سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322415
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 19   تعداد بازدید: 3536 تاریخ اضافه: 2012-05-22

عوامل عاقبت به شر شدن!

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم ‏الدین و اما بعد ‏:‏

بعضی که در ظاهر مسلمان‌اند و به مقتضای احکام اسلامی‌عمل می‌کنند پناه بر خدا سرانجام خطرناکی دارند، این سوء خاتمه برای بعضی هنگام سکرات مرگ ایجاد می‌شود و نمایان می‌گردد.

صدیق حسن خان در کتاب " یقظة اولی الاعتبار: 211" درباره فرجام بد چنین می‌فرماید: خاتمه بد، علل و اسبابی دارد، که مؤمن باید از آنها حذر داشته باشد. سپس در ادامه برخی از آنها را به شرح ذیل بیان می‌کند:

1- فساد اعتقادی: فساد در عقیده و لو اینکه با نهایت زهد و صلاح باشد از جمله عوامل سوء خاتمه است. اگر شخصی دارای عقیده فاسد باشد و بر عقیده‌اش مطمئن باشد و احتمال شک و تردید را در آن راه ندهد، در لحظه‌های سکرات مرگ بطلان عقیده‌اش روشن می‌گردد و اطمینان پیدا می‌کند که اعتقاد وی باطل بوده و مستند به هیچ اصلی نیست. بنا بر این انکشاف بطلان برخی از اعتقاداتش موجب از بین رفتن بقیه معتقدات هم می‌گردد، چون قبض روح وی در این شرایط پیش از تدارک و عودت به اصل ایمان موجب سوء خاتمه می‌شود و از دنیا بدون ایمان می‌رود. در نتیجه مصداق این آیه قرار می‌گیرد.

« وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ یکونُوا یحْتَسِبُونَ». الزمر: ٤٧

(و از جانب خدا چیزی (از شکنجه و عذاب) برای ایشان جلوه‌گر و پدیدار می‌شود که گمانش نمی‌بردند)

« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا». الکهف: ١٠٣ - ١٠٤

(بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم‌؟‏ آنان کسانیند که تلاش و تکاپویشان (به سبب تباهی عقیده و باورشان) در زندگی دنیا هدر می‌رود (و بیسود می‌شود) و خود گمان می‌برند که به بهترین وجه کار نیک می‌کنند)

قطعاً چنین است هرکس اعتقادی بر خلاف واقعیت داشته باشد، این اعتقاد یا بر گرفته از رأی و اندیشه خود او است و یا عقیده را از کسی گرفته که دارای چنین مشکل و دردی است. هرکدام از گزینه‌های گذشته را بپذیرم به این اصل می‌رسیم که زهد و تقوی با چنین اعتقادی ارزش ندارند و چیزی را عوض نمی‌کنند، بلکه وقتی زهد و تقوی به حال انسان مفید است که بر اساس قرآن و سنت مطهره باشد، چون اساس عقاید دینی تنها از این دو سر چشمه پاک و زلال نشأت می‌گیرند.

2- اصرار بر گناهان: هرکس مُصِر بر انجام گناه باشد، محبت گناه در دل او جای می‌گیرد و هر چیزی را که انسان در طول عمر خود با آن زیسته و بدان انس و الفت گرفته، هنگام مرگ و سکرات در ذهن تداعی می‌شوند و به یاد می‌آیند، اگر محبت انسان و گرایش او در زندگی بسوی طاعت باشد، موقع مردن ذکر و یاد بندگی و طاعت در خاطر او تازه می‌شود و موج می‌زند و اگر محبت و گرایش او به سوی معاصی باشد، ذکر و یاد گناه و معاصی در لحظات مرگ در خاطرش تازه می‌گردد. برخی مواقع در پایان زندگی، قبل از توبه شهوت و گناهی از گناهان گذشته به سراغش می‌آیند و قلبش را اسیر می‌کنند و بین او و پروردگارش مانع و حایلی ایجاد می‌نمایند، همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیثی می‌فرماید: گناه در آخرین لحظه‌ی زندگی موجب گمراهی و بدبختیش می‌شود:

(الْمَعَاصِی بَرِیدُ الْکفْرِ)

(گناهان پلی به سوی کفر هستند.)

کسی که اصلاً مرتکب معصیت نشود یا مرتکب شده و توبه کند، از چنین خطری به دور و در امان است، اما کسی که به کثرت مرتکب گناه می‌شود و حتی گناهانش از طاعتش بیشتر‌اند و موفق به توبه هم نگردیده است، بلکه بر گناهان اصرار کرده، به شدت در معرض خطر سوء خاتمه قرار می‌گیرد، چون کثرت محبت و گرایش به سوی گناه موجب ترسیم شدن گناه در ذهن می‌شود و بدان گرایش پیدا می‌کند و هنگام مرگ و سکرات هم بر چنین حالتی باقی می‌ماند و در نهایت به بد‌ترین سرانجام رو می‌آورد.

مطالب گذشته را می‌توان با یک مثال توضیح داد، بدون تردید انسان در عالم رؤیا اوضاع و احوالی را مشاهده می‌کند که در طول عمر بدان انس و الفت گرفته است. مثلاً اگر کسی عمرش را در علم و مطالعه سپری نموده است، احوال متعلق به علم و علما را در خواب مشاهده می‌کند و اگر کسی عمرش را در خیاطی و خیاطت سپری کرده باشد در عالم رویا احوال مربوط به خیاطی و خیاطت را می‌بیند، چون در عالم رویا و خواب همان چیزهایی در ذهن حضور پیدا می‌کنند که در طول عمر، انسان بدان دل بسته است، مرگ هر چند که از خواب شدیدتر است، اما مقدمه و سکرات آن تشابه زیادی با خواب دارند. بنابراین کثرت محبت با گناهان مقتضی تذکر گناهان، ترسیم و عودت آنها در قلب و گرایش آنها به سوی نفس در موقع سکرات می‌باشد و اگر روح در چنین حالتی قبض شود، به فرجام وخیمی‌مبتلا خواهد شد.

ذهبی در کبائر می‌گوید: مجاهد گفته است: هرکس که می‌میرد، دوستان و هم نشینان زندگی‌اش در عالم مثال نزد او حاضر کرده می‌شوند، مردی که در زندگی با شطرنج بازی می‌کرد، هنگام سکرات مرگ، اطرافیان کلمه شهادتین را برایش زمزمه می‌کردند و تلقین می‌نمودند، ولی او می‌گفت: شاه، سپس با همین حالت جان داد. چون در زندگی به الفاظ شطرنج انس و الفت گرفته بود در سکرات مرگ به جای کلمه توحید الفاظ بازی را بر زبان جاری می‌کرد.

مشابه این حالت برای شخص دیگری پیش آمد که در زندگی با شراب نوشان همنشینی و مراودت داشت، وقتی دچار سکرات مرگ گردید، یکی از بستگانش نزد او آمد تا به وی کلمه شاهدتین را تلقین کند و او بجای کلمه توحید گفت: بنوش و به من نیز بنوشان و بعد جان سپرد. لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. الکبائر للذهبی: صغری 91.

3- عدول از خط مستقیم: چون هرکس در آغاز زندگی سالک و راهرو راه صحیح و مستقیم باشد و بعد در او تغییر پیدا شود و از مسیر مستقیم اولی منحرف گردد، خاتمه‌اش به بدی می‌انجامد، مانند ابلیس که در آغاز زندگی بزرگ و امام فرشتگان بود و در عبادت از همه کوشا تر و بهتر بود، ولی هنگام دستور خدا مبنی بر سجده و تعظیم برای آدم، سر باز زد و از راه راست و پیمودن راه مستقیم منحرف گشت، یا مانند بلعم باعور و برصیصا که در ابتدای زندگی عابد و زاهد بودند، خداوند به بلعم باعور معجزه داد، ولی او هنگام پیروی از هوس‌های شیطانی‌اش پیروی کرد و به سوی دنیا گروید و از جمله گمراهان قرار گرفت و برصیصا هنگام دعوت شیطان لبیک گویان به سوی شیطان شتافت و به صف پیروانش ملحق گشت، تا جایی در منجلاب و تاریکی کفر پایین رفت که شیطان خطاب بدو گفت: من از تو بیزارم و از خدای بزرگ می‌ترسم. شیطان از او تبری جست چون از این هراس داشت که در عذاب گمراهی او شریک و هم دم باشد، ولی اظهار بیزاری برای شیطان سودی نداشت، چون خداوند می‌فرماید: « فَکانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَینِ فِیهَا وَذَلِک جَزَاء الظَّالِمِینَ». الحشر:١٧

(سرانجام کار (اهریمن و کسی که او گمراهش کرده است) بدانجا می‌انجامد که هر دو تا در آتش دوزخ جاودانه می‌مانند، و این سزای ستمگران است.)

4- ضعف ایمان: اگر ایمان ضعیف باشد، دوستی خداوند نیز در انسان ضعیف می‌گردد و محبت دنیا در دل قوت می‌گیرد و بر انسان چنان چیره می‌شود، به گونه‌ای که جایی در دل او برای محبت خداوند باقی نمی‌ماند. محبت خداوند چنان ضعیف می‌گردد که نمی‌تواند در مخالفت با نفس تاثیری داشته باشد، این گونه ایمان ضعیف هیچگونه نقشی در جلوگیری از گناهان و گرایش به سوی عبادات و بندگی ندارد، در نتیجه صاحب این ایمان غرق در شهوات و ارتکاب معاصی می‌شود و تاریکی گناهان بر قلب انباشته می‌گردد و همواره نور ایمان را به خاموشی بیشتر مبتلا می‌کند. وقتی که سکرات مرگ فرا می‌رسد محبت خداوند در دل بسیار ضعیف می‌گردد، چون خود را در حال جدایی از دنیا می‌بیند در حالی که دنیا برایش بسیار محبوب و پسندیده است و حب دنیا چنان بر وی غلبه نموده است که اراده ترک آن‌را ندارد و از جدایی آن احساس ناراحتی می‌کند و حب ضعف ایمان به بغض خداوند تبدیل می‌گردد، اگر روح او در چنین حالت خطرناکی قبض شود، خاتمه‌اش به بدی می‌انجامد و برای همیشه نابود می‌گردد.

عاملی که به چنین خاتمه بد منجر می‌شود محبت دنیا و گرایش به سوی آن و خوشحال شدن به وسیله آن و ضعف ایمان که توأم با ضعف محبت خداوند است، می‌باشد، این دردی است که گریبان بسیاری از خلایق را گرفته است، چون هر چیزی که در حال سکرات بر قلب غلبه کند، آن چیز در دل نقش می‌بندد و شخص را به خود مشغول می‌سازد، بگونه‌ای که به چیزی دیگر نمی‌اندیشد، آخر جایی برای چیز دیگری باقی نمانده است و اگر روح در چنین حالتی قبض شود، توجه قلبی‌اش بسوی دنیا بر می‌گردد و بدان سو متوجه می‌شود و میان او و پروردگارش مانع و حایل ایجاد می‌گردد.

روایت شده که وقتی سلیمان بن عبدالملک به قصد حج و زیارت خانه خدا وارد مدینه شد، پرسید: آیا در مدینه کسی هست که گروهی از صحابه رضی الله عنهم را دیده باشد؟ گفتند: آری، ابوحازم، چند تن از صحابه رضی الله عنهم را دیده و هنوز هم در قید حیات است.

بسوی او قاصدی فرستاد، وقتی ابوحازح آمد، سلیمان گفت: ای ابوحازم، چرا ما مرگ را نا پسند و مکروه تلقی می‌کنیم؟

ابو حازم گفت: شما دنیا را آباد و آخرت را ویران کرده‌اید و قطعاً رفتن از محلی که آباد است بسوی محلی که ویران است ناپسند می‌باشد.

سلیمان گفت: حرف بسیار بجایی است، بعد سلیمان گفت: ای کاش می‌دانستم که نزد خداوند چه جایگاهی دارم؟

ابو حازم گفت: اعمال خود را با میزان قرآن ترازو کن.

سلیمان گفت: آن میزان را در کجای قرآن می‌یابم؟

ابوحازم گفت: در این آیه:

«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ * وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ». الانفطار: ١٣ - ١٤

(‏مسلّماً نیکان در میان نعمت فراوان بهشت بسر خواهند برد. و مسلّماً بدکاران در میان آتش سوزان دوزخ بسر خواهند برد. ‏)
سلیمان گفت: پس رحمت‌های خداوندی کجا هستند؟

ابوحازم گفت: رحمت‌های خداوند همراه نیکوکاران‌اند.

سلیمان گفت: ای کاش می‌دانستم کیفیت حضورم در پیشگاه خداوند چگونه خواهد بود؟

ابوحازم گفت: نیکوکار مانند کسی است که به مسافرت رفته و به خانه‌اش بر می‌گردد و بد کار مانند کسی است که از خدمت آقایش فرار کرده و به اکراه بسوی او برگردانده می‌شود.

سلیمان به گریه افتاد بگونه‌ای که صدایش بالا رفت و گریه‌اش شدت پیدا کرد و بعد گفت: مرا وصیت کن.

ابو حازم گفت: در جایی که نهی خداوند وجود دارد حضور پیدا نکن و هرگز در جایی که مورد رحمت و شفقت پروردگار است پنهان نشو.

صدیق حسن خان به نقل از امام غزالی در احیاء علوم‎الدین می‌گوید: سوء خاتمه دو مرحله دارد که یکی از آن دو از دیگری بزرگتر است، اما مرحله بزرگتر و عظیم آن است که هنگام سکرات مرگ و بروز اهوال آن، شک و جحد (انکار) غالب باشد و روح در همین حالت قبض شود، این کیفیت برای همیشه میان او و خداوند مانع ایجاد می‌کند و مقتضی دوری مستدام از رحمت‌های خداوند و عذاب سرمدی می‌باشد.

مرحله دوم که کمتر از مرحله اول است، عبارت است از اینکه موقع مرگ محبت چیزی از امور دنیا یا لذتی از لذات آن، بر قلب غلبه پیدا کند، آنگاه آن چیز با لذت در قلب نقش می‌بندد و انسان را بگونه‌ای به خود مشغول می‌دارد، که چیزی دیگر در دل او جای نمی‌گیرد، پس هرگاه قبض روح در حال غلبه محبت دنیا اتفاق افتاد، معامله فوق العاده خطرناکی است، چون انسان در همان حالتی که بدان زیسته است و زندگی را سپری نموده است، جان می‌سپارد و به شدت حسرت می‌خورد.

البته اگر ایمان قوی باشد و محبت خداوند از دیر زمان در دل گره خورده و با اعمال صالحه آمیخته باشد، این وضعیت از دل محو می‌گردد، ولی وزن ایمانش در حد یک مثقال باشد، خداوند پس از اندک زمانی او را از دوزخ بیرون می‌آورد و اگر کمتر از یک مثقال باشد، به مدت مدیدی در دوزخ باقی می‌ماند.

به هر حال اگر ایمان به اندازه یک مثقال باشد حتماً از دوزخ بیرون آورده می‌شود هر چند برای هزاران سال در آن باقی بماند و هرکس درباره ذات، ‌صفات و افعال خداوند بر خلاف آنچه که در حقیقت وجود دارد، معتقد باشد و این اعتقاد خواه برگرفته از تقلید باشد یا نتیجه رأی و اجتهاد، برای رفع این خطر سودی ندارد، تنها چیزی که انسان را از این خطر نجات می‌دهد، اعتقاد حق و برگرفته از قرآن و سنت می‌باشد. انسان احمق از این خطر هراسی ندارد و بدان فکر نمی‌کند.

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.‏

وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.‏

دکتر عمر سلیمان الاشقر

منبع: کتاب "قیامت صغری و قیامت کبری"؛ دکتر عمر سلیمان اشقر.

عصر اسلام

IslamAge.com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده است: 
(لقد کان فیمن کان قبلکم من الأمم المحدثون؛ فان یک فی امتی احد فانه عمر)
«در میان امتهای گذشته، افرادی وجود داشتند که به آن‌ها الهام می‌شد و اگر در امت من، چنین کسی وجود می داشت، قطعاً عمر بود».
بخاری ش (3689)؛ مسلم، ش (2398)

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان