گشت و گذار ابوبكر رضی الله عنه درميان قبايل عرب و عرضهي دعوت
بسم الله الرحمن الرحیم
پيش از اين دانستيم كه ابوبكر رضی الله عنه ، نسبشناس بود و در پهنهي نسبشناسي، دانش زيادي داشت. سيوطي رحمه الله ميگويد: من، در نوشتارهاي حافظ ذهبي رحمه الله ديدهام كه از جمله كساني كه در فن و دانش زمان خود، يگانهي دوران بودهاند، ابوبكر رضی الله عنه ميباشد كه در نسبشناسي، يگانهي زمان خويش بوده است.( تاريخ الخلفاء، ص100؛ نگاه كنيد به: تاريخ الدعوة، ص95)
ابوبكر رضی الله عنه از اين دانش خود در راه دعوت استفاده كرد و بدينسان اسوهي همگان قرار گرفت تا به همهي كارداران و كارشناسان بفهماند كه بايد از دانش، تخص صلی الله علیه وسلم و شغل خود، در هر رشته و پايهاي كه باشد -چه در پهنهي علوم نظري و چه در عرصهي علوم تجربي و يا مشاغل مهم در سطح جامعه و ساختار اجتماعي- در راه خدا استفاده كنند و براي گسترش دعوت اسلامي بهكار گيرند.( تاريخ الدعوة الإسلامية في عهد الخلفاء، ص96)
در سطور بعدي خواهيد خواند كه ابوبكر صديق رضی الله عنه همراه رسولخدا صلی الله علیه وسلم به ميان قبايل ميرفت و دانش نسبشناسي خود را در دعوت آنان به سوي خدا، بهكار ميگرفت. ابوبكر رضی الله عنه ، سخنور نامدار و توانمندي بود كه كلمات و معاني را بهخوبي به هم پيوند ميداد و در بود و نبود رسول اكرمص، در مورد آن حضرت و بعثتشان، سخن ميگفت. رسولخدا صلی الله علیه وسلم در موسم حج، براي دعوت مردم به سوي اسلام، به ميان قبايل ميرفتند. در اين گشت و گذارها، ابوبكر صديق رضی الله عنه ، بيآنكه قصد پيشدستي و گستاخي در حضور پيامبر اكرم صلی الله علیه وسلم را داشته باشد، پيش از ايشان دهان به سخن ميگشود و مقدمهچيني ميكرد تا كار آن حضرت صلی الله علیه وسلم را در ارائهي دعوتش، آسانتر نمايد.( ابوبكر الصديق، نوشتهي محمد عبدالرحمن قاسم، ص92)
توانايي و دانش ابوبكر رضی الله عنه در شناخت نسب و ريشهي قبايل، زمينهي مناسبي براي برقراري ارتباط با آنان و معرفي رسولخدا صلی الله علیه وسلم و دعوت ايشان بود. علي بن ابيطالب رضی الله عنه ميگويد: زماني كه خداي متعال، به پيامبرش دستور داد تا خودش را به قبايل عرب، معرفي كند، من و ابوبكر رضی الله عنه به همراه آن حضرت صلی الله علیه وسلم به سوي قبايل عرب حركت كرديم تا اينكه به جمعي از عربها رسيديم كه با متانت و وقار نشسته بودند. ابوبكر رضی الله عنه جلو رفت و سلام كرد و گفت: «شما از كدام قبيله هستيد؟» گفتند: «ما، از قبيلهي بنيشيبان بن ثعلبه هستيم.» ابوبكر رضی الله عنه ، رو به رسولخدا صلی الله علیه وسلم كرد و گفت: «پدرم و مادرم، فدايت شوند؛ اينها، بزرگان اين قوم هستند.» در آن جمع، شخصي به نام مفروق حضور داشت كه از لحاظ جمال و سخنوري، برتر از ديگران بود و دو گيسوي بافتهاش را بر روي سينه انداخته و از همه به ابوبكر رضی الله عنه نزديكتر بود. ابوبكر رضی الله عنه از او پرسيد: «تعداد افراد قبيلهي شما، چقدر است؟» مفروق پاسخ داد: «بيش از هزار نفر و جمعي هزار نفره، هرگز به خاطر كمبودنشان، شكست نميخورند.» ابوبكر رضی الله عنه دوباره سؤال كرد: «وضعيت جنگي و دفاعي شما چگونه است؟» مفروق گفت: «شديدترين خشم ما، زماني است كه با دشمن روبرو ميشويم و شديدترين نبرد ما، هنگامي است كه خشمگين ميگرديم. ما، اسبهاي تيزرو را بر فرزندان خود ارجح ميدانيم و اسلحه و ابزار جنگي را بر شتران شيرده، ترجيح ميدهيم. پيروزي در جنگ را خدا رقم ميزند؛ گاهي ما، بر دشمن پيروز ميشويم و گاهي نيز دشمن، بر ما پيروز ميگردد. شايد شما، قريشي هستيد.» ابوبكر صديق رضی الله عنه ، فرمود: «اگر شما از بعثت پيامبري درميان قريش اطلاع يافتهايد، آن پيامبر، همين است.» مفروق گفت: «به ما خبر رسيده كه شخصي، درميان قريش ادعاي پيغمبري كرده است.» و سپس رو به پيامبر اكرم صلی الله علیه وسلم كرد و ادامه داد: «اي برادر قريشي! به چه دعوت ميدهي؟» رسول اكرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: «شما را به اين دعوت ميدهم كه گواهي دهيد كه خدايي، جز الله نيست؛ او، يگانه و يكتا است و شريكي ندارد و به اينكه من، بنده و فرستادهي خدا هستم، اقرار كنيد، مرا درميان خود جا دهيد و از من پشتيباني نماييد؛ زيرا قريشيان، در مخالفت با دين خدا از يكديگر حمايت ميكنند و پيامبر خدا را تكذيب مينمايند. آنان، در باطل فرو رفته و خود را از حق بينياز ميدانند؛ در صورتي كه تنها خدا، بينياز و قابل ستايش است.» مفروق پرسيد: «ديگر به چه دعوت ميدهي؟» رسولخداص، اين آيه را تلاوت فرمود:
« قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (انعام-151)
يعني: «بگو: بياييد چيزهايي را برايتان بيان كنم كه پروردگارتان، بر شما حرام نموده است؛ اينكه هيچ چيزي را شريك خدا نكنيد و به پدر و مادر، نيكي نماييد و فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستي، نكشيد كه ما، شما و ايشان را روزي ميدهيم و به گناهان بزرگ نزديك نشويد؛ خواه آشكار باشد و خواه پنهان و كسي را بهناحق نكشيد كه خداوند، آن را حرام كرده است. اينها، اموري است كه خداوند، شما را به آن توصيه ميكند تا باشد كه شما بفهميد و عاقلانه عمل كنيد.»
مفروق با شنيدن دعوت رسولخداص، گفت: «اي برادر قريشي! ديگر به سوي چه دعوت ميدهي؟ به خدا سوگند كه اينها، سخنان زمينيان نيست؛ چراكه اگر اينها، كلام زمينيان بود، ما حتماً زميني بودن آن را درك ميكرديم.» رسول اكرم صلی الله علیه وسلم در پاسخ مفروق، اين آيه را تلاوت كرد:
« إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ » (نحل:90)
يعني: «خداوند متعال، به عدل و نيكوكاري و همچنين بخشش به نزديكان دستور ميدهد و از ارتكاب گناهان بزرگ و انجام كارهاي زشت و ناشايست و نيز سركشي و ستمگري باز ميدارد؛ خداوند، شما را اندرز ميدهد تا باشد كه پند بگيريد.»
مفروق به پيامبر اكرم صلی الله علیه وسلم گفت: «اي برادر قريشي! به خدا سوگند كه شما، به اخلاق كريمانه و اعمال نيك دعوت ميدهيد؛ قومي كه تو را تكذيب كرده و بر ضد تو متحد شدهاند، سبكسر و بدور از حق هستند.» مفروق در آن هنگام مناسب ديد كه هاني بن قبيصه نيز در اين گفتمان، شركت كند و افزود: «اين شخص، هاني بن قبيصه يكي از بزرگان قبيله و پيشواي ديني ما است.» هاني به رسولخدا صلی الله علیه وسلم گفت: «اي برادر قريشي! سخنانت را شنيدم و آن را تأييد ميكنم؛ اما چنين ميپندارم كه اگر به همين يك جلسه و ديدار، دين خود را رها كنيم و به دين تو درآييم، كار عاقلانهاي نباشد؛ چراكه هنوز دربارهي دعوتت و عواقب آن نينديشيدهايم و همين، سبكسري و بيتدبيري است و قطعاً عجله و شتابزدگي، پيامدي جز خطا و انحراف ندارد. گذشته از اين قبيلهاي داريم كه مناسب نميدانيم بدون نظر آنها، پيماني ببنديم. البته پيشنهاد ميكنم كه فعلاً شما برگرديد و ما هم برميگرديم تا بيش از اين بينديشيم.» هاني، مثني بن حارثه را نيز در اين گفتگو شريك كرد و گفت: «مثني، يكي از بزرگان قبيله و مسؤول امور جنگي است.» مثني، رو به پيامبر صلی الله علیه وسلم كرد و گفت: «سخنانت را شنيدم كه چه نيك، سخن گفتي و مرا به شگفت و تعجب انداختي؛ اما جواب من نيز، همان جواب هاني بن قبيصه است؛ ما، درميان دو سرزمين ساحلي قرار گرفتهايم؛ يكي (يمامه) و ديگري (سماوه).» رسولخدا صلی الله علیه وسلم دربارهي اين دو سرزمين پرس و جو كردند. مثني گفت: «يكي، قسمتهاي ساحلي سرزمين عرب و اطراف آن است وديگري، سرزمين فارس و نهرهاي كسري؛ ما، با كسري (حكومت فارس) پيمان بستهايم كه نه خودمان، در اين منطقه، جرياني را به راه بيندازيم و نه مجرمي را در اين منطقه پناه دهيم. بنابراين شايد دعوت شما، از همان مواردي باشد كه پادشاهان نميپسندند. عربها عادت دارند كه عذر خطاكار را بپذيرند؛ اما عادت مردم فارس و مناطق اطراف آن، اين است كه عذر خطاكار را نميپذيرند. لذا اگر بخواهيد شما را در برابر عربها ياري ميكنيم؛ اما در برابر اهل فارس، هيچ تعهدي به شما نميهيم.» رسول اكرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: «شما، پاسخ بدي نداديد و حقيقت را بهصراحت بيان كرديد. اما تنها كسي، به حمايت و جانبداري از دين خدا ميپردازد كه همهسويه و از تمام جوانب به اين كار اقدام كند.» آن حضرت صلی الله علیه وسلم افزودند: «مدت زمان زيادي بر شما نخواهد گذشت كه خداوند، سرزمينها و داراييهاي اهل فارس را به شما خواهد داد و دخترانشان را كنيزان و همبستران شما خواهد نمود. پس آيا خدا را به پاكي ياد نميكنيد؟» نعمان بن شريك كه از همان قبيله بود و آنجا حضور داشت، گفت: «اي برادر قريشي! خدا كند كه براي تو نيز چنين شود.»
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع: کتاب ابوبکر صدیق، محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام
www.IslamAge.Com
|