سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

3 آذر 1403 21/05/1446 2024 Nov 23

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7327221
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 206   تعداد بازدید: 2716 تاریخ اضافه: 2010-03-25

اسم، نسب، کنیه، القاب، صفات، خاندان و جایگاه ایشان در عصر جاهلیت

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نخست: اسم، کنیه و القاب

1- ایشان عثمان بن عفّان، ابوالعاص بن امیّه بن عبدالشمس بن عبد مناف بن قصّی[1] بن کلاب است که نسب ایشان در عبد مناف به نسب پيامبر صلی الله عليه وسلم می‌رسد. مادرشان أروی دختر کُرَیْز بن ربیعه بن حبیب بن عبدشمس بن عبد مناف بن قصّی[2] و مادر بزرگ مادری ایشان، ام حکیم البیضاء دختر عبدالمطلب، خواهر تنی عبدالله، پدر نبی اکرم صلی الله عليه وسلم می‌باشد، زبیر بن بکار نقل می‌کند که ام حکیم و عبدالله دوقلو بوده‌اند. بنابراین حضرت عثمان پسر دختر عمه رسول الله صلی الله عليه وسلم  بود و حضرت رسول، پسر دایی مادر حضرت عثمان. مادر حضرت عثمان، در دوران خلافت پسرش، مسلمان از دنیا رفت و ایشان، خود، در تشییع جنازه مادر شرکت نمودند[3] اما پدر آن حضرت در زمان جاهلیت فوت نمود.

2- کنیه ایشان: در زمان جاهلیت کنیه ایشان، أبو عمرو بود اما پس از اين‌كه رقیه دخت رسول اکرم صلی الله عليه وسلم از ایشان، صاحب عبدالله شد، مسلمانان، ایشان را با کنیه ابوعبدالله صدا می‌زدند.[4]

3- لقب ایشان: لقب آن حضرت ذی‌النورین بود. بدرالدین العینی[5] در شرح خود بر صحیح بخاری گفته است: از مهلّب بن أبی صفره[6] سؤال شد: چرا به عثمان، ذی‌النورین می‌گفتند؟ او گفت: زیرا ایشان تنها فردی بود که با دو دختر نبی اکرم ازدواج نمود[7]. عبدالله بن عمر بن أبان جعفی در این مورد گفته است: دائیم، حسین جَعفی به من گفت: پسرم، آیا می‌دانی چرا به عثمان، ذی‌النورین می‌گفتند؟ من گفتم: نه نمی‌دانم، او گفت: زیرا که از ميان خلقت آدم تا روز قیامت تنها عثمان است كه با دو دختر یک پیامبر ازدواج کرده است[8]. هر چند در این رابطه، قولی بر این است که چون در هنگام شب، زیاد قرآن تلاوت می‌نمود، به این لقب شهرت یافت، زیرا قرآن و قیام در شب هر دو بسان نور می‌باشند.[9]

4- تولّد ایشان: آن حضرت در مکه و شش سال بعد از عام‌الفیل به دنیا آمد[10]. هرچند که قولی دیگر، شهر طائف را محل تولد ایشان می‌داند. به این ترتیب می‌بینیم که ایشان، پنج سال از حضرت رسول صلی الله علیه وسلم  کوچکتر بوده‌اند.[11]

5- ظاهر ایشان: آن حضرت، مردی بودند میان بالا، با پوستی نازک، ریشی پرپشت، مفاصلی بزرگ و پشتی پهن، موی سرشان انبوه بود و عادت داشتند ریششان را زرد می‌‌کردند. امام زُهری در وصف ظاهر ایشان می‌فرماید: عثمان مردی چهارشانه، با موها و صورتی زیبا که موهای دو طرف پیشانیش ریخته بود[12]، بینیشان باریک و دراز بود و ساق‌های پایشان کلفت می‌نمود، دستانی بلند، موهایی مجعّد، دهانی زیبا و سیمایی زیبا داشتند. گویند ایشان، پوستی سفید داشت، اگرچه قولی دیگر بر آن است که او رنگی گندمی داشته‌اند.[13]

 

دوم: خانواده ایشان

حضرت، هشت همسر داشتند که همه، بعد از اسلام با ایشان ازدواج نمودند. آنان به ترتیب عبارتند از: رقیّه دختر نبی‌اکرم، حضرت از ایشان صاحب عبدالله شدند. سپس آن حضرت بعد از وفات رقیّه، با ام‌کلثوم دختر دیگر بزرگوار حضرت رسول ازدواج نمود. همسر دیگر آن حضرت فاخته دختر غزوان و خواهر امیر عتبه بن غزوان است که از ایشان صاحب عبدالله اصغر شدند. سپس با أم عمرو دختر جندب ازدی ازدواج کرد و از او صاحب عمرو، خالد، أبان، عمر و مریم شدند. پس از آن با فاطمه دختر ولید بن عبدشمس بن مغیرة مخزومی وصلت نمود و از او صاحب ولید، سعید، ام سعد شدند. حاصل ازدواج ایشان با ام النبیین دختر عینیه بن حصن قراری، عبدالملک بود. ایشان از رمله دختر شیبه بن ربیعه اموی صاحب عثمان، عائشهل، أم أبّان و أمّ عمرو شدند. لازم به ذکر است که رمله در زمان پيامبر صلی الله عليه وسلم اسلام آورده و با ایشان بیعت نمودند. آخرین همسر ایشان، نائله دختر فرافصه کلبی بود که قبل از زفاف، از مسیحیت برگشته و به دین اسلام گروید.[14]

ایشان را نه پسر بود که عبارت بودند از: عبدالله از همسرش رقیه، که دو سال قبل از هجرت به دنیا آمد و مادرش او را با خود و حضرت عثمان به مدینه برد. در طفولیت، خروس نزدیک چشم او را مجروح کرد. این زخم به تدریج بزرگ شد[15] تا اين‌كه در سال چهارم بعد از هجرت بر اثر شدت این زخم، عبدالله در سن شش سالگی فوت کرد. دومین پسر او عبدالله اصغر پسر فاخته بنت غزوان بود. سومین پسر ایشان، عمرو پسر أم عمرو دختر جندب بود که عمرو بعدها از پدر خود، حضرت عثمان و اسامه بن زید حدیث را روایت نمود و علی بن حسین، سعید بن مسیب و ابوالزّناد از او حدیث را روایت کرده‌اند. او با رمله دختر معاویه بن أبی سفیان ازدواج نمود و در سال هشتاد بعد از هجرت وفات یافت. دیگر پسران آن حضرت از ام عمرو، خالد، أبان و عمر بودند. أبان در فقه، امام بود که بعدها در دوران خلافت عبدالملک بن مروان و به مدت هفت سال امارت مدینه را برعهده داشت. أبان احادیثی را از پدر خود و زید بن ثابتس روایت نمود که يكي از آن‌ها این حدیث می‌باشد: هر کس در آغاز روز و ابتدای شب بگوید:

«بِسْم اللهِ الّذی لایَضُرُّ مَعَ اسْمِه شَیءٌ فی الأَرضِ و لا فی السَّماءِ وَ هو السَّمیعُ العَلیمُ».

(با نام آن فرمانروا و پروردگاری که با پناه بردن به نام او هیچ کس و هیچ چیز را یارای زیان رسانیدن به انسان نیست و او پروردگاری است شنوا و دانا).

هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند در طول آن روز و آن شب به او زیانی رساند. آن روز که فلج شد گفت: سوگند به خدا این جزای فراموش کردن آن دعاست که خداوند آن‌را در مورد من اجرا نمود»[16]. او، خود، از فقهای مدینه بود و در سال صد و پنج هجري وفات یافت[17]. و عمر نیز از ام عمرو دختر جندب زاده شد، ولید و سعید دیگر پسران حضرتس بودند که ایشان از فاطمه دختر ولید مخزومی صاحب آنان شد. سعید در سال (56 ه‍‌) و در زمان خلافت معاویه بن أبی سفیان امارت خراسان داشت. حضرتس از ام النبین صاحب پسری به نام عبدالملک شد که در طفولیت فوت کرد. نقل است که آن حضرتس از نائله دختر فرافصه نیز صاحب پسری شد که نام او را عنبسه گذاشتند.[18]

دختران ایشان نیز عبارت بودند از: مریم، دختر أم عمرو، أمّ سعد، دختر فاطمه بنت ولید مَخزومی، عائشه، اُم أَبّان و اُمّ عمرو دختران رَمْله بنت شیبه، مریم دختر نائله بنت فَرافصه و أم ولد دختر أمّ النبین[19]. آمنه دختر عفّان و خواهر تنی حضرت عثمان در زمان جاهلیت آرایش‌گر بود و با حکم بن کیسان خدمت‌کار هشام بن مغیره مخزومی ازدواج کرد، حکم در سرّیه عبدالله بن جحس اسیر شد و به مدینه برده شد. در آن‌جا مسلمان شد و همان‌جا ماند تا اين‌كه در سال چهارم بعد از هجرت و در حادثه «بئر معونه» شهید شد. آمنه برخلاف شوهر در مکه و بر کفر خویش ماند. تا اين‌كه در روز فتح مکه، با مادر و دیگر خواهرانش اسلام آورد و همراه هند، دختر عتبه و همسر ابوسفیان، با پیامبر اکرم صلی الله عليه وسلم بیعت نمود که هرگز شرک نورزد، دست به سرقت نزند و مرتکب زنا و فحشا نشود.[20]

برادران مادری آن حضرتس عبارت بودند از: ولید بن عُقْبه بن أبی مُِعیط، عماره بن عقبه و خالد بن عقبه. عقبه، پدر آنان، در روز بدر، از کشته‌ شدگان سپاه کفر بود. بعد از صلح حدیبیّه، ولید همراه برادر خود، عماره، برای پس گرفتن خواهرشان، أُمّ کلثوم که اسلام آورده و به مدینه هجرت کرده بود، به مدینه رفتند، اما رسول الله صلی الله عليه وسلم  از تحویل او به برادرانش امتناع کرد. ولید در روز فتح مکه، اسلام آورد اما اسلام آوردن عماره، دیر صورت گرفت.

خواهران مادری آن حضرت نیز عبارت بودند از: أم کلثوم دختر عقبه بن أبی معیط که در مکه اسلام آورد و هجرت نمود. او اولین زنی است که بعد از مراجعت رسول الله صلی الله عليه وسلم  از حدیبیّه به مدینه، به این شهر هجرت کرد. دیگر خواهران مادری آن حضرتس ام حکیم و هند دختران عقبه بودند.[21]

 

 وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

------------------------------------------------------

[1]- طبقات ابن سعد (3/53). الاصابة (4/377).

[2]- التمهید والبیان، محمد یحیی الأندلس، ص19.

[3]- الخلاقة الراشدة والدولة الأمویّة، یحیی الایحیی، ص388.

[4]- التمهید و البیان، ص19.

[5]- محمود بن احمد بن موسی العینی، ازعلمای تاریخ، حدیث و فقه بود و صاحب تألیفات بسیار (د. 855 ه‍ ‌) نگا: شذرات الذهب (7/286) و الضوء اللامع (10/131).

[6]- مهلب بن أبی صفره أزدی (د 83 ه‍ ) از امرا و سرداران بنامی بود که در عهد معاویه و در هند نبرد‌های بسیاری) انجام داد. او از جانب ابن زبیر، امارت منطقه جزیره را عهد دار بود و در دوران عبدالملک بن مروان، جنگهای بسیاری میان او و خوارج روی داد. سپس در سال (79 ه‍ ‌) از جانب عبدالملک، امارت خراسان یافت، شهرت او بیشتر به خاطر جنگهای او با خوارج بود. نگا: وفیات الأعیان (5/350). سیرأعلام النبلاء (4/383).

[7]- عمدة القاری شرح صحیح البخاری (16/201).

[8]- سنن البیهقی (7/73) که بنا به قول دکتر عاطف لماضه این خبری حسن است.

[9]- ذوالنورین عثّمان بن عفّان، ص 79.

[10]- الإصابة (4/377).

[11]- عثمان بن عفّان، صادق عرجون، ص45.

[12]- تاریخ الطبری (5/440).

[13]- صفة الصفوة (1/295). صحیح التوثیق فی سیرة و حیاة ذی النورین، ص15.

[14] - تاریخ طبری (5/441). التمهید و البیان فی مقتل الشهید عثمان، ص19. الأمین ذوالنورین محمود شاکر، ص364.

[15] - الأمین ذوالنورین، ص365، التمهید و البیان، ص19.

[16]- سنن ترمذی، کتاب الدعوات:3385.

[17]- سیرأ علام النبلاء (4/253).

[18]- الأمین ذوالنورین، ص369.

[19]- التمهید و البیان، ص20.

[20]- الأمین ذوالنورین، ص346.

[21]- الأمین ذوالنورین، ص354.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان