سعد بن ابی وقاص؛ مردی از بهشت
مژده بهشت
روزی رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) با اصحابش نشسته بودند، سپس آنحضرت (صلی الله علیه وسلم) نگاهش را به آسمان دوخت و سکوت همه چیز را فرا گرفته بود، یارانش به او نگاه کردند منتظر بودند که چه می گوید تا اینکه او نگاهش را به سوی آنها انداخت و فرمود: «اکنون مردی از اهل بهشت بر شما وارد میشود.» (۲)
یاران پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به این طرف وآن طرف نگاه می کردند تا این مرد خوش قسمت و مژده داده شده به بهشت را ببینند. لحظاتی گذشت که سعد بن ابی وقاص بر آنها وارد شد، عبدالله بن عمرو بن عاص به سوی او رفت و او را به گوشه ای برد و از این مقام بلندی که خداوند به او عنایت کرده بود جویا شد از او پرسید که چه عبادتی انجام می دهد که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به او مژده بهشت داده است. سعد گفت: «عبادتی که همه مان انجام می دهیم من بیشتر از آن انجام نمی دهم اما کینه و بد خواهی مسلمانی را در دل ندارم.»
آری چنین بود سعد بن ابی وقاص دایی پیامبر. روزی سعد از روبرو می آمد، پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: «این دایی من است اگر کسی که دایی اش از او بهتر است به من نشان بدهد.» (۳)
اما سعد بن ابی وقاص چگونه کسی است؟
سعد بن ابی وقاص صحابی بزرگوار از خاندان بنی زهره بود، بنی زهره خاندان آمنه بنت وهب مادر پیامبر (صلی الله علیه وسلم) بودند و پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به خویشاوندان مادرش افتخار می کرد.
او سعد بن ابی وقاص امیر ابو اسحاق قریشی زهری مکی یکی از ده نفری است که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به آنها مژده بهشت داده بود ونیز یکی از اولین افرادی است که به اسلام روی آورد و یکی از شرکت کنندگان در جنگ بدر و صلح حدیبیه و نیز یکی از اعضای شورای شش نفره که حضرت عمر(رضی الله عنه) برای خلافت بعد از خود انتخاب کرده بود، میباشد. (۴)
مادرش حمنه بنت ابوسفیان بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف بود. سعد در هفده سالگی به دین اسلام گروید، قدی کوتاه داشت و دارای اندامی درشت و کلفت و موهای زیادی بود. (۵)
سعد فرزند مالک بن اهیب بن عبد مناف ابن زهره است.
وی احادیث زیادی از پیامبر(صلی الله علیه وسلم) روایت نموده است پانزده حدیث از احادیث او را بخاری و مسلم به اتفاق روایت کرده اند و پنج حدیث را فقط بخاری روایت کرده است و هجده حدیث را مسلم به تنهایی از سعد روایت کرده است.
اسلام آوردن سعد و مخالفت کردن مادرش با وی داستان زیبایی دارد.
داستان اسلام آوردن سعد(رضی الله عنه)
اسلام آوردن سعد داستان زیبایی دارد که خودش آن را چنین روایت می کند: سه شب قبل از اینکه مسلمان بشوم در خواب دیدم که گویا من در میان امواج خروشان و ظلمانی دریا در حال غرق شدن هستم. در این هنگام میان امواج غوطه می خوردم، چشمم به نور ماه درخشان افتاد به سوی آن حرکت کردم. دیدم چند نفر قبل از من خود را به آن ماه رسانده اند. آنها زید بن حارثه و علی بن ابی طالب و ابوبکر صدیق(رضی الله عنه) بودند، من به آنها گفتم شما کی به اینجا آمده اید؟! در جواب گفتند همین حالا.
در فردای آن روز خبر شدم که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) مخفیانه به اسلام دعوت می دهد، دانستم که طبق خوابی که دیده ام خداوند اراده خیر نسبت به من دارد و می خواهد مرا به وسیله پیامبر از تاریکی ها برهاند و به سوی نور هدایتم کرد بدهد. شتابان خود را به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) در یکی از دره های مکه به نام جیاد، رساندم او نماز عصر را خوانده بود من آنجا اسلام آوردم، در اسلام آوردن به جز افرادی که در خواب دیدم هیچ کس بر من پیشی نگرفته بود.
خداوند نعمت اسلام را به سعد ارزانی نمود، اما این مشکلات از جانب چه کسی بود، همه از جانب مادرش بود. ادامه داستان را پی می گیریم.
پیروی در گناه هرگز
مشکلاتی که برای سعد بعد از پذیرفتن دین اسلام پیش آمد، اولین کسی که مشکل ایجاد می کرد مادرش حمنه بنت ابوسفیان بن امیه بود. سعد می گوید: مادرم چون از اسلام آوردن من خبر شد، خشم او به جوش آمد، من جوانی بودم که با مادرم به مهربانی رفتار می کردم مادرم نزد من آمد و گفت: سعد این چه دینی است که تو آن را پذیرفته ای و از دین پدر و مادرت روی گردانده ای؟ سوگند به خدا یا دین جدید را رها می کنی یا من نه آب می نوشم نه غذا می خورم تا بمیرم، آنگاه دل تو در اندوه من تکه پاره خواهد شد و بر کاری که کرده ای پشیمان خواهی شد و مردم تا ابد بر تو عیب خواهند گرفت.
سعد می گوید من گفتم: مادرم چنین کاری نکن من برای هیچ چیزی از دین خود دست بر نمی دارم. اما مادرش تهدیدش را عملی کرد و اعتصاب غذا نموده چند روزی آب و غذا نخورد تا اینکه بدنش لاغر و پژمرده شد و توان و نیرویش را از دست داد، من لحظه به لحظه نزد او می آمدم که آبی بیاشامد یا غذایی بخورد. اما مادرم همچنان از خوردن غذا و آشامیدن آب خودداری می ورزید و سوگند می خورد که همچنان اعتصاب آب و غذا را ادامه خواهد داد، تا اینکه بمیرد یا من از دینم دست بردار شوم.
در این هنگام به او گفتم: مادرم با اینکه تو را خیلی دوست دارم اما خدا و پیامبرش را از تو بیشتر دوست دارم. سوگند به خدا اگر هزار جان داشته باشی و یکی را پس از دیگری از دست بدهی من دین خود را برای هیچ چیزی ترک نخواهم کرد. هنگامی که مادرم دید من قاطعانه سخن می گویم تسلیم شده و با اینکه نمی پسندید خوردن و نوشیدن را آغاز کرد و خداوند در مورد ما آیه نازل فرمود:
{و ان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما} (۶)
«اگر والدین تلاش کنند که تو با من کسی را شریک بگیری که درباره آن علم نداری، از آنان اطاعت نکن البته در دنیا به خوبی با آنان رفتار کن.»
اینگونه سعد با مادرش رفتار کرد و مادرش او را در تنگنا قرار داده بود. اما اسلام از اطاعت فرزندان از والدین در جایی که گناه است نهی فرموده است، اگر سعد از مادرش اطاعت می کرد از دستور خداوند سرپیچی می نمود و دینی را که به آن ایمان آورده بود رها می کرد، بنابراین پیروی هیچ کس در گناه و معصیت خداوند جایز نیست.
فرماندهی مجاهد
عبدالرحمن بن عوف بسیار زیبا سعد بن ابی وقاص را توصیف نموده است او می گوید: «دستان سعد چون چنگال شیراند» آری سعد شیری بود در برابر دشمنان خدا. در جنگ بدر، سعد بن ابی وقاص و برادرش عمیر از خود شهامت جاودانی به یادگار گذاشتند، سعد در آن روز نوجوانی کوچک بود کمی از سن بلوغش گذشته بود هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) از لشکر مسلمین بازدید به عمل آورد عمیر خودش را مخفی می کرد از ترس اینکه پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به سبب کم سنی به او اجازه شرکت در جنگ ندهد، اما پیامبر (صلی الله علیه وسلم) او را دید و او را رد کرد؛
عمیر به شدت گریه کرد طوری که دل پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به حالش سوخت و به عمیر اجازه شرکت در جهاد و کسب افتخار مبارزه در راه خدا را داد، در این هنگام سعد نگاهی مسرت آمیز به عمیر انداخت. هر دو با هم برای جهاد در راه خدا حرکت کردند، هنوز جنگ به پایان نرسیده بود که سعد متوجه شد که برادرش عمیر بن ابی وقاص شهید شده است، سعد از خداوند اجر و پاداش عمیر را طلب کرد و صبر پیشه کرد.
در جنگ احد مردم شکست خورده به عقب برگشتند. تقریباً ده نفر در کنار پیامبر (صلی الله علیه وسلم) باقی مانده بودند، از میان این افراد یکی سعد بن ابی وقاص بود که مقاومت کرد و از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) با تیرکمانش محافظت می نمود او هر تیری که می زد یکی از مشرکین را از پای در می آورد.
وقتی پیامبر (صلی الله علیه وسلم) دید که او چنین دقیق تیر اندازی می نماید او را به تیر اندازی بیشتر تشویق نمود و فرمود: «تیر بزن سعد... تیر اندازی کن پدر و مادرم فدایت باد» سعد در طول زندگی همواره به این جمله پیامبر (صلی الله علیه وسلم) افتخار می کرد و می گفت: پیامبر (صلی الله علیه وسلم) برای هیچ کس پدر و مادرش را فدا نکرده اما به من این جمله را گفت «پدر و مادرم فدایت باد».
در جنگ قادسیه سعد قهرمانی دلیر و شجاع بود و با مهارت شگفت انگیزی جنگ را اداره می نمود و سپس از آنجا به سوی مدائن حرکت کرد.
وفات سعد (رضی الله عنه)
هفتاد و چند سال از عمر سعد می گذشت تا اینکه در سال پنجاه و هفت هجری به دیار باقی شتافت و جان به جان آفرین تسلیم نمود و در مسجد پیامبر (صلی الله علیه وسلم) براو نماز خوانده شد. او وصیّت کرده بود تا او را در جبه ای پشمی کفن کنند و گفت من در جنگ بدر همین جبه را پوشیده بودم و با مشرکین می جنگیدم و این را برای چنین روزی مخفی داشته ام.
خداوند از سعد و از تمام یاران پیامبر (صلی الله علیه وسلم) راضی و خشنود باد.
منابع:
۱- سیر اعلام النبلاء ج ۱ ص ۹۲، الریاض النضرة ۱/۲۹۲، أسدالغابة ۲/۲۹۰، تاریخ الا سلام ذهبی ج۱ ص۷۹، البدایة و النهایة ج ۸ ص ۷۲، المعارف ص ۱۰۶، صفة الصوفة ۱/۱۳۸ مراجع مورد استفاده در نوشتن حالات سعد بن ابی وقاص هستند.
۲- کنز(۳۷۱۱۶)
۳- حاکم ۳/۴۹۸، بخاری ۳۷۵۷
۴- سیر اعلام النبلاء، ترجمه ۵ ج ۱ ص ۹۳
۵- طبقات ابن سعد ج ۱ ص ۱۰۱
۶- سوره عنکبوت آیه ۸ نگاه کنید مسند احمد ج ۱ ص ۱۸۲-۱۸۱، مسلم در جهاد و الفضائل سعد بن ابی وقاص
منبع: "ده یار بهشتی"، عبدالمنعم هاشمی، ترجمه: محمد گل گمشادزهی، انتشارات حرمین - ۱۳۸۲
برگرفته از: بیداری اسلامی
سایت عصر اسلام
www.IslamAge.com |