عثمان (1/163).
[32]- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص164.
[33]- فتنة مقتل عثمان (1/165).
[34]- تاریخ دمشق، ترجمة عثمان، ص395.
[35]- فتنة مقتل عثمان (1/166).
[36]- فتنة مقتل عثمان (1/166).
[37]- فضائل الصحابة (1/605) سند آن صحیح است.
[38]- فتنة مقتل عثمان (1/167)، مسند احمد (1/396).
[39]- فتنة مقتل عثمان (1/167) در سند این روایت، ضعیف وجود دارد.
[40]- طبقات ابن سعد (3/71) سند آن، حسن است.
[41]- فتنة مقتل عثمان (1/168) سند آن طبق یک قول، حسن است و طبق قولی دیگر صحیح.
[42]- مسند احمد (4/419) (5/346).
[43]- فتنة مقتل عثمان (1/168).
[44]- منهاج السنة (3/202).
[45]- دور المرأة السیاسی، أسماء محمد، ص340.
[46]- تاریخ المدینه (2/298).
[47]- دور المرأة السیاسی، ص340.
[48]- سیر اعلام النبلاء (2/237).
[49]- تاریخ الطبری (5/401).
[50]- تاریخ الطبری (5/401).
[51]- تاریخ الطبری (5/401).
[52]- العواصم من القواصم، ص156.
[53]- دور المرأة السیاسی، ص342.
[54]- همان، ص343.
[55]- تاریخ الطبری (5/202).
[56]- تاریخ الطبری (5/202).
[57]- دور المرأة السیاسی، ص343.
[58]- العواصم من القواصم، ص120.
[59]- دور المرأة السیاسی، ص344.
[60]- دور المرأة السیاسی، ص345.
[61]- دور المرأة السیاسی، ص345.
[62]- دور المرأة السیاسی، ص345.
[63]- همان، ص345-346.
[64]- تاریخ الطبری (5/400).
[65]- همان (5/402).
[66]- طبقات ابن سعد (3/75) فتنة مقتل عثمان (1/172).
[67]- طبقات ابنسعد (3/75).
[68]- الدولة الإسلامیة فی عصر الخلفاء الراشدین، ص282 البدایة و النهایة (7/190).
[69]- الدولة الاسلامیة فی عصر الخلفاء الراشدین، ص283.
[70]- فتنة مقتل عثمان (1/169) تاریخ الطبری (5/404).
[71]- الخلفاء الراشدون، ص184 البدایة و النهایة (7/196).
[72]- فتنة مقتل عثمان (1/188).
[73]- تاریخ ابن خیاط، ص174 سند این خبر، صحیح و بنا به قولی نیز حسن است.
[74]- طبقات ابن سعد (3/76). فتنة مقتل عثمان (1/191).
[75]- تاریخ الطبری (5/406).
[76]- تاریخ الطبری (5/407).
[77]- تاریخ الطبری (5/407).
[78]- الخلفاء الراشدون، ص190 البدایة و النهایة (7/197).
[79]- تاریخ الطبری (5/407) البدایة و النهایة (7/189).
[80]- الخلفاء الراشدون، ص192.
[81]- فتنة مقتل عثمان (1193).
[82]- الخلفاء الراشدون، ص192.
[83]- تاریخ الطبری (5/435).
[84]- تاریخ الطبری (5/436).
[85]- تاریخ الطبری (5/437).
[86]- تاریخ الطبری (5/438).
[87]- فتنة مقتل عثمان (1/204).
[88]- البدایة و النهایة (7/199).
[89]- الموسوعة الحدیثیة مسند الإمام أحمد (1/555) این روایت هر چند منقطع میباشد اما راویان آن ثقه هستند.
[90]- طبقات ابن سعد (3/77) تاریخ الإسلام (عهده الخلفاء)، ص481.
[91]- المعجم الکبیر (1/78).
[92]- التهذیب ابن حجر (6/408).
[93]- المفصل (4/204)
[94]- عقیدة اهل السنة (3/1091)
[95]- فتنه مقتل عثمان (1/207).
[96]- لسان المیزان (3/290).
[97]- فتنة مقتل عثمان (1/209).
[98]- مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری، ص243.
[99]- مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری، ص244 تهذیب الکمال (6/97).
[100]- مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری، ص244.
[101]- فتنة مقتل عثمان (1/209).
[102]- البدایة و النهایة (7/193).
[103]- احداث و احادیث فتنة الهرج، ص590.
[104]- مجموعة الفتاوی (25/162).
[105]- مجموعة الفتاوی (25/162).
|