سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

29 ارديبهشت 1404 21/11/1446 2025 May 19

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7672649
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 16   تعداد بازدید: 9718 تاریخ اضافه: 2010-05-01

خلافت هشام بن عبدالملک (105- 125هـ)

1- نام، نسب و چگونگی نشأت او

نام کاملش هشام بن عبدالملک بن مروان بن حکم است، کنیه اش ابوالولید القرشي، مادرش أم هشام دختر هشام بن إسماعیل المخزوعی بود.

گفته شده است، او در مدینه و در روایت دیگر در دمشق بدنیا آمده است، که روایت اولی صحیح تر می باشد، چرا که مادرش آن هنگام نزد خانواده اش در مدینه بسر می برد.

بر اساس صحیح ترین روایات ولادتش در سال 72 هجری بوده است، و هنگامی که بدنیا آمده، پدرش او را منصور نامیده، چرا که در آن سال بر مصعب بن زبیر پیروز شده بود، ولی مادرش، نام پدرش هشام را بر فرزندش گذاشت، و پدرش عبدالملک نیز بر این نام موافقت کرد.

او چهارمین فرزند عبدالملک، و دهمین خلیفه‌ی اموی بود، روایت شده است که عبدالملک در خواب دید، که چهار بار در محراب بول کرد، ابن سیرین خواب او را تعبیر کرد، به اینکه چهار نفر از فرزندان او امور خلافت را بر عهده می گیرند، و همین گونه هم شد، که هشام چهارمین نفر از فرزندان عبدالملک بود که به خلافت رسید.

او فردی زیبا و سفید پوست، زیرک و با هوش و مدبر امور بود، به صبر و بردباری وصف شده، و به آسانی عصبانی نمی شد.

امام ذهبی رحمه الله می گوید: او فردی با هوش بود، و کارها را خوب انجام می داد، ظلم و عدل هر دو در او دیده می شد. او یک بار خانه کعبه را با پارچه ابریشم گران قیمت پوشاند.

اکثر مورخین او را جزو خلفای قوی و نیرومند اموی به حساب می آورند که توانست در دوران حکومت خود استقرار و ثبات بنی امیه را حفظ کرده، وسعی کرد تا از هیبت وعظمت امویان در این عصر کاسته نشود.

2- سعی و تلاش او برای رسیدن به خلافت

نقل شده است که هشام در اواخر عمر برادرش سلیمان بن عبدالملک  هوای خلافت به سر داشته، اما رجاء بن حیوة او را قانع ساخت تا با عمر بن عبدالعزیز بیعت کند، او ترس از این داشت که مبادا ایجاد فتنه شود، و بنی امیه بعد از سلیمان با یزید بن عبدالملک بیعت کنند.

اما در مورد رسیدن ولی عهدی به او، بر می گردد به شرایط سیاسی که در آن وقت حاصل شد، روایت شده هنگامی که یزید بن عبدالملک لشکری را برای نبرد با یزید بن مهلب فرستاد، در آن هنگام عباس بن ولید به او اشاره کرد، تا برادرش عبدالعزیز بن ولید و بعد از آن  ولید بن یزید(در آن هنگام کوچک بود) را به عنوان ولی عهدی خود انتخاب کند، و یزیز هم بر آن موافقت کرده و خواست در روز بعد با آنها بیعت کرده شود.

وقتی که این خبر به گوش هشام بن عبدالملک رسید، او نیز درنگ نکرده و نزد برادرش مسلمة رفت، و از او خواست تا یزید را قانع سازد تا ولایت عهدی را به هشام و بعد از او ولید بن یزید بسپارد، و مسلمه توانست این کار را به راحتی انجام دهد، و رضایت یزید را برای ولی عهدی هشام بدست آورد.

بدینوسیله در سال 101 هجری ولایت عهدی به هشام بن عبدالملک و بعد از او ولید بن یزید سپرده شد.

3-عهده دار شدن خلافت

پس از اینکه یزید بن عبدالملک در سال 105 هجری  وفات کرد، پیک مخصوص بشارت خلافت را به هشام داد، و او در آن زمان در زیتونه (منطقه ی در بلاد شام) به سر می برد، فورا بر اسب سوار شد و خود را به دمشق رساند. و در اول ماه رمضان سال 105 هجری با او بیعت کرده شد.

هشام فردی  بود که می دانست چگونه در اهدافش موفق باشد، او یکی از سیاستمداران قوی بنی امیه به شمار می آمد، و رسیدگی سختی بر عاملانش در بلاد دیگر داشت، او هم چنین بر دیوان های دولتی نیز مراقبت خاصی داشت.

4-اتهامات وارده به این خلیفه

الف - بخل

یکی از اوصافی که به او داده شده است، صفت بخل  و حرص بر جمع مال است، شاید این اتهام بدین سبب باشد، که او مراقبت شدیدی بر عاملان و دستگاه های حکومتی داشت، و بر مال مسلمین بسیار حریص بود، و از اتلاف و ریخت و پاش آن جلوگیری به عمل می آورد.

به همین خاطر شعرای آن زمان در اشعارشان او را به بخل وصف کردند، چرا که  شاعران در مقابل اشعارشان هدایای گرانبهایی از حکام  دریافت می کردند، و چه بسا در عهد هشام از این مزایا بی بهرد ماندند. "والله أعلم".

ب - اتهام نوشیدن خمر

در برخی از روایات که سند آن صحیح نمی باشد، او را متهم به نوشیدن خمر می کند، و ذکر می کنند که او هر جمعه بعد از نماز خمر می نوشید، و در مجالس او خمر پخش کرده می شد.

همان طور که گفتیم همه این روایات از نظر سند صحیح نمی باشد، سیرت و زندگی او هیچ یک از این اتهامات باطل را به خود جا نمی دهد.

5- خانواده هشام بن عبدالملک

هشام از جهت پدری و مادری به قریش متصل می شود، او دارای همسران متعددی بود، که عبارتند از: عبدة بنت عبدالله بن یزید بن معاویة و أم حکیم بنت یوسف بن یحیی بن الحکم و سعدة دختر عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان رضی الله عنه و سلمی دختر سعید بن خالد بن عمرو بن عثمان .

او دارای 18 فرزند بود، که 15 تن از آنها پسر، و سه تن دختر بودند، که عبارتند از معاویة، خلف، محمد، یزید، سلیمان، سعید، عبدالله، ابراهیم، منذر، عبدالملک، ولید، قریش، و مروان، و عبدالرحمن.

و دخترانش عبارتند از: أم یحیی و أم هشام  و أم ابی بکر.

هشام بن عبدالملک بعضی از فرزندانش را در غزوات و فتوحات مشارکت داد، که در بین آنها فرزندش معاویه از همه مشهورتر شده بود. معاویه در حیات پدرش در غزوات با روم بیش از دهها بار شرکت داشت، سلیمان و محمد و سعید و مسلمة از دیگر فرزندانش بودند که در این جبهه‌ها حضور فعال داشتند.

6-  رابطه ی او با مردم

هشام بن عبدالملک برای احاطه‌ی بیشتر بر والیان و عاملان خویش در نقاط مختلف، جاسوسان و ماموران ویژه ی از بین همان مردم انتخاب می کرد، تا بوسیله آنها بتواند از عملکرد عاملان  باخبر شده، و از هر نوع ظلم و ستم آنها به مردم بکاهد؛ و حتی روایت شده گاهی وقت ها خودش مستقیما نزد مردم می آمد و احوال آنها را جویا می شد، و اگر ظلم یا ستمی به آنها شده بود، حقشان را باز می گرداند.

روایت شده یک بار هشام مردی که از اشراف و بزرگان بود  دشنام داد، آن مرد گفت: آیا خجالت نمی کشی مرا دشنام می دهی، در حالی که تو خلیفه ی خداوند در زمین هستی، هشام هم شرمنده شد، و گفت از من قصاص بگیر،(مقابله به مثل كن و دشنام بده)، آن مرد گفت: اگر چنین کنم من هم نادانی مثل شما خواهم بود، گفت: مالی را در عوض آن بگیر، گفت: من کسی نیستم که این مال را بگیرم، گفت : پس آن را در راه خدا ببخش، آن مرد گفت: پس آن مال برای خداست، سپس برای تو؛ هشام سر خود را به پایین افکند و شرمنده شد، و گفت: بخدا قسم، ديگر مانند اين از من سر نخواهد زد.

7- علماء در عهد هشام بن عبدالملک

در این دوران از خلافت اموی مانند قبل سعی می شد تا با علما ارتباط بر قرار شود، تا بتوان در امور دینی و حکومتی از آنها استفاده برده شود؛ از معروف ترین آنها عبارتند: عالم بزرگوار محمد بن مسلم الزهری، و امام اوزاعی و ابو الزناد و دیگر علما، که اکثر آنها توانستند در بعضی از قرارهای صادر شده از طرف دولت تأثیر گذار باشند.

و شاید این سلوک و رفتار هشام در پذیرفتن علماء بخاطر نزدیکی ومقارنت او با عمر بن عبدالعزیز بوده، او می کوشید تا حد وسط میان سیاست اسلامی خالص عمر بن عبدالعزیز و سیاست ملوک و پادشاهان را داشته باشد؛ بر این اساس می توانیم سخن ذهبی را که می‌گوید: " فیه ظلم مع عدل" یعنی عدل و ظلم هر دو در او وجود دارد، را ترجیح دهیم.

از بین علمای آن عصر امام زهری تأثیر شایان و قابل توجهی بر خانواده و فرزندان هشام داشت.

او توانست فرزندان هشام را از سنین کودکی بر روش صحیح و تربیت اسلامی پرورش دهد و در سفر حج نیز، فرزندان هشام را همراهی کرده، و آنها را به خیر و نیکی برای امت اسلامی توصیه می نمود.

ناگفته نماند، همنشینی امام زهری با ملوک امویان، و ارشاد و نصایح آنها توسط زهری سبب شده تا یعضی از مؤرخان، به خصوص مخالفان حکومت اموی بر این عالم بزرگوار طعن وارد کرده، اما هیچ یک از این طعن ها وشبهه‌ها از منزلت و مقام امام زهری نزد علما ومردم نمی کاهد، چرا که او با درایت و هوشیاری خود درک کرده که نزدیکی علما با حاکمان و ملوک سبب جلوگیری از ظلم و بیداد آنها می شود؛ و چه بسا پادشاهان بسیاری به خاطر خالی بودن دربار آنها از علما و دانشمندان دین، به فساد و تباهی مملکت مبتلا شدند.

8- نظام مالی و اداری در دوران هشام بن عبدالملک

در این دوره از خلافت امویان، به شکل عام اکثر ولایات آرام و ساکت بوده، اما در بعضی از مناطق عراق، حرکات خوارج دوباره شکل گرفته بود، همچنین  در کوفه قیام زید بن علی  شکل گرفته، و در خراسان هم دعوت عباسی آغاز شده بود.

در عهد هشام هر والی نسبت به ولایت خود مسئول بوده، و کارمندان دستگاه دولتی را خود والی آن منطقه تعیین می کرد، و هشام شخصا در آن دخالت نمی کرد.

سیاست مالی هشام بن عبدالملک مانند دیگر پادشاهان بنی امیه بود، او در نظام مالی روش عمر بن عبدالعزیز را نپیمود؛ و بیشتر در آمد دولت در این عصر از جزیه و خراج و غنائم و زکات و غیره بود.

9- قیام ها و شورشها در دوران هشام بن عبدالملک

الف- قیام زید بن علی بن الحسین:

 او یکی از نوادگان حسن بن علی رضی الله عنهما می باشد، زید در سال 78 هجری به دنیا آمد؛ او در مدینه در دامان اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم و بزرگان تابعین نشأت یافته و بزرگ شد، او از سادات و بزرگان تابعین به شمار می آید.

جمهور علماء اهل سنت و جماعت، تقوا و ورع و علم و فقه زید بن علی را ستوده اند، و این ستایش و ثنای علماء دال بر منزلت و ارزش او نزد اهل سنت و جماعت می باشد.

تمسک و التزام او به قرآن و سنت، و حب و دوستی اش نسبت به اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم بر مقام و منزلتش هر چه بیشتر افزوده است.

از مهمترین آرای او، برتری دادن جدش علی بن أبی طالب رضی الله عنه بر دیگر اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم مثل ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم بود، او بر این عقیده بود که علی رضی الله عنه به منزلت هارون از موسی است.

از مهمترین دلایل خروج  و شورش زید بن علی بر حکومت اموی، تأثیر پذیری او از حوادث پیشین، مانند واقعه کربلاء بود؛ و از دیگر اعتراضات او تغییر حکم شورایی به حکومت پادشاهی بود؛ همچنین او احساس می کرد که از طرف والیان حکومتی به مردم ظلم کرده می شود.

زید بن علی برای عملی کردن حرکت خود، کوفه را مناسب ترین مکان یافت، چه بسا در این شهر هنوز مدعیان حب آل بیت یافت می شد، و از طرف دیگر اشخاص ناراضی از حکومت بنی امیه به حد کافی در این شهر وجود داشت، این دلایل سبب شد تا او کوفه را مناسب ترین مکان برای شروع حرکت بداند.

در روایات تاریخی دکر شده که در کوفه بیش از پانزده هزار و در روایات دیگر چهل هزار نفر با زید بن علی بن الحسین بیعت کردند، و بیعتشان بر عهد الله و رسولش  و رفع ظلم و ستم بود.

ولی این حرکت نیز مانند حرکتهای دیگر به شکست انجامید، خوف و ترس اهل کوفه از مقابله با سپاه اموی و همچنین خیانت روافض به زید بن علی را می توان از مهمترین اسباب شکست قیام زید بن علی بر شمرد.

روایت شده است در سال 121 هجری بعد از اینکه زید برای قیام خود آماده شد، گروهی از شیعان از زید خواستند تا از شیخین (ابوبکر وعمر) اعلام برائت و بیزاری کند، ولی زید نه تنها طلب آنها را رد کرده، بلکه آنها را از هر نوع لعن و ناسزاگویی نسبت به شیخین منع کرد، بدینوسیله وقتی زید بن علی طلب آنها را رفض (رد) کرد، این فرقه به این اسم یعنی رافضه نامیده شدند، و سپس از آن زمان تا امروز، به لعن کنندگان و ناسزا گویان به شیخین، ابوبکر وعمر و دیگر اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم، روافض گفته می شود.

ابن تیمیه رحمة الله علیه می فرماید: کلمه روافض اولین بار در اسلام هنگام خروج زید بن علی در اوائل قرن دوم، بوجود آمد، هنگامی که آنها درباره‌ی ابوبکر و عمر سؤال کردند، و زید هر نوع طعن بر شیخین را رد کرده، و آنها (یعنی گروه ناسزاگویان) را رفض کرده، بدینوسیله این گروه روافض نامیده شدند.

همان طور که گفتیم حرکت زید بن علی نیز مانند حرکتهای پیشین توسط ارتش اموی  خنثی شد، و زید بن علی هم به شهادت رسید؛ معروف است که لشکر نظامی که اکثر آنها از شام بودند از زمان معاویه رضی الله عنه در عراق مستقر بود، و در طی این مدت توانستند از بسیاری از شورشها و قیامهای داخلی و خارجی جلوگیری به عمل آورند.

علما و مورخان دیدگاههای مختلفی نسبت به حرکت زید بن علی دارند، بعضی از آنها حرکت او را تأیید کرده، و آن را قیام بر طغیان اموی می دانند، و بیشترشان آن را رد کرده، و یک نوع خروج از خلیفه دانسته‌اند؛ پسر عموی زید، عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی، از جمله کسانی بود، که این حرکت  را یک نوع خروج می دانست، ولی این را بدانیم که علمای اهل سنت، زندگی این عالم بزرگوار را ستوده اند، و او را شهید لقب داده اند.

ب- شورش بربر در شمال افریقا

در زمان امارة عبیدالله بن حبحاب بر آفریقا در سال 116 هجری، ظلم و سهل انگاری در تعالیم اسلامی از طرف کارگزاران، سببی شد برای خوارج، تا مسلمانان اهل بربر را به خروج از حاکم، و انتشار شعار علیه او دعوت کنند.

امام طبری می فرماید: اهل بربر از مطیع ترین و سامع ترین مردم تا عهد هشام بن عبدالملک بودند.

اما وقتی از رساندن شکاوای خود به خلیفه ناامید شدند، دست به شورش زدند، و بر والی هشام خروج کردند، و او را به قتل رساندند، و این اولین شورش بلاد افریقا در اسلام بود که در سال 122 هجری به وقوع پیوست.

وقتی اخبار خوارج وخروج آنها به گوش هشام بن عبدالملک رسید، او لشکری متشکل از دوازده هزار نفر در سال 123 هجری راهی شمال افریقا کرد.

که سر انجام در سال 124 هجری توانستند بر این گروه که معروف به خوارج صفریه بودند، سیطره پیدا کرده، وآنها را به قتل برسانند.

در اواخر حکومت هشام بن عبدالملک، شورشهای مختلفی در عراق و آفریقا و خراسان و ماوراء النهر و... صورت گرفته بود، که بعضی از آنها خنثی شده، و بعضی دیگر کما کان وجود داشت؛ و همه‌ی این شورشها به خاطر انحراف هشام بن عبدالملک از روش عمر بن عبدالعزیز بود، کسی که راه عدل را در پیش گرفته، و عاملانش را نیز به آن دستور داد، و اگر هشام و امثال او، این روش را در پیش می گرفتند، از این زیان‌ها جلوگیری به عمل می آمد.

10- فتوحات در دوران هشام بن عبدالملک

در این دوره، فتوحات زیادی به مانند عصر ولید بن عبدالملک حاصل نشد، بلکه مسلمانان توانستند بعضی از اراضی اشغال شده را باز پس بگیرند، یا اینکه بعضی از قلعه ها و اراضی کوچک را فتح کنند، و هر گاه احساس خطر می‌کردند، دشمنان را وادار به صلح و دفع جزیه می کردند.

11- درگذشت هشام بن عبدالملک و آغاز فرو پاشی دولت اموی

هشام بن عبدالملک در سال 125هجری در روز چهارشنبه، ماه ربیع الآخر وفات کرد، مدت خلافتش بر اساس روزی که با اوبیعت کرده شد، نوزده سال و هفت ماه بوده است، یعنی از رمضان سال 105 هجری تا ربیع الآخر سال 124 هجری که چشم از دنیا فرو بست.

وقتی هشام از دنیا رفت، بنی امیه دچار ضعف شدید شده بود، هر چند که این ضعف تا  فرو پاشی اصلی هفت سال طول کشید، اما در دوران ضعف و انحلال افراد زیادی کشته شدند، و زیان‌های جبران ناپذیری به جامعه ی اسلامی وارد شد.

پایان خلافت هشام بن عبدالملک

قبل از او:

یزید بن عبدالملک

دوران خلافت:

 105 تا 125 هجری

724- 743  میلادی

بعد از او:

ولید بن یزید


ترجمه و تحقیق : أبو أنس

سايت عصر اسلام

www.IslamAge.com

مراجع و مصادر :

1 -الدولة الأموية - تألیف دکتر علی محمد صلابی .        

2- سير أعلام النبلاء - تأليف: الذهبي - تحقيق  شعيب الأرناؤوط .

3- سایت موسوعة الأسرة المسلمة التاریخ الإسلامی- ويكيبيديا، الموسوعة الحرة

4- البدایة و النهایة - ابن کثیر

5- التاریخ الإسلامي - العهد الأموي-  تأليف محمود شاكر

6- الکامل فی التاریخ - لابن الأثیر.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان