سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

12 آذر 1403 30/05/1446 2024 Dec 02

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7337757
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 28   تعداد بازدید: 5794 تاریخ اضافه: 2010-05-04

یاران روز شنبه (‌اصحاب السبت‌)

یکی از تعالیم موسی‌ ـ علیه‌ السلام ـ پیامبر گرامی خداوند، این بود که قومش یک روز در هفته‌، از کار روزانه دست بکشند و به پیگیری چیزی ‌که دنیا به آن مشغولشان ساخته است‌، نپردازند، بلکه در آن روز به عبادت پروردگار و سپاس و ستایش او و برشمردن نعمت‌های او روی آورند تا دل‌های آنان با ذکر و یاد خداوند پاکیزه ‌گردد.

روز جمعه‌، همان روزی بود که به آنان دستور داده شده بودکه در آن به عبادت خداوند بپردازند، اما آنان تمایل داشتند که روز عبادتشان روز شنبه‌، روزی که آفرینش آسمان‌ها و زمین در آن پایان یافته بود، باشد و چون قوم آن روز را انتخاب نمودند، خداوند نیز انتخاب آنان را پذیرفت و موسی علیه اسلام در آن روز آنان را از کار بازمی‌داشت و به عنوان مرشد و راهنمای آنان به وعظ و نصیحتشان می‌پرداخت‌.

روزگار می‌گذشت و بنی‌اسرائیل طبق عادت خود، روز شنبه را تقدیس نموده و آن را به انجام طاعاتی که موجب نزدیکی به خداوند گردند و عبادتی که در آن به تسبیح خداوند بپردازند، اختصاص داده بودند، نسل‌ها پشت سرهم می‌آمدند و روزگار سپری می شد و آنان بر این عادت ماندگار و بر این سنت خو گرفته بودند.

در ساحل دریای سرخ‌، در قریه‌ای که «‌ایله‌»[1] نامیده می‌شد، عده‌ای از نوادگان بنی‌اسرائیل در زمان داود زندگی می کردند و بر آنان نیز واجب بود که ملتزم سنت پدران و نیاکان خود باشند و آنان نیز به عبادت خداوند در روز شنبه بپردازند و آن‌ها هم در آن روز هیچ‌گونه عمل دنیایی از قبیل صید و تجارت و یا صنعت انجام نمی‌دادند.

درکنار ساحل دریا در جانب «‌ایله‌» دو سنگ سفید وجود داشتند که ماهیان دریا در شب و روز شنبه به اطراف آن‌ها می‌آمدند و جمع می‌شدند، زیرا از صید شدن در امان بودند و آنان در طول زمان به آن مکان خو گرفته بودند و در آن روز تعداد زبادی ماهی در آن مکان حاضر می‌شدند و قوم بنی‌اسرائیل به شکار و ترساندن آنان دست نمی‌یازیدند، زیرا در آن روز مشغول تسبیح پروردگارشان بودند و شکار کردن و یا انجام هر عمل دنیایی بر آنان حرام بود و هنگامی‌که شب یکشنبه فرا می‌رسید، ماهیان به عمق دربا باز می‌گشتند و شکار آن‌ها برای قوم در روزهایی ‌که برایشان حلال بود، دشوار می‌گشت‌.

حرص و آز و طمع در درون افراد فاسق آن قریه جوشیدن‌ گرفت‌، از تعالیم پیامبرانشان غافل شدند و آن‌چه را که به آنان یادآوری شده بود، فراموش نمودند و میان خود به مشورت و تبادل آرا و نظریات پرداختند و گفتند: چرا ما باید این ماهی‌ها را در روزی ‌که تعداد آن‌ها زیاد است و به انبوهی و شتاب به سمت ما می‌آیند، رها کنیم و آن‌گاه ‌که از ما روی برمی‌گردانند و به سمت دربا باز می‌گردند و با سختی و مشقت زیاد می‌توان به آنان دست یافت‌، به صید آنها بپردازیم‌؟ این راهی که ما در پیش گرفته‌ایم‌، راه درستی نیست‌!! هیچ چاره‌ای نیست مگر آن‌که در روز شنبه به صید ماهی بپردازیم و تا آن حدکه دوست داریم‌، ماهی بگیریم و در آن روز به آن‌چه ‌که می‌خواهیم‌، برسیم‌.

آنان به صید ماهی پرداختند و بدون زحمت وتلاش زیاد، ماهی زیادی را صید نمودند و تا توانستند از آن پختند و کباب ‌کردند و کاملا خود را سیر کرده‌، شکم‌ها را از آن انباشتند. هنگامی‌ که افراد پرهیزگار آن قریه از عمل آن فاسقان بی‌پروا آگاه شدند، نزد آنان رفتند و آنان را موعظه نموده‌، بیم و هشدار دادند، اما این‌، جز بر گناهکاری‌، بی‌پروایی و گمراهی آنان نیفزود و از این‌رو، مومنان خشمگین شدند و با سلاح‌های خود قریه را محاصره نمودند تا مانع ورود آن از دین‌ برگشتگان به قریه شوند، زبرا آنان از اطاعت پروردگار خارج و گناهکار و فاسق شده بودند.

این عمل‌، بر آن افراد فاسق‌گران آمد و بر آنان بسیار سخت بود از این‌که از صید روز شنبه با آن همه ماهی منع شوند، از این‌رو به افراد با ایمان‌ گفتند: این قریه از آن ما و شماست و شما حق ندارید ما را از آن برانید و آن را فقط به خودتان اختصاص دهید و هچ‌کس هم نمی‌تواند ما را ملزم ‌کند که شهر را برای شما ترک‌ کنیم‌، این‌جا وطن و منبع درآمد و روزی ماست و ما جایی غیر از آن برای خود سراغ نداریم و نمی‌توانیم آن را ترک ‌کنیم و اگر شما باز بر نظر خود اصرار می‌ورزید و از قصد خود دست برنمی‌دارید، بیاید تا شهر را بین خود قسمت‌ کنیم و دیواری بین خودمان درست‌ کنیم تا هرکدام از ما آن‌گونه ‌که می‌خواهد و دوست دارد، زندگی‌ کند. افراد با ایمان‌، به تقسیم شهر رضایت دادند و سدی را بین خود و آن افراد از دین ‌برگشته ایجاد نمودند.

دو گروه از هم جدا شدند و افراد فاسق به لهو و صید خود پرداختند و جوی‌های‌ کوچکی را از دریا تا قریه‌ی خود حفر نمودند و هنگامی ‌که شب شنبه فرا می‌رسید، ماهی‌ها وارد آن جوی‌ها شده و تا دروازه‌های خانه‌های آن مردم می‌آمدند و آن هنگام که خورشید غروب می‌کرد و ماهی‌ها قصد بازگشت به دریا می‌کردند، آن افراد فاسق راه بازگشت آنان را مسدود می‌کردند و ماهی‌ها دیگر راهی به دریا نداشتند.

و اما افراد با ایمان‌، از گوشزد نمودن عذاب الهی به آن افراد فاسق غافل نشدند و به نصیحت خود ادامه دادند و زمانی‌ که نصیحت طولانی شد اما فقط به سرکشی و گناه آنان می‌افزود، «‌گروهی از آنان ‌گفتند: چرا قومی را که خداوند آنان را حتماً هلاک خواهد کرد و یا به سختی عذاب خواهد داد، موعظه می‌کنید؟»‌.[2]

پس آنان را در گمراهی خود رها کردند تا همچنان سرگردان بمانند و از نصیحت آنان دست برداشتند زیرا آنان پندپذیر نبودند.

فاسقان‌، به لهو و عیش و نوش خود ادامه دادند و در زیاده‌روی خود سرگردان بودند و مال و اموال زبادی را به دست آوردند و در گناه و فسق و فجور راه افراط پیمودند تا آن ‌که داود پیامبر خدا از رفتار آنان دلتنگ و ناراحت شد و به خداوند روی آورد و طلب یاری نمود و از وی خواست ‌که آنان را مورد لعنت قرار دهد؛ خداوند به درخواست او جواب ‌گفت و آرزویش را تحقق بخشید و آن قریه دچار زلزله شدیدی شد که مومنان هراسناک شدند و از خانه‌های خود بیرون آمدند، «‌پس چون آن‌چه را که به آنان یادآوری شده بود، فراموش کردند، آن‌کسانی را که از بدی نهی می‌کردند، نجات دادیم و ستم‌کاران را به عذابی شدید دچار نمودیم‌، به علت آن‌که اهل فسق و فجور بودند»‌.[3]

منبع: قصه‌های قرآن، محمد احمد جاد المولی، ترجمه صلاح الدين توحيدی، ويراستار عثمان نقشبندی، چاپ اول 1387، انتشارات كردستان

عصر اسلام

IslamAge.com


[1] شهری است در کنار دریای سرخ به سمت شام و نیز گفته شده است که آن‌، آخر حجاز و اول شام است‌.

[2] اعراف؛ 164.

[3] اعراف؛ 165.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان