سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

10 تير 1404 05/01/1447 2025 Jul 01

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7759232
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 171   تعداد بازدید: 3027 تاریخ اضافه: 2010-03-25

مهم‌ترین ویژگیهای کارگزاران دولت عمربن خطاب رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحيم

 

اعتقاد سالم، علم شرعی، اعتماد راسخ بر خداوند، راستی در کردار و گفتار، شجاعت، مردانگی، زهد، دلسوزی، بردباری و صبر، همت والا، عدالت، کاردانی، فداکاری و... جزو ویژگیهای فرمانداران و مسئولین بلند پایه دولت عمربن خطاب بود و اما مهم‌ترین ویژگیهای آنان عبارت بود از:

1ـ زهد و بی رغبتی به دنیا

فرمانداران و مسئولیني كه در دولت عمربن خطاب به زهد شهرت یافته‌ بودند، عبارتند از: سعید بن عامر، عمیر بن سعد، سلمان فارسی، ابوعبیده بن جراح و ابوموسی اشعریش تا جایی که زنان بعضی از این بزرگواران از دست شوهرانشان به عمر رضی الله عنه  شکایت می‌کردند. چنان که باری عمر رضی الله عنه  معاذ را با مقداری مال به سوی بعضی از قبایل فرستاد. معاذ اموال یاد شده را در میان آنان تقسیم نمود و دست خالی به منزل برگشت. همسرش گفت: آن‌چه‌ دیگر مأموران دولتی به عنوان سوغات برای همسرانشان می‌آورند، چرا نیاورده‌ای؟ معاذ گفت: با من مراقبی همراه بود. همسرش گفت: تو در زمان رسول خدا و ابوبکر، امین شناخته شده بودی و اکنون عمر رضی الله عنه  با تو مراقب می‌فرستد؟ سپس این سخن را در میان بعضی از زنان تکرار کرد تا این که به گوش عمر رضی الله عنه  رسید. عمر رضی الله عنه  معاذ را طلبید و گفت: مگر من همراه تو مراقب فرستاده‌ام؟ معاذ گفت: من این را گفتم چون بهانه‌ی دیگری نداشتم. عمر رضی الله عنه  خندید و چیزی به معاذ داد و گفت: با این‌ها همسرت را راضی کن.[1]

 

2ـ تواضع و فروتنی

کارگزاران و مسئولین بلند پایه دولت عمربن خطاب معروف به تواضع و فروتنی بودند تا جایی که اگر بیگانه‌ای وارد شهر آنان می‌شد، نمی‌توانست به راحتی امیر و حاکم شهر را از میان دیگران شناسایی بکند. چرا که قیافه ظاهری، منزل و مرکب آنان شبیه قیافه، منزل و مرکب سایرین بود و امتیاز خاصی بر دیگران نداشتند. چنان که باری رومیان کسی را فرستادند تا با فرمانده‌ی کل نیروهای مسلمانان در شام یعنی ابوعبیده بن جراح مذاکره نماید. هنگامی که سفیر رومی‌ها نزد مسلمانان آمد، نتوانست ابوعبیده را از میان یارانش بشناسد. بنابراین گفت: ای گروه عرب! امیرتان کجا است؟ آن‌ها با اشاره به سوی ابوعبیده گفتند: او امیر ما است. او به ابوعبیده نگاه کرد، دید ایشان در حالی که کمان بر دست دارد، روی زمین نشسته است. فرستاده‌ی رومی‌ها نزدیک رفت و گفت: امیر مسلمانان تویی؟ ابوعبیده گفت: بلی. گفت: چرا بر روی خاک نشسته‌ای؟ آیا نشستن بر زیرانداز گناه است؟ ابوعبیده در پاسخ گفت: واقعیت این است که من جز اسلحه و مرکب خویش حتی یک درهم و یا یک دینار در بساط ندارم. تا جایی که دیروز برای مخارج فرزندانم از این برادرم ـ معاذ ـ چیزی قرض گرفته‌ام. و اگر زیراندازی می‌داشتم، باز هم ترجیح می‌دادم که کسی دیگر از برادران و یارانم بر آن بنشیند و ما بندگان خدا هستیم و بر روی زمین راه می‌رویم و بر آن می‌نشینیم و بر آن غذا می‌خوریم و همچنین بر آن می‌خوابیم و این کار نزد خدا عیبی شمرده نمی‌شود، بلکه نوعی تواضع و فروتنی است که امیدوارم باعث ارتقای درجات ما نزد خدا باشد.[2]

3ـ پرهیزکاری

بسیاری از والیان به خاطر ترس از این که نتوانند مسئولیت خویش را به نحو شایسته انجام دهند و روز قیامت مورد بازخواست قرار گیرند، استعفای خود را تقدیم عمر رضی الله عنه  می‌کردند و علاقه‌ای به زمامداری نداشتند. چنان که والی بصره، عتبه بن غزوان استعفای خود را تقدیم عمر رضی الله عنه  کرد. ولی عمر رضی الله عنه  نپذیرفت. همچنین والی کسکر، نعمان بن مقرن استعفای خود را تقدیم عمر رضی الله عنه  کرد و به خاطر شوق و رغبت به شهادت از او اجازه‌ی شرکت در جهاد خواست.[3]

و نیز بسیاری از اصحاب بزرگوار پیامبر، هنگامی که عمر رضی الله عنه  به آن‌ها پیشنهاد ولایت می‌داد، عذر می‌آوردند و از پذیرفتن مسئولیتها و پستهای بزرگ ابا می‌ورزیدند. چنان که وقتی عمر رضی الله عنه  به زبیر بن عوام پیشنهاد کرد تا استاندار مصر شود او نپذیرفت و گفت: دوست دارد در راه خدا جهاد کند و به مسلمانان کمک نماید.[4]

همچنین ابن عباس رضی الله عنه ، پیشنهاد عمر رضی الله عنه  مبنی بر پذیرفتن ولایت حمص را رد کرد.[5]

 

4ـ فرمانداران احترام یکدیگر را رعایت می‌کردند

یکی از ویژگیهای والیان زمان خلفای راشدین این بود که فرماندار جدید، زحمات فرماندار و والی سابق را ارج می‌نهاد و از او به نیکی یاد می‌کرد. چنان که وقتی خالد بن ولید به عنوان فرمانده‌ی کل دیار شام تعیین گردید و افرادی همچون ابوعبیده بن جراح زیر دست او قرار گرفتند، خالد بی نهایت احترام آن‌ها را رعایت می‌کرد و در حضور ابوعبیده به‌ مسلمانان نماز نمی‌گذارد، بلکه ابوعبیده را جلو می‌انداخت و هنگامی که عمر رضی الله عنه ، خالد را برکنار و ابوعبیده را به جای او تعیین کرد؛ ابوعبیده این خبر را از خالد پنهان نمود تا این که نامه‌ی دیگری از جانب امیرالمؤمنین رسید. آن‌گاه ایشان را در جریان گذاشت و خالد از این که ابوعبیده قبلاً این خبر را به اطلاع وی نرسانیده است، ناراحت شد.[6]

دکتر عبدالعزیز عمری می‌گوید: من در هیچ جا ندیدم که یکی از والیان علیه والی سابق چیزی بگوید بلکه معمولاً والی جدید در نخستین خطبه‌های خود لب به تجلیل و تحسین والی قبلی می‌پرداخت.[7]

 

سوم: حقوق والیان

بدون شک والیان و کارگزاران دولت، حقوق و مزایایی دارند که رعایت بعضی به عهده‌ی رعیت و بعضی به عهده‌ی خلیفه می‌باشد. و علاوه بر آن حقوق دیگری دارند که توسط بیت المال پرداخت می‌شود. و در کل رعایت این حقوق باعث دلگرمی والی و تشویق او در جهت قیام به وظایفش می‌گردد. که مهم ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

1ـ حرف شنوی از والیان در غیر معصیت خدا

بر رعیت واجب است که از والیان و مسئولین خود حرف شنوی داشته باشند. چنان که قرآن می‌فرماید:

«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از خدا (با پيروي از قرآن) و از پيغمبر (خدا محمّد مصطفي با تمسّك به سنّت او) اطاعت كنيد، و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد (مادام كه دادگر و حقّگرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند) و اگر در چيزي اختلاف داشتيد (و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد) آن‌را به خدا (با عرضه به قرآن) و پيغمبر او (با رجوع به سنّت نبوي) برگردانيد (تا در پرتو قرآن و سنّت، حكم آن‌را بدانيد. چرا كه خدا قرآن را نازل، و پيغمبر آن‌را بيان و روشن داشته است. بايد چنين عمل كنيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين كار (يعني رجوع به قرآن و سنّت) براي شما بهتر و خوش فرجام‌تر است». النساء: ٥٩

 

این آیه به صراحت دال بر وجوب پیروی از ولی امر و والیانی است که اجرا کننده‌ی دستورات خداوند هستند. به شرط این‌که آن‌ها کسی را به نافرمانی خدا وادار نسازند.[8]

 

2ـ خیرخواهی نسبت به والیان

مردی نزد عمربن خطاب آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! کدام بهتر است: در راستای انجام امر الهی، از سرزنش کسی پروا نداشته باشم یا این که به خود بپردازم؟ امیرالمؤمنین گفت: کسانی که عهده‌دار امور مسلمین هستند نباید پروای سرزنش کسی را داشته باشند اما دیگران باید به خود بپردازند و خیرخواه والیان خود باشند. [9]

 

3ـ والیان را در جریان رویدادها گذاشتن

بر رعیت واجب است که اخبار درست و واقعی را در اسرع وقت به گوش مسئولین ذی ربط و والیان امر برسانند به ویژه ‌اخبار مربوط به مسايل امنیتی و خیانتهای کارمندان دولتی را.[10]

 

4ـ پشتیبانی و تقویت والیان

هنگامی که کارگزار دولت اسلامی دست به کاری می‌زند که در آن منافع عمومی مردم تأمین می‌شود، به ویژه ‌از طرف خلیفه، باید مورد حمایت قرار گیرد. بنابراین عمربن خطاب شدیداً مواظب بود که مردم احترام والیان خود را حفظ نمایند و اگر احساس می‌نمود که در شهر و یا منطقه‌ای به فرماندار و یا کارگزار دولت بی‌احترامی ‌شده است با متخلفان برخورد می‌کرد و از والی و فرماندار آن ناحیه اعاده‌ی حیثیت می‌نمود تا وقار و هیبتش همچنان در دل مردم بماند. [11]

5ـ رعایت احترام والی پس از برکناری از کار

یکی دیگر از حقوق والیان این است که پس از برکناری از کار همچنان مورد احترام واقع شوند. چنان که هنگامی که عمربن خطاب شرحبیل بن حسنه را از ولایت شهر اردن برکنار کرد، علت برکناری وی را برای مردم توضیح داد و در جواب شرحبیل که از ایشان پرسید آیا از من ناراضی شده‌اید که مرا برکنار می‌کنید؟ گفت: خیر. من تو را بیش از دیگران دوست دارم، ولی می‌خواهم مرد قوی‌تری را انتخاب کنم.[12]

همچنین وقتی عمر رضی الله عنه  متوجه شد که عده‌ای از مردم کوفه به نماز خواندن سعد بن ابی وقاص ایراد می‌گیرند، او را از کار برکنار کرد. چون سعد را فراتر از این می‌دانست که عده‌ای افراد نادان به وی بی احترامی بکنند. گفتنی است که طرز نماز خواندن سعد شبیه نماز خواندن پیامبر خدا بود چرا که ایشان کاملاً روش نماز رسول الله را به خاطر داشت و اعتراض عده‌ای از ساکنان کوفه به نماز ایشان از روی نادانی بود.[13]

 

6ـ امیر و حاکم شهر حق اجتهاد دارد

در اموری که شریعت به صراحت در مورد آن‌ها حکمی صادر نکرده است دروازه‌ی اجتهاد برای حاکم دانشمند باز است. چنان که وقتی یکی از فرمانداران زمان عمربن خطاب در اثر اجتهاد خویش اموال غنیمت را میان رزمندگان پیاده و سوارکار بر حسب درجاتشان تقسیم نمود، عمر رضی الله عنه  اجتهاد وی را پذیرفت. همچنین ابن مسعود  رضی الله عنه  که یکی از کارگـزاران دولـت عمربن خـطاب بود در بیش از یک‌صد مسأله اجتهادی با عمربن خطاب مخالف بود.[14]

 

7ـ حقوق مادی کارگزاران دولت

کارگزاران و مسئولین دولت از نظر مادی نیز حقوق و مزایایی داشتند که مهم‌ترین آن حقوق ماهانه‌شان بود. واصحاب پیامبر به ویژه خلفای راشدین، اهمیت مخارج و نفقه‌ی کارگزاران دولت را احساس می‌نمودند و می‌دانستند که علاوه براین که فراهم نمودن مخارج آن‌ها جزو حقوقشان می‌باشد، باعث بی‌نیازی آنان از مردم و رو نیاوردن به رشوه نیز می‌شود.[15]

بنابراین عمربن خطاب سخت مواظب بود تا دست کارمندان دولتش به مال مردم آغشته نشود و برای این منظور سعی کرد تا آن‌ها را از نظر مالی به قدری تأمین کند که نیازی به کسی دیگر نداشته باشند. و پیشنهاد ابوعبیده به عمر رضی الله عنه  نیز در همین راستا بود آن‌جا که بر کار عمر رضی الله عنه  در استخدام اصحاب پیامبر معترض شد و گفت: اصحاب پیامبر را ملوث نمودی. عمر رضی الله عنه  گفت: من اگر از انسان‌های مؤمن و متدین در این کار استفاده نکنم از چه کسانی استفاده کنم؟ ابوعبیده گفت: اگر چاره‌ای جز این کار نداری پس با دادن حقوق به آن‌ها کاری کن که از خیانت و دست برد (به اموال مردم و بیت المال) در امان باشند.[16] از این رو عمر رضی الله عنه  برای فرماندهان لشکر و استانداران و همه‌ی کارمندان دولتش حقوقی در حدود اعمالشان در نظر گرفت.[17] بنابراین عمر رضی الله عنه  به کارمندان خود می‌گفت: این مال در دست من و شما به مال یتیم در دست وصی می‌ماند، هر کس به آن نیازی دارد به اندازه‌ی نیاز خود از آن بخورد و هر کس بدان نیازی ندارد از آن پرهیز نماید.[18]

 

از این رو عمربن خطاب برای همه‌ی کارگزاران دولت، حقوق نقدی و غیرنقدی روزانه، ماهانه و سالانه مقرر کرده بود که ذکر بعضی از آن‌ها در منابع تاریخی آمده است.[19] چنان که به عبدالله بن مسعود، عثمان بن حنیف و عمار بن یاسر که مسئولین بلند پایه کوفه بودند، روزانه یک رأس گوسفند تعلق می‌گرفت و در میان آنان تقسیم می‌شد و برای عمرو بن عاص (والی مصر) دویست دینار مقرر گردید.[20] و حقوق سلمان فارسی که والی مداين بود و بر بیش از سی هزار نفر فرمانروایی می‌کرد، پنج هزار درهم بود اما از آن‌جا که از دست رنج خود نان می‌خورد و نـسبت به دنیا بی رغبــت بود، حقوقی را که از بیت المال دریافت می‌نمود، صدقه می‌کرد.[21]

گفتنی است که‌ روایتهای گوناگونی در خصوص حقوق کارمندان دولت عمر رضی الله عنه  روایت شده‌ است، که‌ با توجه‌ به‌ تغییر شرایط و درآمد دولت در عصر عمر این اختلافات حقوق به‌ وجود می‌آمد، زیرا عاقلانه‌ نیست که‌ حقوق کارمندان از ابتدای خلافت عمر تا به‌ پایان خلافتش به‌ طور مساوی باقی بماند، بلکه‌ باید با در نظر گرفتن تغییر زمان و مکان و اختلاف قیمتها و دگرگونی نیازها حقوق کارمندان نیز تغییر یابد.[22]

در روایتی آمده است که حقوق سالانه‌ی معاویه، حاکم دیار شام، ده هزار دینار بوده است. به هر حال عمربن خطاب برای هر یک از کارگزاران و کارمندان دولت و فرماندهان نظامی حقوق کافی و مناسبی بر حسب درآمد بیت المال و شرایط و امکانات هر منطقه و گرانی و ارزانی اجناس مقرر می‌نمود. [23]

بعضی از کارگزاران دولت عمربن خطاب دوست نداشتند در قبال خدمتی که برای مسلمانان و جامعه‌ی اسلامی ارائه می‌دادند، حقوقی دریافت کنند. چنان که باری عمر رضی الله عنه  به یکی از والیان خود گفت: چرا از گرفتن حقوق خود ابا می‌ورزی؟ او در پاسخ گفت: به خاطر این که من دارای اسبان و بردگان زیادی هستم و روزگار من به خوبی سپری می‌شود و نیازی ندارم. عمر رضی الله عنه  گفت: این کار را نکن. زیرا من نیز وقتی رسول خدا می‌خواست به من چیزی بدهد می‌گفتم: به آن نیازی ندارم و آن‌را به کسی بدهید که بیش از من نیازمند است. رسول خدا می‌فرمود: آن‌را بردار و برای خود پس انداز کن یا صدقه نما. و افزود که اگر چیزی از این مال بدون سؤال و طمع به تو رسید آن‌را بردار و اگر نه خودت را در دستیابی به آن خسته مکن.[24]

به هر حال اصلِ پرداخت حقوق به کارمندان دولت و تأمین آن‌ها اصلی است اسلامی که از رسول خدا به ثبوت رسیده است و خلفای راشدین و دیگران نیز بر آن عامل بوده‌اند تا کارگزار و کارمند دولت با خاطری آسوده هر چه بهتر و بیشتر به وظیفه‌ی خود برسد.

 

8ـ مداوای کارگزاران دولت

فردی به نام معیقیب که در زمان عمربن خطاب خزانه‌دار بیت المال بود، دچار بیماری سختی شد. عمربن خطاب برای معالجه‌ی وی اطبای زیادی را فراخواند. تا این که دو نفر از اهل یمن خدمت ایشان رسیدند. عمر رضی الله عنه  جریان بیماری معیقیب را با آن‌ها در میان گذاشت و گفت: آیا شما چیزی از طب بلد هستید؟ گفتند: ما نمی‌توانیم کاری بکنیم که بیماریش کاملا از بین برود، اما ممکن است بتوانیم از افزایش بیماری وی جلوگیری کنیم. عمر رضی الله عنه  گفت: این هم کار بسیار مهمی است. آن‌ها گفتند: آیا در شهر شما حنظل یافت می‌شود؟ عمر رضی الله عنه  گفت: بلی! و کسی را برای جمع آوری حنظل فرستاد. آن دو مرد یمنی هر حنظل را به دو نیم کردند و با هر کدام از آن‌ها به کف پای بیمار مالیدند و این عمل را چند بار تکرار کردند. در پایان عمر رضی الله عنه  گفت: بیماری او هرگز افزایش نخواهد یافت. راوی می‌گوید: به خدا سوگند تا معیقیب زنده بود، بیماریش از آن‌چه‌ که بود، افزایش نیافت. [25]

 

وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين

منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

----------------------------------------------------

 

[1]- الولاية على البلدان (2/53).

[2]- فتوح الشام للأزدي ص122، 123.

[3]- الولایة علی البلدان (2/54)

[4]- فتوح البلدان للبلاذري ص214.

[5]- الخراج لأبي يوسف ص22، 23.

[6]- تاریخ یعقوبی (2/139)

[7]- الولایه علی البلدان (2/55)

[8]- الولایه علی البلدان (3/56)

[9]- الخراج لأبي يوسف ص15، الولاية على البلدان (2/ 57).

[10]- الولاية على البلدان (2/ 57).

[11]- نفس المصدر (1/ 152).

[12]- تاریخ طبری (5/39)

[13]- الولایه علی البلدان (2/59)

[14]- اعلام الموقعین (2/218)

[15]- الولاية على البلدان (2/ 60).

[16]- الخراج لأبي يوسف ص122.

[17]- الولاية على البلدان (1/ 149).

[18]- تاریخ المدینه (2/694)

[19]- الولاية على البلدان (1/ 150).

[20]- طبقات کبرا (4/261)

[21]- سیر اعلام النبلاء (1/547)

[22]- الولاية على البلدان (2/ 63).

[23]- الخراج لأبي يوسف ص50، الولاية على البلدان (2/ 63).

[24]- الولایه علی البلدان (2/64)

[25]- أخبار عمرطنطاويات ص341 .

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان