خلافت هشام بن عبدالملک (105- 125هـ)
1- نام، نسب و چگونگی نشأت او
نام کاملش هشام بن عبدالملک بن مروان بن حکم است، کنیه اش ابوالولید القرشي، مادرش أم هشام دختر هشام بن إسماعیل المخزوعی بود.
گفته شده است، او در مدینه و در روایت دیگر در دمشق بدنیا آمده است، که روایت اولی صحیح تر می باشد، چرا که مادرش آن هنگام نزد خانواده اش در مدینه بسر می برد.
بر اساس صحیح ترین روایات ولادتش در سال 72 هجری بوده است، و هنگامی که بدنیا آمده، پدرش او را منصور نامیده، چرا که در آن سال بر مصعب بن زبیر پیروز شده بود، ولی مادرش، نام پدرش هشام را بر فرزندش گذاشت، و پدرش عبدالملک نیز بر این نام موافقت کرد.
او چهارمین فرزند عبدالملک، و دهمین خلیفهی اموی بود، روایت شده است که عبدالملک در خواب دید، که چهار بار در محراب بول کرد، ابن سیرین خواب او را تعبیر کرد، به اینکه چهار نفر از فرزندان او امور خلافت را بر عهده می گیرند، و همین گونه هم شد، که هشام چهارمین نفر از فرزندان عبدالملک بود که به خلافت رسید.
او فردی زیبا و سفید پوست، زیرک و با هوش و مدبر امور بود، به صبر و بردباری وصف شده، و به آسانی عصبانی نمی شد.
امام ذهبی رحمه الله می گوید: او فردی با هوش بود، و کارها را خوب انجام می داد، ظلم و عدل هر دو در او دیده می شد. او یک بار خانه کعبه را با پارچه ابریشم گران قیمت پوشاند.
اکثر مورخین او را جزو خلفای قوی و نیرومند اموی به حساب می آورند که توانست در دوران حکومت خود استقرار و ثبات بنی امیه را حفظ کرده، وسعی کرد تا از هیبت وعظمت امویان در این عصر کاسته نشود.
2- سعی و تلاش او برای رسیدن به خلافت
نقل شده است که هشام در اواخر عمر برادرش سلیمان بن عبدالملک هوای خلافت به سر داشته، اما رجاء بن حیوة او را قانع ساخت تا با عمر بن عبدالعزیز بیعت کند، او ترس از این داشت که مبادا ایجاد فتنه شود، و بنی امیه بعد از سلیمان با یزید بن عبدالملک بیعت کنند.
اما در مورد رسیدن ولی عهدی به او، بر می گردد به شرایط سیاسی که در آن وقت حاصل شد، روایت شده هنگامی که یزید بن عبدالملک لشکری را برای نبرد با یزید بن مهلب فرستاد، در آن هنگام عباس بن ولید به او اشاره کرد، تا برادرش عبدالعزیز بن ولید و بعد از آن ولید بن یزید(در آن هنگام کوچک بود) را به عنوان ولی عهدی خود انتخاب کند، و یزیز هم بر آن موافقت کرده و خواست در روز بعد با آنها بیعت کرده شود.
وقتی که این خبر به گوش هشام بن عبدالملک رسید، او نیز درنگ نکرده و نزد برادرش مسلمة رفت، و از او خواست تا یزید را قانع سازد تا ولایت عهدی را به هشام و بعد از او ولید بن یزید بسپارد، و مسلمه توانست این کار را به راحتی انجام دهد، و رضایت یزید را برای ولی عهدی هشام بدست آورد.
بدینوسیله در سال 101 هجری ولایت عهدی به هشام بن عبدالملک و بعد از او ولید بن یزید سپرده شد.
3-عهده دار شدن خلافت
پس از اینکه یزید بن عبدالملک در سال 105 هجری وفات کرد، پیک مخصوص بشارت خلافت را به هشام داد، و او در آن زمان در زیتونه (منطقه ی در بلاد شام) به سر می برد، فورا بر اسب سوار شد و خود را به دمشق رساند. و در اول ماه رمضان سال 105 هجری با او بیعت کرده شد.
هشام فردی بود که می دانست چگونه در اهدافش موفق باشد، او یکی از سیاستمداران قوی بنی امیه به شمار می آمد، و رسیدگی سختی بر عاملانش در بلاد دیگر داشت، او هم چنین بر دیوان های دولتی نیز مراقبت خاصی داشت.
4-اتهامات وارده به این خلیفه
الف - بخل
یکی از اوصافی که به او داده شده است، صفت بخل و حرص بر جمع مال است، شاید این اتهام بدین سبب باشد، که او مراقبت شدیدی بر عاملان و دستگاه های حکومتی داشت، و بر مال مسلمین بسیار حریص بود، و از اتلاف و ریخت و پاش آن جلوگیری به عمل می آورد.
به همین خاطر شعرای آن زمان در اشعارشان او را به بخل وصف کردند، چرا که شاعران در مقابل اشعارشان هدایای گرانبهایی از حکام دریافت می کردند، و چه بسا در عهد هشام از این مزایا بی بهرد ماندند. "والله أعلم".
ب - اتهام نوشیدن خمر
در برخی از روایات که سند آن صحیح نمی باشد، او را متهم به نوشیدن خمر می کند، و ذکر می کنند که او هر جمعه بعد از نماز خمر می نوشید، و در مجالس او خمر پخش کرده می شد.
همان طور که گفتیم همه این روایات از نظر سند صحیح نمی باشد، سیرت و زندگی او هیچ یک از این اتهامات باطل را به خود جا نمی دهد.
5- خانواده هشام بن عبدالملک
هشام از جهت پدری و مادری به قریش متصل می شود، او دارای همسران متعددی بود، که عبارتند از: عبدة بنت عبدالله بن یزید بن معاویة و أم حکیم بنت یوسف بن یحیی بن الحکم و سعدة دختر عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان رضی الله عنه و سلمی دختر سعید بن خالد بن عمرو بن عثمان .
او دارای 18 فرزند بود، که 15 تن از آنها پسر، و سه تن دختر بودند، که عبارتند از معاویة، خلف، محمد، یزید، سلیمان، سعید، عبدالله، ابراهیم، منذر، عبدالملک، ولید، قریش، و مروان، و عبدالرحمن.
و دخترانش عبارتند از: أم یحیی و أم هشام و أم ابی بکر.
هشام بن عبدالملک بعضی از فرزندانش را در غزوات و فتوحات مشارکت داد، که در بین آنها فرزندش معاویه از همه مشهورتر شده بود. معاویه در حیات پدرش در غزوات با روم بیش از دهها بار شرکت داشت، سلیمان و محمد و سعید و مسلمة از دیگر فرزندانش بودند که در این جبههها حضور فعال داشتند.
6- رابطه ی او با مردم
هشام بن عبدالملک برای احاطهی بیشتر بر والیان و عاملان خویش در نقاط مختلف، جاسوسان و ماموران ویژه ی از بین همان مردم انتخاب می کرد، تا بوسیله آنها بتواند از عملکرد عاملان باخبر شده، و از هر نوع ظلم و ستم آنها به مردم بکاهد؛ و حتی روایت شده گاهی وقت ها خودش مستقیما نزد مردم می آمد و احوال آنها را جویا می شد، و اگر ظلم یا ستمی به آنها شده بود، حقشان را باز می گرداند.
روایت شده یک بار هشام مردی که از اشراف و بزرگان بود دشنام داد، آن مرد گفت: آیا خجالت نمی کشی مرا دشنام می دهی، در حالی که تو خلیفه ی خداوند در زمین هستی، هشام هم شرمنده شد، و گفت از من قصاص بگیر،(مقابله به مثل كن و دشنام بده)، آن مرد گفت: اگر چنین کنم من هم نادانی مثل شما خواهم بود، گفت: مالی را در عوض آن بگیر، گفت: من کسی نیستم که این مال را بگیرم، گفت : پس آن را در راه خدا ببخش، آن مرد گفت: پس آن مال برای خداست، سپس برای تو؛ هشام سر خود را به پایین افکند و شرمنده شد، و گفت: بخدا قسم، ديگر مانند اين از من سر نخواهد زد.
7- علماء در عهد هشام بن عبدالملک
در این دوران از خلافت اموی مانند قبل سعی می شد تا با علما ارتباط بر قرار شود، تا بتوان در امور دینی و حکومتی از آنها استفاده برده شود؛ از معروف ترین آنها عبارتند: عالم بزرگوار محمد بن مسلم الزهری، و امام اوزاعی و ابو الزناد و دیگر علما، که اکثر آنها توانستند در بعضی از قرارهای صادر شده از طرف دولت تأثیر گذار باشند.
و شاید این سلوک و رفتار هشام در پذیرفتن علماء بخاطر نزدیکی ومقارنت او با عمر بن عبدالعزیز بوده، او می کوشید تا حد وسط میان سیاست اسلامی خالص عمر بن عبدالعزیز و سیاست ملوک و پادشاهان را داشته باشد؛ بر این اساس می توانیم سخن ذهبی را که میگوید: " فیه ظلم مع عدل" یعنی عدل و ظلم هر دو در او وجود دارد، را ترجیح دهیم.
از بین علمای آن عصر امام زهری تأثیر شایان و قابل توجهی بر خانواده و فرزندان هشام داشت.
او توانست فرزندان هشام را از سنین کودکی بر روش صحیح و تربیت اسلامی پرورش دهد و در سفر حج نیز، فرزندان هشام را همراهی کرده، و آنها را به خیر و نیکی برای امت اسلامی توصیه می نمود.
ناگفته نماند، همنشینی امام زهری با ملوک امویان، و ارشاد و نصایح آنها توسط زهری سبب شده تا یعضی از مؤرخان، به خصوص مخالفان حکومت اموی بر این عالم بزرگوار طعن وارد کرده، اما هیچ یک از این طعن ها وشبههها از منزلت و مقام امام زهری نزد علما ومردم نمی کاهد، چرا که او با درایت و هوشیاری خود درک کرده که نزدیکی علما با حاکمان و ملوک سبب جلوگیری از ظلم و بیداد آنها می شود؛ و چه بسا پادشاهان بسیاری به خاطر خالی بودن دربار آنها از علما و دانشمندان دین، به فساد و تباهی مملکت مبتلا شدند.
8- نظام مالی و اداری در دوران هشام بن عبدالملک
در این دوره از خلافت امویان، به شکل عام اکثر ولایات آرام و ساکت بوده، اما در بعضی از مناطق عراق، حرکات خوارج دوباره شکل گرفته بود، همچنین در کوفه قیام زید بن علی شکل گرفته، و در خراسان هم دعوت عباسی آغاز شده بود.
در عهد هشام هر والی نسبت به ولایت خود مسئول بوده، و کارمندان دستگاه دولتی را خود والی آن منطقه تعیین می کرد، و هشام شخصا در آن دخالت نمی کرد.
سیاست مالی هشام بن عبدالملک مانند دیگر پادشاهان بنی امیه بود، او در نظام مالی روش عمر بن عبدالعزیز را نپیمود؛ و بیشتر در آمد دولت در این عصر از جزیه و خراج و غنائم و زکات و غیره بود.
9- قیام ها و شورشها در دوران هشام بن عبدالملک
الف- قیام زید بن علی بن الحسین:
او یکی از نوادگان حسن بن علی رضی الله عنهما می باشد، زید در سال 78 هجری به دنیا آمد؛ او در مدینه در دامان اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم و بزرگان تابعین نشأت یافته و بزرگ شد، او از سادات و بزرگان تابعین به شمار می آید.
جمهور علماء اهل سنت و جماعت، تقوا و ورع و علم و فقه زید بن علی را ستوده اند، و این ستایش و ثنای علماء دال بر منزلت و ارزش او نزد اهل سنت و جماعت می باشد.
تمسک و التزام او به قرآن و سنت، و حب و دوستی اش نسبت به اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم بر مقام و منزلتش هر چه بیشتر افزوده است.
از مهمترین آرای او، برتری دادن جدش علی بن أبی طالب رضی الله عنه بر دیگر اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم مثل ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم بود، او بر این عقیده بود که علی رضی الله عنه به منزلت هارون از موسی است.
از مهمترین دلایل خروج و شورش زید بن علی بر حکومت اموی، تأثیر پذیری او از حوادث پیشین، مانند واقعه کربلاء بود؛ و از دیگر اعتراضات او تغییر حکم شورایی به حکومت پادشاهی بود؛ همچنین او احساس می کرد که از طرف والیان حکومتی به مردم ظلم کرده می شود.
زید بن علی برای عملی کردن حرکت خود، کوفه را مناسب ترین مکان یافت، چه بسا در این شهر هنوز مدعیان حب آل بیت یافت می شد، و از طرف دیگر اشخاص ناراضی از حکومت بنی امیه به حد کافی در این شهر وجود داشت، این دلایل سبب شد تا او کوفه را مناسب ترین مکان برای شروع حرکت بداند.
در روایات تاریخی دکر شده که در کوفه بیش از پانزده هزار و در روایات دیگر چهل هزار نفر با زید بن علی بن الحسین بیعت کردند، و بیعتشان بر عهد الله و رسولش و رفع ظلم و ستم بود.
ولی این حرکت نیز مانند حرکتهای دیگر به شکست انجامید، خوف و ترس اهل کوفه از مقابله با سپاه اموی و همچنین خیانت روافض به زید بن علی را می توان از مهمترین اسباب شکست قیام زید بن علی بر شمرد.
روایت شده است در سال 121 هجری بعد از اینکه زید برای قیام خود آماده شد، گروهی از شیعان از زید خواستند تا از شیخین (ابوبکر وعمر) اعلام برائت و بیزاری کند، ولی زید نه تنها طلب آنها را رد کرده، بلکه آنها را از هر نوع لعن و ناسزاگویی نسبت به شیخین منع کرد، بدینوسیله وقتی زید بن علی طلب آنها را رفض (رد) کرد، این فرقه به این اسم یعنی رافضه نامیده شدند، و سپس از آن زمان تا امروز، به لعن کنندگان و ناسزا گویان به شیخین، ابوبکر وعمر و دیگر اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم، روافض گفته می شود.
ابن تیمیه رحمة الله علیه می فرماید: کلمه روافض اولین بار در اسلام هنگام خروج زید بن علی در اوائل قرن دوم، بوجود آمد، هنگامی که آنها دربارهی ابوبکر و عمر سؤال کردند، و زید هر نوع طعن بر شیخین را رد کرده، و آنها (یعنی گروه ناسزاگویان) را رفض کرده، بدینوسیله این گروه روافض نامیده شدند.
همان طور که گفتیم حرکت زید بن علی نیز مانند حرکتهای پیشین توسط ارتش اموی خنثی شد، و زید بن علی هم به شهادت رسید؛ معروف است که لشکر نظامی که اکثر آنها از شام بودند از زمان معاویه رضی الله عنه در عراق مستقر بود، و در طی این مدت توانستند از بسیاری از شورشها و قیامهای داخلی و خارجی جلوگیری به عمل آورند.
علما و مورخان دیدگاههای مختلفی نسبت به حرکت زید بن علی دارند، بعضی از آنها حرکت او را تأیید کرده، و آن را قیام بر طغیان اموی می دانند، و بیشترشان آن را رد کرده، و یک نوع خروج از خلیفه دانستهاند؛ پسر عموی زید، عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی، از جمله کسانی بود، که این حرکت را یک نوع خروج می دانست، ولی این را بدانیم که علمای اهل سنت، زندگی این عالم بزرگوار را ستوده اند، و او را شهید لقب داده اند.
ب- شورش بربر در شمال افریقا
در زمان امارة عبیدالله بن حبحاب بر آفریقا در سال 116 هجری، ظلم و سهل انگاری در تعالیم اسلامی از طرف کارگزاران، سببی شد برای خوارج، تا مسلمانان اهل بربر را به خروج از حاکم، و انتشار شعار علیه او دعوت کنند.
امام طبری می فرماید: اهل بربر از مطیع ترین و سامع ترین مردم تا عهد هشام بن عبدالملک بودند.
اما وقتی از رساندن شکاوای خود به خلیفه ناامید شدند، دست به شورش زدند، و بر والی هشام خروج کردند، و او را به قتل رساندند، و این اولین شورش بلاد افریقا در اسلام بود که در سال 122 هجری به وقوع پیوست.
وقتی اخبار خوارج وخروج آنها به گوش هشام بن عبدالملک رسید، او لشکری متشکل از دوازده هزار نفر در سال 123 هجری راهی شمال افریقا کرد.
که سر انجام در سال 124 هجری توانستند بر این گروه که معروف به خوارج صفریه بودند، سیطره پیدا کرده، وآنها را به قتل برسانند.
در اواخر حکومت هشام بن عبدالملک، شورشهای مختلفی در عراق و آفریقا و خراسان و ماوراء النهر و... صورت گرفته بود، که بعضی از آنها خنثی شده، و بعضی دیگر کما کان وجود داشت؛ و همهی این شورشها به خاطر انحراف هشام بن عبدالملک از روش عمر بن عبدالعزیز بود، کسی که راه عدل را در پیش گرفته، و عاملانش را نیز به آن دستور داد، و اگر هشام و امثال او، این روش را در پیش می گرفتند، از این زیانها جلوگیری به عمل می آمد.
10- فتوحات در دوران هشام بن عبدالملک
در این دوره، فتوحات زیادی به مانند عصر ولید بن عبدالملک حاصل نشد، بلکه مسلمانان توانستند بعضی از اراضی اشغال شده را باز پس بگیرند، یا اینکه بعضی از قلعه ها و اراضی کوچک را فتح کنند، و هر گاه احساس خطر میکردند، دشمنان را وادار به صلح و دفع جزیه می کردند.
11- درگذشت هشام بن عبدالملک و آغاز فرو پاشی دولت اموی
هشام بن عبدالملک در سال 125هجری در روز چهارشنبه، ماه ربیع الآخر وفات کرد، مدت خلافتش بر اساس روزی که با اوبیعت کرده شد، نوزده سال و هفت ماه بوده است، یعنی از رمضان سال 105 هجری تا ربیع الآخر سال 124 هجری که چشم از دنیا فرو بست.
وقتی هشام از دنیا رفت، بنی امیه دچار ضعف شدید شده بود، هر چند که این ضعف تا فرو پاشی اصلی هفت سال طول کشید، اما در دوران ضعف و انحلال افراد زیادی کشته شدند، و زیانهای جبران ناپذیری به جامعه ی اسلامی وارد شد.
پایان خلافت هشام بن عبدالملک
قبل از او:
یزید بن عبدالملک
|
دوران خلافت:
105 تا 125 هجری
724- 743 میلادی
|
بعد از او:
ولید بن یزید
|
ترجمه و تحقیق : أبو أنس
سايت عصر اسلام
www.IslamAge.com
مراجع و مصادر :
1 -الدولة الأموية - تألیف دکتر علی محمد صلابی .
2- سير أعلام النبلاء - تأليف: الذهبي - تحقيق شعيب الأرناؤوط .
3- سایت موسوعة الأسرة المسلمة التاریخ الإسلامی- ويكيبيديا، الموسوعة الحرة
4- البدایة و النهایة - ابن کثیر
5- التاریخ الإسلامي - العهد الأموي- تأليف محمود شاكر
6- الکامل فی التاریخ - لابن الأثیر. |