سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

16 شهريور 1404 14/03/1447 2025 Sep 07

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7991976
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 127   تعداد بازدید: 3096 تاریخ اضافه:

عمر رضی الله عنه و احترام و محبت به اهل بیت

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بی تردید اهل بیت پیامبر، نزد اهل سنت و جماعت دارای جایگاه والایی بوده و مورد تجلیل و محبت زیادی قرار دارند. وآنان همواره وصیت رسول خدا را در حق آن‌ها به یاد دارند که در غدیر خم فرمود:

(أذكركم الله في أهل بيتي). (صحیح مسلم ش2408)

«شما را به خدا، رعایت اهل بیت مرا بکنید»

بنابراین اهل سنت در عمل نمودن به این وصیت رسول خدا پیشاپیش دیگران قرار دارند و از عملکرد روافض که در محبت بعضی از اهل بیت راه افراط را در پیش گرفته‌اند و همچنین موضع گیری نواصب که نسبت به اهل بیت بغض و عداوت دارند، متنفر و بیزار هستند. و معتقد می‌باشند که محبت اهل بیت واجب و دشمنی با آن‌ها حرام است و اکنون از خلال موضع‌گیری‌های عمرفاروق نسبت به اهل بیت، عقیده‌ی اهل سنت و جماعت در این باره روشن می‌شود:

 

1ـ برخورد عمر رضی الله عنه  با همسران رسول خدا

او همواره احوال همسران رسول خدا را جویا می‌شد و هزینه‌ی زندگی آن‌ها را می‌پرداخت و هیچ‌گاه بدون آن‌ها میوه و یا غذای لذیذی را نمی‌خورد. و سهم حفصه را بعد از همه می‌فرستاد.( الزهد، ص 166 ؛ از طریق مالک با سند صحیح.)

چنان که باری نزد ام المؤمنین، زینب بنت جحش عطایایی فرستاد. وقتی چشم زینب به آن‌ها افتاد گفت: خدا بیامرزد عمررا، دیگران بهتر از من این‌ها را تقسیم می‌کردند. گفتند: تقسیمی در کار نیست، این‌ها همه مال شما است. زینب گفت: سبحان الله! و پارچه‌ای بر آن‌ها کشید و به «برزه» دختر رافع دستور داد تا از آن‌ها قسمتی به ایتام فلانی و قسمتی را به بیوه‌ی فلانی و ... بدهد. او همه را تقسیم نمود و در پایان گفت: خدا بر تو رحم نماید، ما نیز حقی داشتیم. زینب گفت: آن‌چه‌ باقی مانده است از آن شما باشد. وقتی نگاه کردند، دیدند، هشتاد و پنج درهم باقی مانده است. آن‌گاه زینب دستهایش را بلند کرد و گفت: پروردگارا! نمی‌خواهم برای بخششهای بعدی عمر رضی الله عنه  زنده بمانم. چنان که دیری نگذشت و زینب چشم از جهان فرو بست و اولین کسی بود از همسران رسول خدا که بعد از آن حضرت وفات یافت.( ابن سعد (8/109) و اخبار عمر.ص 100)

همچنین عایشه می‌گوید: عمربن خطاب  رضی الله عنه  همواره به فکر ما بود و از هر چیز سهم ما را می‌داد تا جایی که سهم ما را از کله‌پاچه نیز می‌فرستاد.( ابن سعد 3/303)

و هنگامی که زنان پیامبر، از او خواستند که به آن‌ها اجازه دهد تا به حج بروند، عمر رضی الله عنه  نخست اجازه نداد و بعد از این که آن‌ها اصرار ورزیدند، گفت: سال بعد به شما اجازه خواهم داد و این تنها رأی من نیست. سپس در سال بعد، عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف را با آن‌ها فرستاد و گفت: یکی از شما پیشاپیش کاروان همسران رسول خدا و یکی پشت سر آن‌ها حرکت بکند و هنگام استراحت در دره‌ها توقف نمایید و خود بر دهانه‌ی دره بایستید. همچنین دستور داد که هنگام طواف خانه‌ی کعبه مطاف را برای آن‌ها خالی کنند و جز زنان کسی آن‌جا نباشد.( الاداره فی عهد عمربن الخطاب؛ ص 126 . الفتح 4/87)

 

2ـ رفتار عمر رضی الله عنه  با علی بن ابی طالب و فرزندانش

عمر رضی الله عنه  برای اهل بیت و فرزندان رسول خداص احترام زیادی قايل بود و آن‌ها را بر فرزندان و خانواده‌ی خود، ترجیح می‌داد. اکنون به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم:

ـ حسین بن علی رضی الله عنه  می‌گوید: روزی عمر رضی الله عنه  به من گفت: پسرم! گاهی صبح یا شام نزد من بیا. حسین می‌گوید: یکی از روزها وقتی می‌خواستم نزد او بروم دیدم، با معاویه نشسته و گفتگو می‌کند. ابن عمر می‌خواست وارد شود به او اجازه نداد. من هم یواشکی برگشتم. روز بعد به من گفت: چرا نزد من نیامدی؟ گفتم: آمدم، دیدم شما با معاویه گفتگو می‌کنید و به ابن عمر اجازه ندادید وارد شود، بنابراین برگشتم. عمر رضی الله عنه  گفت: تو با ابن عمر فرق می‌کنی و دست بر سر خود گذاشت و گفت: هر چه ما داریم از جانب خدا و سپس از جانب شما است.( به‌ نقل از: الاصابة (1/133).)

همچنین ابن سعد از جعفر بن محمد باقر و او از علی بن حسین نقل می‌کند که نزد عمر رضی الله عنه  لباسهایی از یمن آوردند. او در حالی که بین قبر رسول خدا و منبرش نشسته بود همه‌ی آن‌ها را در میان حاضرین تقسیم کرد. بعد از این که تمام شدند، حسن و حسین از خانه‌ی مادرشان، فاطمه، بیرون شدند و به سوی او آمدند. عمر رضی الله عنه  به آن‌ها چشم دوخته بود و به مردم گفت: از آن‌چه‌ به شما پوشانیدم خرسند نیستم. مردم گفتند: رعیتت را پوشانده‌ای پس کار خوبی کرده‌ای. گفت: به خاطر این که نتوانستم از این لباس‌ها به این دو پسر بپوشانم. زیرا لباس‌ها گشاد بود و برازنده‌ی تن آن‌ها نبود. سپس به استاندار خود در یمن نوشت که دو لباس از همین نوع برای حسن و حسین بفرستد. او نیز دو لباس مناسب را برای آن‌ها فرستاد.( به نقل از الاصابه(1/106))

همچنین از ابوجعفر روایت است که بعد از گسترش دامنه‌ی فتوحات و فراخی نعمت، عمر رضی الله عنه  خواست برای مردم حقوق تعیین کند. عبدالرحمان بن عوف گفت: نخست از خودتان آغاز کنید. عمر رضی الله عنه  گفت: خیر بلکه از نزدیکان رسول خدا و از بنی هاشم آغاز خواهم کرد. آن‌گاه از عباس و علی شروع کرد تا این که حقوق همه‌ی خویشاوندان رسول خدا را تعیین نمود و از بدری‌های آنان آغاز کرد و برای حسن و حسین نیز به خاطر جایگاهی که نزد رسول خداص داشتند حقوقی را در نظر گرفت.( المرتضي: ندوي ص 119)

علامه شبلی نعمانی در کتاب خود «الفاروق» می‌گوید: عمر رضی الله عنه  در امور مهم بدون این که از علی رضی الله عنه  مشورت بگیرد تصمیم قطعی را نمی‌گرفت. و علی هم با اخلاص و دلسوزی به او مشورت می‌داد. و هنگامی که عازم بیت المقدس شد، علی را به عنوان جانشین خود در مدینه گذاشت ورابطه‌ی دوستانه آن‌ها با وصلتی که انجام گرفت و علی  رضی الله عنه  ام کلثوم دختر فاطمه را به عقد عمر رضی الله عنه  در آورد، به اوج خود رسید.( منبع سابق.)

همچنین علی سه تن از فرزندانش را به نامهای عمر، ابوبکر و عثمان نامگذاری کرد و این واقعیتی انکار ناپذیر است که‌ هر انساني محبوبترین نامها را برای فرزندانش برمی‌گزیند. گفتنی است که علی  رضی الله عنه  مشاور درجه یک عمربن خطاب محسوب می‌شد. او در همه‌ی کارهای ریز و بزرگ از او مشورت می‌گرفت. چنان که در مورد فتح بیت المقدس و مداين و درباره‌ی جنگ با فارس و روم و اعزام نیرو به نهاوند و جنگ با روم و در مورد تقویم هجری با او مشورت نمود.( علی ابن ابی طالب مستشار امین للخلفاء الراشدین؛ محمد الحاجی ص 99.)

 و در طول دوران خلافت ایشان این همدلی، همفکری، همکاری و محبت بین خلیفه‌ی وقت و علی بن ابی طالب ادامه داشت. با این حال بعضی‌ها می‌کوشند تا بر اساس روایات ساختگی، تاریخ را تحریف کنند و روابط حسنه‌ی آن‌ها را تیره جلوه دهند و طوری وانمود کنند که روابط آن‌ها ظاهری و غیر واقعی بوده و در واقع کینه‌ی یکدیگر را در دل داشته‌اند.( منبع سابق.ص138)

دکتر بوطی می‌گوید: بارزترین مسأله‌ای که در دوران خلافت عمر رضی الله عنه  به چشم می‌خورد رابطه‌ی حسنه و همکاری علی با خلیفه است. او مشاور اول خلیفه و کسی بود که عمر رضی الله عنه  هیچ تصمیمی بدون مشورت او نمی‌گرفت. تا جایی که مقوله‌ی معروف خود را بر زبان آورد و گفت: اگر علی نبود عمرهلاک می‌شد. و علی با کمال دلسوزی و خیرخواهی به خلیفه مشورت می‌داد. چنان که وقتی عمر رضی الله عنه  خواست شخصا جنگ با ایران را فرماندهی بکند، علی  رضی الله عنه  از او خواست که چنین نکند و گفت کسی دیگر را به جای خود بفرست، چرا که با رفتن شما در دارالخلافه خلأي ایجاد می‌شود که پیامدهای آن خطرناک‌تر از پیامدهای یک جنگ تمام عیار است.

سؤال ما این است اگر چنان که رسول خداص اعلام می‌کرد که بعد از او علی  رضی الله عنه  زمام امت را به دست گیرد، آیا علی به راحتی از کنار این مسأله می‌گذشت و غاصبین حقش را تأیید می‌کرد و با آن‌ها همکاری می‌نمود؟ و آیا همه‌ی صحابه از این قضیه مهم چشم پوشی می‌کردند؟ آیا ممکن است همه‌ی آن‌ها و در رأسشان علی  رضی الله عنه  بر خلافت غاصبآن‌های اجماع بکنند؟ دکتر بوطی در ادامه می‌نویسد: آن‌چه‌ مسلم است این که مسلمانان قرن نخست تا پایان دوران عمر رضی الله عنه  کاملا یکپارچه بودند و حتی تا دوران خلافت علی در قضیه‌ی خلافت هیچ گونه اشکالی در ذهن کسی بروز ننمود.( فقه السیرة النبویة ؛ ص 529)

 

3ـ اختلاف عباس و علی  رضی الله عنه  درباره‌ی زمینهایی که رسول خداص از بنی نضیر غنیمت گرفته بود

مالک بن اوس می‌گوید: من وقت ظهر در خانه‌ایم نشسته بودم که ناگهان پیک عمر رضی الله عنه  رسید و گفت: امیرالمؤمنین منتظر تو می‌باشد. من به راه افتادم و نزد او رفتم، دیدم که بر حصیری نشسته و به بالشتی پوستین تکیه زده است. به او سلام کردم و نشستم. عمر رضی الله عنه  به من گفت: ای مالک! بعضی از خویشاوندانت نزد من آمده و درخواست کمک کرده‌اند. اکنون چیزی برای آن‌ها در نظر گرفته‌ام و می‌خواهم آن‌ها را در اختیار تو قرار دهم تا در میان آنان تقسیم کنی. مالک می‌گوید: این مأموریت را به کسی دیگر واگذار کن. گفت: خیر تو باید این کار را انجام دهی. من هنوز آن‌جا نشسته بودم که دربان آمد و گفت: عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر، و سعد بن ابی وقاص می‌خواهند با شما ملاقات کنند. عمر رضی الله عنه  گفت: بگو تا بیایند. آن‌ها آمدند و سلام کردند و نشستند. سپس علی و عباس  رضی الله عنه  اجازه‌ی ورود خواستند به آن‌ها نیز اجازه داده شد. آن‌ها آمدند و سلام کردند و نشستند. سپس عباس گفت: ای امیرالمؤمنین! در میان ما قضاوت کن. (اختلاف آن‌ها به خاطر زمینهایی بود که رسول خداص از بنی نظیر به غنیمت گرفته بود). حاضرین گفتند: ای امیرالمؤمنین! در میان آنان قضاوت کن تا از دست یکدیگر خلاص شوند. عمر رضی الله عنه  گفت: حوصله کنید. سپس گفت: شما را به خدا سوگند! آیا به یاد دارید که رسول خداص فرمود: کسی از ما میراث نمی‌برد، هر چه بعد از ما بماند صدقه و متعلق به همه‌ی مسلمانان است؟ حاضرین گفتند: بلی. آن‌گاه رو به علی و عباس کرد و آن‌ها را سوگند داد و گفت: این حدیث را به یاد می‌آورید؟ گفتند: بلی. عمر رضی الله عنه  گفت: قضیه از این قرار است که اموال به دست آمده از بنی نظیر به نص قرآن به رسول خدا اختصاص یافت، چرا که در به دست آوردن آن‌ها هیچ گونه جنگ و جهادی رخ نداد. چنان که قرآن می‌گوید:

« وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»الحشر: ٦

«چیزهایی را که خدا از دارایی آن‌ها (یهودیان) به پیغمبر خود ارمغان داشته است شما اسبان و شترانی برای به دست آوردن آن به تاخت در نیاورده‌اید و بلکه خداوند پیغمبران خود را بر هر کس که بخواهد چیره می‌گرداند و خدا بر هر کاری توانا است».

بنابراین، این‌ها جزو اموال شخصی رسول خدا محسوب شدند و آن حضرت آن‌ها را در اختیار شما قرار داد و برای شما انفاق کرد و هزینه‌های سالانه‌ی همسرانش را نیز از آن می‌پرداخت و باقیمانده‌ی آن‌را به بیت المال می‌داد. شما را به خدا سوگند! آیا رسول خدا چنین عمل نمی‌کرد؟ آن‌ها تأیید کردند. سپس ادامه داد که بعد از وفات رسول خداص ابوبکر نیز بر اساس عملکرد رسول خدا در آن عمل نمود و او در این مورد راست کردار و نیکو صفت و تابع حق بود. بعد از وفات ابوبکر، من جانشین او شدم و براساس عملکرد رسول خدا و ابوبکر، عمل نمودم و خدا می‌داند که در این باره راست کردار و نیکو صفت و تابع حق بوده‌ام. آن‌گاه شما نزد من آمدید. و تو ای عباس! مدعی بودی که حق تو را از علی بگیرم و علی مدعی بود که حق همسرش را از تو بگیرم و من به شما گفتم که مال باقیمانده‌ی رسول خدا به عنوان میراث در میان وارثینش تقسیم نمی‌شود، بلکه صدقه و متعلق به همه‌ی مسلمانان است. و از شما عهد و پیمان گرفتم و آن‌را در اختیار شما قرار دادم و شما پذیرفتید. اکنون نزد من آمده‌اید که غیر از آن‌چه‌ قبلا قضاوت نموده‌ام، قضاوت بکنم. اگر واقعا خسته شده‌اید آن‌را به من بازگردانید تا از این بابت کاملا آسوده خاطر شوید.( البخاری ؛ کتاب: فرض الخمس ش 3094، مسلم ش1757)

 

4ـ تجلیل از عباس و فرزندش، عبدالله

عمر رضی الله عنه  برای عباس احترام زیادی قايل بود و هنگامی که در خشک سالی معروف به «عام الرماده» دست او را گرفت و گفت: تو عموی رسول خدا هستی، پس برای ما طلب باران کن و او نیز پذیرفت، در واقع به مقام والای عباس بن عبدالمطلب اشاره کرد و آن‌را به امت خاطرنشان ساخت. همچنین سوگند خورد که از مسلمان شدن عباس چنان خوشحال شده است که اگر پدرش، خطاب، مسلمان می‌شد آن قدر خوشحال نمی‌گردید. چرا که می‌دانست رسول خدا با مسلمان شدن عباس خوشحال می‌شود. همچنین برای فرزند عباس یعنی عبدالله بن عباس  رضی الله عنه  احترام زیادی قايل بود و او را در مجلس خود در ردیف بزرگان صحابه و اهل بدر می‌نشاند. در حالی که عبدالله، هم سن و سال فرزندان آن‌ها نبود. چنان که یک بار آن‌ها اعتراض کردند و گفتند: این جوان که هم سن و سال فرزندان ما است، چرا با ما می‌نشیند؟ عمر رضی الله عنه  گفت: مگر شما او را نمی‌شناسید؟ آن‌گاه روزی مرا در جمع آنان طلبید و از همه در مورد سوره‌ی فتح پرسید.

« إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ»النصر: ١

 من دانستم که می‌خواهد مرا به آن‌ها بشناساند. بعضی از حاضرین گفتند: ما در این‌باره چیزی نمی‌دانیم و بعضی‌ها اظهار نظر کردند. در پایان، عمر رضی الله عنه  رو به من کرد و گفت: تو چه می‌گویی؟ من گفتم: این سوره، به فرا رسیدن اجل رسول خدا اشاره می‌کند و به او می‌گوید:

« إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ»

«هنگامي كه ياري خدا و پيروزي (و فتح مكّه) فرا مي‌رسد»

بعد از نصرت خدا و فتح مکه اجلت نزدیک می‌شود، پس:

« فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا »

پروردگار خود را سپاس و ستايش كن، و از او آمرزش (خود و ياران خويش را از شتابگري در فرا رسيدن فتح و وقوع پيروزي، و اظهار دلتنگي و گلايه از زندگي) بخواه. خدا بسيار توبه‌پذير است».

عمر رضی الله عنه  گفت: من هم در این‌باره بیشتر از این نمی‌دانم.( البخاري ؛ ش 4294)

حافظ ابن حجر می‌گوید: بغوی در معجم صحابه از طریق زید بن اسلم به نقل از ابن عمر گفته است که عمر رضی الله عنه  ابن عباس را فرا می‌خواند و او را نزد خود می‌نشاند و می‌گفت: من روزی شاهد بودم که رسول خداص تو را فراخواند و دست بر سرت گذاشت و این گونه دعا کرد:

(اللهم فقهه فی الدین و علمه‌ التأویل).( فتح الباری 1/170)

«بار الها! به او فقه دین و علم تفسیر عنایت کن».

این برخورد عمر رضی الله عنه  با ابن عباس بیانگر میزان احترام و تجلیل او از ابن عباس و حاکی از مقام شامخ علمی ابن عباس می‌باشد.

حافظ ابن کثیر می‌گوید: عمر رضی الله عنه  می‌گفت: عبدالله بن عباس چه مفسر خوبی برای قرآن است!

همچنین وقتی عبدالله می‌آمد، عمر رضی الله عنه  می‌گفت: جوان پیر و دارای زبان تیز و قلب خردمند آمد.( البدایه والنهایه 8/303)

بدین ترتیب در میان عمر رضی الله عنه  و اهل بیت پیامبرص احترام متقابل و محبت عمیقی برقرار بود.

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان