سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322597
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 251   تعداد بازدید: 2766 تاریخ اضافه: 2010-03-25

جواب به اعتراض اهل بدعت مبنی بر اینکه عثمان عبيدالله بن عمر را به خاطر كشتن هرمزان قصاص نكرد

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مي‌گويند كه عثمان عبيدالله بن عمر را به خاطر كشتن هرمزان قصاص نكرد. در كتاب هاي تاريخ معروف است كه بعد از آن كه ابو لؤلؤ مجوسي عمر بن الخطاب را كشت، وقتي مردم چادري بر او انداختند او خودكشي كرد (بخاری، كتاب فضائل الصحابة، باب قصة البيعة حديث 3700.)، و بعد از آن عبيدالله بن عمر مردي را به نام هرمزان به قتل رساند، هرمزان مجوسي بود كه مسلمان شد، وقتي به عبيدالله گفتند كه چرا او را كشتي؟ گفت: سه روز قبل از كشته شدن عمر او با ابولؤلؤ مجوسي همراه بود و خنجري كه عمر با آن كشته شده است پيش آن ها گذاشته بود، بنابراين عبيدالله بن عمر گمان مي‌كرد كه هرمزان در ارتكاب اين جنايت با ابولؤلؤ مشاركت داشته است، از اين رو به سوي او رفت و او را به قتل رساند.

از سعيد بن مسيب روايت است كه گفت: وقتي عمر كشته شد عبدالرحمن بن ابي بكر گفت: از كنار ابولؤلؤ گذر كردم او و جفينه و هرمزان با هم در گوشي حرف مي‌زدند وقتي خواستم به سوي آن ها بروم بلند شدند و خنجري از ميان آن ها به زمين افتاد كه دو سر داشت و دسته ی آن در وسط قرار داشت، پس نگاه كنيد كه خنجري كه عمر با آن كشته شده چگونه است، وقتي عبيدالله بن عمر اين سخنان عبدالرحمن بن ابي بكر را شنيد. همراه با شمشير به راه افتاد و هرمزان را فراخواند وقتي هرمزان به سوي او آمد. عبيدالله به او گفت: با من بيا تا اسبم را نگاه كنيم، آنگاه عبيدالله كمي خود را از او عقب‌تر نگاه داشت و وقتي او جلو شد عبيدالله با شمشير او را زد، عبيدالله مي‌گويد: وقتي او احساس شدت درد شمشير اصابت شده كرد گفت: لا اله الا الله، و عبيدالله مي‌گويد: جفينه را فراخواندم او از نصاراى حيره بود، وقتي شمشير را براي او بلند كردم علامت صليب را بر پيشاني‌اش قرار داد، سپس عبيدالله رفت و دختر كوچك ابولؤلؤ را كه ادعاي اسلام مي‌كرد به قتل رساند، و خواست كه همه اسيرهايي كه به مدينه آورده شده‌اند را به قتل برساند، آنگاه مهاجران با او مخالفت كردند و او را از اين كار باز داشته و تهديدش كردند، عبيدالله گفت: سوگند به خدا آن ها و كساني ديگر غير از آن ها را مي‌كشم و با اين سخن به بعضي از مهاجران اشاره كرد، آنگاه عمرو بن العاص با او حرف زد تا آن كه توانست شمشير را از دست عبيدالله بگيرد، وقتي عبيدالله شمشير را به او داد، سعد بن ابي وقاص آمد و آن ها هر يك سر يكديگر را گرفتند سپس آن ها را از هم جدا كردند، و سپس عثمان قبل از آن كه با او بيعت شود آمد و با عبيدالله درگير شد تا آن كه از هم جدا شدند، و روزي كه عبيدالله جفينه و هرمزان و دختر ابولؤلؤ را كشت براي مردم روز سختي بود، و بعد از آن وقتي عثمان خليفه شد مهاجران و انصار را فرا خواند و گفت در مورد كشتن اين مردي كه در دين رخنه و شكاف ايجاد كرده به من مشوره دهيد، مهاجران همه اتفاق كرده و عثمان را مي‌گفتند كه او را به قتل برسان، اما بيشتر مردم با عبيدالله بودند و جفينه و هرمزان را نفرين مي‌كردند، و مي‌گفتند: شايد شما مي‌خواهيد پسر عمر را به دنبال او بفرستيد؟ اختلاف و غوغا در اين مورد زياد شد آنگاه عمرو بن العاص به عثمان گفت: اي اميرالمؤمنين اين قضيه پيش از آن كه تو فرمانرواي مردم شوي اتفاق افتاده است پس از آن ها روي گرداني كن و بگذر، آن گاه با سخنان عمرو مردم متفرق شدند و عثمان نظر او را پذيرفت و خون بهاي آن دو مرد و آن دختر پرداخت شد؟.( طبقات ابن سعد 3/355 با سند صحیح.)

 

پس كشته نشدن عبيدالله به قصاص هرمزان سه توجيه دارد:

اوّل: اينكه هرمزان براي كشتن عمر با ابولؤلؤ همدست شده بود چنان كه عبدالرحمن بن ابي بكر آن ها را ديده بود، و بنابراين مستحق كشتن بود چنان كه عمر مي‌گويد: اگر تمام اهل صنعاء براي كشتن مردي همدست شوند همه آن ها را به قصاص او خواهم كشت (بخاری کتاب الدیات، باب إذا أصاب قومن من رجل حديث 6896.)، پس ريختن خون هرمزان جايز بوده چون او در كشتن عمر مشاركت داشته است.

دوّم: اينكه در زمان پيامبر ص وقتي اسامه فردي را كشت چون تاويل كرده بود پيامبر او را قصاص نكرد، و واقعه از اين قرار بود كه در يكي از جنگ‌ها اسامه ديد كه مردي از مشركان مسلمانان زيادي را كشت، آنگاه اسامه به سوي او رفت وقتي مشرك او را ديد فرار كرد و پشت درختي پنهان شد و گفت أشهد أن لا إله إلاَّ الله، اما اسامه او را به قتل رساند، وقتي اين خبر به پيامبر ص رسيد اسامه را فرا خواند و گفت: آيا او را بعد از آن كه لا اله الا الله گفت كشتي؟ اسامه گفت: او از ترس شمشير كلمه لا اله الا الله را گفت، پيامبر ص فرمود: آيا دلش را شكافتي؟ مي‌گويد: پيامبر همواره تكرار مي‌كرد كه آيا او را بعد از گفتن لا اله الا الله كشتي؟! تا آن كه من آرزو كردم اي كاش اكنون تازه مسلمان مي‌شدم(بخاری کتاب المغازی باب بعث النبی اسامة الی الحرقات حديث 4269 مسلم کتاب الایمان 159.). و پيامبر صلی الله علیه وسلم  اسامه را قصاص نكرد چون او كارش را توجيه مي‌كرد، پس همچنين عثمان عبيدالله را نكشت چون كه عبيدالله كارش را توجيه و تاويل مي‌كرد.

سوّم: اينكه هرمزان ولي نداشت و مقتولي كه ولي نداشته باشد ولي او حاكم و پادشاه است، و عثمان به عنوان حاكم از گرفتن قصاص او صرف نظر كرد، و گفته‌اند كه هرمزان فرزندي به نام قامذبان داشت و او از خون پدرش گذشت كرد.( تاریخ طبری 3/305 اما واقعه گذشت قامذبان از خون پدرش از طریق سیف بن عمر دروغگو روایت شده است.)

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان