سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

13 آذر 1403 01/06/1446 2024 Dec 03

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7339742
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 225   تعداد بازدید: 2889 تاریخ اضافه: 2010-03-25

تدوین یک مصحف واحد، بزرگترین افتخارات عثمان بن عفان است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نخست: مراحل کتابت قرآن کریم

1- مرحله اول: در عهد نبی خدا صلی الله عليه وسلم

بدون شک و براساس دلایل محکم، خود رسول خدا صلی الله عليه وسلم امر به کتابت و نگارش آیاتی که بر ایشان نازل می‌شد می‌دادند. همچنین ایشان را کاتب یا کاتبانی بود که این امر را انجام می‌دادند. به عنوان مثال زید بن ثابت به کاتب پيامبر صلی الله عليه وسلم مشهور بود که به دلیل کتابت آیات قرآن بدین لقب شهرت یافت. امام بخاری نیز در صحیح خود و در کتاب فضائل القرآن، بابی را تحت عنوان «کاتب النبیص» به این امر اختصاص داده و در آن دو حدیث ذکر نموده است:

الف: ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به زید گفت: تو آیات وحی را برای رسول خدا صلی الله عليه وسلم کتابت می‌کردی.[1]

ب: از براء بن عازب نقل است که گفت: چون آیه «لایستوی القاعدون من المؤمنین... » نازل شد، رسول خدا صلی الله عليه وسلم فرمود:

«أُدعُ لی زَیداً وَ لیَجِیَء باللَّوحِ و الدَّواةِ و الکتفِ أو الکتفِ و الدواةِ».

(به زید بگویید که با خود لوح و دوات و کتف (یا کتف و دوات) بیاورد و نزد من آید).

رسول خدا صلی الله عليه وسلم در مکه و قبل از هجرت نیز به کتاب قرآن مبادرت می‌ورزیدند که عبدالله بن سعد بن ابی سرح بدین کار می‌پرداخت، اما بعدها مرتّد شد و چون مکه به دست مسلمانان فتح شد بار دیگر اسلام آورد. معروف است که خلفای راشدین نیز کاتب قرآن بودند، شاید نیز آنان امر کتابت قرآن را در مکه انجام می‌دادند. از جمله روایاتی که نشان می‌دهد قرآن در مکه نیز مکتوب بوده است داستان اسلام آوردن عمر بن خطّاب می‌باشد که چون بر خواهرش وارد شد، صحیفه‌ای را در دست او دید که سوره مبارکه طه بر آن کتابت شده بود، خداوند نیز در خود قرآن اعلام می‌دارد که قرآن، مجموعه‌ای است از صحیفه‌ها:

« رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً»البينة: ٢

((و آن حجّت)، پيغمبري از سوي خدا است كه كتابهاي پاك (الهي) را (بر آنان) مي‌خواند (و قوانين و احكام آسماني را بديشان مي‌رساند).

بنابراین هنگام رحلت حضرت رسول خدا صلی الله عليه وسلم تمام آیات قرآن، آیات مکتوب بود اما بصورت پراکنده در اختیار صحابه قرار داشت. آیات قرآن، در آن ایام، بر روی شاخه‌های درخت نخل، سنگ‌های صاف و نازک کتابت می‌شد، و صحابه نیز آن آیات را از بر می‌نمودند. علاوه بر این، جبرئیل امین، هر سال، یک مرتبه قرآن را بر ایشان عرضه می‌‌داشت و در سال آخر حیات حضرت، دو بار این کار صورت پذیرفت.[2]

به نظر می‌رسد که چون حضرت رسول صلی الله عليه وسلم  احتمال نزول آیات ناسخ تعدادی از احکام و تلاوت‌ها را می‌دادند؛ از کتابت قرآن در یک مصحف واحد پرهیز می‌نمودند. اما با وفات آن حضرتص خداوند متعال انجام این امر خطیر را به خلفای راشدین الهام نمود، تا وعده‌ي او مبنی بر تضمین حفظ و صیانت قرآن از جانب خود او تحقق یابد.[3]

 

2- مرحله دوم: کتابت قرآن در عهد ابوبکر صدیق رضی الله عنه

پس از شهادت بسیاری از حافظان قرآن در نبرد یمامه، که با  مسیلمه کذّاب  صورت گرفت، ابوبکر، عمر را فراخواند و در این رابطه با او مشورت نمود، عمر به او پیشنهاد کرد که تمام آیات قرآن از میان پوست‌ها، استخوان‌ها و شاخه‌های نخل که آیات بر آن‌ها کتابت شده‌اند و نیز حافظان آن جمع‌آوری شود و در یک جا نگهداری گردد[4]

ابوبکر نیز این کار خطیر را به صحابی جلیل القدر، زید بن ثابت محول نمود. زید نقل می‌کند که: بعد از شهادت بسیاری از مسلمانان در یمامه، ابوبکر مرا فراخواند، چون نزد او رفتم، عمر را در کنار او یافتم، ابوبکر به من گفت: عمر نزد من آمده و به من گفته است که نبرد یمامه باعث مرگ حافظان بسیاری شده است و بیم آن دارم که دیگر جنگ‌ها نیز تمام حافظان را از ما بگیرد، در این صورت بیشتر آیات قرآن از دست خواهد رفت؛ به همین دلیل من تصمیم گرفته‌ام که شما به امر جمع‌آوری قرآن در یک جا مبادرت نمایی، من خطاب به عمر گفتم: آیا از من می‌خواهی کاری را انجام بدهم که رسول خدا صلی الله عليه وسلم آن را انجام نداد، عمر گفت: به خداوند سوگند که این کار، به حال مسلمانان بهتر است. بارها عمر با من در این رابطه صحبت می‌کرد تا سرانجام قبول کردم که این کار به صلاح اسلام و مسلمانان است. آن‌گاه ابوبکر گفت: زید! تو مرد جوان و خردمندی هستی و به تو شک نداریم  تو برای رسول خدا صلی الله عليه وسلم آیات وحی را کتابت می‌کردی، پس برو و تمام آیات قرآن را جمع‌آوری کن. زید در مورد اهمیت این مأموریت چنین می‌گوید: به خداوند سوگند اگر مرا مجبور می‌کردند که کوهی را جابه‌جا کنم، باز این کار از مأموریت جمع‌آوری قرآن بر من سخت‌تر و سنگین‌تر نبود؛ سپس به جمع‌آوری آیات قرآن از میان شاخه‌های نخل، تخته سنگ‌ها، پوست‌ها، و کتف حیواناتی که آیات قرآن بر آن‌ها کتابت شده بودند و نیز حافظان قرآن اقدام نمودم. من در این کار اهتمام بسیار نمودم، به نحوی که توانستم آخرین آیه سوره توبه را نزد ابن خزیمه انصاری بیابم که این آیه تنها نزد او بود و هیچ یک از صحابه آن را نداشتند. صحیفه‌هایی که زید جمع‌آوری نمود تا زمان وفات ابوبکر نزد او ماند و چون ایشان رحلت فرمود، عمر آن‌ها را نزد خود نگاهداشت و پس از فوت ایشان، حفصه دختر عمر، عهده‌دار نگهداری و حفظ آن صحیفه‌ها بود.[5]

 

مسايلی را که در رابطه با جمع‌آوری آیات قرآن در آن برهه از زمان می‌توان استخراج نمود:

-              پس از مرگ تعداد زيادی از حافظان قرآن، ترس از میان رفتن آیات قرآن، مسلمانان را بر آن داشت تا به جمع‌آوری قرآن مبادرت نمایند. این خود، بیانگر یک واقعیت مهم می‌باشد و آن اين‌كه در آن ایام، حافظان قرآن و علمای دین، در راه اعتلای دین اسلام، افکار و راه و روش وسلاح‌هایشان را به خدمت می‌گرفتند و پیشاپیش دیگر مردمان در میادین عمل به دستورات دین و جهاد در راه خدا گام بر می‌داشتند به حقیقت آنان بهترین مردمان بودند که بر روی زمین زیستند و بر ماست که راه و روش آن‌ها را دنبال نماییم.

*- جمع‌آوری قرآن براساس مصلحتی مرسله که در کتاب و سنت به طور صریح به آن نپرداخته است، صورت گرفت و بهترین دلیل آن جوابی است که عمر به ابوبکر داد که چون از عمر پرسید آیا می‌خواهی کاری را انجام دهم که رسول خدا صلی الله عليه وسلم انجام نداد، عمر پاسخ داد: این امر، خوب و مفید است. در روایاتی دیگر، عمر چنین جواب داد: این کار خوب و به مصلحت مسلمانان است و این جوابی بود که ابوبکر نیز به سؤال مشابه زید بن ثابت داد. به هر حال، چه عمر لفظ مصلحت را به کار برده باشد یا خیر، خود لفظ «خیر» که به معنای خوب و مفید است، همان مفهوم مصلحت مسلمین را می‌رساند؛ سپس براساس همان مصلحت مرسله، اجماعی بر این قضیه حاصل آمد و صحابه صراحتاً و یا به صورت ضمنی موافقت خود را با این اقدام اعلام نمودند. این ماجرا خود بر این اصل دلالت می‌کند که مصالح مرسله می‌تواند اساس اجماع بزرگان امّت باشد و از این طریق به صدور احکامی دست یافت.

*- با دقت در این ماجرا می‌بینیم که صحابه در محیطی کاملاً آرام و دوستانه، تلاش می‌کردند تا مصالح امت اسلام تأمین شود، و در همین راستا چون ایده و نظر درستی مطرح می‌شد، پس از بحث‌ها و بررسی‌های لازم آن را بدون هیچ نوع عناد و حسادتی می‌پذیرفتند و به دفاع از آن می‌پرداختند و به این ترتیب بود که آن مردان بزرگ توانستند در مورد مسايل مختلف به اجماع نظر رسیده و در زمینه صدور احکام شریعت به اجتهادی مهم دست یابند.[6]

 

خصوصیات و امتیازاتی که باعث شد زید بن ثابت مأمور این کار خطیر شود:

ابوبکر صدیق به دلیل خصوصیات و ویژگی‌هایی که در زید بن ثابت می‌دید، او را مأمور جمع‌آوری آیات قرآن نمود. این ویژگی‌ها عبارتند از:

الف: جوان بودن زید که خود، عاملی می‌شد برای فعالیت هر چه بیشتر و بهتر او.

ب: صلاحیت و توانایی‌های او نسبت به این کار بیشتر بود، و این یک واقعیت است که خداوند عزوجل  به هر کس عقل و خرد بیشتری دهد، راه خیر و سعادت بر او نیز هموارتر خواهد شد.

ج: زید کاملاً مورد اطمینان و اعتماد صحابه بود و آنان نسبت به او هیچ شک و شبهه‌ای به خود راه نمی‌دادند و به همین دلیل ماحصل کار او مورد قبول آنان قرار می‌گرفت.

د: زید کاتب وحی بود و به همین دلیل، در این زمینه تجربه کافی داشت و نسبت به انجام این کار خطیر ناآشنا و غریب نبود.[7]

ه‍: همچنین زید جزو چهار نفری بود که در دوران نبی اکرم صلی الله عليه وسلم به امر جمع‌آوری قرآن پرداختند. از قتاده‌ روایت است که از أنس بن مالک سؤال کردم که در دوران رسول خدا صلی الله عليه وسلم چه کسانی به جمع‌آوری قرآن پرداختند؟ او جواب داد که آنان چهار نفر از انصاریان بودند؛ آنان: ابی بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید[8] بودند. روش زید در جمع‌آوری قرآن این بود که تنها مکتوباتی را قبول می‌کرد که در حضور خود رسول خدا صلی الله عليه وسلم نوشته شده بودند او به محفوظات صرف و بدون اتکا به مکتوبات اکتفا نمی‌کرد که بیم آن داشت آن محفوظات بر اثر اشتباه یا توهم دچار تغییر شده باشند؛ همچنین تنها مکتوبایتی را قبول می‌کرد که حداقل دو نفر شهادت می‌دادند که آن آیات در حضور خود رسول اللهص کتابت شده‌اند. براساس همین روش، زید با دقت هر چه بیشتر به جمع‌آوری آیات قرآن پرداخت.[9]

 

 

تفاوت قرآن مکتوب عهد نبی خدا صلی الله عليه وسلم و عهد ابوبکر صدیق رضی الله عنه :

تفاوت قرآن مکتوب دوران رسول خدا صلی الله عليه وسلم با قرآن مکتوب عهد ابوبکر صدیق در این است که قرآن مکتوب دوران نبی خدا صلی الله عليه وسلم در میان صحیفه‌ها، چوب‌ها، شاخه‌های نخل و لوح‌ها کتابت شده بود اما به صورت مجموعه‌ای که به هم متصل شده باشند، نبود. بر خلاف قرآن مکتوب عهد ابوبکر صدیق که در صحیفه‌هایی تدوین شده بود و هر صحیفه در بردارنده یک یا چند سوره می‌شد، آیات این سوره‌ها براساس ترتیبی بود که خود حضرت رسول صلی الله عليه وسلم  آن را بیان داشته بودند. در واقع وظیفه زید بن ثابت آن بود که آیات مکتوب دوران رسول خدا صلی الله عليه وسلم را در صحیفه‌هایی گرد آورد و هر سوره را براساس ترتیب آیاتی که رسول خدا صلی الله عليه وسلم به صحابه گفته بودند، کتابت کند.[10]

 

3- مرحله سوم: کتابت قرآن در عهد عثمان بن عفان رضی الله عنه

انگیزه عثمان رضی الله عنه  برای تدوین یک مصحف واحد:

أنس بن مالک روایت می‌کند که چون حذیفه بن یمانس از غزوات أرمنستان و آذربایجان به مدینه باز گشت، نزد عثمان رفت و او را از اختلافی که میان مردمان شام و عراق در خصوص قرائت قرآن پدید آمده بود با خبر نمود و به او گفت: یا امیر المؤمنین! بلایی گریبان‌گیر این امت شده است و چون یهودیان و مسیحیان در کتاب خود دچار اختلاف شده‌اند. عثمان نیز با شنیدن این مطالب، افرادی را نزد حفصه دختر عمر فرستاد که صحیفه‌های ابوبکر صدیق را از او به امانت بگیرند تا از آن رونوشت برداشته و سپس آن را به او بازگردانند، حفصه نیز صحیفه‌ها را نزد عثمان فرستاد، عثمان به زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشامس دستور داد تا از صحیفه‌های ابوبکر نسخه‌هایی رونوشت کنند. همچنین به ابن زبیر، سعید و عبدالرحمن که از قریشیان بودند دستور داد در صورت اختلاف قرائت آنان با زید بن ثابت، قرائت قریشیان را برگزینند، زیرا قرآن با گویش ایشان نازل شده است. آنان نیز چنین نمودند. چون رونوشت نسخه‌ها تمام شد، عثمان صحیفه‌ را نزد حفصه باز گردانید و سپس از آن نسخه‌ها چند رونوشت را به أقصی نقاط سرزمین اسلامی فرستاد و دستور داد تا دیگر نسخه‌ها و صحیفه‌ها را آتش بزنند.[11]

 

درس‌هایی که از این ماجرا می‌توان گرفت:

الف: عاملی که باعث شد عثمان با وجودی‌که صحیفه‌‌های ابوبکر صدیق موجود بودند، دست به تدوین یک مصحف واحد بزند اختلافاتی بود که مسلمانان در امر قرائت قرآن بدان گرفتار آمده و چنان می‌نمود که در آینده بر سر این قضیه دچار فتنه‌ي بس خطرناک خواهد شد. قرآن نیز کتابی است که شریعت و دین بر آن استوارند و بنیان‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اخلاقی مسلمانان بر آن نهادينه شده است، احتمال آن می‌رفت که فردا دسته‌ای در برابر دیگری ادعا کند که قرائت او بهتر از قرائت دیگران است و بهمین خاطر حذیفه بن یمان را دچار بیم و هراس نمود و قضیه را نزد خلیفه و پیشوای مسلمانان مطرح نمود تا پیش از بروز چنان فتنه و مصیبت بزرگی، چاره‌ای اندیشد و از تحریف قرآن ممانعت به عمل آورد و به سرنوشت یهود و نصاری گرفتار نیايد.

ب: این حدیث اثبات می‌کند که پیش از تدوین یک مصحف واحد در عهد عثمان، قرآن کریم در صحیفه‌هایی کتابت و این صحیفه‌ها به هم متصل شده بودند. امت نیز بر این اجماع نظر داشت که این صحیفه‌ها خود قرآن هستند و همان آیاتی هستند که جبرئیل آن‌ها را در آخرین سال حیات مبارک حضرت رسول صلی الله عليه وسلم  بر ایشان عرضه نمود. این صیحفه‌ها نزد ابوبکر ماندند تا او وفات کرد و بعد از او عمر بن خطاب عهده‌دار صیانت از آن شد. هنگامی که عمر دانست که بزودی خواهد مرد چون هنوز جانشین برایش تعیین نشده و او شورایی از برگزیدگان صحابه را مأمور چنین امر مهمی کرده بود، به همین دلیل آن صحیفه‌ها را به امانت نزد حفصه، دختر خود فرستاد.

عثمان نیز در تدوین مصحف واحد بر این صحیفه‌ها اتکا نمود و براساس آن صحیفه‌ها، به آن چهار نفر دستور داد تا مصحف واحد را کتابت کنند. در روایاتی دیگر نیز آمده است که عثمان این مأموریت را به دوازده نفر از قریش و انصار محول نمود و ابی بن کعب نیز جزو آنان بود.[12]

ج: همچنین با دقت در این داستان خواهیم دانست که فتوحات در عهد عثمان به اذن او و کاملاً تحت نظر ایشان صورت می‌گرفت. تمام تصمیمات مربوط به فتوحات و نبردها از مدینه صادر می‌شد و همه‌ي ولایات و سرزمین‌های تحت سلطه خلافت، در برابر تصمیمات و دستورات عثمان بن عفان سر تسلیم فرود می‌آورد. نیز بر ما روشن می‌شود که تمام صحابه و تابعینی که در اقصی نقاط بلاد اسلامی پراکنده بودند، خلافت عثمان بن عفان را قبول داشتند. حضور حدیفه بن یمان در مدینه و مراجعه او به عثمان در خصوص معضل بزرگی که امّت را تهدید می‌کرد خود، بیانگر آن است که مسلمانان در مسايل بسار مهم، به خلیفه مراجعه می‌کردند. در واقع در آن دوران همچنان دارالسنّه و محل تجمع برگزیدگان و فرزانگان صحابه بود.[13]

 

دوم: مشورت با جمهور صحابه رضی الله عنهم  در خصوص تدوین مصحف واحد:

عثمان، مهاجرین و انصار را، که در میانشان بزرگان امت و فرزانگان صحابه و نیز شخصیتی چون علی بن أبی طالب حضور داشتند، فرا خواند و در مورد این مشکل و معضل بزرگی که دنیای آن روز اسلام را فرا گرفته بود با آن برگزیدگان امّت و پیشوایان ره یافته سخن بگوید و در خصوص حل این فتنه با ایشان به گفتگو پردازد، آنان هر یک دیدگاه‌های خود را بیان داشتند اما چون از ایده عثمان مبنی بر تدوین یک مصحف واحد و از میان بردن دیگر صحیفه‌ها آگاه شدند، صراحتاً آن را مورد ستایش خود قرار دادند و به اجماع آن را پذیرفتند تا هیچ شک و شبهه‌ای در این رابطه نزد دیگر مسلمانان باقی نماند، به نحوی که همه‌ي آنان در أقصی نقاط جهان اسلام از اتفاق نظر صحابه مطلع شدند تا امروز نیز هیچ کس با این اقدامات عثمان به مخالفت بر نخاسته و بر آن ایراد نگرفته است.[14]

عثمان در تدوین مصحف واحد، هرگز دچار بدعت نشد، زیرا پیش از او ابوبکر صدیق به جمع‌آوری قرآن و گردآوری آن در مجموعه‌ای از صحیفه‌ها مبادرت ورزیده بود. در ضمن اين‌كه عثمان این کار را نه با تصمیم و اراده‌ي شخصی خود بلکه با مشورت و موافقت جمهور صحابه‌ انجام داد؛ صحابه‌ای که چون از ایده و نظر عثمان در رابطه با تدوین مصحفی واحد آگاه شدند آن را مورد تمجید خویش قرار دادند.[15]

مصعب بن سعد از جمله‌ صحابه رسول خدا صلی الله عليه وسلم که خود ناظر آتش زدن صحیفه‌های قرآن به فرمان عثمان بود، سال‌ها بعد می‌دید، دسته‌ای نادان از این اقدام او در شگفتند و در مورد صحّت آن دچار تردید می باشند.[16]

علی بن أبی طالب نیز در جواب آنان‌که به خاطر این کار بر عثمان ایراد می‌گرفتند چنین می‌گفت: ای مردم! در مورد عثمان دچار غلو و اغراق نشوید و نسبت به او از سخنان ناروا و نادرست بپرهیزید و جز به نیکی از او یاد مکنید؛ به خداوند سوگند که اقدام او در خصوص صحیفه‌های قرآن در حضور ما و با اطلاع ما بود؛ به خداوند سوگند که اگر من جای او بودم همان کار او را انجام می‌دادم.[17]

به دلیل اين‌كه در مورد تدوین یک مصحف واحد و سوزاندن دیگر صحیفه‌ها، بهترین مردمان دنیا اجماع نظر داشته‌اند، هر فردی که عاری از هر نوع حسادت، نفرت و امیال و منافع نفسانی و دنیوی است می‌داند که باید نسبت به این اقدام عثمان رضایت کامل داشت.[18]

امام قرطبی در تفسیر بزرگ خود در این رابطه چنین نوشته است: بعد از اين‌كه عثمان صلی الله عليه وسلم  مهاجرین و انصار و برگزیدگان و نخبگان امت را گرد هم جمع نمود، با آنان در خصوص جمع و تدوین یک مصحف واحد براساس قرائتی که از خود حضرت رسول صلی الله عليه وسلم  تأیید شده و به دست آنان رسیده بود، مشورت نمود. آنان نیز این ایده و نظر درست را مورد تمجید و ستایش قرار دادند و آن را اقدامی صائب و درست دانستند. به واقع نیز این ایده، فکری بود به حق، درست و موفقیت‌آمیز که از نتایج عظیمی برخوردار گشت.[19]

 

سوم: تفاوت میان اقدام ابوبکر رضی الله عنه و اقدام عثمان صلی الله عليه وسلم  در زمینه جمع‌آوری و کتابت قرآن کریم:

در این زمینه چنین گفته است: تفاوت میان اقدام ابوبکر و اقدام عثمان در مورد جمع‌آوری و کتابت قرآن کریم آن است که ابوبکر از این بیم داشت که بر اثر مرگ حافظان قرآن، و نیز به خاطر پراکنده بودن آیات آن، آیات و سوره‌هایی از قرآن از میان بروند و به دست مسلمانان نرسد، به همین دلیل دستور دارد تا صحیفه‌هایی گرد آورند و در آن‌ها سوره‌‌های قرآن را براساس ترتیب آیاتی که از رسول خدا صلی الله عليه وسلم نقل شده‌اند، کتابت شوند. اما عثمان بیم آن داشت که به خاطر کثرت زبان‌ها و گویش‌ها، در قرائت آن اختلافاتی پدید آید و به خاطر همین اختلاف قرائت‌ها، مسلمانان یکدیگر را تخطئه نمایند و فتنه عظیم در میان آنان پدید آید. به همین دلیل او دستور داد تا نسخه‌هایی از صحیفه‌های ابوبکر رو نوشت شود و در یک مصحف واحد و براساس ترتیب سوره‌‌های آن تدوین گردد. او در این اقدام، گویش قریش را به این دلیل که قرآن به زبان آنان نازل شده است بر دیگر گویش‌ها ترجیح می‌داد. در سال‌های نخستین ظهور اسلام، به خاطر بر طرف کردن مشکلات تلاوت و فهم قرآن، در مقابل قرائت آن به گویش‌های مختلف چندان مقاومتی صورت نمی‌گرفت و بر آن ایراد وارد نمی‌کردند. اما در عهد عثمان این نیاز بر طرف شده و برای دفع خطری بزرگ به قرائت قرآن براساس یک گویش اکتفا نمود. ابوبکر باقلانی در این خصوص چنین می‌گوید: کار ابوبکر صدیق در جمع‌آوری صحیفه‌های خود این گونه نبود که میان دو لوح یکی را برگزیند بلکه او قصد داشت تا از میان قرائت‌های متعدد قراءتی را برگزیند که با اسناد محکم به تایید حضرت رسول صلی الله عليه وسلم  رسیده بودند و سپس بقیه نسخه‌ها و قراءات را باطل سازد. او هر نوع تقدیم، تاخیر و تاویلی را که در مکتوبات با آیات قرآن ثبت شده بود حذف نمود و مصحفی را جمع‌آوری کرد که در آن نسبت به ترتیب سوره‌ها و آیات و نیز خود کلمات قرآن تغییری صورت نگرفته بود و تنها قرآنی را کتابت نمود که به تایید رسول خدا صلی الله عليه وسلم رسیده بود.

او همچنین آیاتی را که تلاوت آن‌ها منسوخ شده بود و با دیگر آیات قرآن کتابت شده بودند حذف نمود. در واقع علت این همه احتیاط و وسواسی که ابوبکر در جمع‌آوری صحیفه‌های خود به کار بست این بود تا از هر نوع شک و شبهه و نیز فساد در فهم قرآن ممانعت به عمل آورد. حارث محاسبی نیز چنین می‌گوید: نزد مردمان چنین مشهور است که عثمان جامع قرآن است و حال آن‌که این‌گونه نیست. در واقع عثمان برای پیشگیری از بروز فتنه‌ای که بر اثر اختلاف مردمان شام و عراق در قرأئت قرآن در حال ظهور بود، پس از اجماع نظر مهاجرین و انصار، تصمیم گرفت مصحفی واحد براساس گویش قریش تدوین نماید و بقیه گویش‌های قرائت را منسوخ سازد. قبل از این اقدام، نسخه‌های قرآن براساس گویش‌های هفت‌گانه‌ای کتابت می‌شد که قرآن با آن‌ها نازل شده بود. اما باید دانست این ابوبکر صدیق بود که صحیفه‌های قرآن را یک جا جمع‌آوری نمود. علی در مورد این اقدام عثمان گفته است: اگر من به جای عثمان خلیفه بودم همان کار او را در مورد صحیفه‌های قرآن انجام می‌دادم.[20]

قرطبی نیز می‌گوید که: اگر سؤال کنند: چرا عثمان به تدوین یک مصحف واحد پرداخت حال آن‌که ابوبکر پیش از او چنین کاری را انجام داده بود؟ باید گفت: عثمان بااین کار خود، قصد آن را نداشت که مصحفی را تدوین نماید تا مردم به دیگر صحیفه‌های مغایر با این مصحف رجوع نکنند. دلیل این قول آن است که او فرستادگانی نزد حفصه فرستاد و از او خواست که صحیفه‌ی ابوبکر را به او امانت دهد تا نسخه‌هایی از آن رو نوشت کنند. در واقع عثمان این کار را تنها به این دلیل انجام داد که می‌دید مردم در قرائت قرآن دچار اختلاف شده‌اند و این امر سبب شده است که میان عراقیان و شامیان فتنه‌ای بزرگ پدید آید.[21]

 

چهارم: آیا مصحف عثمان صلی الله عليه وسلم  تمام گویش‌ها و حروف هفت‌گانه قرائت قرآن را شامل می‌شد؟

شیخ صادق عرجون بر این باور است که: خود صحیفه‌ی ابوبکر صدیق که اساس مصحف عثمان بود تمامی لهجه‌ها و حروف هفتگانه قرائت قرآن را که براساس احادیثی صحیح، قرآن به تمامی آن لهجه‌ها نازل شده است در بر نمی‌گرفت و تنها قرائتی را شامل می‌شد که جبریل امین در آخرین مرتبه عرضه قرآن بر حضرت رسول صلی الله عليه وسلم  قرآن را به آن گویش بر حضرت تلاوت نمود و در آخرین ماه‌های حیات حضرت رسول صلی الله عليه وسلم  نیز تنها آن گویش قرائت رسمیت یافته بود. در واقع حروف هفت‌گانه‌ای که قرآن در ابتدا بدان‌ها نازل می‌شود به این دلیل بود که مردم در قرائت و فهم آیات دچار مشکل و ابهام نشود، اما بعد از فراگیر شدن قرآن در میان مردمان و پس از اين‌كه اقوام و قبایل با هم در آمیختند و زبان‌هایشان به هم نزدیک شد، ضرورت این حکم نیز از میان رفت.

امام طحاوی در همین رابطه چنین می‌گوید: این تعدد قراءات قرآن به این دلیل بود که مردمان آن روزگار شبه‌جزیره، نمی‌توانستند قرآنی را درک کنند که به گویش و زبان آنان نبود، آنان مردمانی بودند بی‌سواد که تنها افرادی اندک شمار از میان آنان می‌توانستند بنویسند و بخوانند و به همین دلیل نمی‌توانستند گویش و زبانی غیر از زبان خود را درک کنند و اگر هم می‌خواستند زبانی دیگر را بفهمند، تنها پس از تحمل مشقّات و مشکلات قادر به چنین کاری می‌شدند، همین عامل سبب شد که قرآن با گویش‌های مختلفی نازل شود اما معنی کاملاً یکسان بود. چون افراد با سواد ایشان رو به فزونی گرفت و نیز به دلیل تسلط قرآن و اسلام بر شبه‌جزیره، گویش و زبان آنان به گویش رسول خدا نزدیک شد و توان آن را یافتند که لغات آن گویش را حفظ نمایند، آن‌گاه دیگر ضرورت آن حکم از میان رفت و برایشان جائز نبود که به گویش و زبانی مغایر زبان و گویش قریش، قرآن قرائت کنند. ابن عبدالبّر نیز در این رابطه چنین گفته است: به این ترتیب روشن می‌شود که قرائت قرآن براساس آن گویش‌های هفت‌گانه بنا به ضرورتی بوده است و چون آن ضرورت از میان رفت، قرائت به آن هفت گویش نیز منسوخ شد و قرآن براساس تنها یک گویش تلاوت می‌شد.[22]

طبری هم در این خصوص گفته است که: قرائت براساس گویش‌ها و حروف هفت‌گانه بر امت واجب نبود و تنها بنا به ضرورتی وجود داشت و چون صحابه به این نتیجه رسیدند که اگر بر یک قرائت اجماع نظر نداشته باشند و دیگر قرائت‌ها همچنان در میان امت رواج داشته باشد، مسلمانان دچار اختلافاتی عظیم و بنیادین خواهند شد. بنابراین باید دانست که: این گویش قرائت قرآن که بر دیگر گویش‌ها غلبه نمود و مصحف عثمان بدان کتابت شد، گویشی است که مردم بدان قرآن را تلاوت می‌کنند و به صورت متواتر از رسول خدا صلی الله عليه وسلم نقل شده است، این قرائت شامل همه‌ي قراءات هفت‌گانه و دیگر قرائت‌هایی است که از قرّاء آن‌ها به ثبت رسیده‌اند، اما باید این نکته را دانست که این قراءاتی که حول و حوش تلاوت قرآن وجود دارند با آن قراءات هفت‌گانه‌ای که قرآن براساس همه‌ي آن‌ها نازل شد، تفاوت دارند.[23]

قرطبی بیان می‌دارد که بسیاری از علما چون داودی و ابن ابی صفره بر این نکته تاکید کرده‌اند كه این قراءات هفت‌گانه‌ای که در میان علما مشهور هستند و به قرّاء آن‌ها منسوبند، با آن قراءات هفتگانه‌ای که صحابه در قرائت قرآن به آن‌ها متوسل می‌شدند تفاوت دارد. این قراءات هفتگانه مشهور جزو همان گویش قریش است که مصحف عثمان بر اساس آن کتابت و تدوین شد.[24]

قابل فهم‌ترین آراء و دیدگاه‌ها در مورد معنای حروفی که قرآن بدان‌ها نازل می‌شود، این است که آن حروف فصیح‌ترین و مشهورترین گویش‌های عرب بوده‌اند. علمائی چون قاسم بن سلام، ابن عطیّه و بسیاری دیگر از بزرگان و نیز اقوال و آرائی که سیوطی در الإتقان آن‌ها را ذکر کرده است همین نظر را در مورد حروف داشته‌اند.[25]

 

پنجم: تعداد مصحف‌هایی که عثمان صلی الله عليه وسلم  تدوین و به دیگر نقاط فرستاد:

پس از کتابت مصحف‌ها، عثمان آن‌ها را به نقاط مختلف بلاد اسلامی فرستاد و به مردمان آن سرزمین‌ها دستور داد تا دیگر مصحف‌ها را بسوزانند. مؤرّخان در تعداد مصحف‌هایی که عثمان کتابت نمود اختلاف نظر دارند، اما همه‌ي آن‌ها متفق القول بر این نظرند که او حداقل چهار مصحف را کتابت نمود، هر چند هستند افرادی که تعداد آن‌ها را تا هشت مصحف نیز تخمین زده‌اند. آنان‌که معتقدند عثمان چهار مصحف تدارک دید بیان نموده‌اند که او یک نسخه را در مدینه نگاه داشت، نسخه‌ي‌ دیگری را به شام فرستاد، نسخه‌ای را به کوفه و آخرین نسخه را نزد بصریان فرستاد و آنان‌که معتقدند عثمان پنج مصحف فراهم آورد، می‌گویند که او نسخه پنجم را به مکّه فرستاد. در مورد نسخه ششم نیز آنان‌که معتقدند عثمان شش مصحف کتابت نمود دچار اختلاف شده‌اند.

دسته‌ای از آنان بر این نظرند که او آن نسخه را نزد خود نگاه داشت اما قول دیگر بر آن است که او آن‌را به بحرین فرستاد. دسته‌ای نیز اعتقاد دارند که عثمان هفت مصحف کتابت نمود و مصحف هفتم را به یمن فرستاد و آخرین گروه نیز به این دیدگاه معتقدند که عثمان هشت مصحف تدارک دید و مصحف هشتم را نزد خود نگاه داشت و این همان مصحفی است که در هنگام شهادتشان به قرائتش مشغول بودند.[26]

همچنین عثمان همراه مصحف‌ها، افرادی را اعزام نمود تا مردم را با قرائت آن مصحف آشنا سازند. نقل است که او عبدالله بن سائب را با مصحف مکه، مغیره بن شهاب را با مصحف شام، ابو عبدالرحمن سلمی را با مصحف کوفه و عامر بن قیس را با مصحف بصره به آن سرزمین‌ها اعزام نمود و به زید بن ثابت دستور داد تا مصحف مدینه را بر مردم تلاوت نماید و آنان را با آن آشنا سازد.[27]

 

ششم: موضع عبدالله بن مسعود رضی الله عنه  در قبال مصحف عثمان صلی الله عليه وسلم :

هیچ روایت محکم و مستدلّی دالّ بر مخالفت عبدالله بن مسعود با عثمان در زمینه‌ي تدوین مصحفی واحد به ما نرسیده است و تمامی روایاتی که چنین مسأله‌اي را مطرح کرده‌اند ضعیف و متزلزل می‌باشند. هر چند ناگفته نماند که همین روایات ضعیف بیان می‌دارند که ابن مسعود نیز سرانجام با همان اجماع نظر صحابه در خصوص تدوین مصحفی واحد موافقت نموده و به مردم اعلام کرده است که باید آنان نیز تابع اجماع امّت باشند.[28]

نقل است که او بر منبر رفت و چنین سخن راند: خداوند هیچ‌گاه علمی را از میان مردمان محو نکرده است، اما علم با مرگ علما و دانشمندان از میان مردم فراموش می‌شود، بدانید که خداوند هیچ‌گاه تمام امّت محمدص را بر ضلالت گرد هم جمع نخواهد نمود، پس شما نیز با اجماع امّت موافقت کنید و از تصمیم آنان تبعیت نمایید که حق، همان است که بر آن اجماع نظر یافته‌اند، سپس این موضع خود را به عثمان نوشت. ابن کثیر روایت می‌کند که ابن مسعود با اجماع نظر صحابه در این رابطه موافق بود.[29] ذهبی نیز نقل می‌کند که ابن مسعود براساس روایات محکم و صحیح با اقدام عثمان در مورد مصحف‌ها اتفاق نظر داشت.[30]

در مورد این قضیه و روابط عثمان و ابن مسعود، نباید به سخنان افرادی چون طه حسین اعتنایی نمود، او به واقع افکار اساتید خاورشناسان خود را منعکس کرده است که دیدگاه‌های خویش را براساس روایات ضعیف رافضیان که در آن‌ها به مخدوش نمودن چهره صحابه و روابط فی مابین آن‌ها پرداخته شده است، مطرح ساخته‌اند.[31]

آیا می‌توان پذیرفت ابن مسعودی که در منی، قصر نماز را به تبعیت از عثمان ترک نمود و آن‌را کامل خواند تا مبادا اختلاف و فتنه میان مسلمانان پیش آید[32]، در این قضیه بر منبر رود و مردم را به مخالفت با عثمان فراخواند؟ مگر همو نبود که می‌گفت: اختلاف باعث شر و زیان امت می‌شود.

رافضیان با جعل روایاتی، چهره‌ای از صحابه ساخته‌اند که آنان مردمانی بوده‌اند کینه‌توز و ستیزه‌جو که از هم تنفّر داشته و نسبت به یکدیگر دهان به ناسزا و دشنام می‌گشودند. اما این روایات دروغین در برابر محکمه، نقدی عادلانه و درست رنگ می‌بازند و دروغ بودن خود را نشان می‌دهند. بدون شک فطرتی پاک و عقلی ژرف اندیش به مجهول بودن چنین روایاتی پی خواهد برد.[33]

هر آینه رافضیان دروغ گفته‌اند: که ابن مسعود به عثمان دشنام می‌داد و او را تکفیر می‌نمود تا عاقبت عثمان او را محکوم به ضربات تازیانه نمود و او زیر آن ضربات جان سپرد، این دروغی است که به ساحت پاک ابن مسعود نسبت داده شده است.

همه‌ي علمای حدیث، خوب می‌دانند که ابن مسعود، هرگز عثمان را تکفیر ننمود و چون عثمان به خلافت رسید، عبدالله از کوفه به مدینه آمد و با عثمان بیعت نمود، سپس خطاب به مردم چنین گفت: ای مردم! امیر المؤمنین عمر بن خطاب در گذشته است؛ من روزی را به یاد ندارم که مردم چنان شیون و زاری کنند؛ ای مردم! ما أصحاب رسول خدا صلی الله عليه وسلم بر خلافت عثمان اجماع نظر داریم و بدانید که در این جریان، حق هیچ کس را که سزاوارتر از او باشد پایمال ننموده‌ایم. ای مردم! ما با امیرالمؤمنین عثمان بیعت نمودیم، پس شما نیز با او بیعت کنيد.[34]

این کلمات خود بهترین دلیلی است بر جایگاه رفیع و ممتاز عثمان نزد ابن مسعود و دیگر صحابه، آنان‌که خداوند متعال در کتابش به مدحشان پرداخته است، هر آینه آنان بهترین فهم و درک را از این آیه نمودند و بدان عمل کرده‌اند:

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا »الأحزاب: ٧٠

(اي مؤمنان! از خدا بترسيد (و خويشتن را با انجام خوبيها و دوري از بديها از عذاب او در امان داريد) و سخن حق و درست بگوئيد).

سخنان ابن مسعود، کلام راست و بر مبنای حقیقت بود که از احساس راستین او نشأت می‌‌گرفت. او این سخنان را نه از روی ترس و خوف گفت و نه برای دست یافتن به مقام و منصبی در خلافت جدید، این سخنان را بر زبان آورد. بنابه این شواهد، بدیهی و واضح است که هیچ نوعی کینه و نفرتی میان آن دو وجود نداشته است و اگر هم اختلافی میان آن دو روی داده باشد تنها به خاطر حق و مصالح امت بوده است.[35]

اما اکاذیب و جعلیات رافضیان و پیروان راه آنان مبنی بر اين‌كه عثمان، ابن مسعود را آن قدر تازیانه زد تا او فوت کرد، به اجماع علما، دروغ و باطل است.

ابوبکر بن عربی در این رابطه چنین می‌گوید: اين‌كه می‌گویند عثمان، ابن مسعود را تازیانه زد و او را از سهم بیت‌‌المال خود محروم نمود دروغ و کذب است.[36]

عثمان نه ابن مسعود را تازیانه زد و نه او را از سهم بیت المال خود محروم ساخت، بالعکس عثمان منزلت و شأن والای ابن مسعود را خود می‌دانست و در مقابل، ابن مسعود نیز کاملاً از پیشوایی که با او بیعت نموده بود اطاعت می‌کرد و بر این باور بود که او بهترین امت اسلام جهت امر خلافت بوده است.[37]

 

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

-----------------------------------------------------------

[1]- صحیح بخاری، کتاب فضائل القرآن (حدیث4986).

[2]- صحیح بخاری، کتاب فضائل القرآن (حدیث4998).

[3]- المدینة النبویة فجر الإسلام و العصر الراشدی، ص240 نقل از فتح الباری (9/12).

[4]- حروب الردة و بناء الدولة الإسلامیة، احمد سعید، 145.

[5]- صحیح بخاری (حدیث4986).

[6]- الاجتهاد فی الفقه الإسلامی، عبد السلام السلیمانی، 127.

[7]- التفوق و النجابة علی نهج‌الصحابة، حمد العجمی، 73.

[8]- سیر أعلام النبلاء (2/431).

[9]- التفوق و النجابه علی نهج‌الصحابه، 74.

[10]- المدینة و النبویة فجر الاسلام و العصر الراشدی (2/241).

[11]- صحیح بخاری، کتاب فضائل القرآن (حدیث4987).

[12]- عثمان بن عفان، صادق عرجون، 171.

[13]- المدینة النبویة فجر الإسلام و العصر الراشدی (2/244).

[14]- عثمان بن عفان، صادق عرجون، 175.

[15]- فتنة مقتل عثمان بن عفان (1/78).

[16]- التاریخ الصغیر، امام بخاری (1/94).

[17]- فتح الباری (9/18).

[18]- فتنة مقتل عثمان بن عفان(1/78).

[19]- الجامع الأحکام القرآن (1/88).

[20]- عثمان به عفان، صادق عرجون، 178.

[21]- الجامع الأحکام القرآن (1/87).

[22]- عثمان بن عفان، صادق عرجون، 180.

[23]- عثمان بن عفان، صادق عرجون، 180.

[24]- عثمان بن عفان، صادق عرجون، 180.

[25]- الجامع الأحکام القرآن (1/79).

[26]- الإتقان (1/144 تا148).

[27]- أضواء البیان فی تاریخ القرآن، 77.

[28]- أضواء البیان فی تاریخ القرآن، 77.

[29]- فتنة مقتل عثمان به عفان (1/78).

[30]- فتنة مقتل عثمان بن عفان (1/79).

[31]- البدایة و النهایة (7/228).

[32]- سیر أعلام النبلاء (1/349).

[33]- الفتنة الکبری (1/159).

[34]- فتنة مقتل عثمان بن عفان (1/80).

[35]- طبقات ابن سعد (3/63).

[36]- ای اهل ایمان، متقی و خدا ترس باشید و همیشه به حق و صواب سخن گویید (احزاب – 70).

[37]- عبدالله بن مسعود، عبدالستار الشیخ، 324.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان