شیوهی انتخاب فرمانداران و کارگزاران دولت در عهد عمر رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحيم
عمرفاروق رضی الله عنه همانند رسول خدا صلي الله عليه وسلم در انتخاب کارگزاران و مسئولین دولتی شایستگی و امانتداری را ملاک قرار میداد. و در این باره از دقت عمل بالایی برخوردار بود و هیچ گاه فردی را که خود خواهان پست و منصبی بود، انتخاب نمیکرد. او انتصاب افراد برای مسئولیتها را امانتی الهی میدانست که اگر به استحقاق و شایستگی آنان توجهی نمیکرد در واقع به خدا، پیامبر و مسلمانان خیانت کرده بود.[1]
و از سخنانش در این باره میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
من در قبال امانتی که بر دوش دارم مسئول هستم بنابراین آنچه را که بتوانم شخصاً انجام دهم، به کسی واگذار نخواهم کرد و آنچه از توان من خارج باشد آنرا به کارگزاران امانتدار و دلسوز میسپارم و جز آنان امانت را به کسی دیگری واگذار نخواهم کرد.[2]
همچنین باری گفت: اگر کسی بر گروهی فردی را بگمارد که در آن گروه افراد شایستهتری از آن فرد وجود داشته باشد، به خدا، پیامبر و مؤمنان خیانت ورزیده است[3]. همچنین از گفتههای ایشان است که هر کس فردی را بر اساس روابط دوستانه و خویشاوندی برمسلمانان بگمارد به خدا، پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است. [4]
مهمترین اصول عمربن خطاب در انتخاب فرمانداران و کارگزاران دولت و شرایط آنان
1ـ توانایی و امانتداری
عمرفاروق رضی الله عنه همیشه این اصل را مد نظر داشت و مرد توانا را بر ضعیف ترجیح میداد چنان که شرحبیل بن حسنه را از کار برکنار و به جای او معاویه را تعیین کرد. شرحبیل گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا از من رنجیدهای؟ فرمود: خیر! من تو را بیشتر دوست دارم، ولی میخواهم کسی که توانايی بیشتری دارد این مسئولیت را به عهده بگیرد.[5] و از زیباترین جملاتی که از عمر رضی الله عنه در این باره نقل شده است میتوان به این جمله اشاره کرد که فرمود: بار الها! من از زرنگی انسان فاسق و ناتوانی انسان مورد اعتماد و نیک به تو پناه می برم.[6]
2ـ داشتن علم و دانش
طبری می نویسد: وقتی لشکر آمادهی حرکت میشد، عمربن خطاب، فردی فقیه و دانشمند را امیر آنان مقرر میکرد.[7]
3ـ کاردانی و خبرگی
گاهی عمربن خطاب فردی از میان گروهی را بر میگزید که در میان آن گروه از نظر دیانت، تقوا و اخلاق افراد بهتری وجود داشت، ولی فاقد شایستگی لازم برای مسئولیت مورد نظر بودند. بنابراین ایشان فردی را که از عهدهی این کار بر میآمد و از خبرگی لازم برخوردار بود، انتخاب میکرد. و این اصلی است که حتی ممالک پیشرفته در جهان معاصر از آن پیروی میکنند.
چنان که باری عمر رضی الله عنه میخواست فردی را برای انجام مسئولیتی انتخاب کند. از کسی پرسید: نظرت در مورد فلانی چیست؟ او در مقام توصیف از وی گفت: او آدم نیکوکاری است و اصلاً بدی را نمیشناسد. عمر رضی الله عنه گفت: پس چنین فردی سریعتر گرفتار بدی میشود[8]. البته این بدان معنا نیست که کارگزار دولت لازم نیست که اهل امانت و تقوا باشد، بلکه باید این ویژگیها را دارا باشد و علاوه بر آنها کاردان و خبره نیز باشد و اگر فردی کاردان و اهل تجربه بود، بر کسی که صرفاً دیانت و تقوا دارد و فاقد کاردانی و تجربه است، ترجیح دارد.[9]
4ـ تفاوت شهرنشینان و بادیه نشینان
عمربن خطاب در تعیین فرماندهان و کارگزاران دولت، بعضی از ویژگیهای افراد و عرف و عادات مردم را در نظر میگرفت. بنابراین از این که بادیه نشینی امیر شهرنشینان شود، منع میکرد.[10] و این یک اصل و نظریهی جامعه شناسانه است، چرا که هر یک از بادیه نشینان و شهر نشینان، عرف و عادات خاص خود را دارند و باید سرپرست و مسئول هر گروهی كسي باشد که کاملاً با روحیهی افراد و رعیت جامعه خود آشنا باشد و اگر نه گروه و جامعهای که رهبر آن فاقد چنین بینشی باشد، هرگز به هدف نخواهد رسید.[11]
5ـ داشتن حس رأفت و شفقت
عمربن خطاب، امرا و کارگزاران دولت را به شفقت و عطوفت بر زیردستانشان توصیه مینمود. و بارها به فرماندهان جهادی میگفت: بر اینها سخت نگیرید و آنان را وارد مکانهایی نکنید که گمان نابودیشان میرود. چنان که باری مردی از بنی اسلم را امیر ناحیهای تعیین کرد. وقتی آن مرد به مجلس عمر رضی الله عنه آمد متوجه شد که عمر فرزندان خود را به آغوش میگیرد و میبوسد. مرد با تعجب پرسید: ای امیرالمؤمنین! شما با بچههایت این گونه برخورد میکنید؟! به خدا سوگند! من تاکنون هیچ کدام از بچههایم را نبوسیدهام. عمر رضی الله عنه گفت: اگر واقعاً چنین است پس تو با رعیت، سنگدلتر از این خواهی بود. برو تو به درد این کار نمیخوری.[12]
همچنین باری لشکری برای جهاد به بلاد فارس رفته بود. در مسیر راهشان نهری قرار داشت که برای عبور از آن پلی وجود نداشت. امیر لشکر، مردی از زیردستانش را وادار به فرورفتن داخل نهر کرد تا با مشخص کردن میزان عمق آب، جایی برای عبور لشکر جستجو نماید. مرد گفت که ممکن است من بمیرم. امیر توجهی به سخنان وی نکرد و او را مجبور به رفتن در آب کرد. مرد در حالی که قدم درون آب میگذاشت چنین فریاد میزد: عمر! به دادم برس. عمر! به دادم برس. آنگاه وارد آب شد و دیری نگذشت که (به علت غرق شدن و یا سردی هوا) جان به جان آفرین تسلیم کرد و مُرد. وقتی این خبر به گوش عمر رسید. گفت: لبیک. عمر به فریادت پاسخ خواهد داد. آنگاه فوراً فردی را به جای فرماندهی آن لشکر فرستاد و او را احضار نمود و گفت: تو برای همیشه از کار برکناری و اگر نمیترسیدم از این که این کار به عنوان سنتی میماند از تو قصاص میگرفتم.[13]
همچنین باری در جمع فرمانداران و فرماندهان خود چنین گفت: بدانید که هیچ بردباری نزد خدا پسندیدهتر از بردباری یک رهبر نسبت به رعیت نیست، همان طور که عکس قضیه نیز صادق است و افزود که هر کس از خطای زیردستان خود چشم پوشی کند و بگذرد، خدا به کــسانی که از او بالاتر هستند، توفیق میدهد که از خطای وی درگذرند. [14]
6ـ عمر رضی الله عنه خویشاوندان خود را استخدام نمیکرد
عمر رضی الله عنه از روی کار آوردن خویشاوندان خود هر چند که افرادی از آنان مانند پسرش عبدالله و پسر عمویش سعید بن زید دارای شایستگیهای لازم بودند، پرهیز میکرد. چنان که باری گفت: ای کاش مرد توانمند و امانتدار و مؤمنی را سراغ داشتم تا او را بر کوفه میگماردم. مردی که در آنجا حضور داشت گفت: من سراغ دارم و او کسی جز پسرت عبدالله نیست. عمر رضی الله عنه گفت: وای بر تو! به خدا سوگند! این سخن را به خاطر خدا نگفتی.[15] همچنین میگفت: اگر کسی فردی را فقط به خاطر روابط دوستانه و خویشاوندی استخدام نماید به خدا و پیامبرش خیانت ورزیده است.[16]
7ـ عمر رضی الله عنه مسئولیتی به کسی که خواهان آن بود واگذار نمیکرد
میگفت: هر کس خواهان پست و مقامی باشد، خدا به او کمک نمیکند. و در این باره به رسول خدا صلي الله عليه وسلم اقتدا مینمود.
8ـ کارگزاران دولت از مشغول شدن در تجارت ممنوع شده بودند
عمربن خطاب شدیداً با تجارت کردن و بیع و ستد کارگزاران و فرمانداران خود مخالف بود. چنان که باری یکی از کارگزاران دولتش به نام حارث بن کعب ثروت هنگفتی به دست آورد. عمر رضی الله عنه از او پرسید: این مال را از چه راهی به دست آوردهای؟ گفت: از راه تجارت. عمر رضی الله عنه گفت: به خدا سوگند که من شما را برای تجارت نفرستادهام. این را گفت: و ثروتی را که مازاد بر اصل سرمایهی او بود، مصادره کرد. [17]
9ـ شمارش سرمایه کارگزاران قبل از استخدام
یکی از سیاستهای عمربن خطاب این بود که سرمایه کارگزاران دولت و فرماندارن و مسئولین را قبل از این که آنان را استخدام نماید، بررسی و حساب میکرد و اگر در دوران زمامداریشان سرمایهی آنان رشد بی رویهای احساس میشد، مورد بازخواست قرار میگرفتند. حتی اگر ثروتشان از راه تجارت افزوده میشد باز هم نمیپذیرفت و میگفت: ما شما را برای خدمت فرستادهایم نه برای تجارت.[18]
10ـ شرایط عمر رضی الله عنه برای مسئولین رده بالای دولتی
هنگامی که عمر رضی الله عنه کسی را به امارت منطقهای تعیین میکرد طی نامهای به او چنین می نوشت: از مرکب، طعام و لباس درجه یک استفاده مکن و در را بر نیازمندان مبند و در آخر میگفت: بار الها! تو گواه باش.[19] این شرایط بیانگر دعوت مردم به زندگی ساده و متواضعانه است و میانهروی در طرز زندگی و خوراک و مرکب نخستین گام در اصلاح امت محسوب میشود و با چنین نوع حیاتی، انسان میتواند در همهی کارها اعتدال و میانهروی داشته باشد.
پس توصیهی عمر رضی الله عنه در این باره، توصیهی بسیار حکیمانهای بود. او اگر نمیتوانست همهی رعیت خود را مجبور به پذیرش چنین طرز رفتاری بکند، حداقل میتوانست مسئولین دولت خود را بدان پایبند کند. و هرگاه مسئولین و رهبران جامعه، به ساده زیستی و میانهروی روی بیاورند قطعاً جامعه رو به رشد و تکامل خواهد رفت و از فروپاشی نجات خواهد یافت.[20]
11ـ مشاورهای برای انتخاب فرمانداران و امراء
عمربن خطاب رضی الله عنه پس از مشوره با بزرگان صحابه والیان خود را انتخاب میکرد.[21] چنان که روزی به آنها گفت: مردی را به من راهنمایی کنید که وقتی امیر است، خود را امیر تصور نکند و چون امیر نیست خود را امیر بداند. آنها ربیع بن زیاد را معرفی کردند. [22]
همچنین باری از بزرگان صحابه در مورد انتخاب فرماندار کوفه مشورت گرفت و گفت: چه کسی مرا از دست اهل کوفه راحت میکند؟ اگر فرد نیکوکار و پاکبازی را بر آن میگمارم او را ضعیف و ناتوان قلمداد میکنند و اگر فرد توانمندی را انتخاب میکنم او را متهم به فسق و فجور میکنند. و در پایان گفت: ای مردم! آیا به نظر شما مرد ضعیفی که مسلمان و پرهیزکار است، شایسته امارت است یا فرد توانمند و متشددی؟ مغیره بن شعبه که حاضر در جلسه بود گفت: پرهیزکاری. زیرا اسلام مرد ضعیف به خودش مربوط میشود، اما ضعیفی او به دولت و مسلمانان ضربه میزند. و شدت و تندی مرد توانمند نیز به خودش مربوط میشود، اما توانمندی او به نفع دولت و اسلام خواهد بود. عمر رضی الله عنه گفت: ای مغیره! تو راست گفتی. آنگاه او را به سمت فرمانداری کوفه تعیین کرد و به وی چنین توصیه نمود: کاری کن که نیکوکاران در کنار تو احساس امنیت و بدکاران احساس خطر بکنند. مغیره گفت: چنین خواهم کرد.[23]
12ـ آزمودن کارگزاران دولت قبل از استخدام
معمولاً عمربن خطاب قبل از انتخاب افراد جهت مسئولیتهای مهم، آنان را مورد آزمایش قرار میداد. چنان که احنف بن قیس میگوید: من نزد عمربن خطاب ـ به مدینه ـ رفتم. ایشان به مدت یک سال مرا نزد خود نگهداشت و پس از گذشت یک سال گفت: ای احنف! من تو را آزمودم و ظاهرت را نیک دیدم و امیدوارم که باطنت نیز همانند ظاهرت باشد. و ما همیشه میگفتیم: منافقان دانا این امت را نابود خواهند کرد. و من به خاطر آزمودنت تو را یک سال اینجا نگهداشتم. آنگاه او را به عنوان فرماندار منطقهای تعیین کرد[24] و چنین نصیحتش کرد: ای احنف! هر کس زیاد بخندد هیبتش از بین میرود. و هر کس شوخی بکند از چشم مردم میافتد. و هر کس چیزی را زیاد تکرار کند، بدان معروف میشود. و هر کس زیاد سخن بگوید، زیاد اشتباه خواهد کرد و هر کس زیاد اشتباه کند، بی حیا میشود و پرهیزکاریش از بین میرود و کسی که پرهیزکاتیش کم باشد دلی مرده دارد. [25]
13ـ بومی بودن والی
گاهی عمربن خطاب، افراد بومی یک منطقه را بر آن منطقه به عنوان امیر تعیین میکرد. چنان که جابر بن عبدالله بجلی را امیر قومش (بجیله) کرد، [26] آنگاه که آنها را به سوی عراق فرستاد. همچنین سلمان فارسی را بر مداين، نافع بن حارث را بر مکه و عثمان بن ابی العاص را بر طائف گمارد و شاید هدفش از این کار این بود که این افراد بهتر بتوانند به مناطق خود خدمت کنند.[27]
14ـ ابلاغ رسمی کارکنان دولت
معروف است که عمربن خطاب پس از انتخاب والیان بنا به مشورت بزرگان صحابه، نامهای مینوشت و رسماً حکم استخدام فرد مورد نظر را به صورت ابلاغهای زمان حاضر به کارمندان و کارگزاران دولت میداد. گفتنی است که متون بسیاری از نامههای انتصاب کارمندان عمر نقل شدهاند.[28] قریب به اتفاق تاریخ نگاران معتقد هستند که هرگاه عمر رضی الله عنه شخصی را برای نمایندگی کاری برمیگزید، نامهای به او مینوشت و گروهی از مهاجرین و انصار آنرا امضا میکردند و در ضمن نامه شرايطی را برای او قایل میشد؛ هرچند که برخی اوقات شخص کاندید برای ولایت غایب میبود، پس عمر رضی الله عنه ضمن نامه به او فرمان میداد که به ولایت تحت فرمانش بازگردد، چنانکه به علاء بن حضرمی فرماندار بحرین نوشت که به بصره برود و فرمانداری آن دیار را بعد از عتبه بن غزوان بر عهده بگیرد. و گاهی در این گونه نامهها حکم برکناری والی سابق ذکر میگردید. چنان که عمر رضی الله عنه نامهای به ابوموسی نوشت که در آن حکم استخدام وی به عنوان والی بصره و حکم برکناری مغیره بن شعبه قید شده بود.[29]
15ـ استخدام فرد نصرانی
از ناحیهی دیار شام غنایمی به مدینه فرستاده شد. عمر رضی الله عنه به ابوموسی گفت: منشی خود را فراخوان تا داخل مسجد خبر این فتح را برای مردم قرائت کند. ابوموسی گفت: او وارد مسجد نمیشود؟ عمر علت این امر را جویا شد؟ ابوموسی گفت: به خاطر این که او نصرانی است. عمر رضی الله عنه با عصبانیت گفت: اینها را در حالی که خدا دور گردانیده است، نزدیک نیاورید و در حالی که خدا آنان را خوار نموده است، گرامی ندارید و در حالی که خدا آنها را رانده است، تأمین ندهید و افزود که من قبلاً شما را از استخدام اهل کتاب منع کردهام، چرا که آنها رشوه گرفتن را حلال میدانند.[30]
همچنین فردی بنام «اسق» میگوید: من بردهی عمربن خطاب و دارای دین نصرانی بودم. عمر رضی الله عنه به من گفت: مسلمان شو تا بتوانیم از تو در امور مسلمین کمک بگیریم. چرا که نمیتوانیم در امور مسلمانان از دیگران استفاده کنیم. تا این که در لحظات اخیر زندگی مرا آزاد کرد و گفت: هر جا که میخواهی برو.[31]
وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين
منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
-------------------------------------
[1]- وقائع ندوة النظم الإسلامية (1/295، 296).
[2]- دور الحجاز في الحياة السياسية ص255 .
[3]- الفتاوی (28/42)
[4]- الفتاوى (28/138).
[5]- تاریخ طبری (5/39)
[6]- الفتاوی (28/42)
[7]- نظام الحکم فی الشریعه والتاریخ (1/479)
[8]- نظام الحكم في الشريعة والتاريخ الإسلامي (1/482).
[9]- نظام الحکم فی الشریعة والتاریخ (1/482)
[10]- نظام الحكم في الشريعة والتاريخ الإسلامي (1/282).
[11]- همان: (1/283).
[12]- محض الصواب (2/519)
[13]- مناقب أمير المؤمنين لابن الجوزي ص150 .
[14]- الدولة الإسلامية في عصر الخلفاء الراشدين ص334 .
[15]- مناقب عمربن الخطاب لابن الجوزي ص108، الولاية على البلدان (1/128).
[16]- الفتاوى (28/138).
[17]- همان ص213 .
[18]- همان ص215 .
[19]- محض الصواب (1/510).
[20]- التاریخ الاسلامی (19/268)
[21]- عصر الخلافة الراشدة ص114 .
[22]- فرائد الكلام ص165 .
[23]- الولایه علی البلدان (1/128)
[24]- الولاية على البلدان (1/ 142) مناقب أمير المؤمنين ص117.
[25]- صفة الصفوة (1/ 287).
[26]- الولاية على البلدان (1/ 142).
[27]- نفس المصدر (1/ 142).
[28]- الوثائق السياسية للعهد النبوي والخلافة الراشدة ص407 .
[29]- الولایه علی البلدان (2/49)
[30]- بدائع السالک (2/27)
[31]- محض الصواب (2/514) والطبقات (6/158)
|