سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7321617
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 17   تعداد بازدید: 12685 تاریخ اضافه: 2010-05-02

خلافت ولید بن یزید بن عبدالملک (125-126هـ)

1- سیرت و زندگانی او از دیدگاه مورخان

نام کامل او ولید بن یزید بن عبدالملک بن مروان بن حکم می باشد؛ کنیه اش ابوالعباس الاموی الدمشقی است. يكي از خصوصياتش اين بود كه شعر مى سرود و شعرش دارای بلاغت وفصاحت بود.

او در سال 90 هجری به دنیا آمد، و در هنگام خلافت پدرش (یزید بن عبدالملک)، کم سن و سال بود، و از امور سیاست و حکومت آگاهی چندانی نداشت، روزی که پدرش می خواست ولی عهد تعین کند، او یازده سال بیشتر نداشت، به همین خاطر پدرش ولی عهدی را به هشام، و بعد از او به ولید سپرد.

اما یزید بن عبدالملک زنده بود كه پسرش ولید بيست و پنج ساله شد، و از اينكه برادرش هشام را جانشين خويش كرده بود پشيمان شد.

روایت شده که ولید در طی دوران خلافت هشام بن عبدالملک، از او ناراضی و خشمگین بود، به همین خاطر در ایام خلافت هشام در صحرا اقامت گزید تا آنکه پیک نامه رسان خبر مرگ هشام را به ولید داد و خلافت را به او تبریک گفت؛ در آن هنگام برای عهده دار شدن امر خلافت به دمشق باز گشت.

امام طبری رحمة الله علیه می گوید: چون هشام به خلافت رسيد وليد را گرامى داشت و او را اکرام می کرد، تا آنكه تن به رسوائى و باده گسارى داد. عبد الصمد بن عبد الاعلى معلم و مربى او موجب فساد وى گرديد كه او را به خوشگذرانى و طرب وا مي داشت براى او هم همنشين و هم پياله برگزيده بود.

ابن کثیر رحمه الله در این باره می گوید: هشام قصد داشت همنشین و دوستان بد را از ولید دور کند، به همین خاطر در سال 116 هجری، امارت حج را به او واگذار کرد، اما او با خود سگ حمل کرده بود، و آنها را در صندوقها همراه خویش می برد، او همچنین در این سفر روپوش کعبه که به دستور هشام ساخته شده بود، را  همراه داشت، و خواست با آن روپوش در کعبه خیمه بزند و شراب بنوشد، ولى همراهان او مانع شدند و به او پند دادند و گفتند: مى ترسيم مردم عليه تو شورش كنند، و ما و تو را بكشند. او منصرف شد، آنجا بود که سهل انگارى و عدم اعتنای او نسبت به دين براى مردم آشكار گرديد.

ابن اثیر رحمه الله می گوید: ولید آن قدر بر خانواده هشام و ياران او سخت گرفت تا به تنگ آمدند. يكى از پرستاران هشام بر قبر او ايستاد و گريست و گفت: اى امير المؤمنين ببين نسبت بما چه مى كنند يكى شنيد به او گفت: اگر تو مى ديدى نسبت بهشام چه مى كنند خود را در نعمت و رفاه مى دانستى و خدا را سپاس مى گفتى تو نمى دانى هشام اكنون در چه حال است (یعنی گرفتار اعمال خویش است).

سیوطی رحمة الله علیه در باره او می گوید: او فردی فاسق و خمار بود، و حرمات خداوند را نگه نمی داشت.

بعضی از مؤرخان او را ملحد و زندیق دانسته‌اند، و استدلال به حدیثی کرده‌اند که امام احمد بن حنبل در مسند خود ذکر کرذه است که پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وسلم - فرموده: فردی در امت من که اسمش ولید است، شرش برای امت من مانند شر فرعون برای قومش است، اما این حدیث از نظر اسناد دارای ضعف می باشد، و بعضی آن را جزو احادیث موضوع دانسته‌اند، و بیشترین گمان بر این می رود که مخالفان ولید در مذمت او غلو کرده و احادیثی وضع کرده اند. والله أعلم.

جمعی دیگر از مؤرخین ولید را از این تهمت‌ها منزه دانستند، و گفته اند که همه این اتهامات برای او تراشیده شده، و به زبان او شعر سروده اند و دروغ گفته اند.

2- مهمترین دستاوردهای ولید در دوران خلافت

وقتی ولید به خلافت رسید، مکان خاصی برای بیماران صعب العلاج و کوران و بازماندگان قرار داد، و آنها را از نظر مادی و معیشتی تأمین کرد، و برای هر کدام از آنها خادمی تعیین کرد.

از دیگر کارهای او، بالا بردن حقوق سربازان، و کارمندان دولتی بود، او با این تدبیر قصد داشت وفای دستگاه های دولتی را به حکومت اموی بالا ببرد.

3- علما در دوران ولید بن یزید

از زمانی که خلافت به ولید بن یزید سپرده شد، علما نقش چندانی در سیاست دولت نداشتند، و همین سبب شد که حکومت او دوام چندانی نداشته باشد، و به سرعت رو به فروپاشی و نابودی نهد.

سیرت و حیات ولید بن یزید به گونه ای بود که نه او علاقه ای برای همنشینی با علما را داشت، ونه علما علاقه ای برای همنشینی با او. همان طور که مورخان گفتند، او فردی عیاش و اهل لهو و لعب بوده، و عمرش را در این راه سپری کرد.

4- گرفتن بیعت برای فرزندانش حَکَم و عثمان

ولید وقتی که به خلافت رسید احساس کرد که خلافتش رو به ضعف و فروپاشی است، به همین خاطر یک ماه بعد از به خلافت رسیدنش برای فرزندانش حکم و عثمان از مردم بیعت گرفت.

تاریخ نویسان و مورخان اسلامی جنایات زیادی را که ولید مرتکب شده را در کتب خود ذکر کردند، که بعضی از آنها در راستای گرفتن بیعت برای فرزندانش حکم و عثمان بوده است. در تاریخ طبری آمده است: هشام می خواست برای دو فرزندش حکم و عثمان، که در آن وقت کودکی بیش نبودند، بیعت بگیرد ولی سعيد بن صهيب او را از بيعت براى دو فرزندش حكم و عثمان نهى كرد زيرا هر دو خردسال بودند. او سعيد را به زندان انداخته و در آنجا به حال خود رها کرد، تا اینکه در گذشت.

روایت شده که ولید خواست خالد بن عبد الله قسرى را بر بيعت حکم و عثمان وادار كند، ولی او خوددارى كرد. به او گفتند: با امير المؤمنين مخالفت مكن. گفت: چگونه با كسى بيعت كنم كه نتوانم پشت سرش نماز بخوانم يا گواهى او را بپذيرم. (منظورش حکم و عثمان است، که هر دو کودک بودند، و گواهی شخص غیر بالغ مورد قبول نیست). گفتند: تو وليد را با اينكه فاسق است قبول كردى چگونه فرزندش را قبول نميكنى؟ گفت: او غايب است و هر چه درباره‌ی او مى شنوم گفته‌ی مردم است (براى من ثابت نشده). و وليد او را بدان سبب حبس نمود، و به زندان افکند.

او همچنین سليمان بن هشام پسر عم خود را صد تازيانه زد و سرش را تراشيد و او را به معان در سرزمين شام تبعيد كرد و تا پايان حکومتش او را در حبس نگه داشت.

ولید بن یزید در طی دوران خلافتش، فشار زیادی بر خانواده هشام، و ولید بن عبدالملک و خانواده قعقعاع و مضر و غیره وارد آورد و آنها را در مشقت و سختی قرار داد.

5- حرکت انقلابی یزید بن الولید، و عناصر تشکیل دهنده‌ی آن

همان طور گفتیم اکثر روایات تاریخی از فسق و فساد ولید بن یزید خبر داده اند، و چون به خلافت رسيد، از لهو و هرزگى دست برنداشت تا آنجا كه بسيارى از اعمال شنيع را بدو نسبت داده اند.

 فساد او نارضایتی‌های جامعه ی مسلمان را بالا برد، و از طرف دیگر بنی امیه نیز از انحلال و  نابودی خود بیم داشتند، و لذا اولین عناصر مخالف حکومت ولید خود خاندان بنی امیه بودند، که در رأس آن یزید بن ولید بن عبدالملک (پسر عموی ولید بن یزید) مهره ی اساسی در ایجاد آن انقلاب بود.

روایت شده که یزید بن ولید بیشترین دشمنی و نارضایتی را از خلیفه داشت، او در راستای حرکت انقلابی خود، فرزندان و برادران خود را به آن دعوت می کرد، ناگفته نماند در این دوره، تعداد أمرای بنی امیه زیاد شده بودند، و هر یک از آنها طمع رسیدن به حکومت را در سر داشتند، که بیشترین آنها از ذریه ی عبدالملک و عبدالعزیز و محمد بن مروان بن حکم بودند، هر یک از آنها در فکر عزل ولید بن یزید بودند، پس می توان گفت که اولین عناصر تشکیل دهنده این حرکت خود خاندان بنی امیه بودند.

یزید بن ولید که از مخالفان اصلی ولید بن یزید به شمار می آمد، برای موفقیت حرکت خود، به سوی کسانی رفت، که ولید آنها را طرد کرده و یا در زندان انداخته بود.

دومین عنصر تشکیل دهنده این حرکت یمنی ها بودند، آنها که از زندانی شدن خالد القسری ناراضی و خشمگین بودند، ( خالد یمنی الاصل بود) و به دنبال کسی می گشتند تا با او بیعت کنند، در آن زمان مردم يمن و قضاعه بيشترين گروه سپاه شام بودند، که هر دوی آنها از خلیفه رنجیده بودند.

در حالی که آنها در جستجوی هم پیمان و رهبر مناسبی می گشتند، با یزید بن ولید بن عبدالملک ملاقات کردند که هم درد آنها بود، آنجا بود که یمنی ها با یزید بیعت کرده، تا ولید را از خلافت خلع کرده و او را جایگزین کنند.

یزید بن ولید بوسیله رؤسای اهل یمن که در شام بودند، توانست اعتماد مردم دمشق را جلب کند، و از آنها نیز بیعت بگیرد.

6- سیطره بر پایتخت و قتل ولید بن یزید

یزید بن ولید برای پیروزی حرکت خود نقشه ی محکم و استواری پیاده کرد، او برای عملی کردن برنامه خود، زمان مشخصی برای حرکت تعیین کرد، حرکت او به سوی دمشق در زمانی بود، که بیماری طاعون بلاد شام را در بر گرفته بود، و خشکسالی و کاهش نزولات آسمانی، بیماری را هر چه بیشتر گسترش داده بود، أمرا و بزرگان شهر، برای نجات از بیماری آنجا را ترک کرده و در  صحرا و بادیه سکنی گزیدند.

خلیفه ولید بن یزید و عاملش عبدالملک بن محمد نیز به خاطر بیماری وبا شهر دمشق را ترک کرده، و به بادیه رفتند، و فرزند عبدالملک بن محمد را در شهر به عنوان جانشین قرار دادند.

یزید بن ولید بن عبدالملک با یاران مخصوص خود به شکل مخفیانه وارد دمشق شده، و در خانه ثابت بن سلیمان الخشنی سکنی گزیدند، آنها شب جمعه 21 جمادی الآخر 126 هجری را موعد عملی کردن حرکت خود قرار دادند.

آنها توانستند به شکلی بسیار سری و مخفیانه بر مساجد و قصر خلیفه سیطره پیدا کنند، و این بعد از جمع آوری نیروی کافی برای مقابله با لشکر خلیفه بود.

یزید بن ولید بعد از سیطره بر پایتخت برای جمع آوری نیروی بیشتر برای هر مشارک مبلغ هزار و پانصد تا دوهزار تعیین کرد. و توانست نیروی کافی را برای مقابله با ولید بدست آورد.

طولی نکشید که دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند، و بعد از یک نبرد طولانی، لشکر خلیفه ولید بن یزید رو به ضعف نهاده، و از درون لشکر به او خیانت کرده شد، و اینگونه بود که علائم شکست در لشکر ولید پیدا شد، و ناچارا  راه تضرع و التماس در پیش گرفت، وگفت: آيا ميان شما يك مرد بزرگوار و شريف پيدا نمى شود تا من با او مذاكره كنم؟

يزيد بن عنبسه سكسكى گفت با من سخن بگو. گفت: اى برادر سكاسک. (خطاب به قبيله يا قوم شخص) آیا من بر عطاى شما نيفزودم و عوارض را از شما لغو نكردم؟ آیا من پیران و زمين گيران شما را دست نگرفتم و نگهدارى نكردم؟

گفت: ما براى خود بر تو خشم نگرفته ايم بلكه براى حرمت دين خدا و باده گسارى و نزديكى تو با كنيزان و زنان پدر و توهين و تحقير فرمان خداوند بر تو خشم گرفتیم

گفت: بس است اى برادر سكاسک. بجان خود قسم تو افراط كردى و اغراق گفتى. من در حلال خود راه و وسيله داشتم و از حرام بى نيازم (مقصود همخواب بودن با زنان و كنيزان پدر) آنگاه بدرون خانه رفت و نشست و يک قرآن بدست گرفت و باز كرد و خواند و گفت: امروز مانند روز عثمان است.

سپس مهاجمين از ديوار بالا رفتند و نخستين كسى كه به سوی او رفت، يزيد بن عنبسه بود. فرود آمد و او را دستگير كرد، و قصد داشت او را زندانی کند، تا منتظر دستور یزید بن ولید در مورد او باشد .

بعد از او ده تن ديگر از ديوار فرود آمدند كه منصور بن جمهور و عبد السلام لخمى از آنها بودند یکی از آنها بر سرش ضربتى نواخت. و سرش را بريدند و نزد يزيد فرستادند.

در دمشق شایع شده بود که لشکر یزید بن ولید در مقابل خلیفه ولید بن یزید شکست خورده، به همین خاطر یزید دستور داد تا سر ولید را در شهر بگرداند تا همه بدانند که ولید شکست خورده، و به قتل رسیده است.

روایات تاریخی قتل او را در 27 جمادی الاخر سال 126 هجری ذکر کردند، عمر او در هنگام قتلش از چهل سال تجاوز نمی کرد.

گفته شده است در مهر انگشتری او نوشته بود " یا ولید احذر الموت" یعنی ای ولید از مرگ بر حذر باش.

7- مهمترین پیامدهای قتل ولید

از مهمترین نتائج قتل ولید بن یزید، ضعف خلافت اموی، و از بین رفتن هیبت و عظمت این امپراطوری قوی بود، و به تبع آن اختلافات قبیله ای رو به افزایش گذاشت، و قدرت لشکر و سپاه دولت اموی رو به ضعف و سستی نهاد.

و از سوی دیگر میان خانواده‌ی اموی به خصوص سلسله‌ی مروانی، نزاع و درگیری بوجود آمد، و خانواده‌ی ولید با نوشتن نامه به رؤسای لشکر در نقاط مختلف، آنها را به طلب دیه از قاتلان ولید دعوت می کردند.

با انتشار خبر قتل خلیفه، ناآرامی ها در نقاط مختلف بلاد اسلامی، رو به افزایش گذاشت، و هر کسی برای خود والی تعیین می کرد، و با او بیعت می کردند.

پایان خلافت وليد بن یزید بن عبدالملک

قبل از او:

هشام بن عبدالملک

دوران خلافت:

125 تا 126 هجری

743- 744  میلادی

بعد از او:

یزید بن ولید

ترجمه و تحقیق : أبو أنس

سايت عصر اسلام

www.IslamAge.com


مراجع و مصادر :

1- الدولة الأموية- تألیف دکتر علی محمد صلابی .        

2- سير أعلام النبلاء - تأليف : الذهبي  - تحقيق  شعيب الأرناؤوط .

3- سایت موسوعة الأسرة المسلمة التاریخ الإسلامی- ويكيبيديا، الموسوعة الحرة

4- البدایة و النهایة - ابن کثیر

5- التاریخ الإسلامي - العهد الأموي-  تأليف محمود شاكر

6- الکامل فی التاریخ- لابن الأثیر.

7- تاريخ ابن خلدون.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان