فتح اسکندریه
بسم الله الرحمن الرحيم
عمرو بن عاص و افرادش چند ماهی در قلعه بابلیها اقامت گزیدند تا لشکرش به استراحت بپردازد و دستور امیرالمؤمنین برای حرکت به سوی اسکندریه رسید. پس از این که دستور امیرالمؤمنین رسید، عمرو گروه قابل توجهی از نیروهایش را برای کنترل قلعه به جای گذاشت و خود با بقیه نیروهایش در جمادی الثانی سال 21 هـ موافق با 641 میلادی راهی اسکندریه شد. همچنین تعدادی از سران قبطیها که میدانستند از این پس قدرت حاکم بر منطقه، مسلمانها هستند، و مسلمانان نیز در این مدت برای آنها خدمات اجتماعی از قبیل راهسازی و ایجاد پل انجام داده بودند، لشکر اسلام را همراهی میکردند.[1] عمرو برای پیشروی به سوی اسکندریه جانب چپ رود نیل را ترجیح داد، چرا که صحرا و میادین آن ناحیه برای سرعت بخشیدن به حرکت اسبها و لشکر کمک میکرد و از موانع بسیاری که در آن طرف نیل وجود داشت نیز نجات مییافتند. آنها در این مسیر جز در «مرفوط» یا به قول مورخین عرب «طرانه» که درگیری مختصری روی داد، در هیچ جای دیگر با مقاومتی روبرو نشدند.
سپس به ناحیهی شرق رودخانه که شهر نقیوس محصور در میان دژها در آن واقع بود، منتقل شدند.[2] عمرو از این که چنین شهر قویای را بدون تعرض به آن در اینجا بگذارد، احساس خطر مینمود که مبادا برای لشکر اسلام خطرساز باشد.
رومیها به جای این که در قلعههای خود پناه ببرند، سوار بر قایقهای جنگی شده و برای جنگ با مسلمانان آماده شدند. مسلمانان آنها را هدف تیرها قرار دادند و مجبور به فرارشان به سوی اسکندریه کردند و نیروهای باقیمانده، بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم گردیدند و مسلمانان، پیروزمندانه وارد شهر شدند و چند روزی در آن ماندند و با اعزام دستههای نظامی حومهی شهر را از وجود دشمنان پاکسازی نمودند و یکی از فرماندهان به نام شریک بن سمی جهت تعقیب فراریان رومی اعزام گردید. او که با تعداد اندکی از نیروهایش عازم این مأموریت شده بود، در محاصره دشمن در آمد و با نیروهایش به تپهی بلندی پناه برد که آن تپه بعدها به نام شریک معروف گردید. شریک به طریقی عمرو را در جریان وضعیت خود گذاشت و از او نیروی کمکی خواست. رومیان وقتی فهمیدند که نیروهای کمکی مسلمانان به زودی خواهند رسید، فوراً منطقه را ترک کردند و پا به فرار گذاشتند.[3]
و در مکانی به نام سلطیس واقع در شش مایلی جنوب دمهنور نبرد سختی میان مسلمانان و رومیان رخ داد که جنگ به نفع مسلمانان و به شکست و فرار رومیان پایان یافت.[4] آنچه باعث تأسف است این که مؤرخین مسلمان از جنگهایی که مسلمانان در مسیر فتح مصر با رومیان داشته و با وجود کمبود افراد و امکانات رشادتهای قابل ذکری از خود به جای گذاشتهاند، جز به صورت گذرا و فشرده بحثی به میان نیاوردهاند. این در حالی است که در مورد معرکههای قادسیه، یرموک و نهاوند چندین صفحه به رشته تحریر در آوردهاند. چنان که در مورد معرکهی کریون که یکی دیگر از قلعههای محکم واقع در فاصلهی قلعهی بابلیها و اسکندریه است و مسلمانان برای تصرف آن با فرماندهی لشکر رومی (تیودر) چندین روز وارد پیکار سختی شدند، همچنین مؤرخین دراین مورد، بحث قابل توجهی ننمودهاند و فقط ابن عبدالحکم در مورد آن به بیان این چند جمله اکتفا نموده است:
«سپس با رومیان در کریون برخورد کردند و چند روزی طرفین شدیداً با هم جنگیدند. فرماندهی قسمت جلوی لشکر با عبدالله بن عمرو و پرچم به دست غلام آزاد شدهی عمرو (وردان) بود. عمرو با مسلمانان نماز خوف اقامه نمود و سرانجام، خداوند مسلمانان را بر دشمنانشان پیروز گردانید و تعداد زیادی از افراد دشمن کشته شدند و مسلمانان به تعقیب فراریان پرداختند تا این که آنها وارد اسکندریه شدند» سپس ابن عبدالحکم به بیان رشادتهای عبدالله بن عمرو و غلام آنها (وردان) پرداخته است.[5]
اما اسکندریه در آن زمان پایتخت شهرها و دومین مرکز امپراطوری بیزانس پس از قسطنطنیه و نخستین مرکز تجاری جهان به شمار میرفت. بیزانسیها خطر تسلط مسلمانان بر اسکندریه را به خوبی احساس میکردند و از این بابت سخت نگران بودند. تا جایی که هرقل گفت: تسلط عربها بر اسکندریه به معنای نابودی دولت روم و فروپاشی آن است.[6]
حتی گفتهاند: او شخصاً برای جنگ با مسلمانان عازم اسکندریه شد ولی خداوند به او فرصت نداد و مرد و خداوند شر او را از مسلمانان کم کرد.[7] و امور امپراطوری بیزانس به هم ریخت و فرزندان او به نامهای قسطنطین و هرقلیانوس (هرقل دوم) با مشارکت امپراطور مارتینا (مادر هرقلیانوس) به جای پدر نشستند. اما دیری نگذشت و پس از صد روز از مرگ پدر، قسطنطین درگذشت و انگشت اتهام مردم به سوی امپراطور (مارتینا) دراز شد و این طور به نظر میرسید که میخواهد فرزندش به تنهایی حکومت بکند. بنابراین هرج و مرج در کشور پدید آمد و تا چند ماهی فتنه و آشوب حاکم گشت. تا این که فرزند قسطنطین (کونستانس) به جای پدر نشست و در کنار عموی خود شریک حکومت شد.[8] گفتنی است که اسکندریه علاوه بر دارا بودن دیوارهای محکم و دژهای استوار و نیروی دفاعی کافی از نظر طبیعی نیز موقعیت دفاعی ممتازی داشت و نواحی سهگانه شهر یعنی شمال، جنوب و غرب آن با آبهای دریا و دریاچهی مریوط که غیر قابل عبور بود و شاخهای از رود نیل کاملاً محفوظ و غیر قابل دسترسی بود.
و فقط ناحیهی شرق که تنها راه ارتباطی بین کریون و اسکندریه بود، باقی ماند.[9] شهر تا چندین ماه تحت محاصره قرار گرفت و سرانجام عمرو ترسید که نیروهایش در مقابل دشمن احساس عجز و ناتوانی بکنند. بنابراین تصمیم گرفت دستههایی به مناطق اطراف اسکندریه بفرستد و از طرفی امیرالمؤمنین نیز از طولانی شدن مدت محاصرهی اسکندریه نگران شد و نسبت به نیروهای خود مظنون گردید که مبادا دل به دنیا بستهاند و آن گونه که شایسته است برای فداکاری در راه خدا آمادگی ندارند. چنان که این مطلب را طی نامهای که برای عمرو فرستاد، چنین بیان نمود: من از کندروی و تأخیر شما در فتح مصر شگفت زده شدم. شما مدت دو سال است که درگیر هستید. نکند در شما تغییراتی آمده و محبت دنیا همان طور که در دل دشمنان شما است در دل شما نیز جای گرفته است. باید دانست که خداوند هیچ ملتی را پیروز نمیکند، مگر این که نیتهایشان خالص باشد و من پیش از این، چهار نفر از بزرگان اصحاب پیامبر را نزد تو فرستادم که هر یک از آنها جای هزار نفر را میگیرد، مگر این که آنها نیز مثل شما دچار دگرگونی بشوند. پس از این که نامهام به دستت رسید در میان مردم به ایراد سخن بپرداز و آنان را برای جنگ با دشمن آماده کن و به صبر و تصحیح نیت تشویقشان بنما و چهار نفری را که گفتم (یعنی زبیر، مقداد، عباده و مسلمه) پیشاپیش همه قرار ده و به نیروهایت بگو که همه با هم و یکپارچه بر دشمن هجوم ببرند. و حمله را به وقت زوال روز جمعه آغاز کنید، چرا که این لحظهای است که در آن رحمتهای الهی سرازیر و دعا پذیرفته میشود و باید همه متوجه خدا بشوند و پیروزی بر دشمن را از او بخواهند. عمرو حسب دستور خلیفه، مردم را فرا خواند و آن چهار نفر را پیشاپیش همه قرار داد و به مردم گفت: طهارت بکنند و دو رکعت نماز بخوانند و از خدا طلب پیروزی نمایند، آنها نیز پذیرفتند وچنین کردند و پیروز شدند.[10]
در روایتی آمده است که عمرو بن عاص به مسلمه بن مخلد انصاری گفت: در مورد جنگ به من مشورت بده. مسلمه گفت: از اصحاب پیامبر، مردی دارای دانش و تجربه را برگزین و پرچم را به دست او بده تا جنگ را آغاز کند. عمرو گفت: چنین کسی را سراغ داری؟ مسلمه گفت: آری عباده بن صامت است. عمرو، عباده را فرا خواند و در حالی که او هنوز از مرکب پايين نیامده بود، به او گفت: سرنیزهات را به من بده. آنگاه عمامهی خود را به صورت پرچم بر آن بست و او را فرماندهی جنگ با رومیان گذاشت و در همان روز اسکندریه به دست عباده بن صامت فتح گردید.[11]
و در روایتی آمده که عمرو میگوید: من در این باره اندیشیدم و با خود گفتم این کار ممکن نیست مگر به دست کسانی که قبل از این چنین تجربهای را پشت سر گذاشتهاند. آنگاه عباده بن صامت را فرا خواند و پرچم را به او سپرد و خداوند نیز به وسیلهی او مسلمانان را پیروز گردانید.[12]
ابن عبدالحکم میگوید: محاصرهی شهر اسکندریه 9 ماه طول کشید و سرانجام در روزهای نخست ماه محرم سال بیست هجری موافق با دسامبر سال 640 میلادی فتح گردید.[13] البته بتلر در مورد فتح مصر مینویسد که محاصرهی شهر در اواخر یونیو سال 640 میلادی آغاز و در هشتم نوامبر سال 641 موافق با 7 ذی حجه سال 21 هجری فتح گردید. البته این روایت بیشتر با نامهی عمر رضی الله عنه به عمرو بن عاص تأیید میشود، چرا که در آن تصریح شده که شما مدت دو سال است که در آنجا مشغول پیکار هستید.
سپس عمرو ساکنان اسکندریه را به حال خود رها کرد و کسی را نکشت و مال کسی را غارت نکرد، بلکه با آنها مانند بابلیها به عنوان اهل ذمه برخورد نمود... آنگاه گروهی از نیروهای خود را برای کنترل شهر تعیین کرد و بقیه را به مناطق اطراف جهت تصرف دیگر مراکز نظامیرومیان اعزام داشت ودیری نگذشت که مصر کاملاً در تصرف مسلمانان در آمد.[14]
وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين
منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
---------------------------------
[1]- الدولة الإسلامية في عصر الخلفاء الراشدين ص224 .
[2]- منبع سابق.
[3]- الدوله الاسلامیه فی عصر الخلفاء الراشدین.
[4]- منبع سابق.
[5]- الدوله الاسلامیه فی عصر الخلفاء الراشدین.
[6]- منبع سابق.
[7]- منبع سابق.
[8]- منبع سابق.
[9]- منبع سابق.
[10]- الدوله الاسلامیه فی عصر اخلفاء الراشدین.
[11]- منبع سابق.
[12]- الانصار فی عصر الراشدی. ص 212
[13]- الدولة الإسلامية في عصر الخلفاء الراشدين ص229 .
[14]- منبع سابق.
|