آدم ـ علیه السلام ـ به تصویر قرآن
آفرینش آدم علیه السلام:
داستان آدم در واقع داستان تمامی بشریت است و زندگی او زندگی تمامی هستی (از روزی که خداوند قصد آبادانی دنیا را کرده و اراده فرموده بوسیله پیدایش انسان زندگی نیز کامل شود) میباشد.
داستان آفرینش آدم، داستان زندگی از بدایت تا نهایت است داستان وجود و ظهور انسان بر این کره خاکی است، داستان زمانهای طولانی و نسلهای مختلف است داستان نسلهایی است که مدتی بر این کره زندگی کرده سپس از آن کوچ کردهاند و این همه آثار و علایم را از خود به یادگار گذاشتهاند.
تلک آثارنا تدل علینا فانظروا بعدنا إلى الآثار
این است آثار ما که بر (هویت) ما دلالت میکند بعد از ما نیز به (دیگر) آثار بنگرید.
درس عبرت از آفرینش آدم:
آفرینش آدم از گِل سپس ادامه نسل اندر نسل ذریهی او تنها یک مسئلهی عادی و طبیعی نبوده است. بلکه موضوعی بسیار مهم و شایان توجه میباشد. زیرا مظاهر قدرت خداوند در آن تجلی کرده است و عظمت خدایی نهفته در جمله «کنْ فَیکونُ» که منتهای «ابداع» و «اعجاز» را میرساند، در آن جلوهگر است.
اگر تمامی زمینیان جمع شده دست بدست هم دهند قادر به آفریدن مگس یا پشهای نمیباشند تا چه رسد به آفرینش انسانی عاقل سمیع و دارای ادراک و بصیرت!!{فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ} (مؤمنون: 14).
منشأ این کار، قدرت برتر الهی است که آفریدهها را از عالم نیستی و عدم به جهان هستی به وجود میآورد و از ضعیف قوی، از سکون حرکت میآفریند، روح در کالبد موجود جامد و بیروح میدمد، گِل ساکن را به حرکت وامیدارد و خاکستر را به زبان میآورد از موجود جامد انسان سوی و مستقیم را در زیباترین صورتها میآفریند.{وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ}[1](روم: 20).
این همان «آدم» و آن همان نسلش است. بلکه این داستان وی و داستان تمامی نظام آفرینش است. موجودی که خداوند او را از گِل آفرید سپس نسل او را از نطفهی آب کم ارزش بیمقدار بیافرید و او را در روی زمین خلیفه قرار داد و هستی را مسخر او نمود، آری او را خلیفه خدا قرار داده با این توصیف به هیچ عنوان شایسته و زیبنده شأن انسان نیست در روی زمین تکبر ورزد به نافرمانی خدا برخیزد و مالکیت را از او غصب کرده روی آن با خدا به نزاع بپردازد و درست به خود جرأت عصیان و سرکشی بدهد. به راستی جای تعجب است انسانی که تا دیروز معدوم بود و از وی خبری نبود امروزه لب به انکار خدا بگشاید!! آیا عصمت نسبت کسی که وجودش دلیل بر وجود خداوند است، نعمتهای خداوند را انکار نماید و نادیده بگیرد؟
{قُتِلَ الإنْسَانُ مَا أَکفَرَهُ (١٧) مِنْ أَی شَیءٍ خَلَقَهُ (١٨) مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (١٩) ثُمَّ السَّبِیلَ یسَّرَهُ (٢٠) ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ (٢١) ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنْشَرَهُ (٢٢) کلا لَمَّا یقْضِ مَا أَمَرَهُ}[2] (عبس: 23-17). جای تعجب است کسانی با این وصف، آیات خداوند را که هر حرکت در هستی گواهی بر وحدانیت اوست انکار نمایند!
عجب از کسانی که چشم خود را در قبال این حقایق بسته و نور درخشان خورشید حقیقت را نادیده انکارند و گوشهای خود را کر کنند تا صدای شگفتانگیز هستی را نشنوند.
چه حقیقتی روشن است آیه {فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الأبْصَارُ وَلَکنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ}[3](حج: 46). و چه زیبا گفته شاعر:
فیا عجباً کیفَ یعصی الإِلهَ أم کیفَ یجْحَدُه الجاحدُ؟
واللّهُ فی کلِّ تحریکةٍ وتسکینَةٍ أبداً شاهدُ
وفی کلِّ شیءٍ له آیةٌ تدلُّ على أنه واحدُ
یعنی:
شگفتا ازکسی که خداوند را انکار و یا معصیت میکند
حال آنکه ذرههای جهان هستی بر یگانگی او گواهی میدهند
آیا داستان آدم داستانی عجیب نمیباشد؟!... آیا وجود انسان در این هستی روشنبینی و توجه بیشتری را از او مطالبه نمیکند؟! آیا آفرینش او از خاک و گِل مستلزم ایمان و یقین نمیباشد؟!
{فَلْینْظُرِ الإنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ (٥)خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ (٦)یخْرُجُ مِنْ بَینِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ (٧)إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ}[4] (طارق: 8-5).
آدم، اولین انسان:
قرآن کریم از آفرینش آدم بعنوان اولین مخلوق (انسان) روی زمین سخن رانده، پس آدم ابوالبشر و اصل عالم است و تمامی ساکنان زمین به او نسبت داده میشوند، قبل از او مطلقاً انسانی وجود نداشته، اما ملائک قبل از او بودهاند چنانچه جن قبل از او وجود داشتهاند، لذا چون حکمت خداوند بر آفرینش انسان تعلق گرفت به ملائک فهماند که نسلی از همین انسان پدید خواهد آمد؛ در روی زمین اقدام به خون ریزی و فساد خواهد کرد. ملائک به تعجب افتاده و از حکمت او، در آفرینش این انسان، سؤال کردند، این آیهی قرآن مشیر به این حقیقت است.
{وَإِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِک الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ}[5] (بقره: 30).
علامه قرطبی در تفسیر «الجامع لأحکام القرآن» در مورد این آیه میگوید:
به یقین میدانیم که ملائکه جز آنچه خداوند به ایشان یاد میداد نمیدانستند و در سخن بر او پیشی نمیگرفتند {لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ}[6] (انبیاء: 27) پس چگونه به خود اجازه دادند جمله{أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا}[7] (بقره: 30) را بر زبان جاری کنند؟ جواب این است که ملائکه قبلاَ فساد و تبهکاری و خونریزی جن را دیده بودند، زیرا قبل از آفرینش آدم زمین محل اقامت ایشان بود آنها فساد بر پا کرده، خون ریختند.
خداوند لشکریانی از ملائکه بر آنها فرستاد. آنها را قلع و قمع و پراکنده کوهها و دریاها نمودند. بنابراین جمله {أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا} من باب استفهام محض آمده لاغیر.
آیا این خلافت هم از قماش و نوع خلافت جنها خواهد بود یا خیر؟
بعضی گفتهاند: خداوند به ملائکه فهمانید که از نسل آدم قومی مفسد و خونریز پا به عرصه وجود مینهند لذا دهان به این سؤال گشودند. و سؤال ایشان یا از باب تعجب از استخلاف عاصی بود؟ یا از سر تعجب از جرأت عصیان خدا به خود دادن که از خلیفه سر بزند؟ سخن قرطبی تمام شد؛ آن هم با اندکی تصرف. بر این اساس باید بفهمیم که سؤال ملایکه به منظور خردهگیری از نظام آفرینش یا مشیت و ارادهی خداوند نبوده است، بلکه به منظور آگاه شدن از فلسفهی آفرینش (آدم) صورت گرفته است. زیرا ملایکه از فرمان خداوند، هیچگاه سر باز نمیزنند و نمیتوان مخالفت و امتناعی را برای آنها تصوّر کرد.
دلایل اولین انسان بودن آدم:
نصوص قرآنی مؤید اولین انسان بودن حضرت آدم علیه السلام هستند و قبل از آفرینش آدم انسانی وجود نداشته است. علاوه بر قرآن سایر کتب آسمانی بر این امر گواهی میدهند و شواهد فراوان از ملل گوناگون دست به هم دادهاند و بیچون و چرا مدعی اولین انسان بودن آدم هستند.
شواهد قرآنی:
1- تکرار بانگ بر بشر در قرآن بعنوان فرزندان آدم مانند: {یا بَنِی آدَمَ لا یفْتِنَنَّکمُ الشَّیطَانُ کمَا أَخْرَجَ أَبَوَیکمْ مِنَ الْجَنَّةِ ینْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیرِیهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ یرَاکمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ}[8] (اعراف: 27).
{یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیکمْ لِبَاسًا یوَارِی سَوْآتِکمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِک خَیرٌ ذَلِک مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ}[9] (اعراف: 26).
{یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکمْ عِنْدَ کلِّ مَسْجِدٍ وَکلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ}[10] (اعراف: 31). 2- خداوند خبر داده که همگی انسانها از یک اصل هستند.
{یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکمْ رَقِیبًا}[11] (نساء: 1).
مقصود از نفس واحد جز آدم، کسی نیست و منظور از همسرش حوا است و مقصود از آن اصل آفرینش است چون آنها اصل (نظام) آفرینش هستند. این آیه بیان کرده که خداوند مردان و زنان بسیاری از این دو آفریده است که بعد از توالد و تناسل در جهان پراکنده شدهاند.
3- قرآن یادآور شده که همه انسانها از پدر و مادری به طریقه ازدواج بوجود آمدهاند. به جز آدم که او را به دست خود از گِل آفریده سپس روح خود را در او دمیده است. چنانچه گوید: {وَإِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (٢٨) فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ}[12] (حجر: 29- 28).
و در داستان امتناع ابلیس از سجده گوید: {قَالَ یا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَک أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیدَی أَسْتَکبَرْتَ أَمْ کنْتَ مِنَ الْعَالِینَ}[13] (ص: 75). و میفرماید: {الَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِینٍ (٧) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ}[14] (سجده: 8-7).
سلالة برگرفته از «سُلَّ» به معنی استخراج چیزی از چیز دیگری است، گویند: «سللتُ الشَعْرَ من العجین» یعنی مو را از خمیر بیرون کشیدم. نطفه هم سلاله است؛ چون از پشت بیرون میجهد (اقتباس از قرطبی).
4- تصریح به ذکر نام آدم و اینکه او ابوالبشر است و این در حدیث شفاعت روایت شده در صحیحین، است: «مردم (در قیامت) به دنبال شفیعی میگردند تا برای آنها شفاعت کند و آنها را از شدت و هول آن روز نجات بخشد. به سوی آدم میروند و از او طلب شفاعت مینمایند و به او میگویند: ای آدم تو ابوالبشر هستی، خداوند تو را با دست خویش آفریده و روح خود را در تو دمیده و ملائکه را مأمور سجده برای تو کرده و تو را در بهشت اسکان داده است. آیا شرایط حاد و وضعیت ناگوار ما را نمیبینی؟ آیا نزد خدا برای ما شفاعت نمیکنی؟ گوید: نفسی، نفسی به سوی غیر من بشتابید...».
آیا نظریه داروین با قرآن در تعارض است؟!
از مجموعهی نصوص فوقالذکر (کتاب و سنت) بطلان نظریه «نشوء و ارتقاء» داروین که به زعم خود اصل انسان را به سلالههای دیگر و نشأت گرفته از اصول دیگر سوای حضرت آدم نسبت میدهد، به خوبی روشن میشود. او عقیده دارد اصل و منشاء پیدایش انسان به باکتری کوچکی برمیگردد که در سطح آب پدید آمد، سپس تبدیل به حیوان کوچکی گردید. این حیوان کوچک بتدریج ارتقاء و تکامل یافت و تبدیل به قورباغه شد سپس تکامل پیدا کرد و به میمون مبدل گردید سرانجام آن میمون حالت تمدن و اجتماعی به خود گرفت و به انسان مبدل گردید.
با توجه به این تکامل تدریجی انسان از دیدگاه داروین یک میمون تکامل یافته و متمدن است لاغیر. این میمون از فرط نبوغ و استعدادی که داشت به انسان پیشرفته بدل گردید... و بدین سان داروین اصل و نسب ما را به حیوان مرتبط میسازد، پیدایش نسل ما را از قورباغهها و موشها میداند و به تعبیر او میمون شامپانزای جد ما است. چون از نظر شباهت جسمی نزدیکترین نوع میمونها به انسان است. این است خلاصه نظریهی داروین که به نظریهی تطور و ارتقاء موسوم است.
این نظریه با صراحت قرآن تعارض دارد و با تمامی کتب آسمانی در تعارض است؛ چون در تمامی آنها آمده که آدم ابوالبشر اولین انسان است و تمامی انسانها از او بوجود آمدهاند. این نظریه کهنه و پوسیده تنها بر واضع آن (داروین) و معدود هوادارانش انطباق دارد و فقط ایشان از نسل میمون هستند. اما بقیهی انسانها از حضرت آدم بوجود آمدهاند و به او نسبت داده میشوند... آیا هیچ انسان عاقلی راضی به این میشود به گوریل و شمپانزه و سایر انواع میمونها نسبت داده شود و از نسبت به حضرت آدم علیه السلام دور گردد!؟ خیر مگر اینکه داروینی بوده و همانند او سفیه و کجاندیش باشد.
چگونه امکان دارد اصل انسان از میمون باشد در حالی که خداوند او را ارج نهاده و کرامت بخشیده{وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا}[15] (اسراء: 70). {لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ}[16] (تین: 4).
آیا برای انسان مایهی فخر است که به میمون نسبت داده شود؟ و نیاکان او را گوریل و شامپانزای تشکیل دهند؟ اگر پیروان داروین را «بنی قرده و خنازیر» صدا کنیم از ما راضی خواهند بود؟ یا برآشفته میشوند؟
رب إن الهدى هداک وآیا تک حق تهدی بها من تشاءُ
اگر فرضاً نظریه تکامل صحیح باشد چرا سایر میمونها تکامل پیدا نکرده، متمدن نشدهاند، در حالی که ما، در عصر تطور و تمدن بسر میبریم!؟
اشتباه نظریه داروین از نظر علمی:
دکتر حلیم عطیه، مذهب داروین و نظریه نشوء و ارتقاء را در کتاب ارزنده خود تحت عنوان (رد نظریه داروین و اثبات علمی عقیده آفرینش) از بیخ و بن برکنده و رد کرده است.
اینک گزیدههایی از آن را تقدیم اهل خرد و قلب مینماییم:
«بقاء مخلوقات و حیوانات ضعیف الجسم و کم خرد در میان دریایی از حیوانات وحشی چون شیر، فیل، ببر، خرس و... چگونه امکانپذیر است؟ و اگر (طبق ادعای داروین) چیزی از عملیات تطور و ارتقاء صورت میگرفت، لازم بود در زمان ما نیز بعضی از میمونها همانند اجداد پیشین خود به انسان تبدیل شوند؟ و بنا به نظریه داروین آیا تبدیل کبک به فیل و مورچه به بز و گربه به شیر با گذشت سالهای متمادی امکان پذیر است؟!
هدف حقیقی از نظریهی داروین:
همین مانده که بدانیم هدف از نظریه داروین که دارای ریشههای عمیق است، چیست؟ هدف حقیقی از ارائهی این نظریه، انکار وجود خالق است، داروین یهودی عقیده داشت این هستی خالق ندارد و آفریننده آن طبیعت است و طبیعت است که انسان را آفریده. او ملحد و دهری بوده و تمامی ادیان آسمانی را حتی یهودیتی که خود معتقد به آن بود انکار میکرد. به تمامی ارزشهای روحی موجود در شرایع آسمانی کافر بود، این بود که این جار و جنجال را راهاندازی کرده و با این ترفند پرده از چهرهی یهودی مآبانه خود برداشت. چه، این طبیعت و سرشت قدیم و جدید یهود است. به طوری که هر دعوتی که به منظور الحاد و کفرگرایی و فساد اخلاقی صورت میگیرد، میبینیم که در پس آن، یک دست نجس یهودی قرار دارد. چنانکه کارل مارکس مؤسس اندیشه کمونیسم، و فروید مروج اباحیت و فسق یهودی الأصل بودند و در پوستشان خون و رگ یهودی جریان دارد. تمامی این خبیثان یهودی از شاگردان ابلیس و اعوان دجال بودهاند و برای نابودی شرایع و ادیان و کاشتن بذرهای هرزه خواهی و کفرگرایی، شب و روز تلاش و کار کردهاند. راست فرموده خداوند آنجا که: {وَیسْعَوْنَ فِی الأرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لا یحِبُّ الْمُفْسِدِینَ}[17] (مائده: 64).
فریب خوردن بعضی از تحصیلکردهها به وسیلهی نظریهی داروین:
شاید بعضی از تحصیلکردههای کم علم و ناپخته که از علم جز پوستهای دریافت نکردهاند، به حقانیت نظریه داروین ایمان آورده و فریب زرق و برق فلسفی آن را خورده، آن را دیدگاهی مسلم، غیر قابل مناقشه و جدال میدانند! چون نظریهای مشهوران!! و ما سریعاً خطاب به این عده فریب خورده میگوییم: این نظریه فرضیه و وهمی بیش نیست و به هیچ وجه به درجه علمی قطعی نرسیده است ضمناً، شهرت و معروفیت این نظریه را نمیتوان ملاک صحت آن در منطق دانش و عقلانیت دانست، شیطان لعین هم از آوازه و شهرت زیادی بهرهمند است آیا این شهرت به او مقبولیت و مشروعیت میبخشد؟
خطاب به این فریبخوردگان آرای غربی میگوییم: بسیاری از دانشمندان غربی هم پوچی این نظریه را به اثبات رساندهاند و با حجج دامغه و براهین قاطع باطل بودن آن را ثابت کردهاند. (یکی از مشهورترین تألیفاتی که به منظور رد این نظریه سوفطایانه نگاشته شده است، کتاب «العلم یدعو للإیمان» میباشد که به قلم مؤلف بزرگ «کریس موریسون» رئیس مجمع علمی دانشگاه امریکا، نوشته شده است و کتاب «الله یتجلی فی عصر العلم» که به زبان عربی ترجمه شده و در اصل به اقلام مجموعهای از استادان متخصص در علوم طبیعی (تجربی) به نگارش درآمده است، نیز یکی از این تألیفات مهم است. هر دوی این کتابها در صدد برآمدهاند تا وجود مدبری کاردان و حکیم را به اثبات برسانند و به گویندگان نظریهی «تطور» یا گویندگان اینکه طبیعت یگانه عنصری است که این جهان و این زندگی را پدید آورده، قاطعانه پاسخ میدهد. چنانکه (اخیراً) کتاب جدیدی تحت عنوان «الإسلام ونظریة داروین» به قلم استاد گرامی و نویسندهی توانا محمد احمد باشیل به زیور طبع آراسته شده و مراجعه بدان، در این زمینه خوب است. زیرا وی در این کتاب به گردآوری آرای بسیاری از دانشمندان اروپایی به منظور ابطال و بیاعتبار خواندن این نظریهی فاسد، اقدام نموده است).
از جهت دیگر ما مسلمانها گوییم هرچه مخالف قرآن کریم باشد باطل است و به هیچ وجه برای مسلمان جایز نیست به حقانیت آن رأی بدهد بنابراین، این نظریه پوسیده که مستند به دلیل و برهان نمیباشد به هیچ وجه مقبول نمیباشد؟!
دیدگاه ارزندهی استاد نجار:
شایسته است در اینجا اشارهای به دیدگاه ارزندهی استاد عبدالوهاب نجار در کتابش قصص الأنبیاء داشته باشم او در کتاب خود رأی و نظراتی از دانشمندان آلمانی نقل میکند که درست نقیض رأی داروین است. خلاصهی آن چنین است: «میمون، انسانی عقب مانده است و به هیچ وجه انسان میمونی مترقی نیست...» سپس گوید: مادام که مسئله هنوز در قالب نظریه و تئوری مطرح باشد نمیتوان آن را بعنوان حجت تلقی کرد.
بعد میگوید: «فرض کنید طبیعت بر زمین خشم گرفت و آن را به شدت تکان داد و زلزله شدیدی در آن بوجود آورد در نتیجه تمامی آسمان خراشها در هم فرو ریختند و کاخهای رفیع به کوخ تبدیل گشتند و تمامی نشانههای عمرانی و آبادانی جهان از میان رفت و زمین به حالت اولیه خویش برگشت آیا امکان دارد گوریل و شمپانزه بتوانند آن را همانند انسان تعمیر و آباد نمایند و بعنوان مصلح و مخترع و نوآور در روی آن کار کنند؟!! و در میان ایشان امثال سقراط و افلاطون و... پا به عرصه وجود نهند و دانشمندان همچو انسان از میان ایشان برخیزند که با استفاده از علم هندسه و آلات هندسی ابزار و وسایل همچو رادیو تلویزیون، هواپیما، زیردریایی و... به عرصه وجود آورند. من هر چه فکر میکنم بیشتر یقین حاصل میکنم که این امری محال و غیرممکن است. میمون تا ابد میمون باقی خواهد ماند و از میمون جز میمون متولد نمیشود».[18]
مراحل تکاملی خلقت حضرت آدم:
1- مرحلهی خاکی: اساس تکوین آدم و منشاء پیدایش او خاک بود. یعنی وقتی ارادهی خداوند به آفرینش آدم تعلق گرفت به ملائک دستور داد مقداری خاک از انحاء مختلف زمینی بردارند ملائکه امر او را اجرا کرده و خاک یاد شده را آوردند که بعداً اساس تکوین آدم شد خداوند میفرماید: {وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ}[19] (روم: 20) در حدیث آمده: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ آدَمَ مِنْ قَبْضَةٍ قَبَضَهَا مِنْ جَمِیعِ الأَرْضِ فَجَاءَ بَنُو آدَمَ عَلَى قَدْرِ الأَرْضِ جَاءَ مِنْهُمُ الأَبْیضُ وَالأَحْمَرُ وَالأَسْوَدُ وَبَینَ ذَلِک وَالْخَبِیثُ وَالطَّیبُ وَالسَّهْلُ وَالْحَزْنُ وَبَینَ ذَلِک»
2- مرحله گِلی: خاک فوق الذکر با آب قاطی گردید سپس به گل چسبنده مبدل شد این آیه اشاره به این حقیقت دارد {إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ}[20] (صافات: 11). سپس آدم مدت زمان طولانی (چهل سال) به صورت گل بماند تا خشک گردید و صدای همچو صدای ظروف چینی از آن میآمد که مقصود به صلصال کالفخار همین است {خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کالْفَخَّارِ (١٤) وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ}[21] (الرحمن: 15-14).
3- مرحله تکوین: بعداً ارادهی خداوند بر این تعلق گرفت که این خاک را مبدل به انسانی مستقیم القامه، شنونده و بصیر گرداند. از روح خود در او دمید و او را به صورت انسان محترم دارای اخلاق عظیم نمود این است آخرین مرحلهی آفرینش آدم. بعضی از آثار دلالت دارند که مرحلهی تکوینی قبل از نفخ چهل سال بوده آیه {هَلْ أَتَى عَلَى الإنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکنْ شَیئًا مَذْکورًا}[22] (انسان: 1). اشاره به این مرحله و واژه (انسان) اشاره به حضرت آدم دارد.
ذریهی آدم: اما ذریه آدم خداوند آن را از طریق تناسل و ازدواج آفریده که مراحل تکوین آن اختلاف تمام با مراحل تکوین آدم دارد مراحل تکوین جنین عبارتند از نطفه، علقه، مضغه، سپس مرحله نفخ روح {یا أَیهَا النَّاسُ إِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ}[23] (حج: 5).
سجده ملائکه برای آدم علیه السلام:
بعد از اینکه خداوند روح را در آدم دمید به ملائکه دستور داد از باب احترام و تقدیس برای آدم به سجده افتند. این سجده، سجده احترام و تکریم بود نه سجده عبادت، چون سجده عبادت تنها شایسته خدا است و خداوند اجازه نداده برای هیچ احدی سوای او عبادت شود. بعضی از مفسرین عقیده دارند این سجده در واقع برای خدا بوده نه آدم و نقش آدم در این سجده همانند نقش قبله نسبت به نمازگزار است، فرد مصلی در واقع برای خدا نماز میگذارد سجده و رکوعش برای اوست اما رو به قبله این کارها را انجام میدهد آدم نیز چنین بود و در مقام قبلهی سجده ملائکه قرار گرفت. امر خدا به سجده برای آدم نوعی جشن و برگزاری مراسم به مناسبت اتمام تکوین و آفرینش آدم بود که این امر بیانگر علو شأن آدم میباشد و نوعی تکریم به نوع انسان تلقی میشود. چون سجده ملائک برای پدر بزرگ انسان اکرام او را در بر دارد خداوند متعال آدم به چهار مشخصه امتیاز بخشیده است.
1- او را بدست خود آفریده.
2- روح خود را در او دمیده.
3- به ملائکه دستور داده برای او به سجده بروند.
4- نام تمامی اشیاء را به او یاد داده.
خداوند متعال فرموده: {وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلاءِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ}[24] (بقره: 31).
در حدیث مطلبی در تایید این اوصاف و مزایا آمده است آنها که سخن از گفتگوی موسی و آدم به میان میآید وقتی فرماید: «یا آدَمُ أَنْتَ أَبُو الْبَشَرِ خَلَقَک اللَّهُ بِیدِهِ وَنَفَخَ فِیک مِنْ رُوحِهِ وَأَسْجَدَ لَک مَلاَئِکتَهُ وَعَلَّمَک أَسْمَاءَ کلِّ شَىْءٍ ما حَمَلَک عَلى أَنْ أَخْرَجْتَنَا وَنَفْسَک مِنَ الْجَنَّةِ...».[25] و چون خداوند به ملائک دستور داد برای آدم سجده ببرند تمامی آنها در راستای امتثال امر خدا به سجده رفتند جز ابلیس که تکبر ورزید و از سجده امتناع کرد و از زمرهی کافرین شد و ادعا کرد او از آدم بهتر و برتر است، چگونه بهتر و برتر برای دون سجده میبرد؟ و این سخن خبیث را بر زبان راند {قَالَ أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ}[26] (ص: 76). خداوند در این مورد فرماید: فَسَجَدَ الْمَلائِکةُ کلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (٧٣) إِلا إِبْلِیسَ اسْتَکبَرَ وَکانَ مِنَ الْکافِرِینَ}[27] (ص: 74-73).
آیا ابلیس از زمرهی ملائک است؟
ظاهر نصوص آیات قرآنی مشیر به این است که ابلیس از جمله ملائکه بوده است به دلیل استثناء متصل در آیه {فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ}[28] (بقره: 34).
بعضی از علماء به این رأی تمایل داشته و گفتهاند: اگر ابلیس از ملائک نمیبود مکلف به سجده آدم نمیشد و دلیلشان استثناء مذکور در آیه فوق است. اما علمای محقق عقیده دارند ابلیس از ملائکه نبود. آنها به دلایلی استناد جستهاند که خلاصه آنها را در زیر میآوریم.
1- اگر ابلیس از ملائک میبود در مقابل دستور خدا عصیان نمیکرد چون ملائکه در مقابل امر خدا سر به عصیان نمیزنند {لا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ}[29] (تحریم: 6).
2- ملائک از نورند و ابلیس از نار. صریح عبارت قرآن به نقل از ابلیس میگفت: {خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ}[30] (اعراف: 12). اگر از ملائکه میبود این جمله را بر زبان نمیراند در حدیث صحیح آمده «خُلِقَتِ الْمَلاَئِکةُ مِنْ نُورٍ وَخُلِقَ الْجَانُّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ وَخُلِقَ آدَمُ مِمَّا وُصِفَ لَکمْ».
3- در سوره کهف به صراحت آمده که ابلیس از جن بود و به خاطر فسق و گمراهی از سجده امتناع ورزید {وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَکمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا}[31] (کهف: 50).
تأویل بعضی از مفسرین مبنی بر اینکه منظور از جن در اینجا گروهی از ملائکه است، بعید به نظر میرسد. آنچه دل بدان اطمینان دارد اینکه ابلیس لعین از جمله ملائکه نبوده بلکه از جن و شیاطین است چون ملائکه تناکح و تناسل ندارند و خداوند از ابلیس خبر داده که دارای ذریه و نسل است {أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی}[32] (کهف/50). اگر از ملائکه میبود ذریه و نسل نمیداشت.
امام حسن بصری رحمه الله فرموده: «ابلیس هرگز (حتی به اندازه یک لحظه) از جنس ملائک نبوده بلکه از جن بوده است». ابن کثیر در کتابش (البدایة والنهایة) به نقل از بعضی علماء میگویدکه «ابلیس از جن بوده چون در روی زمین فساد بر پا کردند خداوند لشکریانی از ملائکه بر آنها فرستاد. آنها را کشته و پراکنده دریاها و صحراها نمودند ابلیس از جمله کسانی بود که به دست ملائکه به اسارت درآمد ملائک او را به آسمان بردند و چون ملایکه مأمور به سجده برای آدم شدند. ابلیس از آن امتناع ورزید، در نتیجه خداوند او را از رحمت خود مطرود داشت.
آفرینش حوا:
خداوند بعد از آفرینش آدم او را در بهشت قرار داد در آنجا تنها به این سو و آن سو قدم میزد، روزی به خواب رفت. چون بیدار شد زنی را در کنار خود یافت که خداوند برای او آفریده بود تا در کنار او آرامش یابد و چون از حی (زنده) آفریده شده بود او را «حواء» نام نهاد. از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده حوا از یکی از دندههای چپ آدم در حالی که به خواب رفته بود، آفریده شد، بدون اینکه احساس درد کند و خداوند میفرماید: {خَلَقَکمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا}[33] (نساء: 1).
خداوند خودش میداند که آفرینش او مستقل بوده یا به واسطه آدم؟! و ظواهر آیات دلالت میکنند که بهشت محل اقامت آدم و حوا همان «جنة الخلد» واقع در آسمان است و این رأی جمهور علمای اهل سنت میباشد، اما معتزله و قدریه گفتهاند: این بهشت، بهشت موعود نمیباشد بلکه بهشتی در سرزمین عدن بوده است، و دلیلشان این است اگر بهشت ابدی میبود ابلیس بدان دسترسی پیدا نمیکرد و در آنجا معصیتی از ناحیهی آدم واقع نمیشد چون بهشت محل پاکی و قداست و دوری از عصیان است.
دلایل جمهور بر اینکه بهشت آدم و حوا همان بهشت ابدی است:
جمهور علماء بر بهشت ابدی بودن، بهشت آدم و حوا به دلایل زیر استناد جستهاند:
1- خداوند متعال صیغه بهشت (الجنة) را معرفه آورده {اسْکنْ أَنْتَ وَزَوْجُک الْجَنَّةَ}[34] (بقره: 35). که دلالت بر بهشت موعود و مشهور (بهشت ابدی) مینماید.
2- امر خداوند به «هبوط» (فرود آمدن توأم با بیاحترامی) آدم و همسرش دلیلی بر این است که این بهشت در آسمان بوده است {وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ}[35] (بقره: 36).
3- خداوند بهشت آدم و حوا را به صفاتی توصیف کرده که نشان میدهند بهشت جاوید میباشد {إِنَّ لَک أَلا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى (١١٨) وَأَنَّک لا تَظْمَأُ فِیهَا وَلا تَضْحَى}[36] (طه: 119- 118).
4- آنچه در حدیث شفاعت آمده که مردم به نزد آدم میروند و میگویند: «ای پدر ما، از خدا بخواه درب بهشت را بر ما باز کند. گوید: مگر جز خطای پدر بزرگتان چیز دیگری شما را از بهشت بیرون راند...».
خلاصه: قرطبی در تفسیرش فرموده: اهل سنت اجماع دارند که آدم از بهشت جاوید اخراج و به زمین انداخته شد.
فریب خوردن آدم از ابلیس:
بعد از اینکه آدم و حوا در بهشت استقرار یافتند خداوند تمامی درختان و میوههای آن را، به جز درخت واحدی، برای آنها مباح نمود. تحریم این درخت هم به منظور امتحان بود. قرآن کریم نام درخت ممنوعه را ذکر نکرده لذا ما هم فروروی در آن را بدون دلیل و برهان جایز نمیدانیم. امام ابن کثیر میگوید: «خداوند تعیین درخت ممنوعه را مبهم باقی گذاشته و اگر مصلحتی در تعیین آن میبود که عاید ما میگشت، آن را معین میکرد».[37]
خداوند متعال آدم و حوا را از کید و حیله شیطان بیم داد، اما آنها به ویژه بعد از قسم یاد کردن شیطان مبنی بر اینکه برای آنها، ناصح امینی است و اگر از ثمره درخت بخورند، جاوید خواهند ماند، توصیه خدا را فراموش کردند{وَقَالَ مَا نَهَاکمَا رَبُّکمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلا أَنْ تَکونَا مَلَکینِ أَوْ تَکونَا مِنَ الْخَالِدِینَ (٢٠) وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ}[38] (اعراف: 21- 20). چون از آن خوردند عورت پوشیده شان آشکار گردید و به سبب مخالفت امر خدا به زمین هبوط کردند.
بعضی از مفسرین گفتهاند: آدم از باب تأویل از شجره ممنوعه خورد و عقیده داشت خداوند او را از یک درخت معین نهی کرده نه از جنس آن. اما قول صحیح این است که از سر فراموشکاری و نسیان وعید خدایی از آن بخورد به دلیل{وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِی وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا}[39] (طه: 115). به تفسیر قرطبی مراجعه کنید.
داستان دو فرزند آدم یعنی قابیل و هابیل:
مؤرخان و اهل علم گفتهاند: آدم از حوا فرزندان زیادی نصیبش شد؛ زیرا حوا 20 بار حامله شد و هر بار دو فرزند دوقلو (پسر و دختری) به دنیا آورد و آدم دختر هر باری را به عقد پسر بار دیگر درمیآورد و هرگز یک پسر و دختر دوقلو را به عقد هم در نمیآورد.
هابیل خواست با خواهر قابیل ازدواج کند اما چون خواهر قابیل زیبا بود قابیل خواست با او ازدواج کند، آدم به او دستور داد خواهرش را به هابیل بدهد. مانع شد و گفت: من شایستهتر به آن هستم. آدم به آنها دستور داد هر یک قربانی انجام دهند قربانی هر کدام مقبول واقع شود این دختر برای او باشد. هابیل که دامدار بود، گوسفندی چاق را به قربانگاه آورد یعنی در واقع بهترین سرمایه خود را قربانی کرد اما قابیل (که کشاورز بود) بستهای از خوشه گندم ناچیز و بیارزش به قربانگاه آورد، آتشی فرود آمد و قربانی هابیل را خورد و قربانی قابیل بر جای ماند، قابیل خشمگین شد و گفت: تو را میکشم تا به خواهرم دسترسی پیدا نکنی. هابیل گفت: خداوند کار را تنها از پرهیزکاران قبول میکند... سرانجام قابیل، هابیل را کشت و از جملهی خاسرین گردید.
{وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لأقْتُلَنَّک قَالَ إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (٢٧) لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَی یدَک لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یدِی إِلَیک لأقْتُلَک إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ}[40] (مائده: 28- 27). در حدیث شریف آمده: «لاَ تُقْتَلُ نَفْسٌ ظُلْمًا إِلاَّ کانَ عَلَى ابْنِ آدَمَ الأَوَّلِ کفْلٌ مِنْ دَمِهَا لأَنَّهُ أَوَّلُ مَنْ سَنَّ الْقَتْلَ».[41]
فلسفهی استخلاف آدم در روی زمین:
در استخلاف آدم بر زمین حکمت آشکاری وجود دارد که آیات قرآن کریم (در داستان آفرینش آدم) به آن اشاره کردهاند... و این حکمت اشاره به علم واسع خداوند و اراده ازلی حکیمانه او در تعمیر و آبادانی زمین بوسیله ذریه و نسل آدم دارد. اگر خداوند این مخلوقات را نمیآفرید، زمین آباد نمیشد و در آنجا، ملتها پا به عرصه وجود نمینهادند و این چیزی بود که از علم ملائک پاک سیرت، پوشیده بود و این حکمت دقیق را (تا وقتی که خداوند به آنها اطلاع داد) درک نکردند. خداوند به آنها اطلاع داد که فلسفه استخلاف این مخلوق عجیب چیست؟! {وَإِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِک الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ}[42] (بقره: 30).
شیخ عبدالوهاب نجار در کتاب قصص الأنبیاء گوید:
پوشیده نماند استخلاف آدم در روی زمین شامل معنای رفیعی از حکمت الهی است که از ملائک پوشیده بود، اگر خداوند ملائک را بعنوان خلیفه در زمین تعیین میکرد این حکمتها آشکار نمیشد و علوم غریزی و ویژگیهای نهفته در آن آشکار نمیشدند. چون ملائکه به آنچه در زمین نهفته است احتیاجی ندارند زیرا آنها دارای ویژگیهایی غیر از صفات انسان هستند، کشتیها ساخته نمیشدند، زراعت و کشاورزی بوجود نمیآمد، خواص فیزیکی و شیمیایی مواد و عناصر شناخته نمیشد، علوم طبیعی و فلکی و دستآوردهای پزشکی بوجود نمیآمد، علوم روان شناسی و سایر علوم پا به عرصه وجود نمینهاد و انسان منافع آنها را دریافت نمیکرد. سبحانالله العزیز الحکیم.[43]
آیا آدم از جمله پیامبران است؟
قول قطعی این است که آدم پیغمبر بوده و این دیدگاه جمهور علماء است و کسی با آن مخالف نیست. اما اختلاف در این است آیا علاوه بر نبوت رسول هم بوده یا خیر؟ و اگر رسول بوده به سوی چه کسانی مبعوث شده است؟
ادلهی نبوت آدم در کتاب و سنت به وفور یافت میشوند. نبوت آدم در قرآن به صراحت نیامده زیرا لفظ نبی (النبوة) در مقابل نام آدم به صراحت نیامده چنانچه در مقابل سایر انبیای کرام چون ابراهیم، اسماعیل، موسی، عیسی و... آمده است. اما در قرآن آمده که خداوند او را بلاواسطه مخاطب قرار داده و در این خطاب به او امر و نهی کرده است و چیزهایی بر او حلال و از او حرام نموده بدون اینکه رسولی بر او بفرستد و این معنای نبوت است، چنانکه قبلاً از آن یاد کردیم.
اما در رسالت او اختلاف وجود دارد: گروهی از علماء گفتهاند: وی مرسل بوده و به سوی ذریهاش فرستاده شده است. گروه دیگر گفتهاند: رسول نبوده فقط نبی بود. این عده به حدیث شفاعت وارده در صحیح مسلم استدلال میورزند که مردم به نزد نوح میروند و میگویند: تو اولین رسول خدا به زمین هستی. اگر آدم رسول نمیبود، این سخن جایز نمیبود. قائلین به رسالت آدم میگویند: نوح اولین رسول بعد از طوفان است والله اعلم.
رأی ارجح این است که او رسول باشد و اما دلایل نبوت آدم:
1-{إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ}[44] (آل عمران: 33). منظور از اصطفاء انتخاب و گزینش برای مقام نبوت و رسالت است.
2- {قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یأْتِینَّکمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَای فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ}[45] (بقره: 38). در این آیه وعده از جانب خداوند مبنی بر هدایت و احساس «رسالت» به چشم میخورد.
3-{ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَهَدَى}[46] (طه: 122).
ظاهراً گزینش و توبه خداوند بر او، جز در انتخاب و گزینش او به مقام نبوت و رسالت تجلی نمیکند. در سنت نبوی احادیثی دال بر نبوت وی به صراحت آمدهاند. این مطلب در دو حدیث آمده است.
الف) از ابی سعید خدری رضی الله عنه منقول است که رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «أَنَا سَیدُ وَلَدِ آدَمَ یوْمَ الْقِیامَةِ وَلاَ فَخْرَ وَبِیدِى لِوَاءُ الْحَمْدِ وَلاَ فَخْرَ وَمَا مِنْ نَبِىٍّ یوْمَئِذٍ آدَمُ فَمَنْ سِوَاهُ إِلاَّ تَحْتَ لِوَائِى وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الأَرْضُ وَلاَ فَخْرَ»[47] (رواه الترمذی).
ب) از ابوذر غفاری رضی الله عنه منقول است که گفت: گفتم: ای رسول خدا کدام یک از انبیاء اولین نبی است؟ گفت: آدم. گفتم: نبی هم بود؟ گفت: بلی نبی مکلَّم بود. گفتم: تعداد مرسلین چند نفر است؟ گفت: سیصد و ده و اندی[48]. (رواه احمد).
با توجه به این دلایل است که میبینم علمای مسلمان بر پیامبر بودن آدم اتفاق نظر دارند و کسی در این امر اختلاف نکرده است. والله تعالى أعلم.
شبههای پیرامون نبوت آدم:
میگویند: اگر آدم نبی بوده چگونه در مقابل امر خدا سر به عصیان و نافرمانی برداشت در حالی که انبیاء از گناه معصوم میباشند؟
جواب: در باب عصمت این بحث را به صورت مفصل بیان کردیم که خلاصه آن را در چند کلمه میآوریم.
1- این نافرمانی از سر نسیان از او صادر شد نه از سر قصد و عمد به دلیل {وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِی وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا}[49] (طه: 115). این سخن قول مختار قرطبی است.
2- آدم علیه السلام برای خوردن از درخت ممنوعه متوسل به تأویل شد چون میپنداشت منظور خدا یک درخت معین است {وَلا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ}[50] (بقره: 35). و او از آن درخت نخورد بلکه از درخت دیگری از جنس آن بخورد و دچار عصیان و مخالفت گردید.
3- خوردن او از درخت ممنوعه قبل از نبوت بود که مستلزم عصمت از معصیت است و در وقت تناول آن پیغمبر نبود بدلیل {ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَهَدَى}[51] (طه: 122).
علمای دین ملایکه را چگونه تعریف میکنند؟
ملائک اجسام لطیف و نورانی هستند، که میتوانند خود را به هر شکلی که بخواهند درآورند، نر و ماده ندارند، به صورت جبلی بر عبادت و طاعت آفریده شدهاند {لا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ}[52] (تحریم: 6). آنها تولید مثل و ازدواج نمیکنند و از قدرت خارقالعاده برخوردارند و از قالب جسمانی و صورتی که بدان تجسم مییابند، متأثر نمیشوند.
اما جن: اجسام آتشین و پست هستند که از مخلوطی از آتش صاف آفریده شدهاند قادر به تشکل به هر صورت و شکلی هستند دارای تناسل و تناکح بوده نر و ماده دارند، همانند انسان مکلف هستند مسلمان و کافر دارند میتوانند و از قالب جسمانی و صورتی که بدان تجسم مییابند، متأثر میشوند.
از این تعریف میفهمیم که بین آفرینش جن و ملائک تفاوت فاحشی وجود دارد و تباین آشکاری در خلقت آنها دیده میشود. ملائکه از نور آفریده شدهاند اما جن از نار. رسول خدا صلی الله علیه و سلم میفرماید: «خُلِقَتِ الْمَلاَئِکةُ مِنْ نُورٍ وَخُلِقَ الْجَانُّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ وَخُلِقَ آدَمُ مِمَّا وُصِفَ لَکمْ» (رواه مسلم). خداوند میفرماید: {وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ}[53] (حجر: 27). ملائکه نسل و ذریه ندارند، اما جن تناکح و تناسل دارند و دارای ذریه هستند خداوند دربارهی ابلیس میفرماید: {أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَکمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا}[54] (کهف: 50).
خداوند ملائکه را به صورت نوآوری و ابداعی میآفریند در میان ایشان نر و ماده و تناکح وجود ندارد، اما جن تناکح و تناسل مؤنث و مذکر دارند و همانند انسان هستند.
ملائکه قادر به تمثل به مثل اشیاء و تشکل به اشکال جسمی محسوس هستند و این امر در نصوص متعدد کتاب و سنت به اثبات رسیده، خداوند دربارهی جبرئیل میفرماید: {فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا}[55] (مریم: 17).
و دربارهی مهمانان گرامی ابراهیم میفرماید: {هَلْ أَتَاک حَدِیثُ ضَیفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکرَمِینَ (٢٤) إِذْ دَخَلُوا عَلَیهِ فَقَالُوا سَلامًا قَالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکرُونَ}[56] (ذاریات: 25-24).
آنها در صورت و شکل مردان بر او وارد شدند و چون برای آنها طعام آورد از خوردن خودداری کردند از آنها بترسید به او خبر دادند که از جنس انسان نیستند بلکه فرشته خدایند و برای هلاکت و نابودی مکذبین قوم لوط فرود آمدهاند.
و چون بر پیغمبر خدا (لوط) فرود آمدند در شکل جوانانی زیبا و قشنگ بر او وارد شدند که این قشنگی افراد سفیه و نادان قوم لوط را وادار کرد تا در آنها طمع انجام عمل فحشاء بنمایند، چنانکه قومش به نزد لوط آمدند و خواستار تسلیم مهمانها شدند. {وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یهْرَعُونَ إِلَیهِ وَمِنْ قَبْلُ کانُوا یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ قَالَ یا قَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلا تُخْزُونِی فِی ضَیفِی أَلَیسَ مِنْکمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ}[57] (هود: 78).
از این معلوم میشود که ملائکه میتوانند خود را به هر شکلی که بخواهد، درآورند. در حدیث صحیح به نقل از حضرت عمر آمده است:
«درحالی که ما در کنار رسول خدا صلی الله علیه و سلم نشسته بودیم، مردی که لباسش شدیداً سفید بود و سرش خیلی سیاه، به ناگاه بر ما هویدا گشت. اثر و نشانهی سفر در او دیده نمیشد و هیچ یک از ما او را نمیشناخت. آنگاه، در ارتباط با ایمان و اسلام و احسان (عبادت) و قیامت، از پیامبر صلی الله علیه و سلم سؤال کرد. پیامبر هم مفصلاً جواب سؤالات وی را داد. در آخر پیامبر صلی الله علیه و سلم از اصحابش پرسید: آیا میدانید که آن سؤال کننده چه کسی بود؟ گفتند: خدا و رسولش (به این امر) داناتر هستند. فرمود: او جبرئیل بود، که پیش شما آمد تا دینتان را به شما آموزش دهد».
اجنه هم میتوانند خود را به اشکال مختلف و به شکل گروهی از مردان مختلف درآورند. آنها در شکل و صورت گروهی از مردان خود را بر رسول خدا صلی الله علیه و سلم عرضه کردند و به قرآن گوش دادند سپس به میان قوم خود برگشته آنها را انذار دادند خداوند میفرماید: {وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیک نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ یسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ} [58] (احقاف: 29).
آنها از این جهت به ملائک شباهت دارند و میتوانند به هر شکلی که بخواهند درآیند از این بابت با ملائک اختلاف دارند که وقتی به شکلی درآمدند، تجسم به آن در آنها تأثیر میگذارد اما تجسم برای ملائکه اثرگذار نیست. بدین معنی اگر فرد جنی بصورت انسانی یا پرندهای درآمد و انسان به سوی او هدفگیری کرد تیری یا سنگی به طرفش انداخت و به او اصابت خواهد کرد. اگر کشنده باشد، میمیرد اما ملائکه این چنین نیستند و اگر به صورت انسان یا حیوانی درآیند و مورد هدف قرار گیرند، اصابت تیر یا غیر اثری بر آنها نخواهد داشت و اذیتی به آنها نخواهد رسید. علاوه بر این در مسئله نخوردن و نیاشامیدن به نزد جن اختلاف دارند، گرایش و تمایل نزعه شر در آنها وجود ندارد که در جن وجود دارد، استعداد انجام معصیت ندارند و بر استقامت و اطاعت آفریده شدهاند و جبراً عابد هستند{یسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ لا یفْتُرُونَ}[59] (انبیاء: 20). {لا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ} [60] (تحریم: 6).
لیکن جن فاسق و فاجر، کافر و مؤمن دارند و از این بابت همانند انسان هستند {کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ}[61] (کهف: 50)، {وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِک تَحَرَّوْا رَشَدًا (١٤) وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا}[62] (جن: 15-14). و همانند انسانها مکلف به تکالیف شریعت میباشند. {وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِیعْبُدُونِ}[63] (ذاریات: 56).
پیغمبر و رسول دارند و اوامر خدا را به آنها ابلاغ میفرمایند{یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإنْسِ أَلَمْ یأْتِکمْ رُسُلٌ مِنْکمْ یقُصُّونَ عَلَیکمْ آیاتِی وَینْذِرُونَکمْ لِقَاءَ یوْمِکمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ}[64] (انعام: 130).
واژه «مِنْکم» در آیه دلیل بر وجود فرستاده جن است و محمد صلی الله علیه و سلم به سوی هر دو گروه (جن و انس) فرستاده شده است. {تَبَارَک الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیکونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا}[65] (فرقان: 1)، {وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (٢٦) وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ}[66] (حجر: 26-27). (الحمأ: گل سیاه متغیر، مسنون: مصور، سموم: باد گرم کشنده).
پریان، انسان را میبینند اما انسان آنها را نمیبیند{إِنَّهُ یرَاکمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ}[67] (اعراف: 27).
ملائکه در این نیز با جن اختلاف دارند که دارای قدرتی خارق العاده عجیب هستند می توانند کوهها را از جا برکنند و به عمق دریاها راه یابند و زمین را با ساکنانش منقلب گردانند چنانچه با قوم لوط کردند{جَعَلْنَا عَالِیهَا سَافِلَهَا}[68] (هود: 82).
و چنانچه جبرئیل کوه طور را از جای کند و آن را بر بالای سر بنی اسرائیل قرار داد.{وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ}[69] (اعراف: 171).
ملائکه بال دارند: برخی دو بال برخی بیشتر{الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ جَاعِلِ الْمَلائِکةِ رُسُلا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ یزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ}[70] (فاطر: 1).
در حدیث صحیح آمده رسول خدا صلی الله علیه و سلم جبرئیل را در شکل و صورت حقیقی خود دید که دارای ششصد بال بود و افق را مسدود کرده بود.
فرق میان شیاطین و جن:
شیاطین گروهی از جن هستند، آنها سرکش و عاصیاند. فرمانده و رئیسشان ابلیس لعین است. هر جن متمردی شیطان نامیده میشود. بر این اساس هر شیطانی، جن است، اما هر جنی شیطان نیست. خداوند فرمود: چنانچه هر انسان عاصی فاسق نامیده میشود و هر انسان یا جن منکر کافر نامیده میشود.{وَیتَّبِعُ کلَّ شَیطَانٍ مَرِیدٍ}(حج: 3). والله الموفق.
پند و عبرت از داستان آدم علیه السلام:
بصورت خلاصه به چند پند از داستان آدم اشاره میکنیم.
1- خداوند نسل انسان را مورد تکریم قرار داده، چرا که آدم را با دست خود آفریده است و از روح خود در او دمیده و ملائک را دستور داده برای او به سجده روند و او را در روی زمین خلیفه قرار داده است و این برای آدم و نسل او مایهی افتخار است.
2- خداوند بر هر چیزی توانا است میتواند امری کوچکی را بزرگ جلوه دهد. آدم را از گل ناچیز آفرید و او را مورد تکریم قرار داد و اسرار قدرت و بدایع حکمت خود را بر او پاشید و او را شایسته مقام خلافت قرار داد و نام هر چیز را به او یاد داد که ملائکه از آن ناتوان بودند.
3- بر انسان لازم است از مکاید شیطان برحذر باشد؛ چون او سبب خروج پدر بزرگمان آدم از بهشت بود و دشمنی او با ما سابقه دیرینه دارد {إِنَّ الشَّیطَانَ لَکمْ عَدُوٌّ} (فاطر: 6). شایسته نیست فریب وسوسههای شیطان لعین را بخوریم چون او تا روز قیامت با ما دشمن است.
4- انسان سرشتاً بر خطا و نسیان آفریده شده و در معرض نسیان است چون او ضعیف آفریده گردیده و مخالفت آدم با امر خدا نیز ریشه در این ضعف داشت آنجا که به دعوت ابلیس لعین جواب لبیک داد و امر خدا را فراموش کرد.
5- باید انسان از رحمت خدا مأیوس نگردد و اگر دچار خطا شد از عفو او ناامید نشود خداوند به ما یاد داده چگونه از گناه و لغزش توبه کنیم و خود را از شر و آثار گناه و آلودگی نجات دهیم{فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ}[71] (بقره: 37).
وفات آدم علیه السلام:
حضرت آدم بعد از اینکه بنا به بعضی از روایات و آثار 1000 سال عمر کرد وفات کرد، و بنابه قول مشهور در هندوستان مدفون است. در روی کوهی که بر آن هبوط کرده بود و گویند در کوه ابی قبیس (در اطراف مکه) مدفون است.
چون وقت وفاتش آمد ملائکه خدا برایش از آسمان کفن آوردند و آن را با عطر بهشت معطر کردند و بعد از غسل و تکفین بر جنازهاش نماز خواندند سپس او را دفن کردند و سپس بر او خاک پاشیدند. گفتند: ای فرزندان آدم این است سنت و روش شما... رحمت خدا بر آدم و خداوند او را در بحبوحه جنت مستقر گرداند و همگی ما را با او از اهل بهشت قرار دهد.
آمین والحمدلله رب العالمین.
منبع مقاله:
پیغمبری و پیغامبران در قرآن، مؤلف: شیخ علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده
عصر اسلام
IslamAge.com
[1] یکی از نشانههای خدا این است که شما را از خاک آفرید و سپس شما انسانها پراکنده گشتید.
[2] کشته باد انسان چه خدانشناس و ناسپاس است. خدا او را از چه چیز میآفریند. او را از نطفه ناچیزی میآفریند و قوت و قدرت بدو میبخشد. سپس راه را برای او آسان میکند. بعد او را میمیراند و وارد گورش میکند. سپس هر وقت خواست او را زنده میگرداند هرگز هرگز انسان دستوری که از خدا بدو داده است هنوز که هنوز است انجام نداده است.
[3] این چشمها نیستند که کور میشوند و بلکه این دلهای سینهها هستند که نابینا میشوند.
[4] انسان باید بنگرد از چه چیزی آفریده شده است. او از آب جهندهی ناچیزی آفریده شده است. آبی که از میان استخوان پشت و استخوان سینه بیرون میآید. بیگمان خداوند قادر است که بار دیگر انسان را برگرداند.
[5] زمانی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بیافرینم گفتند: آیا در زمین کسی را بوجود میآوری که در زمین، فساد و تباهی راه میاندازد. خون میریزد، (خدا) گفت: من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید.
[6] آنان (آنقدر مؤدب و فرمانبردارانه که هرگز) در سخن بر او پیشی نمیگیرند.
[7] آیا در زمین کسی را بوجود میآوری که در زمین به فساد میپردازد.
[8] ای آدمیزادگان شیطان شما را نفریبد به همانگونه که پدر و مادرتان را (فریفت) و از بهشت بیرونشان کرد و لباسشان را از (تن) ایشان بیرون ساخت تا عورتشان ورا بدیشان نماید شیطان و همدستانش شما را میبینند در صورتی که شما آنها را نمیبینید ما شیاطین را دوستان و یاران کسانی ساختهایم که ایمان نمیآورند.
[9] ای آدمیزادگان ما لباسی برای شما درست کردهآیم که عورات شما را میپوشاند و لباس زینتی را اما بدانید که لباس تقوا و ترس از خدا بهترین لباس است این از نشانههای خدا است تا بندگان متذکر شوند.
[10] ای آدمیزادگان در هر نمازگاه و عبادتگاهی خود را بیارائید و بخورید و بنوشید ولی اسراف و زیادهروی مکنید که خداوند مسرفان و زیادهروی کنندگان را دوست ندارد.
[11] ای مردمان از پروردگارتان بپرهیزید پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و همسر را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت و از خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید و بپرهیزید از اینکه پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید زیرا که بیگمان خداوند مراقب شما است.
[12] آن زمان را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گل خشکیده فراهم آمده از گل سیاه شده پدیدهای انسان را میآفرینم پس آنگاه که او را آراسته و پیراسته کردم و از روح خود در او دمیدم در برابرش به سجده افتید.
[13] فرمود: ای ابلیس چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده ببری برای چیزی که من آن را مستقیماً با قدرت خود آفریدهام آیا تکبر ورزیدهای یا اصلاً از متکبران بودهای.
[14] آن کسی است که هرچه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آفرید * سپس خداوند ذریهی او را از عصاره آب ضعیف ناچیزی آفرید.
[15] ما آدمیزادگان را گرامی داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا حمل کردهایم و از چیزهای پاکیزه و خوشمزه دورشان نمودهایم و بر بسیاری از آفریدگان خود کاملاَ برتریشان دادهایم.
[16] ما انسان را در بهترین شکل و زیباترین سیما آفریدهایم.
[17] آنان به خاطر ایجاد فساد در زمین میکوشند و خداوند مفسدان و تبهکاران را دوست ندارد.
[18] قصص النبیین عبدالوهاب نجار.
[19] یکی از نشانههای خدا این است که شما را از خاک آفرید و سپس شما انسانها پراکنده گشتید.
[20] ما ایشان را از گل چسبنده ناچیزی آفریدهایم.
[21] خدا انسان را از گل خشکیدهای همچون سفال آفریده است و جن را از زبانه شعلهور آتش خلق کرده است.
[22] آیا مدت زمانی بر اساس گذشته است و او چیز قابل ذکر شایسته توجه نبوده است.
[23] ای مردم اگر دربارهی رستاخیز تردید دارید ما شما را از خاک میآفرینیم سپس به نطفه و بعد به خون بسته.
[24] سپس به آدم نامهای همه را آموخت سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر راست میگویید اسامی اینها را بر شمارید.
[25] ای آدم تو همان ابوالبشر هستی که خداوند تو را به دستان خویش آفرید، بعد از روح خود در تو دمید، و به ملائکه دستور داد برای تو به سجده بروند و نام همه چیز را به تو یاد داد، چه چیز تو را به این وا داشت که باعث خروج ما و خودت از بهشت شود...
[26] گفت: من بهتر از او هستم تو مرا از آتش آفریدهای و وی را از گل.
[27] سپس همه فرشتگان جملگی سجده بردند * جز ابلیس که تکبر ورزید و از کافران گردید.
[28] همگی سجده بردند جز ابلیس.
[29] از خدا در آنچه بدان دستو داده است نافرمانی نمیکند و همان چیزی را انجام میدهند که بدان ماهر شدهاند.
[30] تو مرا از آتش آفریدهای و وی را از گل.
[31] آنگاه را که ما به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده کنید آنان جملگی سجده کردند مگر ابلیس که از جنیان بود. از فرمان پروردگارش تمرد کرد آیا او و فرزندانش را با وجود اینکه ایشان دشمنان شمایند بجای من سرپرست و مددکار خود میگیرید.
[32] آیا او و فرزندانش را با وجود اینکه ایشان دشمنان شمایند بجای من سرپرست و مددکار خود میگیرید.
[33] پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و سپس همسرش را از نوع او آفرید.
[34] تو با همسرت در بهشت سکونت کن.
[35] گفتیم: همگی به زمین فرود آیید در حالی که بعضی دشمن بعضی خواهید بود.
[36] تو در آن نه گرسنه میشوید و نه برهنه میگردی و تو در آن نه تشنه میمانی و نه آفتاب زده میشوی.
[37] رجوع شود به کتاب البدایة مبحث آفرینش آدم.
[38] گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشته است مگر بدان خاطر که دو فرشته میشوید و یا اینکه از زمرهی جاویدانان خواهید شد * و برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم.
[39] در آغاز کار ما به آدم فرمان دادیم اما او ترک فرمان کرد و از او تصمیم درستی و ارادهی استواری مشاهده نکردیم.
[40] داستان دو پسر آدم را چنانکه هست برای یهودیان و دیگر مردمان بخوان زمانی که هر کدام عملی را برای تقرب انجام دادند. اما از یکی پذیرفته شد ولی از دیگری پذیرفته نشد گفت: بیگمان تو را خواهم کشت (هابیل) گفت: خدا تنها از پرهیزگاران میپذیرد* اگر تو برای کشتن من دست درازی کنی من دست به سوی تو دراز نمیکنم تا تو را بکشم، آخر من از خدا پروردگار جهانیان میترسم.
[41] هیچ احدی مظلوم کشته نمیشود مگر اینکه قابیل فرزند آدم در آن سهیم است، چون اولین کسی بود که سنت قتل را به میان انسانها آورد.
[42] زمانی (را یادآوری کن) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بیافرینم گفتند: آیا در زمین کسی را بوجود میآوری که فساد میکند و تباهی راه میاندازد و خونها خواهد ریخت و حال آنکه ما به حمد و ستایش و طاعت و عبادت تو مشغولیم؟ گفت: من حقایقی میدانم که شما نمیدانید.
[43] رجوع کنید به قصص الأنبیاء عبدالوهاب نجار.
[44] خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را از میان جهانیان برگزید.
[45] گفتیم: همگی از آنجا فرود آئید و چنانچه هدایتی از طرف من برای شما آمد کسانی که از آن پیروی کنند نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین خواهند شد.
[46] سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و رهنمودش کرد.
[47] من در روز قیامت سید اولاد آدم هستم و در این هیچ فخری نیست، پرچم حمد و ثناء در دست من خواهد بود و جای فخر نیست و هیچ پیغمبری (آدم و غیر او) وجود ندارد مگر اینکه زیر پرچم من خواهد بود و من اولین کسی هستم که زمین بر او شکافته میشود و جای افتخار نیست.
[48] عن ابی ذر الغفاری س أنَّهُ قَالَ: قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ أَىُّ الأَنْبِیاءِ کانَ أَوَّلَ قَالَ: «آدَمُ» قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ وَنَبِىٌّ کانَ قَالَ: «نَعَمْ نَبِىٌّ مُکلَّمٌ» قَالَ: قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ کمِ الْمُرْسَلُونَ؟ قَالَ: «ثَلاَثُمِائَةٍ وَبِضْعَةَ عَشَرَ جَمًّا غَفِیراً»َ «رواه احمد»
[49] در آغاز کارها به آدم فرمان دادیم اما او ترک فرمان کرد و از او تصمیم درستی و اراده استواری مشاهده نکردیم.
[50] و از این درخت نزدیک نشوید و از آن نخورید چه (اگر چنین کنید) از ستمگران خواهید شد.
[51] سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و رهنمودش کرد.
[52] از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است نافرمانی نمیکند و همان چیزی را انجام میدهند که بدان مأمور شدهاند.
[53] و جن را پیش از آن از آتش سراپا شعله بیافریدیم.
[54] آیا او و فرزندانش را با وجود اینکه ایشان دشمنان شمایند به جای من سرپرست و مددکار خود میگیرید ستمکاران چه عوض بدی دارند.
[55] ما جبرئیل خویش را به سوی او فرستادیم و (جبرئیل) در شکل انسان کامل خوش قیافهای بر مریم ظاهر شد.
[56] آیا خبر مهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسید * در آن زمانی که بر او وارد شدند و گفتند: سلام (بر تو، او) گفت: سلام بر شما مردمان ناآشنا و ناشناسی هستید.
[57] قوم لوط شتابان به سوی او آمدند قومی که پیش از آن اعمال زشت و پلشتی (چون لواط) انجام میدادند لوط بدیشان گفت: ای قوم من اینها دختران منند و برای شما پاکیزهترند پس از خدا بترسید و در مورد مهمانانم مرا خوار و رسوا مکنید آیا در میان شما مرد راهیاب و راهنمایی یافته نمیشود.
[58] زمانی را که گروهی از جنیان را به سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند.
[59] شب و روز سرگرم تسبیح و تقدیسند و سستی به خود راه نمیدهند.
[60] از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است نافرمانی نمیکند و همان چیزی را انجام میدهند که بدان مأمور شدهاند.
[61] مگر ابلیس که از جنیان بود و از فرمان پروردگارش تمرد کرد.
[62] در میان ما فرمانبرداران و منحرفان و بیدادگرانند آنان که فرمانبردارند هدایت و خیر را برگزیدهاند* اما آنان که ستمگر و بیدادگرند هیزم و هیمه دوزخ هستند.
[63] من پری و انسانی را جز برای پرستش خود نیافریدهام.
[64] ای جنیان و ای انسانها! آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند و آیات مرا برایتان بازگو نکردند و شما را از رسیدن بدین روز بیم ندادند؟ (در پاسخ) میگویند: ما علیه خود گواهی میدهیم (آری) زندگی جهان آنان را گول زد و علیه خود گواهی میدهند که ایشان کافر بودهاند.
[65] والا مقام و جاوید کسی است که قرآن را بر بندهی خود نازل کرده است تا اینکه جهانیان را بیم دهد.
[66] ما انسان را از گل خشکیده فراهم آمده از گل تیره شدهی گندیدهای بیافریدیم * و جن را پیش از آن از آتش سراپا شعله بیافریدیم.
[67] شیطان و همدستانش شما را میبینند در صورتی که شما آنها را نمیبینید ما شیاطین را دوستان و یاران کسانی ساختهایم که ایمان نمیآورند.
[68] آن (شهر و دیار) را زیر و رو نمودیم.
[69] و (نیز بخاطر بنی اسرائیل بیاور) هنگامی را که کوه (طور) را بر فراز سر آنان نگاه داشتیم آن چنان که انگار سایبانی است ایشان گمان بردند که بر سرشان فرو میافتد (در این وقت خوف و هراس بدیشان گفتیم) آنچه را به شما دادیم محکم برگیرید و در عمل بدان کوشا باشید و آنچه را در آن است بررسی کنید و در مد نظر گیرید تا پرهیزگار شوید.
[70] ستایش خداى راست، پدید آورنده آسمانها و زمین، [کسى که] فرشتگان را پیام آوران داراى بالهاى دوگانه و سهگانه و چهارگانه گرداند هر چه بخواهد در آفرینش مىافزاید. خداوند بر هر کارى تواناست.
[71] آن گاه آدم از پروردگارش کلماتى فرا گرفت، سپس خداوند از او در گذشت. بىگمان او توبه پذیر مهربان است. |