|
|
|
شماره: |
165 |
|
تعداد بازدید: |
2616 |
تاریخ اضافه: |
2010-03-25 |
|
اجنادين
بسم الله الرحمن الرحیم
اجنادين يكي از جنگهاي سرنوشت ساز با رومها بود، عمرو بن العاص همراه لشكرش بسوي اجنادين حركت كرد و از آن سوي روميها و فرماندهشان ارطبون بيرون آمدند، وقتي كه خبر به عمر بن الخطاب رسيد گفت ارطبون روم را در مقابل ارطبون عرب قرار دادهايم، ببيند كه چه ميشود. عمرو در اجنادين اقامت گزيد در حالي كه نميتوانست به نقطة ضعف ارطبون پي ببرد و همچنين فرستادهها نميتوانستند اطلاعاتي براي او بياورند كه او را قانع كند بنابراين تصميم گرفت خودش برود، از اينرو براي اطلاع يافتن از وضعيت ارطبون بعنوان فرستاده عمرو بن العاص پيش او رفت و سخنان او را شنيد و آن چه خواست به او گفت، ارطبون به او مشكوك شد و نگاهباني را صدا زد و چيزي آهسته در گوشش گفت، عمرو بن العاص احساس كرد كه او متوجه قضيه شده و اينكه دستور كشتن او را صادر كرده است، بنابراين به ارطبون گفت اي امير شما سخنان من را شنيديد و من سخنان تو را شنيدم، من يكي از ده نفري هستم كه عمر بن الخطاب ما را فرستاده تا با عمرو بن العاص همراه شويم، و شاهد كارهايش باشيم و من دوست داشتم كه آنها را پيش تو را بياورم تا آنها سخنان تو را بشنوند و تو سخنان آنها را بشنويد. ارطبون گفت بله برو آنها را پيش من بياور سپس نگهباني ديگر را صدا زد و چيزي آهسته در گوشش گفت و عمرو از آن جا جان سالم بدر برد، و بعد ارطبون متوجه شد كه كسي كه پيش او آمده است خود عمرو بن العاص بوده است، و گفت اين مرد مرا فريب داد، سوگند به خدا كه اين مرد از همه عربها خطرناكتر است. و بعد از آن جنگ اجنادين شروع شد و خداوند مسلمين را پيروز گرداند و ارطبون به ايلياء (بيت المقدس) گريخت و آن جان پنهان شد.
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
|
|
|
بازگشت به بالا
|
|
بازگشت به نتایج قبل |
|
ارسال به دوستان
|
|
چاپ |
|
|
تبـلیغـا
ت |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:
(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن) «در خواب دیدم که از چاهی آب میکشم؛ آنگاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را میبخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همهی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند» مسلم ش 2393 .
|
|
|
|