پیشروی مسلمانان در سرزمین فارس
بسم الله الرحمن الرحيم
پس از پیروزی سپاه اسلام در نهاوند، مسلمانان با کسب اجازه از عمر رضی الله عنه در سراسر بلاد فارس پیشروی کردند، مسلمانان بعد از نهاوند شهر اصفهان را فتح کردند، اما بعد از جنگی شدید میان آنها و وقوع مسایل زیادی، عبدالله بن عبدالله اماننامه را برای آنها نوشت و قرارداد صلح را با هم امضا کردند، و سی نفر از آنها به کرمان فرار کردند و با مسلمانان صلح ننمودند و در سال 21 هـ ابوموسی شهرهای قم و کاشان را فتح کرد و سهیل بن عدی نیز شهر کرمان را فتح نمود.
نخست: فتح همدان در سال 22 هـ
بیان شد که مسلمانان بعد از فتح نهاوند شهرهای حلوان و همدان را فتح کردند، اما چیزی نگذشت که اهل همدان پیمان را نقض کردند و قرار داد صلحی که با قعقاع بن عمرو بسته بودند پایمال نمودند، از اینرو عمر به نعیم بن مقرن نوشت که به طرف همدان حرکت کند، نعیم نیز طبق فرمان عمر به طرف همدان مسیر خود را پیمود و آن دیار را محاصره نمود، اهل همدان خواهان صلح شدند و نعیم نیز پس از قبول قرار داد صلح همراه با دوازده هزار مسلمان وارد شهر شد، در حالی که دیلمیان و ساکنان آذربایجان و ری در مکانی بین همدان و قزوین با سپاه عظیمی برای رویارویی با مسلمانان تجمع نموده بودند. نعیم بن مقرن که فرماندهی سپاه اسلام بود به مقابله با آنان پرداخت و جنگ سختی بین طرفین درگرفت که کمتر از جنگ نهاوند نبود. در این جنگ تعداد زیادی از مشرکین به قتل رسیدند و پادشاه دیلم نیز کشته شد و سپاه مشرکین با شکست مواجه شدند. از اینرو میتوان گفت که نعیم بن مقرن از میان مسلمانان نخستین کسی میباشد که دیلمیها را به قتل رسانده است.[1]
گفتنی است که نعیم خبر تجمع آنان را به عمر رسانید و عمر رضی الله عنه در مدینه سخت نگران این جنگ بود و پیوسته در انتظار خبر مسلمانان بود که ناگهان پیک با بشارت آمد که عمر گفت: بشیری؟
گفت: نه، عروه.
و چون بار دیگر پرسید: بشیر؟ بدانست و گفت: بشیرم.
عمر گفت: فرستادهی نعیم؟
گفت: فرستادهی نعیم.
گفت: خبر چیست؟
گفت: بشارت فتح و ظفر و خبر را به وی گفت.
عمر ستایش خدا کرد و بگفت تا نامه را برای مردم بخواندند که خدا را ستایش کردند.
پس از آن سماک بن مخرمه و سماک بن عبید و سماک بن خرشه با فرستادگان مردم کوفه با خُمسها پیش عمر آمدند و از نسبشان پرسید که هر سه سماک، نسب خویش بگفتند.
عمر گفت: خدایتان مبارک بدارد، خدایا اسلام را به وسیلهی آنها رفعت بده و آنها را به اسلام تأیید کن.[2]
دوم: فتح ری در سال 22 هـ
سپس نعیم بن مقرن، یزید بن قیس همدانی را را به عنوان فرماندار همدان گذاشت و خود به همراه لشکر اسلام راهی شهر ری شد، در آنجا با جمع زیادی از مشرکین روبرو شد و در کنارههای کوه ری جنگ سختی میان آنان رخ داد و در نهایت سپاه مشرکین با شکست مواجه شدند و پس از نبردی شدید و کشتن جمع زیادی از کافران و به دست آوردن غنایم هنگفت، در نهایت با ابوالفرخان ملقب به زینبی قرار داد صلح را امضا کردند و اماننامه را از نعیم گرفتند. نعیم نیز این خبر را به عمر رضی الله عنه اطلاع داد و خمس غنیمت را برای وی فرستاد.[3]
سوم: فتح قومیس و گرگان
بعد از رسیدن مژدهی فتح ری و خمس آن به دست امیرالمؤمنین، عمر به نعیم نوشت که برادرش سوید بن مقرن را به سوی قومیس بفرستد. سوید در آنجا با مقاومتی روبرو نشد و شهر به صورت مسالمت آمیز فتح گردید و به مردم گرگان و مازندران و شهرهای مجاور پیام صلح فرستاد و براساس پرداخت جزیه تسلیم شدند.[4]
چهارم: فتح آذربایجان
و قرن بن نعیم پس از فتح دوبارهی همدان و ری، بکیر بن عبدالله و سماک بن خرشه را با لشکری جهت پیشروی در آذربایجان به آن سامان فرستاد. آنها با اسفندیار فرحزاد برخورد کردند و پس از نبرد سختی خداوند مشرکان را شکست داد و بکیر، اسفندیار را اسیر کرد. اسفندیار گفت: صلح را بیشتر دوست داری یا جنگ؟ بکیر گفت: صلح.
گفت: پس مرا به نزد خویش نگهدار که مردم آذربایجان اگر من از طرف آنها صلح نکنم یا نیایم به جای نمانند و سوی کوهستانهای اطراف روند، چون کوهستان قبج و کوهستان روم، و هر که حصاری باشد مدتها در حصار بماند.
پس بکیر، اسفندیار را پیش خود نگهداشت و شهرهای آدربایجان را یکی پس از دیگری فتح نمود.
عتبهی بن فرقد نیز ناحیهی مجاور خود را گشوده بود.
سپس عمر نامه نوشت و اجازه داد که به طرف باب پیش رود و بر کار خویش جانشین نهد. و او عتبه را بر ناحیهی مفتوح خویش گمارد و پیش رفت. اسفندیار را به عتبه داد که او را به خویش پیوست و سماک بن خراشه را به ناحیهی مفتوح بکیر گماشت و عمر همهی آذربایجان را به عتبه بن فرقد داد.
و چنان بود که بهرام پسر فرخزاد راه عتبه بن فرقد را گرفت و با سپاه خویش برای تعرض وی بیامد و بجنگیدند و عتبه او را هزیمت کرد و بهرام فراری شد.
و چون خبر هزیمت بهرام به اسفندیار رسید که به نزد بکیر اسیر بود، گفت: اکنون صلح میشود و جنگ خاموش شد و با بکیر صلح کرد و همه پذیرفتند و آذربایجان آرام شد و بکیر و عتبه این را برای عمر نوشتند و خمس غنایم را فرستادند و فرستادگان روانه کردند[5].
پنجم: فتح باب در سال 22 هـ
عمربن خطاب به سراقه بن عمرو که ذو النور لقب داشت، نوشت که به عنوان امیر لشکر قرار گیرد و برای نبرد راهی میدان شود، سراقه نیز طبق فرمان عمر حرکت کرد، بعد از اینکه پیشاهنگ لشکر (عبدالرحمن بن ربیعه) به پادشاه باب رسید (در آن هنگام شاه آنجا شهربراز بود که از مردم فارس بود و بر آن مرز بود و اصل وی از خاندان شهربراز شاه بود که بنی اسراییل را تباه کرد و شام را از آنها خالی کرد) شهربراز نامه نوشت و امان خواست که پیش عبدالرحمن آید و او امان داد که بیامد و گفت: او به اسلام تمایل پیدا کرده و خیر مسلمانان را میخواهد.
عبدالرحمان گفت: بالاتر از من مردی هست که نزدیک تو رسیده سوی او برو. و او را عبور داد که سوی سراقه رفت و از وی امان طلبید، سراقه نیز امان نامه نوشت و پس از آن، بکیر بن عبدالله و حبیب بن مسلمه و حذیفه بن اسید و سلمان بن ربیعه را به مردم کوهستانهای اطراف (لان، تفلیس و موقان) ارمینیه فرستاد. بکیر، موقان را فتح کرد و اماننامه را برای آنها نوشت.
در این اثنا بود که سراقه جان داد و عبدالرحمن بن ربیعه را به عنوان جانشین خود تعیین کرد. وقتی خبر مرگ سراقه و جانشینی عبدالرحمن به عمر رسید؛ عبدالرحمن را بر مرز باب واگذاشت و دستور داد که به غزای ترکان رود.[6]
ششم: فتح استخر در سال 22 هجری
بعد از این که علاء بن حضرمی با سپاه خود استخر را فتح نموده بود، ساکنان آن ناحیه به سرکردگی فردی به نام شهرک عهد شکنی کردند. آنگاه عثمان بن ابی عاص، فرزند و برادرش حکم را با سپاهی برای سرکوبی آنان فرستاد. مسلمانان و فارسیان به جان هم افتادند و سرانجام سـپاه اسلام پیروز شد و شهرک توسط حکم بن ابیالعاص به قتل رسید.[7]
هفتم: فتح فسا و داراب
ساریه بن زنیم آهنگ فسا وداراب کرد و در آنجا جمع زیادی از فارسیان و کردها برای مقابله با او آماده شده بودند، و کار مسلمانان سخت شد که گروهی عظیم بر ضد آنها فراهم آمده بودند، عمر رضی الله عنه در همان شب در خواب دید که مسلمانان و دشمنان در وقتی از روز، به نبرد بودند، عمر در خواب دید که مسلمانان در صحرایی بودند که اگر آنجا میماندند محاصره میشدند و اگر به کوهی که پشت سرشان بود پناه میبردند حمله از یکسو بود و پیروز خواهند شد.
صبح روز بعد عمر رضی الله عنه مردم را گرد آورد و به ایراد خطبه پرداخت. آنچه در خواب دیده بود برای آنان تعریف کرد و ناگهان فریاد زد: ساریه به سوی کوه بشتاب و خطاب به حاضران گفت: شاید خداوند صدای مرا به آنان برساند. ساریه نیز به سوی کوه رفت و بر دشمن پیروز گردید و شهر را فتح نمود.[8]
هشتم: فتح کرمان و سیستان در سال 23 هـ
سهیل بن عدی در سال 23 هجری کرمان را فتح کرد[9] و برخی معتقداند که عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی کرمان را فتح کرده است[10]. همچنین برخی از مؤرخین نوشتهاند که عاصم بن عمرو، سیستان را که منطقهای دارای دشتهای پهناور بود پس از نبردی سخت فتح نمود و از آنجا به قندهار لشکر کشی کردند.[11]
نهم: فتح مکران (بلوچستان) در سال 23 هـ
مکران در سال 23 هجری به دست حکم بن عمرو و به کمک شهاب بن مخاروق، سهیل بن عدی و عبدالله بن عتبان فتح گردید. همچنین مسلمانان با پادشاه سند جنگیدند و غنایم بی شماری به دست آوردند.
حکم خبر، فتح را برای عمر نوشت و با خمسها همراه صحار عبدی فرستاد. و چون صحار خبر و غنایم را پیش عمر برد، از او دربارهی مکران پرسید؟
گفت: ای امیر مؤمنان! سرزمینی است که دشت آن جبل است و آب آن وشل (اندک) و میوهی آن دقل (خرمایی بد) است و دشمن آنجا بطل (دلیر) است، خیرش قلیل است و شرش طویل و بسیار، آنجا قلیل است و قلیل در خطر تباهی، و ماورای آن از این هم بدتر است.
عمر گفت: سجع گویی یا خبرگذار؟
گفت: خبرگذارم.
آنگاه ایشان به حکم بن عمرو نوشت که از مکران به آن سو پیش روی نکند.[12]
دوازدهم: نبرد با کردها
ابن جریر به سند خود از سیف از اساتیدش مینویسد که کردها و گروهی از فارسها تجمع بزرگی برای رویارویی با مسلمانان تدارک دیده بودند. در نواحی اهواز ابو موسی با آنها برخورد کرد ولی قبل از فتح، راهی اصفهان شد و ربیع بن زیاد را به جای خود گذاشت و مسلمانان پس از نبرد سختی با کردها، آنها را شکست دادند و غنایم بیشماری به دست آوردند و خبر فتح با خمس غنایم را نزد عمر رضی الله عنه فرستادند.[13]
و بدین صورت سرزمین عراق و ایران در عصر عمربن خطاب رضی الله عنه به پایان رسید و مسلمانان به امید شکست پارسیان آن دیار در نقاط مختلفی خود را مسلح نمودند.
براستی که فتح سرزمین مشرق به قدرت و توان طاقت فرسایی نیاز داشت و باید مسلمانان در این راستا تلاشهای زیادی را تقدیم دارند، زیرا اهل ایران پارسی تبار میباشند و هیچگونه ارتباطی با عرب ندارند و از نظر گویش، جنسیت و فرهنگ با هم تفاوت داشتند، و احساسات قومی در میان ایرانیها به تاریخی طولانی و فرهنگی ریشهدار باز میگشت و جنگ نیز در خاک ایران واقع میشد، از این رو تسلیم کردن امپراطوری بزرگ و ابر قدرت آن روز با ساز و برگ نظامی مجهز و پیشرفته و پایین آوردن پرچم پادشاهی چند صد ساله واقعاً کار یک مشت عرب بیبضاعت نبود، بلکه خداوند میخواست حکومت مردان زورگو، ستمگر و مغرور و از خدا بیخبر را خاتمه دهد و به جای آنان مردانی مؤمن، راستگو و درستکار و منصف به روی کار بیاورد و این سنت همیشگی و تغییر ناپذیر الهی است.
بنابر این بیشتر این مراکز ویران شدند و در عصر فاروق و یا در عصر خلافت عثمان همهی آنها فتح شدند.[14]
وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين
منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
----------------------------------------
[1]- ترتيب وتهذيب البداية والنهاية ص160
[2]- تاريخ الطبري (5/134)
[3]- تاريخ الطبري (5/136، 137).
([4]- تهذيب البداية والنهاية ص161.
[5]- تاريخ الطبري (5/141، 142)
[6]- تاريخ الطبري (5/145).
[7]- تاريخ الطبري (5/166)
[8]- تاريخ الطبري (5/168، 169) شرح أصول اعتقاد أهل السنة: ش 2537: مشكاة المصابيح(3/1678) ش 5954، انظر: تهذيب البداية والنهاية ص170.
[9]- تهذيب البداية والنهاية ص171
[10]- تهذيب البداية والنهاية ص171
[11]- ترتيب وتهذيب البداية والنهاية ص171
[12]- تاریخ طبری (5/172)
[13]- تهذيب وترتيب البداية والنهاية ص172
[14]- عصر الخلافة الراشدة ص339، 340
|