سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322531
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 21   تعداد بازدید: 3167 تاریخ اضافه: 2010-08-31

خلافت المقتدر بالله جعفر بن أحمد المعتضد (295- 320 هـ)

جعفر بن احمد المعتضد در شب جمعه، هشت روز باقی مانده از ماه رمضان، سال282 هجری متولد شد، مادرش ام ولد، و اسمش شغب بود.

هنگامی که مکتفی بیمار شد، جویای برادرش شد، و دانست که وی به سن بلوغ رسیده، پس با او برای جانشینی عهد بسته شد. سن وی از سیزده سال تجاوز نمی‌کرد، و کسی کوچکتر از او در این سن به خلافت نرسیده بود.

وی مردی زیبا روی و زیبا چشم، دارای قامتی متوسط، صورتی گرد مانند، و میان شانه‌هایش فاصله بود و دارای فهم و هوش وافر بود. وی برای اهل حرمین، بسیار صدقه و احسان می‌کرد و نسبت به عاملان خویش انسان دست و دل بازی بود، تا جایی که در این مورد به اسراف می‌رسید.

عهده‌دار شدن خلافت

در ماه ذوالحجه سال 295 هجری با مقتدر بیعت کردند، اما وزیرعباس بن حسن و جماعتی از بزرگان دولت در این فکر افتادند، تا به خاطر کم و سن سال بودن، او را از خلافت خلع کرده، و عبدالله بن معتز را به مکان او قرار دهند، خبر به گوش مقتدر رسید، مقتدر وزیر عباس بن حسن را با مال راضی کرد، و او را از عزمش بر گرداند؛ اما دیگر رجال دولتی از عزم خویش باز نگشتند، و در بیستم ربیع الاول سال 296 هجری مقتدر راهی جز فرار نیافت. فرماندهان نظامی و قاضیان و بزرگان جمع شدند و با عبدالله بن معتز بیعت کردند، و او را "مرتضی بالله" لقب دادند، و محمد بن داود بن جراح به عنوان وزیر وی بر گزیده شد.

هنگامی که بیعت با ابن معتز پایان پذیرفت، وی قاصدی را نزد مقتدر فرستاد و او را امر کرد تا به مکان دیگری انتقال یابد تا رفتن به دار الخلافه برای ابن معتضد آسان شود، و مقتدر چون کوچک بود و نیروی زیادی در اختیار نداشت، این امر را پذیرفت.

اما با این وجود، گروه کوچکی که نزد او بودند، عزم و اراده‌ی خود را محکم کرده، و بر گروه ابن معتز حمله بردند، آنها نیز ترسیدند و پا به فرار گذاشتند، طرفداران مقتدر موفق شدند بیشتر طرفداران ابن معتز را به قتل برسانند، و خود او را نیز به زندان انداختند. سرانجام عبدالله بن معتز در حبس مقتدر وفات نمود؛ بدینوسیله این فتنه نیز خاموش شد و امور برای خلافت مقتدر از نو مهیا گشت؛ وی پس از آن بر روش و سیرتی پسندیده و کشف مظالم حرکت کرد.

مقتدر دستور داد تا یهود و نصاری را در امور دولتی استخدام نکنند، سپس در سال 301 هجری وزارت را به ابن عیسی داد. وی بر منهج عدل و تقوی حرکت کرد؛ و معامله‌ی  خمور را باطل اعلام کرد. اما بقای این وزارت به علت اسراف خلیفه مقتدر و عزل وزیران، چندان به طول نینجامید.

مورخان دوران حکومت مقتدر را دوران استیلای زنان بر خلافت می‌دانند. مادر مقتدر و خادمان و زنان وی به شیوه‌های مختلف بر خلیفه سیطره داشتند، تا جایی که عزل و نصب‌ها نیز با دخالت آن‌ها صورت می‌گرفت، و آن هم به خاطر کم سن و سال بودن خلیفه و عدم تجربه‌ی کافی برای هدایت امور بود.

گویند: در ایام خلافت وی بیشترین امر و نهی توسط مادرش "سیده" صورت می‌گرفت، و اگر مادرش از وزیری خشمگین می‌شد، دیگر راهی جز عزل آن وزیر وجود نداشت.

قرامطه در دوران مقتدر

فتنه‌ی قرامطه‌ی شام پس از کشته شدن یحیی بن زکرویه در سال 290 و سپس کشته شدن برادرش در سال 291 هجری پایان پذیرفت و اعضای آن در نقاط مختلف پراکنده شدند، به همین صورت فتنه‌ی قرامطه‌ی عراق پس از خروج زکرویه بن مهرویه و کشته شدنش در سال 301 هجری پایان پذیرفت، و در سال 303 هجری با مسموم شدن علی بن فضل، قرامطه‌ی یمن نابود شدند.

اما در طی این سال‌ها بر شوکت و قدرت قرامطه‌ی بحرین افزوده شد. آنان خبیث‌ترین افراد بودند و بیشترین فساد و جنایت‌ها را مرتکب شدند. در سال 306 هجری با کشته شدن ابوسعید الجنائی توسط خادمش، برادرش سلیمان ابوطاهر بر پسر ابوسعید غلبه یاقت و رهبری قرامطه را بر عهده گرفت، و در طی این دوران از هیچ نوع جنایتی دریغ نورزید؛ قتل و کشتار و ارتکاب منکرات، و هتک محارم، و در یک جمله، هیچ کار سوء و منکری نبود که آنها مرتکب نشده باشند.

آنها در سال 311 هجری وارد بصره شدند و در سال 313 کوفه را نیز به تصرف خویش در آوردند، و با اهالی آن دو شهر کمال بی‌حرمتی را روا داشتند. سپس در سال 316 هجری بر ارتش مقتدر پیروز شدند، و در سال بعد، هنگام موسم حج وارد مکه شدند، و حجاج بیت الله الحرام را به قتل رساندند، و جنازه‌ی آنان را در چاه زمزم انداختند، و در همان سال حجر الاسود را به سرقت برده و همراه خویش به بحرین حمل کردند و حجر الاسود تا سال 339 هجری نزد آنها باقی ماند، و مسلمانان بیش از بیست سال حج می‌کردند در حالی که حجر الاسود در جای دیگری بود.

 سپس آنان به سوی کوفه حرکت کردند. مردم بغداد در آن سال به شدن دچار وحشت شدند، چون شایع شده بود که قرامطه قصد حمله به آن‌ها را دارند .

علمای مسلمان در دوران مقتدر

در دوران مقتدر نیز مانند دیگر دوران‌ها علمای بزرگی زندگی کرده، و نشأت علمی یافتند، که ما در اینجا به ذکر برخی از آن‌ها که تأثیر بسزایی در نشأت و انتشار علوم داشتند اکتفا می‌کنیم.

فقیه محمد بن داود ظاهری، ابن شریح شیخ مذهب شافعی در آن دوران، نسائی صاحب کتاب سنن، زجاج و اخفش امام نحویون، أبو عوانه صاحب مستخرج، ابن زکریا پزشک معروف و ابن جریر طبری تاریخ‌نویس و مفسر معروف که با تألیف دو کتاب مرجع و اساسی در تفسیر و تاریخ، خدمت ارزنده‌ای به جهان اسلام داشته است.

تاریخ طبری معتبرترین کتاب مرجع برای تحقیق تاریخ است، و روش امام طبری در تألیف تاریخ به این صورت است که صحیح و ضعیف را با سند آن ذکر کرده، و تحقیق آن را بر عهده‌ی خواننده کتاب گذاشته است.

ابن سبکی در طبقات کبری نقل می‌کند: که روزی ابن جریر طبری خطاب به اصحابش فرمود، كه آيا برای تفسير قرآن فعالیت می‌کنید؟ پرسيدند اوراق آن چه مقدار خواهد بود؟ گفت: سى هزار ورق. گفتند اين مقدار عمر انسان را به پايان می‌رساند پيش از آن که کتاب به پايان رسد. پس طبرى آنرا در سه هزار ورق مختصر كرد. پس از آن پرسيد كه آيا برای جمع‌آوری تاريخ جهان، از زمان آدم تا عصر ما فعالیت می‌کنید؟ گفتند: اوراقش چه اندازه خواهد بود. طبرى آنچه را براى تفسير گفته بود براى تاريخ نيز ذکر کرد و آنان نيز همان پاسخ را که قبلا داده بودند، باز گفتند.

ابن جریر گفت: همت‌ها مرده است! پس از آن تاریخ را نیز به اندازه‌ی تفسیر مختصر کرد و به مقداری که امروزه در اختیار ماست بسنده کرد. همچنین روایت شده است كه محمد بن جرير طبری در مدت چهل سال از عمرش هر روز چهل ورق می‌نوشت.

از امروز ما دیگر با تاریخ ابن جریری طبری خداحافظی خواهیم کرد، زیرا امام طبری رحمه الله در سال 310 هجری وفات نمودند، و رویدادهای تاریخی فقط تا دوران مقتدر در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است، لذا مقالات تاریخی از این دوره به بعد خارج از تاریخ طبری خواهد بود، و از خداوند منان می‌خواهیم که او را مورد عفو و بخشش خودش قرار داده، و در مقابل تالیفات ارزشمندی که به جامعه‌ی مسلمین عطا کرده، جنات فردوس را جایگاه او قرار دهد.

سیاست خارجی مقتدر

در دوره‌ی مقتدر نیز مانند دوران‌های گذشته، بین مسلمانان و رومی‌ها تبادل اسرا صورت گرفت، این واقعه در سال 295 هجری رخ داد، و تعداد اسرای مسلمان سه هزار نفر بودند.

در سال 305 هجری پادشاه روم به سوی خلیفه‌ی مسلمانان هدایایی فرستاد و از آن‌ها در خواست صلح و دوستی کرد، اما این دوستی دوامی نداشت، و رومی‌ها چندین بار از نقاط مختلف مرزی وارد بلاد اسلام شده، و به غارت و چپاول اموال، و کشتار مسلمانان پرداختند. مسلمانان نیز در سال 319 هجری از جهت طرطوس به رومی‌ها حمله بردند و بیش از سه هزار تن را به اسارت گرفتند. همچنین در سال 312 هجری  فرغانه به دست والی خراسان فتح شد.

در این دوران تغییراتی در حکومت‌های محلی حاصل شد، بعضی از آنها مانند حکومت اغالبه و حکومت خوارج و دولت ادارسه ضعیف شده و از بین رفتند و در مقابل بعضی از امارت‌های جدید مانند حکومت عبیدی‌ها (فاطمی‌ها) و حکومت حمدانیه شکل گرفتند، و حکومت امویان در اندلس اعلان خلافت کردند و همینگونه عبیدی‌ها نیز اعلان خلافت کردند. بدین صورت در دیار اسلامی سه حکومت ادعای خلافت داشتند، و سران هر کدام از آن‌ها نیز خود را خلیفه‌ی مسلمانان می‌دانست.

خلع و قتل خلیفه

مونس خادم در  سال 317 هجری علیه خلیفه خروج کرد، چون به او خبر رسیده بود که خلیفه قصد دارد هارون بن غریب را به جای وی قرار دهد. مونس همچنین نسبت به افرادی که سبب اسراف در اموال و افساد حکومت می‌شدند، معترض بود و از خلیفه خواست تا این افراد را از قصر خلافت خارج کند، اما خلیفه این اتهام را نسبت به خود و مردان حکومتش نپذیرفت، اینجا بود که خلیفه را خلع کردند و از دار خلافت بیرون راندند، و با برادرش محمد بن معتضد بیعت کردند و وی را قاهر بالله نامیدند.

اما چند روزی از این قضیه نگذشته بود که لشکریان طلب حقوق کردند، و کسی پاسخ‌گوی آنها نبود، لشکریان نیز به خانه‌ی مونس رفتند، خلیفه را بیرون آورده و دوباره با او بیعت کردند، و به خلافت بر گرداندند. گویند: قاهر بالله در این لحظه به گریه افتاد، اما برادرش مقتدر او را بوسید، و گفت: ای برادرم هیچ گناهی بر تو نیست.

در سال 320 هجری مونس خادم بر مقتدر حمله برد، و میان آن‌ها نبردی سخت در گرفت، که در آن نبرد مقتدر به قتل رسید.

حال اگر به حوادث این دوران نگاه کنیم، به ضعف و عدم قدرت خلیفه پی می‌بریم. اگر چه خلیفه سیرتی نیکو داشت، اما نتوانست امور حکومت را تحت کنترل قرار دهد، دو بار او را خلع کردند، و دوباره به قدرت باز گرداندند و سرانجام نیز توسط یکی از فرماندهان خویش به قتل رسید.

در ایام خلافت مقتدر، زنان دربار بر خلیفه تسلط یافتند و امور حکومتی بدست آن‌ها اداره می‌شد، ولی با این وجود مدت خلافت وی نزدیک به بیست و پنج سال به درازا انجامید. مورخان این دوران را دوره‌ی تسلط زنان می‌نامند.

وی در هنگام کشته شدنش، سی و هشت ساله بود. نقش خاتمش جمله‌ی "الملك لله" و در روایتی "الحمد لله الذي ليس كمثله شيء" بوده است.

شناسنامه‌ی هیجدهمین خليفه‌ی عباسی

نام معروف

المقتدر بالله 

نام كامل

المقتدر بالله ابن المعتضد بالله ابن الموفق ابن المتوكل بالله ابن المعتصم بالله ابن الرشيد ابن المهدي ابن المنصور بن محمد بن علي بن عبد الله بن عباس

كنيه

 ابو الفضل

ترتیب در خلافت

هیجدهمین

تاريخ تولد

 282هـ

دوران خلافت به تاريخ هجری

295 -320

دوران خلافت به تاريخ ميلادی

908 -932 م

تاريخ وفات

295هـ 

ترجمه و تحقیق: أبو أنس

سايت عصر اسلام

www.IslamAge.com


مصادر و مراجع

*سیر أعلام النبلاء- للذهبی- تحقیق شيخ شعيب الأرناؤوط.
* تاريخ ابن خلدون.
* تاريخ الأمم والملوك للإمام الطبری
* الکامل فی التاریخ- لابن الأثیر.
* سایت ويكيبيديا، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت- سایت أسرة آل باوزیر العباسیة الهاشمیة.
* الدرة السنیة فی أخبار الدولة العباسیة، تألیف أبوبکر بن عبدالله بن أیبک الدواداری، بیروت 1413هـ/1992م.
* تاريخ الإسلام السياسي والديني والثقافي والاجتماعي، تألیف حسن ابراهيم حسن، دار الجیل ببیروت،الطبعة الرابعة عشرة، 1416هـ/1996م.
* الدولة العباسیة، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الخامسة، 1411هـ/1991م.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان