جنگ میان سپاه احنف بن قیس و مردم طغارستان، جوزجان، طالقان و فاریاب
بسم الله الرحمن الرحیم
چون عبدالله بن عامر با مردم مرو مصالحه نمود، احنف بن قیس را با سپاهی متشکّل از چهار هزار سرباز به جانب طغارستان گسیل داشت. احنف در مسیر خود، در اطراف مرو اتراق کرد. هنگامی که به او خبر دادند که مردم طغارستان، جوزجان، طالقان و فاریاب، سپاهی سه هزار نفره را گرد آورده و قصد مقابله با او را دارند، سرداران خویش را فراخواند و به مشورت با ایشان پرداخت، دستهای از آنان را رأی بر این بود که باید به مرو بازگشت. دستهای دیگر معتقد بودند که باید به ابر شهر عقب نشینی کرد. گروهی بر این باور بودند که باید در همانجا ماند و از ابن عامر، تقاضای نیروهای بیشتری نمودند و افرادی نیز پیشنهاد کردند که باید، آنان آغازگر جنگ باشند و حملهای غافلگیرانه به دشمن آغاز نمایند، و آنان را در موضع دفاعی قرار داد. گویند که چون احنف، شب هنگام، در میان لشکرگاه قدم میزد، چند نفر را میبیند که گرد آتش جمع شده اند و در مورد جنگ به صحبت مشغول اند، احنف که کنجکاو میشود میایستد و به سخنان آن سربازان گوش میدهد. چند نفر از آنان میگفتند: که امیر، مطمئناً، فردا صبح، به جانب دشمنان حرکت خواهد کرد و به نبرد با آنان میپردازد، زیرا او خوب میداند که دشمنان، به شدت از او در هراسند. در این میان یکی از آنان که مشغول پختن آش بود به ایشان گفت: اگر امیر چنین کاری بکند دچار اشتباه بزرگی خواهد شد، من گمان نمیکنم امیر با این نیروی اندک در میدانی باز و وسیع به مصاف انبوه سپاهیان دشمن برود، چرا که آنان در یک حمله سنگین، همه ما را خواهند کشت؛ به نظر من، امیر باید در میان رود مرغاب و کوه کنار آن استقرار یابد، به نحویکه رود در سمت راست او و کوه در طرف چپ او قرار گیرند، به این ترتیب، دشمن بناچار، تنها با نفراتی محدود به مصاف با ما خواهد آمد. احنف با شنیدن این نقشه، سرداران سپاه را فرا خواند و آن طرح را با ایشان در میان گذاشت، از سوی دیگر، مردم مرو نیز سپاهی را به جانب احنف بن قیس اعزام کردند تا او را در جنگ یاری دهند اما احنف به ایشان اعلام نمود که دوست ندارد مشرکان از او و سپاهیانش حمایت کنند. او به آنان گفت: که اگر در جنگ پیروز شود، بر عهد و پیمان خود با ایشان خواهد ماند اما اگر دشمنان او فاتح میدان باشند، مردمان مرو، خود، باید به دفاع از خویش بپردازند. گویند که با آغاز جنگ، احنف بن قیس در میدان کار زار، این بیت ابن جویه اعرجی را با خود زمزمه میکرد:
أَحَقُّ مَن لَم یَکرَهِ المَنِیَّةَ حَزوَرٌّ لَیسَ له ذُرَّیّةٌ
در روایتی دیگر آمده است که دو سپاه تا نیمههای شب نیز به نبرد با هم پرداختند، سرانجام سپاه اسلام توانست دشمنانشان را شکست دهند. چون سپاه احنف به منطقه «رسکن» که در دوازده فرسنگی لشکرگاه او بود رسید، احنف، دو مرد را به جانب مرزبان مرو رود که در انتظار نتیجه جنگ بود تا خراج سالیانه را نزد احنف بفرستد روانه کرد. هنگام عزیمت آن دو تن، احنف به ایشان سفارش نمود که چون نزد مرزبان رفتند در مورد خراج، هیچ نگویند او خود، آن را به ایشان بدهد. زمانی که آن دو نزد مرزبان رسیدند همان نمودند که احنف گفته بود و مرزبان دانست که اینان تنها به این دلیل، جرأت چنین جسارتی را به خود دادهاند که در جنگ پیروز شدهاند و به همین دلیل، خراج را به آنان تحویل داد[1]. احنف، همچنین، اقرع بن حابس را با سوار کارانی چند به جوزجان فرستاد تا فراریان لشکر دشمن را تعقیب نمایند. آنان نیز توانستند در نبرد با آن فراریان، ایشان را شکست دهند.
کثیر نهشلی در همین رابطه چنین سروده است:
سَقی مُزنُ السَّحابِ إِذا استَهَلَّت
الی القصرین من رستاق خوط
مَصَارِعَ فَثیَةٍ بالجوزَجانِ
أَقَادَهُمُ هُناکَ الأَ قَرعانِ
(باران آنگاه که باریدن گرفت، اجساد مردانی را در جوزجان سیراب نمود که أقرع، آنان را در آنجا به قتل رسانید).
وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع: کتاب عثمان ابن عفان، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
---------------------------------------
[1]- تاریخ طبری (5/317).
|