سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

10 فروردين 1403 19/09/1445 2024 Mar 29

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 6788015
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 151   تعداد بازدید: 13238 تاریخ اضافه: 2010-02-25

شمایل زیبای پیامبر (صلی الله علیه وسلم)

امّ مَعبَد خُزاعی، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- را که در مسیر مهاجرت از مکه به مدینه از کنار خیمهٔ او گذشتند، برای شوهرش چنین توصیف می‌کند:

زیبایی‌اش چشمگیر بود، سیمایش نورانی و چهره‌اش درخشنده؛ و مردی خوش‌اخلاق و نیک‌سیرت بود. اندامش را بزرگی شکم یا بزرگی سر معیوب نگردانیده بود. کوچکی سر نیز اندامش را نامتناسب نساخته بود. خوش‌اندام و خوشروی بود. چشمانی سیاه و مژگانی بلند داشت. صدایی گرم و گردنی افراشته داشت. چشمانی گیرا و سورمه کشیده، ابروانی مانند کمان داشت که در عین حال به هم پیوسته بودند. گیسوانش سیاه فام بود. وقتی سکوت می‌کرد، وقارش دو چندان می‌شد؛ و چون لب به سخن باز می‌کرد آراستگی و مهابتش افزون می‌گردید.

از دور، زیباترین و خوش‌سیماترین مردم به نظر می‌آمد؛ و از نزدیک، نیکوترین و شیرین‌ترین مردم جلوه می‌کرد. گفتارش شیرین و دلچسب بود. به اندازه سخن می‌گفت؛ نه کم و نه زیاد، و چنان بود که گویی گفتارش رشته های مروارید و گوهر بودند که سرازیر می‌شدند. میانه بالا بود.

نه کوتاهی قدش اندام او را از چشم‌نوازی باز می‌داشت، و نه بلندی قامتش قد و بالای او را از دل‌انگیزی می‌انداخت. شاخه‌ای سبز و پرطراوت بود که درمیان هر دو شاخهٔ دیگری که قرار می‌گرفت، از هر سه متناسب‌تر، و از هر سه نیکومنظرتر بود. همراهانی داشت که پیرامونش حلقه زده بودند؛ هرگاه سخنی می‌گفت، به سخنش گوش جان می‌سپردند، و هرگاه فرمانی صادر میکرد، از جان و دل فرمانش را می‌بردند. همه گوش به فرمان، و همگان پیوسته طالب دیدارش بودند، و همواره پیرامونش گرد می‌آمدند. هیچگاه چهره درهم نمی‌کشید، و هرگز کسی را تحقیر نمی‌کرد و کوچک نمی‌شمرد [1].

علی‌بن ابی طالب در مقام توصیف شمایل رسول‌خدا - صلى الله علیه وسلم - چنین می‌گوید:

«نه زیاده از حد بلند بالا بودند، و نه بیش از اندازه کوتاه قد؛ میانه بالا بودند و خوش‌اندام، گیسوانشان نه چندان درهم فشرده و فِرخورده بود، و نه چندان آویخته و فروهشته؛ خوش حالت و آراسته بود، نه بسیار فربه و تنومند بودند، و نه صورتشان کاملاً گرد بود؛ در عین حال، صورتشان تمایل به گردی داشت. سپید و گندمگون بودند، و چشمانی درشت و بادامی با مژگان بلند داشتند. درشت اندام و قوی هیکل بودند، و عضلات و مفاصلی ورزیده داشتند. از زیر چانه تا روی نافشان پُرموی بود، اما بقیهٔ بالاتنهٔ ایشان بی‌موی بود. دستان و پاهایشان ستبر و درشت بود.

وقتی راه می‌رفتند، بسرعت گام برمی‌‌داشتند چنانکه گویی در سرازیری قرار گرفته بودند. هنگامی که رو به سوی کسی می‌کردند با تمامی اندامشان به سوی او برمی‌گشتند. میان دو کتف ایشان مُهر نبوت مشهود بود، همچنانکه ایشان نگین انگشتری نبوت و آخرین پیامبر خدا بودند. از همهٔ مردم بخشنده‌تر؛ و از همهٔ مردم دلیرتر و با شهامت‌تر؛ و از همهٔ مردم صریح‌تر و راستگوتر؛ و از همهٔ مردم وفادارتر؛ و از همه متواضع‌تر، و از همه خوش محضرتر بودند. هر کس ایشان را برای نخستین بار می‌دید، هیبت ایشان بر وجود او چیره می‌گردید؟ اما هرکس با ایشان معاشرت می‌کرد، محبت ایشان در دلش جای می‌گرفت. هر که می‌خواست دربارهٔ ایشان سخنی بگوید، می‌گفت: نه پیش از وی و نه پس از وی، همانند وی را ندیده‌ام»؟[2]

در روایتی دیگر از همو آمده است که آنحضرت جمجمه‌ای بزرگ و مفاصل و عضلاتی ورزیده و درشت داشتند، و بالا تنهٔ ایشان از زیر گلو تا روی ناف، خطی پیوسته از موی داشت. هنگامی که راه می‌رفتند اندکی به جلو خم می‌شدند و سرعت می‌گرفتند، چنانکه گویی از بالا به پایین سرازیر شده‌اند!؟ [3]

جابربن سَمُره می‌گوید: دهان آنحضرت بزرگ، چشمانشان کشیده و بادامی بود؛ و در عین درشتی اندام، کفلهایشان فربه نبود [4].

ابوالطفیل می‌گوید: سفید و نمکین و میانه‌بالا بودند [5].

اَنَس بن مالک می‌گوید: دستان درشت و ستبری داشتند. نیز می‌افزاید: خوش‌سیما و نمکین بودند؛ نه سفید و بی‌نمک، و نه بشدت گندمگون؛ وقتی که از دنیا رفتند، شمار موهای سفید سر و ریش آنحضرت به بیست تار موی نمی‌رسید [6].

نیز همو می‌گوید: تنها اندک اثری از پیری روی شقیقه‌های آنحضرت مشاهده می‌شد. به روایت دیگر، در سر آنحضرت نیز چند تار موی سفید دیده می‌شد [7].

ابوجحیفه می‌گوید: در ناحیهٔ زیر لب پایین آنحضرت اندک آثاری از موی سفید مشاهده کردم[8].

عبدالله بن بُسر می‌گوید: در ناحیهٔ زیر لب پایین آنحضرت چند تار موی سفید مشاهده می‌شد [9].

بَراء می‌گوید: آنحضرت چهارشانه بودند، فاصلهٔ میان دو کتف ایشان زیاد بود. گیسوان انبوهی داشتند که روی لالهٔ گوشهایشان را پوشانیده بود. ایشان را در حالیکه حُلّه‌ای قرمز رنگ بر تن پوشیده بودند دیدم؛ تا آن زمان هیچ چیز و هیچ‌کس را به آن زیبایی و نیکویی ندیده بودم. [10] ابتدا، آنحضرت گیسوانشان را پشت سرشان می‌ریختند، زیرا دوست داشتند که موهایشان را همانند اهل کتاب بیارایند؛ آنگاه پس از مدتی روی سرشان فرق باز می‌کردند و گیسوانشان را به سمت راست و چپ شانه می‌کردند [11]. نیز همو می‌گوید: آنحضرت خوشروی‌ترین و خوشخوی‌ترین مردم بودند [12]. از او پرسیدند: آیا چهرهٔ نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- همانند شمشیر برق می‌زد؟ گفت: نه، مثل ماه می‌درخشید! و به روایت دیگر، گفت: چهرهٔ ایشان متمایل به گردی بود [13].

رُبَیع دختر مُعوِّذ می‌گوید: اگر ایشان را می‌دیدید، انگار که منظرهٔ طلوع خورشید را دیده‌اید»؟[14]

جابربن سَمُره می‌گوید: در یک شب مهتابی به دیدار آنحضرت نائل شدم. گاه به چهرهٔ رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- و گاه به ماه می‌نگریستم. آنحضرت حُلّه‌ای قرمز رنگ بر دوش گرفته بودند. سرانجام، دیدم ایشان در نگاه من بسیار نیکوتر و زیباتر از ماه شب چهارده‌اند! [15]

ابوهریره می‌گوید: هیچ‌چیز و هیچ‌کس را نیکوتر و زیباتر از رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- ندیده‌ام. گویی که خورشید در آیینهٔ چهرهٔ ایشان می‌تابید! و هیچکس را ندیده‌ام که سریعتر از رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- راه برود. چنان راه می‌رفتند که گویی زمین را زیر پای ایشان می‌کشند و در هم می‌نوردند! ما در پی ایشان خودمان را برای رسیدن به ایشان به زحمت می‌انداختیم؛ اما ایشان هرگز احساس خستگی نمی‌کردند!؟ [16]

کعب به مالک می‌گوید: وقتی که آنحضرت شادمان می‌شدند، چهرهٔ ایشان همانند پارهٔ ماه می‌درخشید! [17]

روزی نزد عایشه نشسته بودند و پای افزارشان را تعمیر می‌کردند. در آن اثنا که مشغول دوختن پای افزارشان بودند، دانه‌های عرق بر پیشانی ایشان نشست، و خطوط چهرهٔ ایشان شروع به برق زدن کرد. عایشه وقتی این منظره را دید، مبهوت گردید و گفت: بخدا، اگر ابوکبیر هُذَلی شما را دیده بود، درمی‌یافت که شما سزاواتر از دیگران هستید که مصداق این سرودهٔ وی قرار بگیرید:

برقت کبرق العارض المتهلل    وإذا نظرت إلی أسرة وجهه

و آن هنگام که به خطوط چهره‌اش نظر می‌افکنی، همانند ابر سفیدی که از کرانهٔ آسمان بسوی تو می‌آید، برق می‌زند!؟ [18]

ابوبکر، هرگاه که آنحضرت را ملاقات می‌کرد، می‌گفت:

کضوء البدر زایله الظلام     امین مصطفی بالخیر یدعو

امین و برگزیدهٔ خداوند است، و همگان را به نیکی فرا می‌خواند؛ همانند ماه شب چهارده که تیرگی و تاریکی یکسره از آن فاصله گرفته است!؟ [19]

عُمر نیز، هرگاه از آنحضرت یاد می‌کرد، به این شعر زهیر که دربارهٔ هَرِم بن سِنان سروده است، استشهاد می‌کرد:

کنت المضی‌ء للیلة البدر      لو کنت من شیء سوی البشر

اگر تو از شهر و دیار دِگری جز جهان بشر می‌بودی، بی‌شک تو ماه شب چهارده و روشنایی بخش شبهای مهتابی بودی!؟

آنگاه، می‌گفت: رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- این چنین بودند! [20]

نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- هرگاه خشمگین می‌شدند، چهرهٔ ایشان گلگون می‌گردید، آن چنان که گویی روی گونه‌های ایشان دانه‌های انار را فشرده‌اند!؟ [21]

جابربن سَمُره می‌گوید: ساق‌های پای آنحضرت زمخت و فربه نبود، و هیچگاه خندهٔ ایشان از حدّ تبسّم نمی‌گذشت، و چنان بود که هرگاه به ایشان می‌نگریستی، می‌گفتی: چشمانشان را سورمه کشیده‌اند، اما سورمه نکشیده بودند! [22]

عمربن خطاب می‌گوید: دندانهای ایشان از همه‌کس نیکوتر و زیباتر بود [23].

ابن عباس می‌گوید: دندانهای پیشین آنحضرت اندکی فاصله داشتند؛ وقتی سخن می‌گفتند، چنان مشاهده می‌شد که گویی از میان دندانهای پیشین ایشان نور می‌تابد! [24] گلو و گردن آنحضرت به قدری زیبا بود که گویی گردن مجسمه‌ای برساخته از نقرهٔ صاف و شفاف بود. مژگانی پرپشت داشتند، و ریش آنحضرت انبوه بود. پیشانی بلند و فراخی داشتند. ابروان آنحضرت به هم پیوسته و در عین حال متمایز از یکدیگر بودند. بینی باریک و کشیده‌ای داشتند، و صورت آنحضرت گوشت‌آلود نبود.

از زیر گلو تا ناف ایشان یک شاخه موی پرپشت کشیده شده بود، و جاهای دیگر شکم و سینهٔ آنحضرت موی نداشت؛ اما، دستها و شانه‌هایشان پرموی بود. شکم و سینهٔ آنحضرت در امتداد یکدیگر بود. سینه‌ای پهن و عریض داشتند. کف دستانشان کشیده و پهن بود. مچ دستان و ساق پاهایشان کشیده و بلند بود. گودی کف پاهایشان زیادتر از حد معمول بود. درشت اندام و دارای اعضایی ورزیده بودند. هنگام راه رفتن پاهایشان را از روی زمین می‌کندند، و به جلو متمایل می‌شدند، و آرام و سریع راه می‌رفتند[25].

اَنَس می‌گوید: حریر و دیبایی را نرم‌تر از کف دستان حضرت رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم- در تمامی عمر لمس نکرده‌ام، همچنین، هرگز بوی خوشی- یا: عطری؛ و به روایت دیگر: مُشک و عنبر- یا عطریات دیگر- را خوشبوی‌تر از بوی رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- - یا: بوی خوش رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- - استشمام نکرده‌ام!؟ [26]

ابوجُحیفه می‌گوید: دست آنحضرت را گرفتم، و بر صورت خویش نهادم؛ دیدم از برف و یخ خنک‌تر و از مُشک خوشبوی‌تر است! [27]

جابربن سَمُره از خاطرات کودکی‌اش چنین باز می‌گوید: آنحضرت با دستان مبارکشان گونه‌های مرا لمس کردند؛ دستانشان آنقدر خُنک بود- یا: آنقدر خوشبوی بود- که گویی همان لحظه دستانشان را از طبلهٔ عطار بیرون آورده بودند[28].

اَنَس می‌گوید: گویی دانه‌های عرق آنحضرت مرواریدهای تر بودند! اُمّ‌سلیم می‌گوید: عرق بدن آنحضرت از هر مادهٔ عطری خوشبوی‌تر بود[29].

جابر می‌گوید: نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از هیچ گذرگاهی نمی‌گذشتند جز آنکه همه می‌فهمیدند آنحضرت از آنجا گذشته‌اند؛ از بوی خوش آن حضرت- یا اینکه گفته باشد: از بوی عرق بدن مبارک آن حضرت [30].

میان دو کتف آنحضرت مُهر نبوت مشاهده می‌شد که به اندازهٔ تخم کبوتر و همرنگ پوست بدنشان بود، و این برآمدگی که شبیه یک مشت بسته بود، در قسمت بالای کتف چپ آن حضرت قرار داشت، و مانند برآمدگی‌های گوشتی روی پوست بدن خالهای متعددی داشت [31].


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام

IslamAge.com


 


[1]- زاد المعاد، ج2، ص 54.

[2]- سیرهٔ ابن‌هشام، ج 1، ص 401-402؛ جامع الترمذی، همراه با شرح آن تحفة الاحوذی، ج 4، ص 303.

[3]- جامع الترمذی، همانجا.

[4]- صحیح مسلم، ج 2، ص 258.

[5]- همان.

[6]- صحیح البخاری، ج 1، ص 502.

[7]- همان؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 259.

[8]- صحیح البخاری، ج 1، ص 501-502.

[9]- همان، ج 1، ص 502.

[10]- همان.

[11]- همان، ج 1، ص 503.

[12]- همان، ج 1، ص 502؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 258.

[13]- صحیح البخاری، ج 1، ص 502؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 259.

[14]- مشکاة المصابیح،‌ ج 2، ص 517؛ به روایت از دارمی.

[15]- ترمذی این روایت را در کتاب الشمائل آورده است (ص 2). دارمی نیز آن را روایت کرده است (مشکاة المصابیح، ج 2، ص 518).

[16]- جامع‌الترمذی، همراه با شرح آن تحفة الاحوذی، ج 4، ص 306؛ مشکاة المصابیح، ج 2، ص 518.

[17]- صحیح البخاری، ج 1، ص 502.

[18]- تهذیب تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 1، ص 325.

[19]- خلاصة السیر، ص 20.

[20]- همان.

[21]- مشکاة المصابیح، ج 1، ص 22؛ ترمذی نیز در ابواب قدر، «باب ماجاء فی التشدید فی الخوض فی القدر» این روایت را آورده است (ج 2، ص 35).

[22]- جامع‌الترمذی، همراه با شرح آن، تحفة الاحوذی، ج 4، ص 306.

[23]- صحیح مسلم، کتاب الطلاق، «باب فی الایلاء»، ج 3، ص 1107، ح 1479.

[24]- مشکاة المصابیح، ج 2، ص 518؛ به روایت از دارمی.

[25]- خلاصة السیر، ص 19-20.

[26]- صحیح البخاری، ج 1، ص 503؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 257.

[27]- صحیح البخاری، ج 1، ص 502.

[28]- صحیح مسلم، ج 2، ص 256.

[29]- همان.

[30]- مشکاة المصابیح، ج 2، ص 517، به روایت دارمی.

[31]- صحیح مسلم، ‌ج 2، ص 259-260.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

عمرو بن عاص رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدم: چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ فرمود: «عایشه را». گفتم: از میان مردان، چه کسی را؟ فرمود: «پدر عائشه را». گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمود: «عمربن خطاب را» و آن‌گاه مردان دیگری را نیز نام برد.
الاحسان فی صحیح ابن حبان (15/309)

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان