خلاصهٔ زندگينامهٔ محمد - صلى الله عليه وسلم - پیش از نبوت
نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- در دوران جوانی و نوجوانی، بهترین ویژگیهای موجود در طبقات مختلف مردمان را دارا بودند. از نظر اندیشمندی و خردمندی و دقتنظر و عمق بصیرت در سطح بالایی قرار داشتند؛ و از ژرفنگری و زیرکی و استقلال فکری و شناخت درست هدف و وسیله برخوردار بودند. با استمداد از سکوتهای طولانی خویش، به تأملات طولانی و تفکر عمیق و پرداختن به ژرفای حقایق، نائل میشدند، در پرتو خرد سرشار و فطرت بیآلایش خویش؛ به مطالعهٔ منشور طولانی و پردامنهٔ زندگنی بشر، و امور اجتماعی و اوضاع و احوال مردم میپرداختند؛ خرافات را بخوبی باز میشناختند و از آنها فاصله میگرفتند؛ و با بصیرت کامل در کار خویش و در کار دیگران به همزیستی با همنوعان ادامه میدادند. اگر راه و رسم نیکویی را مشاهده میکردند، در آن شرکت میجستند[1]؛ در غیر اینصورت، به همان زاویهٔ عزلتی که برای خویش اختیار کرده بودند، باز میگشتند.
شراب نمینوشیدند؛ از گوشت حیواناتی که در آستانهٔ بتان قربانی میشدند تناول نمیکردند، در جشنها و محفلهایی که برای بتان تدارک میشد، حضور پیدا نمیکردند. از همان اوان نوباوگی، از این معبودهای باطل نفرت داشتند، و هیچ چیز درنظر ایشان ناخوشایندتر از بتان نبود؛ حتی تحمل شنیدن سوگند خوردن جاهلیان را به لات و عزی نداشتند. [2]
بیشک، دست قضا و قدر الهی نیز نگهدار ایشان بوده است؛ چنانکه هرگاه انگیزههای درونی و نفسانی ایشان را وامیداشتند به اینکه برخی از برخورداری دنیوی را تجربه کنند، یا هرگاه که نسبت به پیروی بعضی آداب و رسوم ناپسندیده رضایت خاطری احساس میکردند، عنایت ربانی دخالت میکرد و ایشان را از آن دسترسیها و دستاندازیها بازمیداشت.
حضرت رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم- میفرمایند: «به هیچیک از چیزهایی که در میان اهل جاهلیت معمول و مرسوم بود، گرایش پیدا نکردم مگر دوبار، و هر بار خداوند میان و من آن چیز مانعی ایجاد کرد، و من از آن گرایشی که پیدا کرده بودم صرفنظر کردم، تا آنکه مشمول اکرام خداوند شدم و به رسالت مبعوث شدم.
شبی از شبها به نوجوانی که با من در بلندیهای مکه گوسفند میچرانید، گفتم: کاش از گوسفندان من مواظبت میکردی تا من به مکه بروم و با جوانان مکه به قصهگویی و افسانهپردازی و خوشگذرانی شب را به صبح برسانم! گفت: چنین کنم! بسوی مکه به راه افتادم. به نخستین خانه در شهر مکه رسیدم. آوای موسیقی از آن خانه به گوش میرسید. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: جشن عروسی فلان کس با فلان کس است! نشستم که به موسیقی گوش فرادهم. خداوند درپوشی بر گوشهایم قرار داد. مرا خواب در ربود، و آنقدر در خواب ماندم تا آنکه حرارت آفتاب فردای آن شب مرا از خواب بیدار کرد. نزد رفیقم بازگشتم. پرسید: چه شد؟ آنچه را که اتفاق افتاده بود برای او بازگفتم.
دیگر شبی نیز دوباره همان تقاضا را از رفیقم کردم، و به شهر مکه وارد شدم، و همان پیشامد شب نخستین دوباره برای من روی نمود... و به این ترتیب، هیچگاه من به کار ناپسندی گرایش پیدا نکردم»[3].
بخاری از جابربن عبدالله روایت کرده است که گفت: در اثنای تجدید بنای کعبه، پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- همراه عباس برای آوردن سنگ رفتند. عباس به ایشان گفت: دامان جامهات را برگردنت بیافکن تا سنگهایی که بر شانه میگذاری تو را آزار ندهند! در گیرو دار کار، بر زمین افتادند و چشمانشان به آسمان خیره شد و از هوش رفتند. وقتی به هوش آمدند، میگفتند: دامان جامهام! دامان جامهام! و جامهٔ خویش را بر تن پیچیدند. به روایت دیگر، از آن پس دیگر هیچگاه عورت ایشان توسط هیجکس رؤیت نشد [4].
نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- در خاندان خویش، از جهت خصلتهای پسندیده، اخلاق کریمه، و سر و وضع برازنده ممتاز بودند. از همهٔ افراد خاندانشان جوانمردتر، خوشاخلاقتر، نوعدوستتر، بردبارتر، راستگویتر، نرمخویتر، پاکدامانتر، نیکوکردارتر، وفادارتر و امانتدارتر بودند، چنانکه خویشاوندان همگی ایشان را «امین» لقب داده بودند؛ زیرا، همهٔ ویژگیهای برازنده، و خصلتهای پسندیده، در وجود مبارک ایشان فراهم آمده بود، و آن چنان بودند که حضرت امالمؤمنین خدیجه -رضی الله عنها- میفرمود: رنج کسب و کار را بر خویشتن تحمیل میکردند؛ و به درماندگان و بینوایان رسیدگی میکردند؛ و از میهمانان پذیرایی میکردند؛ و در راه حق و فضیلت همیاری و همکاری داشتند[5].
منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388
عصر اسلام IslamAge.com
[1]- مثلاً، قریشیان در دوران جاهلیت روز عاشورا روزه میگرفتند، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- نیز در دوران جاهلیت روز عاشورا را روزه میگرفتند؛ نکـ: صحیح البخاری، ح 2002؛ نیز: فتح الباری،ج 4، ص 287.
[2]- برای تفصیل این مطلب، نک: سیرهٔابن هشام، ج 1، ص 128؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 161؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 373 ، 376.
[3]- این حدیث را طبری (ج 2، ص 279) ودیگران آوردهاند. حاکم نیشابوری آن را صحیح دانسته؛ ذهبی نیز از او تبعیت کرده؛ ولی ابن کثیر آن را ضعیف تلقی کرده است (البدایة و النهایة، ج 2، ص 287).
[4]- صحیح البخاری، ح 1582، 3829؛ فتح الباری، ج 3، ص 513؛ ج 7، ص 180؛ نیز، نکـ: فتح الباری، ج 3، ص 517؛ مسند احمد، ج 3، ص 295، 310، 333، 380.
[5]- صحیح البخاری، ج 3 |