سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322848
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 229   تعداد بازدید: 2786 تاریخ اضافه: 2010-03-25

بروز فتنه در دوران خلافت عثمان رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

آغاز فتنه

فتنه در سال (34) هجري وقتي كه بعضي از افراد جاهل و عامي خواستند عليه عثمان بن عفان  رضی الله عنه  شورش كنند آغاز شد، او آنها را گرفت و سرزنش كرد و سپس آنها را رها كرد اما آنها باز نيامدند بلكه بيشتر آمادگي كرده و بار دوم در سال (35) هجري از سرزمين خود حركت كردند، آنها چنان وانمود مي‌كردند كه گويا مي‌خواهند به حج بروند، آمدند و وارد مدينه شده و امير المؤمنين عثمان بن عفان را در خانه‌اش محاصره كردند تا اينكه بعد از چهل روز محاصره او را كشتند، و در طي روزهايي كه او محاصره بود او را از همه چيز حتي از نماز خواندن در مسجد باز داشتند.

اسباب فتنه:

 

سبب اول:

علت و عامل اصلي اين فتنه‌ها مردي يهودي به نام عبدالله بن سبأ بود.

متقدمين بر وجود اين شخصيت اتفاق نظر داشته‌اند، و فرقه‌اي از اهل بدعت را به عبدالله بن سبا نسبت داده‌اند و آن را سبئيه يا سبائيه ناميده‌اند، و عقايد و باورهاي خاصي را به اين فرقه نسبت داده‌اند، اما اين عقايد از دايرة تشيع بيرون نمي‌رود. اما كسي كه سعي كرده اين قضيه را انكار كند و در رأس انكار وجود اين شخصيت قرار دارد فردي است به نام مرتضي عسكري كه در كتابش (عبدالله بن سبا و افسانه‌هاي ديگر) آن را انكار كرده است، و طه حسين در كتابش (علي وبنوه) نيز وجود اين شخصيت را انكار كرده است، بايد گفت كه طه حسين طبق عادتش چيزهاي يقيني و مسلّم را انكار مي‌كند چنان در كتابش (الشعر العربي) اين را انكار كرده كه ابراهيم و اسماعيل إ كعبه را ساخته‌اند و مي‌گويد: قرآن اين را براي ما مي‌گويد ولي لازم نيست كه بگوييم اين اتفاق افتاده است، پس طه حسين در همه چيز راه شك و ترديد را در پيش مي‌گيرد.

و اما عسكري كوشيده تا مردم را فريب دهد، زيرا او چنان مي‌انگارد كه روش او علمي است، و احاديث و رواياتي را جمع‌آوري كرده كه ابن سبا را نام برده‌اند و مي‌گويد همه اين روايت‌ها از طريق سيف بن عمر آمده‌اند و سيف فرد دروغگويي است پس ابن سبا وجودي نداشته است. اما سخن او به چند دليل باطل است كه عبارتند از:

1- بسياري از مورخان و محدثان شيعه در كتابهايشان گفته‌اند كه اين شخصيت وجود داشته است.

نوبختي در كتابش (فرق الشيعه) بعد از بيان اقوال ابن سبا مي‌گويد: و اين فرقه سبئيه ناميده مي‌شود يعني ياران عبدالله بن سبأ(فرق الشیعه ص 22.) (و نوبختي در قرن سوم هجري وفات يافته است).

الكشي در كتابش (رجال الشيعه) از ابي جعفر ؛ روايت مي‌كند كه عبدالله بن سبأ ادعاي پيامبري مي‌كرد، و ادعا مي‌كرد كه امير المؤمنين ؛ خداست (رجال الکشی ص 98.)

 و روايتي ديگر از جعفر صادق ؛ روايت كرده كه در آن از ابن سبا نام برده شده است و بيش از پنج روايت در اين مورد بيان كرده است. و همچنين افراد ذيل از علماي شيعه روايت‌هايي ذكر كرده‌اند و ابن سبا را نام برده‌اند.

- صدوق در كتابش من لا يحضره الفقيه.( روایت شماره 955.)

- طوسي شيخ الطائفه.( رجال الطوسی ص1.)

- مجلسي علاّمه شيعه.( بحار الانوار (51/210-42/146).)

- نوري طبرسي.( مستدرک الوسائل 18/169)

و بسياري ديگر كه آنها را براي آن كه بحث طولاني نشود نام نمي‌برم.( و از اهل سنت همه آنهایی که تاریخ این برهه را نوشته‌اند ابن سبا و تاثیر او را در این برهه یادآوری کرده‌اند و فقط نویسندگان اخیر شیعه وجود ابن سبا را انکار کرده‌اند و بعضی از نویسندگان جاهل اهل سنت از آنها پیروی کرده‌اند.)

 

عبدالله بن سبا از يهوديان يمن بود كه به ظاهر مسلمان شد، سپس سنگ شيعه علي بودن را به سينه زد، و فرقه سبائيه كه مي‌گفتند علي  رضی الله عنه  خداست به او نسبت داده مي‌شود، آنها كساني بودند كه پيش علي بن ابي طالب آمدند و به او گفتند: تو او هستي. علي گفت: او كيست؟ گفتند: تو الله هستي. آنگاه علي به غلامش قنبر دستور داد تا چاله‌اي بكند و در آن آتش بيافروزد، و گفت:

لَمّا رَأَيْتُ الأمر أمراً مُنكراً                أجَّجْتُ ناري وَدَعَوتُ قَنْبراً

هنگامي كه كار را بسيار منكر ديدم، آتشم را روشن كرده‌ و قنبر را صدا زدم [تا آنها را در آتش بسوزاند].

و علي رضی الله عنه گفت: هر كس از اين گفته باز نيايد او را در آتش مي‌سوزم، بنابراين بسياري از آنها را در آتش سوزاند، و بعضي فرار كردند و عبدالله بن سبا نيز فرار كرد، و گفته‌اند كه او كشته شد والله أعلم.

ابن سباء بعضي از عقايد يهوديت مانند رجعت (بازگشت) و وصي، و اينكه امامت فقط به يك خانواده تعلق دارد را مطرح كرد. او براي نشر عقايدش از باديه‌نشين‌ها استفاده كرد، بنابراين دروغ‌هايي را ميان آنها شايع مي‌كرد و ادعا مي‌كرد كه عثمان چنين و چنان كرده است، و او و همكارانش نامه‌هايي مي‌نوشتند و به دورغ به اصحاب پيامبر ص نسبت مي‌دادند، و نامه‌هايي به زبير و طلحه و عايشه و ديگر اصحاب نسبت دادند و به دروغ مهر آنها را در نامه‌ها مي‌زدند، و همه اين كارها را براي آن مي‌كردند كه مردم به عثمان اعتراض كنند و از سياست او شكايت نمايند، و در گذشته دستگاه‌هاي ارتباطي همانند امروز وجود نداشت، و كساني كه اين اخبار به آنها مي‌رسيد باديه‌نشينان بودند و آنها اين اخبار را قبول مي‌كردند و تاييد مي‌نمودند، بنابراين افراد بدبخت زيادي به او روي آوردند و او به افراد كم سن و سال و كم تجربه مي‌گفت: «تعجب است از كسي كه مي‌گويد عيسي بر مي‌گردد و اين را تكذيب مي‌كند كه محمد بر مي‌گردد و حال آن كه خداوند متعال مي‌فرمايد: « إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ»(القصص: 85).

«آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به جايگاهت (زادگاهت مكه فاتح‌ و ظفرمند و پيروز) بازمى‏گرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مى‏داند چه كسى (برنامه) هدايت آورده، و چه كسى در گمراهى آشكار است».

پس محمد به بازگشت از عيسي سزاوارتر است.

و مي‌گفت: «در گذشته هزار پيامبر بوده است و هر پيامبر وصي و جانشيني داشته است و علي وصي محمد است». و مردماني از قشرهاي مختلف دعوت او را پذيرفتند، او بعضي را كه اهداف او را فهميده بودند دعوتگر قرار داد و آنها به عقايد او دعوت مي‌دادند، و بعضي سخن او را تصديق كرده و كوركورانه به آن دعوت مي‌دادند.

 

و از جمله كساني كه در نشر و گسترش دعوت او مشاركت داشتند الغافقي بن حرب، عبدالرحمن بن عديس البلوي، كنانه بن بشر، سودان به حمران، عبدالله بن زيد بن ورقاء، عمرو بن الحمق الخزاعي، حرقوص بن زهير، حكيم بن جبله و قتيره السكوني و ديگران بودند.( مختصر التحفة الاثنی عشریة 318.)

مسروق مي‌گويد: عايشه گفت: عثمان چون لباس تميز از آلودگي پاك بود، سپس شما او را چون گوسفند سر بريديد.

مسروق به او گفت: اين كار خودت بود به مردم نامه نوشتي و آنها را فرمان مي‌دادي تا عليه عثمان قيام كنند. عايشه گفت: سوگند به خدايي كه مؤمنان به او ايمان آورده‌اند و كافران به او كفر ورزيده‌اند من تاكنون كوچكترين چيزي برايشان ننوشته‌ام.

اعمش مي‌گويد: عبدالله بن سبا به نام عايشه نامه نوشته بود.( البدایة والنهایة 7/204 ابن کثیر می‌گوید سند این روایت صحیح است.)

 و نامه‌هايي به دروغ نوشته مي‌شد و به اصحاب پيامبر خدا ص نسبت داده مي‌شد و در همه اين نامه‌ها عثمان مذمّت مي‌شد.

و عبدالله بن سبا در شهرهاي مختلف پيرواني داشت، و آنها براي او نامه مي‌نوشتند و او براي آنها نامه مي‌نوشت و براي همديگر نيز نامه مي‌نوشتند. كه والي و فرماندار به دستور عثمان با ما چنين كرد، و .... به مدينه رفتيم عثمان با ما چنان كرد، عثمان با اصحاب محمد فلان كرد، نامه‌اي از زبير بن عوام به دست ما رسيده است، علي بن ابي طالب پيامي براي ما فرستاده است، عايشه نامه‌اي براي ما فرستاده است، از فلان به ما نامه رسيده، بنابراين باديه‌نشين‌هايي كه جز چيز اندكي از دين نمي‌دانستند تحت تاثير اين چيزها قرار مي‌گرفتند و كنية عثمان رضی الله عنه  را به دل گرفتند.

 

سبب دوم:

علت دوم ظهور فتنه آسايش و رفاهي بود كه در زمان عثمان رضی الله عنه  امت اسلامي را فرا گرفته بود، چنان كه حسن بصري مي‌گويد: كمتر روزي بر مردم مي‌گذشت مگر آن در آن روز چيز خوبي را تقسيم نمي‌كردند، صدا زده مي‌شد اي بندگان خدا بياييد و سهمية عسل خود را بگيريد، اي بندگان خدا بياييد و سهميه پول خود را بگيريد.( تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة 1/360.) اين رفاه از آن جهت بود كه جهاد در زمان عثمان رضی الله عنه  در اوج خود قرار داشت و اموال فراواني به دست مي‌آمد و مردم در رفاه قرار گرفتند و معمولاً رفاه چنين چيزهايي را به دنبال دارد، يعني شكايت كردن، قبول نكردن چيزهايي هستند كه بر اثر رفاه پديدار مي‌شوند زيرا مردم مغرور مي‌شدند و سپاس نمي‌گذارند.

 

سبب سوم:

تفاوت طبيعت و خوي عثمان با طبيعت و خوي عمر:

عمر رضی الله عنه  سخت‌گير بود، و عثمان رضی الله عنه  بردبار و مهربان بود، اما چنان كه بسياري ادعا مي‌كنند ضعيف و ناتوان نبود، بلكه او بردبار و باگذشت بود، بنابراين وقتي او را در خانه‌اش محاصره كردند گفت: آيا مي‌دانيد چه چيزي به شما جرأت داده تا عليه من برخيزيد؟ تنها چيزي كه به شما جرأت جسارت داده بردباري من است.

و عبدالله بن عمر گفت: سوگند به خدا آنها به خاطر چيزهايي بر عثمان اعتراض كردند كه اگر عمر آنها را انجام مي‌داد هيچ كس چيزي نمي‌گفت.

پس چرا بر عثمان اعتراض كرده و با او دشمني ورزيدند؟ چون عثمان باگذشت بود و اشتباه آنها را مي‌بخشيد و آنها را مواخذه نمي‌كرد.

 

سبب چهارم:

بعضي از قبايل از چارپاست قريش خشمگين بودند. قبايل عربي كه به اسلام گرويده بودند به خصوص آنها كه بعضي از افرادشان از دين برگشتند و سپس با زور شمشير دوباره اسلام را پذيرفتند، بعضي واقعاً مسلمان شدند و بعضي به ناچار به اسلام تن در دادند و بعضي در حالي مسلمان شدند كه در دلشان چيزي بود، بنابراين اين افراد دوست نداشتند كه همواره رياست با قريش باشد و از اين ناراحت بودند، و مي‌گفتند چرا رياست از آن قريش است؟ بنابراين ابن خلدون مي‌گويد: «بعضي از قبائل مي‌خواستند بر قريش رياست كنند بنابراين به واليان و فرمانداران طعنه مي‌زدند»( منبع سابق 1/365) و نرم‌خويي عثمان بهترين فرصت براي آنها جهت رسيدن به هدفشان بود.

اين‌ها مهمترين عوامل و اسباب فتنه بود، و اسبابي ديگر هم هست كه آن را بيان نمي‌كنم تا بحث طولاني نشود.

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان