سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

6 مرداد 1403 20/01/1446 2024 Jul 27

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 7090089
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 126   تعداد بازدید: 3060 تاریخ اضافه: 2010-02-25

جنگ مُوته

این جنگ، بزرگترین نبرد خونین، و عظیم‌ترین مبارزهٔ جدّی بود که مسلمانان در زمان حیات رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- درگیر آن شدند، و آن مقدّمه و پیش‌درآمدی بود برای فتوحات بعدی در بلاد مسیحی‌نشین. این نبرد در ماه جمادی‌الاولی سال هشتم هجرت- مطابق با آگست یا سپتامبر 669 میلادی- روی داد.

«مؤتَه» دهکده‌ای بود در پایین دست بُلقاءِ شام، که فاصلهٔ آن تا بیت‌المقدس دو منزل راه بود.


انگیزهٔ نبرد

انگیزهٔ این نبرد آن بود که رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- حارث بن عُمیر اَزْدی را با نامه‌ای از جانب خویش بسوی فرمانروای بُصری فرستادند؛ شُرحبیل بن عمرو غسّانی- که از جانب قیصر روم والی بُلقاء بود- سر راه را بر او گرفت، و او را دست بسته تحویل قیصر روم داد. و او نیز گردن حارث بن عُمیر را زد.

در آن روزگار، کشتن سفیران و فرستادگان یکی از ناهنجارترین جنایات به شمار می‌آمد، و برابر یا فراتر از اعلان جنگ به حساب می‌آمد. رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- وقتی این گزارش‌ها به ایشان رسید، برایشان بسیار گران آمد، و لشکری را که بالغ بر سه هزار رزمندهٔ مسلمان بود بسوی آنان اعزام فرمودند [1]. این بزرگترین سپاه اسلام بود که پیش از آن به چنین انبوهی، مگر در جنگ احزاب، سابقه نداشت.


امیران سپاه اسلام

رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- بر این سریه، زیدبن حارثه را به عنوان فرمانده تعیین کردند، و در عین حال فرمودند:

«إن قتل زید فجعفر، وإن قتل جعفر، فعبدالله بن رواحة» [2].

«اگر زید به قتل رسید، جعفر امیر سپاه باشد، و اگر جعفر به قتل رسید، عبدالله بن رواحه امیر سپاه گردد!»

آنحضرت برای این سه فرمانده نظامی یک لوای سفیدرنگ بستند و آن را به دست زیدبن حارثه دادند، و به آنان سفارش فرمودند که به محل قتل حارث‌بن عُمَیر بروند، و اهالی آنجا را بسوی اسلام دعوت کنند؛ اگر پذیرفتند، پذیرفتند؛ و اگر نپذیرفتند، بر علیه آنان از خداوند مددجویند و با آنان کارزار کنند؛ و نیز به آنان فرمودند:

«اغزوا باسم الله، فی سبیل‌الله، من کفر بالله! لا تغدروا، ولا تغلوا، ولا تقتلوا ولیداً ولا امرأة، ولا کبیراً فانیاً، ولا منعزلا بصومعة، ولا تقطعوا نخلاً ولا شجرة، ولا تهدموا بناء»[3].

«بنام خدا در راه خدا با کسان که کافر به خدا شده‌‌اند بجنگید! نیرنگ نزنید؛ غارت نکنید؛ نوزادان و زنان را نکشید؛ متعرض پیران سالخورده نشوید؛ به گوشه‌گیران صومعه نشین کاری نداشته باشید؛ و متعرض نخلستان‌ها و باغستان‌ها نشوید؛ و ساختمان‌ها را تخریب نکنید!»


وداع پیامبر با سپاهیان اسلام

وقتی که سپاهیان اسلام عازم خروج از مدینه شدند، مردم همه گرد آمدند، و با فرماندهان سپاه رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- وداع کردند و به آنان درود و بدرود گفتند، و در آن حال و احوال، یکی از امیران سپاه- عبدالله بن رواحه- گریست. مردم گفتند؛ علّت گریستن شما چیست؟ گفت: هان، بخدا، من نه به دنیا فریفته‌ام و نه به شما وابسته‌ام! اما، شنیدم رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- آیه‌ای از کتاب خدا می‌خواندند که در آن از آتش دوزخ چنین یاد شده بود:

{وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْماً مَّقْضِیّاً}[4].

«و هیچیک از شما نیست که وراد آن نشود؛ این قضیه در نزد خدای تو حتمی و قطعی شده است!»

نمی‌دانم چگونه خواهم توانست پس از ورود به آتش دوزخ از آن خارج گردم؟! مسلمانان گفتند: خداوند با شما باشد؛ به سلامت بروید؛ خداوند از شما دفاع کند، و شما را پیروز و غنیمت گرفته به نزد ما بازگرداند!

عبدالله بن رواحه گفت:

لکننی أسأل الرحمن مغفرة    و ضربة ذات فرغ تقذف الزبدا

او طعنة بیدی حرّان مجهزة    بحربة تنفذ الاحشاء والکبدا

حتی‌یقال اذا مروا‌علی‌جدثی    یا ارشد الله من غاز وقد رشدا

«امّا من، از خداوند رحمان طلب مغفرت می‌کنم، و طالب ضربتی عمیق از شمشیر هستم که مغز سرم و مغز استخوانهایم را متلاشی کند؛

یا زخمی از سرنیزه به دست سرنیزه افکنی ماهر و کارآمد، با نیزه‌ای که دل و روده و جگرم را بیرون بریزد؛

تا آن زمان که بر آرامگاه من بگذرند، بگویند: خدایا، چه رزمنده‌ای یافته‌ای! که واقعاً راه یافته است!»

آنگاه، مسلمانان برای بدرقهٔ فرماندهان سپاه اسلام از مدینه بیرون شدند، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نیز آنان را بدرقه فرمودند تا به ثنیهٔالوداع (تپهٔ خداحافظی) رسیدند، و در آنجا درنگ کردند، و با سپاهیان خویش وداع کردند [5].


حرکت سپاه اسلام

سپاه اسلام به سمت شمال به راه افتادند و رفتند تا به مَعان در سرزمین شام، همسایهٔ شمالی اراضی حجاز، رسیدند. در آنجا نیروهای اطلاعاتی به فرماندهان سپاه خبر رسانیدند که هراکلیتوس در مآب در سرزمین بلقاء با سپاهی متشکل از یکصدهزار جنگجویان رومی فرود آمده و یکصد هزار تن از طوایف لَخم و جُذام و بَلقَین و بَهراء و بَلِی به آنان پیوسته‌اند.


تشکیل شورای مشورتی

مسلمانان هرگز در محاسبات خویش، برخورد با چنین لشکری بی‌حد و حصر را که در این سرزمین دوردست ناگهان در برابر آن قرار گرفته بودند، نیاورده بودند. آیا سپاه کوچکی که بیش از سه هزار تن رزمنده ندارد، می‌تواند بر چنین لشکری بزرگ و بی‌کران همانند دریای خروشان که دویست هزار رزمنده با خود دارد، یورش ببرد؟! مسلمانان سرگردان شدند، و در مَعان دو شب را به اندیشه در این امر گذرانیدند، و در این زمینه به بحث و مشورت و تبادل‌نظر پرداختند.

آنگاه گفتند: به رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نامه می‌نویسیم و آمار دشمن را به اطلاع ایشان می‌رسانیم. یا برای ما نیروی کمکی اعزام می‌کنند، یا فرمان خویش را به ما ابلاغ می‌فرمایند، و ما نیز اجرا خواهیم کرد.

عبدالله بن رواحه با این نظر مخالفت کرد، و سپاهیان را به کارزار تشویق کرد و گفت: ای قوم من، بخدا، این چیزی که اینک خوش ندارید، همان است که در طلب آن عزیمت کرده‌اید: شهادت! ما در برابر سپاه دشمن با تکیه بر عِدّه و عُدّه و کثرت رزمندگان نمی‌جنگیم؛ تنها تکیه‌گاه ما همین دین اسلام است که خداوند ما را به واسطهٔ آن کرامت فرموده است. بیایید به راه بیفتیم. ما احدی الحُسنَیین را در پیش داریم: یا پیروزی یا شهادت! و بالاخره، همگی اتفاق‌نظر پیدا کردند و بر اجرای پیشنهاد عبدالله بن رواحه عزم جزم کردند.


پیشروی سپاه اسلام بسوی دشمن

سپاهیان اسلام، پس از آنکه دو شب را در معان به بررسی کارها و سنجش اوضاع گذرانیده بودند، بسوی سرزمین دشمن پیش رفتند تا با لشکریان هراکلیتوس در یکی از دهکده‌های بلقاء که آن را «مَشارِف» می‌گفتند، رویاروی شدند. آنگاه، دشمن نزدیک‌تر شد، و مسلمانان در مُؤتَه موضع گرفتند، و در آنجا اردو زدند، و برای کارزار آماده شدند، و قُطبَه بن قتادهٔ عُذری را بر میمنهٔ سپاه، و عباده بن مالک انصاری را بر میسرهٔ سپاه گماردند.


آغاز نبرد و جایگزینی فرماندهان

طرفین در موته با یکدیگر رویاروی شدند، و کارزاری سخت درگرفت. سه هزار رزمندهٔ مسلمان در معرض حملات شدید دویست هزار جنگجوی رومی قرار گرفته بودند. نبردی شگفت بود که دنیای آن روز با ناباوری و سرگشتگی به آن می‌نگریست؛ اما، آنگاه که باد ایمان به وزش درآید، شگفتی‌های بسیار رُخ نماید!

زید بن حارثه «حب رسول‌الله»[6] رایت را به دست گرفت، و با شجاعتی وصف‌ناپذیر، و شهامتی بی‌نظیر که جز در میان قهرمانان مسلمان همانند نداشت، نبرد را آغاز کرد، و آنقدر جنگید و جنگید تا در میان نیزه‌های فراوان که از سوی دشمن بر سر او می‌بارید، غوطه‌ور گردید و بی‌هوش بر زمین افتاد.

بی‌درنگ، رایت جنگ را جعفربن ابیطالب به دست گرفت، و او نیز کارزاری بی‌نظیر را آغاز کرد، تا آنکه سنگینی کارزار او را از پای درانداخت. خود را از اسب ابلق خویش بر زمین افکند و اسب را پی کرد. آنگاه به جنگیدن ادامه داد تا دست راست وی قطع شد. رایت جنگ را به دست چپ سپرد، و همچنان می‌جنگید تا دست چپ وی نیز قطع شد. رایت جنگ را با دو کتف خویش گرفت، و همچنان آن را برافراشته نگاه می‌داشت تا به قتل رسید. گویند: یک جنگجوی رومی بر او ضربتی با شمشیر وارد کرده و پیکر او را به دو نیم کرده است، و خداوند در برابر پیکر او که از دست داد، دو بال در بهشت به او پاداش داد، تا با آن دو بال به هر جا که می‌خواهد پرواز کند؛ و بهمین جهت، «جعفر طیار» نامیده شد، و همچنین «جعفر ذوالجناحین» لقب گرفت.

* بخاری از نافع روایت می‌کند که ابن عمر برای او چنین بازگفت که در آن روز، وی بر بالین جنازهٔ جعفر ساعتی درنگ کرده است و پنجاه زخم نیزه و شمشیر را برشمرده است که هیچیک از آن زخم‌ها بر گردهٔ او نبوده است! [7]

*به روایت دیگر، ابن عُمَر گفت: در آن جنگ من همراه سپاه اسلام بودم. برای یافتن جعفربن ابیطالب به جستجو پرداختیم؛ وی را در میان کشتگان یافتیم، و در پیکر وی نَوَد و چند زخم شمشیر و جای نیزه مشاهده کردیم. [8] عُمری به روایت از نافع، این عبارت زا افزودهاست: مشاهده کردیم و دریافتیم که همهٔ آن زخم‌ها در قسمت جلو پیکر اوست! [9]

وقتی جعفر به دنبال این کارزار قهرمانانه و دلیرانه به قتل رسید، رایت جنگ را عبدالله بن رواحه برافراشت، و به خطْ مقدّم رفت، و همچنان بر اسب خویش سوار بود. با خویشتن به حدیث نفس پرداخت، و اندکی درنگ کرد؛ آنگاه چرخی زد و گفت:

اقسمت یا نفس لتنزلنه    کارهة أو لتطاو عنه
ان اجلب الناس وشدو الرنة    مالی اراک تکرهین الجنة

«سوگند یاد کرده‌ام ای نفس، تو وارد این میدان می‌شوی؛ چه با اکراه، و چه از روی میل و رغبت؛

هرچند که مردم هیاهو به راه اندازند و ساز جنگ ساز کنند؛ چه شده است که می‌بینم بهشت را خوش نداری؟!»

آنگاه از اسب فرود آمد. یکی از عموزاده‌هایش تکهٔ گوشتی برایش آورد و گفت: با این قطعهٔ گوشت استخوانت را محکم گردان، که در این روزها مصائب بسیار دیده‌ای!؟ عبدالله آن قطعهٔ گوشت را از دست وی گرفت و گازی به آن زد؛ آنگاه آن را بسویی افکند و شمشیر برگرفت، و به خطّ مقدّم رفت، و کارزار کرد تا کشته شد.


رایت جنگ در دست یکی از شمشیرهای خدا

در آن هنگام، مردی از بنی عَجلان، به نام ثابت بن اقرم، پای پیش نهاد و رایت جنگ را برگرفت و گفت: ای جماعت مسلمانان، بر سر مردی از میان خود توافق کنید! گفتند: تو!؟ گفت: من چنین نکنم! مردم بر خالد بن ولید توافق کردن. وقتی رایت جنگ را به دست گرفت، کارزاری سخت کرد. چنانکه بخاری به روایت از خالدبن ولید آورده است که گفت: در جنگ موته، نه شمشیر در دست من از کار افتاد، و جز یک شمشیر یمانی چیزی در دست من باقی نماند [10]. به روایت دیگر، وی گفت: در جنگ موته، نه شمشیر در دستان من خرد شدند، و تنها یک شمشیر یمانی را که داشتم در دست من صبوری کرد و باقی ماند! [11]

در روز نبرد موته، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- از طریق وحی باخبر شدند و پیش از آنکه اخبار میدان جنگ به مردم برسد، گفتند:

«أخذ الرایة زید فأصیب؛ ثم أخذ جعفر فأصیب؛ ثم أخذ ابن رواحة فأصیب».

«رایت جنگ را زید برگرفت و مجروح شد؛ آنگاه جعفر برگرفت و مجروح شد؛ آنگاه ابن رواحه برگرفت و مجروح شد!»

وقتی سخنشان به اینجا رسید، اشک از چشمانشان پاشید و افزودند:

«حتى أخذ الرایة سیف من سیوف الله، حتى فتح‌الله علیهم».

«تا آنکه رایت جنگ را یکی از شمشیرهای خداوند برگرفت و کارزار درگرفت و خداوند فتح و پیروزی را نصیب سپاه اسلام گردانید!» [12]


پایان نبرد

با آن همه شجاعت بی‌اندازه، و آن همه دلاوری و قهرمانی سرسختانه، بسیار بعید می‌نمود که این سپاه کوچک بتواند در برابر امواج خروشان آن دریای اسلحه و آن انبوه مردان جنگ آزمودهٔ سپاه روم مقاومت کند. اما، درست در همین موقع، خالد بن ولید مهارت و نبوغ خویش را در جهت رهایی بخشیدن مسلمانان از آن ورطهٔ هولناکی که در آن درافتاده بودند، نشان داد.

روایات، در اینکه سرانجام کار این نبرد به کجا انجامید بسیار مختلف‌اند. از بررسی تمام روایات، چنین برمی‌آید که خالدبن ولید در نخستین روز جنگ موفق شد تمامی روز را در برابر سپاه رومیان مقاومت کند؛ اما، دریافته بود که بشدت نیازمند به یک حیلهٔ جنگی است که ترس و هراس در دلهای رومیان بیافکند، و درنتیجه بتواند مسلمانان را از آن صحنه مرگبار بیرون ببرد، و رومیان درصدد تعقیب آنان برنیایند؛ زیرا، وی نیک می‌دانست که اگر مسلمانان پراکنده شوند، و رومیان درصدد تعقیب آنان برآیند، رها شدن از چنگال ایشان بسیار دشوار خواهد بود!

بامداد روز بعد، اوضاع لشکر را به کلی تغییر داد، و از نو به سازماندهی لشکر پرداخت: جای طلیعهٔ لشکر را با سیاهی لشکر عوض کرد؛ میمنه را میسره گردانید و میسره را میمنه گردانید. وقتی دشمنان سپاه اسلام را دیدند، آن چهره‌ها را ناآشنا یافتند، و با یکدیگر گفتند: برایشان نیروی کمکی رسیده است! سخت به وحشت افتادند. خالد نیز، پس از آنکه دو لشکر با یکدیگر رویاروی شدند، و ساعتی با هم درگیر شدند، در عین اینکه سازمان لشکر را دست ناخورده نگاه داشته بود، اندک اندک مسلمانان را به عقب می‌کشید. رومیان نیز آنان را تعقیب نمی‌کردند؛ زیرا، گمان می‌کردند که مسلمانان دارند به آنان نیرنگ می‌زنند، و می‌خواهند به یک حیلهٔ جنگی دست بزنند تا آنان را به میانهٔ صحرا بکشانند.

به این ترتیب، دشمن به سرزمین خویش بازگشت، و به فکر اجرای عملیات تعقیب نیفتاد، و مسلمانان موفق شدند با سلامت کامل از صحنهٔ نبرد کنار روند، و سرانجام به مدینه بازگردند [13].


کشتگان طرفین

در این جنگ، از سپاه اسلام دوازده تن کشته شدند، اما از سپاه رومیان معلوم نیست چند تن کشته شده است؛ جز آنکه تفاصیل این نبرد بر فراوانی آمار کشتگان سپاه روم دلالت دارد.


بازتاب نبرد موته

در این نبرد، هرچند مسلمانان نتوانستند به خونخواهی از شامیان و رومیان که همهٔ این تلخی‌ها را بخاطر آن چشیده بودند، دست یابند؛ اما، در جهت تثبیت اعتبار رزمی و شهرت و آوازهٔ دلاوری مسلمانان بسیار مؤثر افتاد. این اقدام جسورانهٔ مسلمانان اعراب سراسر منطقه را هراسان و سرگردان ساخت. رومیان آن روزگار بزرگ‌ترین و سهمگین‌ترین قدرت نظامی در روی زمین بودند، و اعراب چنان می‌پنداشتند که معنای درگیر شدن با سپاه روم جان باختن و با پای خویش به گور خویش رفتن است؛ این بود که رویارویی آن لشکر کوچک، سه هزار رزمنده، با آن لشکر بی‌حد و حصر و گران، دویست هزار جنگجو، آنگاه بازگشتن از چنین کارزاری بدون آنکه خسارتی قابل ذکر دیده باشند؛ همهٔ اینها از عجایب روزگار بود، و تأکید و تأییدی بود بر اینکه مسلمانان از نوعی دیگرند، و با جنگجویانی که اعراب می‌شناسند و با آنان آشنایند، تفاوت بسیار دارند، و آنان از جانب خداوند مؤید و منصورند؛ و آن مرد هم روزگارشان قطعا رسول‌خدا است! به همین جهت است که می‌بینیم قبایل سرسخت و کینه‌توزی که همواره بر سر مسلمانان می‌تاختند، بر اثر این حماسه‌آفرینی مسلمانان به اسلام روی آوردند، و بنی‌سُلیم، اشجع، غطفان، ذبیان، و فزاره و دیگران اسلام آوردند.

از سوی دیگر، این نبرد نخستین برخورد خونین میان مسلمانان و رومیان بود، و مقدمه و زمینه‌ای برای فتوحات بعدی مسلمانان در سرزمین روم، و تصرّف اراضی دوردست توسّط رزمندگان مسلمان گردید.


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- زادالمعاد، ج 2، ص 155؛ فتح الباری، ج 7، ص 511.

[2]- صحیح البخاری، «باب غزوة مؤثَة من أرض الشام»، ج 2، ص 611.

[3]- مختصر سیرة الرسول، ص 327. این حدیث، نه در ارتباط با این داستان، در صحیح مسلم و سنن ابی داود، و سنن ترمذی و سنن ابن ماجه و دیگر منابع حدیثی با عبارات مختلف روایت شده است.

[4]- سوره مریم، ص 71.

[5]- سیرهٔ ابن‌هشام، ج 2، ص 373-374؛ زاد المعاد، ج 2، ص 156.

[6]- عزیز کرده و محبوب رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم-. م

[7]- صحیح البخاری، «باب غزوة مؤتة من أرض الشام»، ج 2، ص 611.

[8]- همان.

[9]- نکـ: فتح الباری، ج 7، ص 512. ظاهر این دو حدیث اختلاف در شمار زخم‌های پیکر جعفر طیار است؛ اما میان آندو چنین جمع کرده‌اند که در روایت اخیر زخم‌های ناشی از اصابت تیر نیز به حساب آمده است.

[10]- صحیح البخاری، ج 2، ص 611.

[11]- همان.

[12]- صحیح البخاری، ج 2، ص 611.

[13]- تفاصیل این داستان از این منابع برگرفته شده است: صحیح البخاری، ج 2،ص 611؛ فتح الباری ج 7، ص 413-414؛ زاد المعاد، ج 2، ص 156.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

عمرو بن عاص رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدم: چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ فرمود: «عایشه را». گفتم: از میان مردان، چه کسی را؟ فرمود: «پدر عائشه را». گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمود: «عمربن خطاب را» و آن‌گاه مردان دیگری را نیز نام برد.
الاحسان فی صحیح ابن حبان (15/309)

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان