چگونگي به خلافت رسيدن عمر فاروق رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحیم
ابوبكر صديق رضی الله عنه در ماه جمادي الآخر سال سيزدهم هجري به شدت مريض شد.( البداية و النهاية (7/18)؛ تاريخ طبري (4/238))
ابوبكر صديق رضی الله عنه كه مرگش را نزديك ميدانست، به مردمي كه پيرامونش جمع شده بودند، فرمود: «شما، حال بيمار مرا ميبينيد و گمان خودم، اين است كه در اثر اين بيماري خواهم مُرد و خداي متعال، (با مرگ من) شما را از بيعت و پيماني كه با من بستهايد، بيرون خواهد آورد و كارتان را به شما باز خواهد گرداند. پس هر كه را ميخواهيد، امير خود قرار دهيد و اگر اين كار را در زندگانيم انجام دهيد، بهتر است تا پس از من، با هم اختلاف پيدا نكنيد.»( التاريخ الاسلامي (9/258))
ابوبكر صديق رضی الله عنه براي تعيين خليفهي پس از خود، اقدامات زير را انجام داد:
1ـ ابوبكر صديق رضی الله عنه با بزرگان مهاجرين و انصار، دربارهي جانشين پس از خود مشورت و رايزني كرد. هر يك از صحابه خودش را از پذيرش مسؤوليت خلافت، دور ميگرفت و يكي از برادران مسلمانش را كه شايستهي اين منصب ميدانست، براي عهدهدار شدن خلافت، پيشنهاد ميكرد. نظرات صحابه به قدري گسترده و پراكنده بود كه به اين نتيجه رسيدند كه انتخاب جانشين ابوبكر رضی الله عنه را به خود ايشان واگذار كنند. بنابراين به نزد ابوبكر صديق رضی الله عنه رفتند و گفتند: «ما، به اين نتيجه رسيديم كه هر كس را كه شما پيشنهاد كنيد، همان شخ صلی الله علیه وسلم خليفه باشد.» ابوبكر رضی الله عنه فرمود: «پس به من مهلت بدهيد تا جوانب كار را بررسي كنم و نظري بدهم كه به رضاي خدا و مصلحت دين و بندگان خدا باشد.»
ابوبكر صديق رضی الله عنه عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه را احضار كرد و به او فرمود: «نظرت را دربارهي عمر بن خطاب رضی الله عنه به من بگو.» عبدالرحمن رضی الله عنه گفت: «از من، چيزي ميپرسي كه خودت از آن آگاهتري.» ابوبكر فرمود: «باشد؛ نظرت را بگو.» عبدالرحمن رضی الله عنه فرمود: «به خدا سوگند كه عمر، بيش از تصور شما آدم خوبي است.» ابوبكر رضی الله عنه عثمان بن عفان رضی الله عنه را نيز به حضور خواست و به او فرمود: «مرا از ويژگيهاي عمر بن خطاب باخبر كن.» عثمان رضی الله عنه فرمود: «تو، از ما نسبت به ويژگيهاي عمر، آگاهتري.» ابوبكر رضی الله عنه فرمود: «با اين حال باز هم نظرت را دربارهي عمر بگو.» عثمان رضی الله عنه فرمود: «خدا ميداند كه به گمان من، باطن عمر از ظاهرش خيلي بهتر است و كسي چون او، درميان ما نيست.» ابوبكر صديق رضی الله عنه فرمود: «خداوند، تو را مورد رحمت خود قرار دهد؛ به خدا سوگند كه اگر عمر خلافت را نپذيرد، دست از تو برنخواهم داشت.» ابوبكر صديق رضی الله عنه اسيد بن حضير رضی الله عنه را نيز به حضور خواست و نظرش را دربارهي عمر رضی الله عنه پرسيد. اسيد رضی الله عنه فرمود: «خداوند، عمر را پس از تو، بهترين قرار داده؛ او، به رضاي خدا خشنود ميشود و آنچه، مايهي ناخرسندي و خشم خدا است، او را به خشم ميآورد. باطنش، از ظاهرش بهتر است و كسي به قوت او نيست كه كار خلافت را عهدهدار شود.» ابوبكر صديق رضی الله عنه با سعيد بن زيد رضی الله عنه و برخي ديگر از بزرگان مهاجرين و انصار نيز مشورت كرد كه همهي آنها غير از طلحه رضی الله عنه ، نظر يكساني دربارهي عمر رضی الله عنه داشتند. طلحه رضی الله عنه از اين ميترسيد كه شدت و سرسختي عمر فاروق رضی الله عنه ، مشكلساز شود. وي به ابوبكر صديق رضی الله عنه فرمود: «تو كه عمر را اين چنين شديد و سختگير ميبيني و مي خواهي او را جانشين خود كني، در پاسخ اين كارت به خدا چه خواهي گفت؟» ابوبكر رضی الله عنه فرمود: « مرا بنشانيد» و چون او را نشاندند، به طلحه رضی الله عنه چنين فرمود: «آيا مرا از خدا ميترساني؟ ناكام باد آن كس كه در ادارهي امورتان، ظلم و ستم كند. در پاسخ خدا خواهم گفت: خدايا! من، بهترين بندهات را خليفه ساختم.»( الكامل ابناثير (2/79)؛ التاريخ الاسلامي (الخلفاء الراشدون)، محمود شاكر، ص101)
ابوبكر صديق رضی الله عنه در پاسخ كسي كه عمر رضی الله عنه را در كمال خوبي، خشن معرفي كرد، فرمود: «دليلش، اين است كه او (عمر) مرا بسيار ملايم ميبيند و چون عهدهدار كار خلافت شود، بسياري از سختگيريهايش را ترك ميكند.»
2ـ ابوبكر رضی الله عنه پس از رايزني با صحابه در مورد جانشيني عمر رضی الله عنه ، حكمي در اينباره نوشت تا در مدينه و درميان سپاهيان اسلام خوانده شود. متن حكم، به شرح زير بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
اين، حكم ابوبكر صديق رضی الله عنه در واپسين لحظات زندگانيش و در زماني است كه در حال ترك دنيا و رفتن به آخرت ميباشد؛ شرايطي كه كافر، مسلمان ميشود و دروغگو، رو به صداقت و راستي مينهد. من، عمر را جانشين پس از خود بر شما ساختم؛ پس از او حرفشنوي و اطاعت كنيد. من، در جهت رضاي خدا و رسولش و در راه منافع دين، از هيچ تلاشي فروگذار نكرده و قصدي جز خير و نيكي براي شما نداشتهام. بنابراين با شناختي كه من، از عمر دارم، گمان من، اين است كه عمر، عدل و داد پيشه سازد و اگر غير از اين كند، هر كسي پيامد كارش را ميبيند. من، خواهان خير و نيكي بودم و از غيب خبر ندارم.« وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ »
(شعراء:227)
يعني: «و كساني كه ستم ميكنند، خواهند دانست كه بازگشتشان، به كجا است و چگونه سرنوشتي دارند؟» تاريخ الاسلام از ذهبي
آخرين نظر و راهنمايي ابوبكر صديق رضی الله عنه اين بود كه عمر رضی الله عنه عهدهدار امور خلافت شود. چراكه دنيا، به مسلمانان رو نهاده بود و ابوبكر ميدانست كه اگر مردم، به دنيا دل ببندند، غرق خواستهها و مظاهر فريبندهي دنيا ميشوند و بدينسان دنيا، بر آنان چيره گشته و آنها را اسير خود ميكند. چراكه رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: (فواللّهِ لا الفقرَ أخشي عليكم و لكن أخشي عليكم أن تبسط عليكم الدنيا كما بُسِطت علي مَن كان قبلكم فتنافسوها كما تنافسوها و تهلككم كما أهلكتهم) يعني: «به خدا كه من، بر شما از فقر و تنگدستي بيمناك نيستم؛ بلكه از اين ميترسم كه دنيا، همانطور كه بر پيشينيان شما گشوده شد، بر شما نيز گشوده گردد و همانند آنان، در دنياطلبي زيادهروي كنيد و بدين ترتيب دنيا، آنگونه كه پيشينيان شما را نابود كرد، شما را نيز به هلاكت و نابودي بيفكند.»( بخاري، كتاب الجزية و الموادعة، شمارهي3158)
ابوبكر رضی الله عنه با درك آگاهانهي اين مسأله، كسي را عهدهدار امور مردم كرد كه مانند دارويي مفيد، اين مرض را درمان كند و بهسان كوهي استوار در برابر دنياطلبي بايستد تا پيامدهاي شوم دنياطلبي، از مردم دور شود. عمر رضی الله عنه شخصيتي بود كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم دربارهاش فرمودهاند: (…والّذي نفسي بيدِهِ ما لقيكَ الشيطانُ سالكًا فجًّا قط إلاّ سلك فجًّا غير فجِّك) يعني: «…قسم به ذاتی كه جانم در دست اوست، شيطان، تو را (اي عمر) در حال گذر از راهي نميبيند مگر آنكه راهي غير از راه تو را در پيش ميگيرد.»( بخاري، كتاب فضائل اصحاب النبي، شمارهي3683؛ شايد منظور از اين فرمودهي رسولخدا اين باشد كه شيطان، همواره از فريب عمر ناتوان است و راهي كه عمر برود، شيطان به آن راه ندارد و از اينرو كار عمر، پيوسته درست ميباشد. والله اعلم)
به خاطر همين پختگي عمر فاروق رضی الله عنه بود كه با شهادتش، خلأ بزرگي در امت ايجاد شد و حوادث ناگوار و فتنههاي زيادي شكل گرفت. اين، از فراست و خبرگي ابوبكر صديق رضی الله عنه بود كه شخصيتي چون عمر فاروق رضی الله عنه را جانشين خود و عهدهدار ادارهي امور مسلمانان كرد. عبدالله بن مسعود رضی الله عنه ميگويد: سه نفر از همه زيركتر و هشيارتر بودهاند:
1ـ دختر شعيب كه به پدرش گفت: «اين شخ صلی الله علیه وسلم (موسي) را استخدام كن كه بهترين شخصي را كه بايد بهكار بگيري، شخصي است كه نيرومند و درستكار باشد.»
2ـ كسي كه يوسف را در مصر خريداري كرد و به همسرش گفت: «او را گرامي بدار كه شايد براي ما مفيد باشد يا حتي او را به فرزندي بگيريم.»
3ـ ابوبكر رضی الله عنه كه عمر رضی الله عنه را جانشين خود كرد.( مجمع الزوائد (10/268)؛ هيثمي گفته است: طبراني، اين روايت را به دو سند، نقل كرده كه مردان يكي از اين دو سند، صحيح هستند. حاكم نيز ضمن نقل اين روايت (3/90)، صحيحش دانسته و ذهبي نيز با او موافقت نموده است.)
عمر فاروق رضی الله عنه مانع بزرگي ميان امواج فتنهها و امت اسلامي بود.( ابوبكر رجل الدولة، ص100)
4ـ عمر فاروق رضی الله عنه به حضور ابوبكر صديق رضی الله عنه رفت و چون ابوبكر رضی الله عنه ، عمر رضی الله عنه را از اين قصد باخبر كرد كه ميخواهد او را به عنوان جانشين پس از خود معرفي كند، عمر رضی الله عنه نپذيرفت. ابوبكر صديق رضی الله عنه او را با شمشير تهديد كرد و عمر رضی الله عنه كه راهي جز پذيرش مسؤوليت خلافت نميديد، ناگزير پذيرفت.( مآثر الاناقة (1/49))
5ـ ابوبكر رضی الله عنه براي آنكه هيچگونه ابهامي در مورد جانشيني عمر رضی الله عنه باقي نماند، شخصاً به مردم فرمود: «آيا به اين شخ صلی الله علیه وسلم كه خليفهي شما كردم، راضي هستيد؟ به خدا سوگند كه من، در اين مورد بسيار انديشيدم و هيچ يك از نزديكان و خويشان خود را خليفه نكردم و عمر بن خطاب رضی الله عنه را خليفهي شما نمودم؛ پس از او اطاعت كنيد و سخنش را گوش دهيد.» مردم گفتند: شنيديم و اطاعت ميكنيم.( تاريخ طبري (4/248))
6 ـ ابوبكر صديق رضی الله عنه با خدايش راز و نياز كرد و اذعان كرد كه: «خدايا! من، عمر را بدون دستور پيامبرت خليفه كردم و جز خير و صلاح مردم را نميخواستم. من، از اين ترسيدم كه آنان دچار فتنه شوند؛ به همين خاطر بهترينشان را به عنوان كاردارشان معرفي نمودم؛ او بيش از همه مشتاق آن چيزي است كه مايهي رشد و تعالي مردم است و اينك به خواست تو چنين حالي دارم كه گويا خواهم مُرد؛ پس كسي را به جاي من بر بندگانت بگمار (كه نيك و شايسته باشد.)»( طبقات ابنسعد (3/199)؛ تاريخ المدينة از ابنابيشبة (2/665-669))
7 ـ ابوبكر صديق رضی الله عنه كه به قصد جلوگيري از بروز فتنه و پيامدهاي منفي آن، خواهان خليفه شدن عمر فاروق رضی الله عنه بود، به عثمان بن عفان رضی الله عنه دستور داد كه حكم خلافت عمر رضی الله عنه را براي مردم بخواند و براي عمر رضی الله عنه بيعت بگيرد. عثمان رضی الله عنه همين كار را كرد و خطاب به مردم فرمود: «آيا با كسي كه در اين حكم، مشخ صلی الله علیه وسلم شده، بيعت ميكنيد؟» مردم گفتند: بله. و بدين ترتيب همه، خلافت عمر رضی الله عنه را پذيرفتند و به آن راضي شدند.( طبقات ابنسعد (3/200))
8ـ پس از ابلاغ حكم خلافت عمر رضی الله عنه و قرائت آن درميان مردم، پيش از وفات ابوبكر صديق رضی الله عنه ، با عمر رضی الله عنه بيعت شد و بيآنكه بيعت ديگري صورت بگيرد، عمر رضی الله عنه بلافاصله پس از وفات ابوبكر صديق رضی الله عنه زمام امور خلافت را بهدست گرفت. بازنگاهي در چگونگي به خلافت رسيدن عمر فاروق رضی الله عنه نشان ميدهد كه عمر رضی الله عنه به اتفاق خبرگان و صاحبنظران به خلافت رسيده است؛ چراكه خبرگان و بزرگان صحابه، مسألهي انتخاب خليفه را به شخ صلی الله علیه وسلم ابوبكر صديق رضی الله عنه واگذار كردند. ابوبكر صديق رضی الله عنه نيز پس از مشورت و رايزني با مسلمانان، عمر رضی الله عنه را به عنوان جانشين خود معرفي كرد كه اين امر، مورد پذيرش عموم مسلمانان قرار گرفت. به هر حال خبرگان و صاحبنظران هر جامعهاي، نمايندگان مردم به شمار ميروند و بدين ترتيب انتخاب عمر رضی الله عنه به عنوان خليفه بر اساس صحيحترين شيوههاي انتخاباتي و مشورتي، انجام شده است. هرچند كه كارهاي انجام شده در انتخاب عمر رضی الله عنه به عنوان خليفه، با اقداماتي كه در به خلافت رسيدن ابوبكر صديق رضی الله عنه صورت گرفت، متفاوت ميباشد، اما قدمهايي كه ابوبكر صديق رضی الله عنه براي انتخاب و معرفي جانشين خود برداشت، در هيچ حالي از دايرهي شورا و مشورت بيرون نيست. عمر فاروق رضی الله عنه بر اساس مشورت و اتفاق نظر مسلمانان به خلافت رسيد و تاريخ، هيچگونه اختلافي گزارش نداده كه در مورد به خلافت رسيدن عمر رضی الله عنه به وجود آمده و يا كسي در دوران خلافت عمر رضی الله عنه مدعي منصب خلافت شده باشد. بلكه همگان دربارهي خلافت عمر رضی الله عنه به اتفاق نظر رسيده و در زمان خلافتش نيز از او بهطور كامل حرفشنوي داشتهاند.( النظرية الساسية الاسلاميه، ضياء الريس، ص181)
9 ـ وصيت ابوبكر صديق رضی الله عنه به عمر فاروق رضی الله عنه :
ابوبكر صديق رضی الله عنه ، عمر رضی الله عنه را احضار كرد تا به او اهميت كاري را كه عهدهدار شده، يادآوري كند و هرگونه مسؤوليتي را از گردنش بردارد تا در حالي به سفر آخرت برود كه تمام تلاشش را در انجام مسؤوليتش انجام داده و هيچگونه كوتاهي و قصوري نكرده باشد. در وصيت ابوبكر رضی الله عنه به عمر رضی الله عنه آمده است: «اي عمر! تقواي الهي پيشه كن و بدان كه براي خداوند در شب، حقوقي است كه اگر روز انجام شود، پذيرفته نميگردد و در روز نيز كارهايي است كه اگر شب انجام شود، خداوند متعال، آن را نميپذيرد. او، عمل مستحب را تا آنگاه كه به فرايض و واجبات رسيدگي نشود، قبول نميكند. سنجه و ترازوي اعمال در روز قيامت ، به پيروي حق بستگي دارد و ترازوي كساني كه در دنيا از حق پيروي ميكنند، سنگين ميباشد و سزاوار است كه ترازويي كه فرداي قيامت در آن، حق سنجيده ميشود، سنگين باشد. ترازوي كساني كه در دنيا از باطل پيروي كردهاند، بسيار سبك ميباشد و بايد ترازويي كه فرداي قيامت در آن، باطل، نهاده و سنجيده ميشود، سبك باشد. خداي متعال، يادي از بهشتيان به ميان آورده كه در ازاي بهترين اعمالشان، به آنان پاداش ميدهد و از بدترين كردههايشان درگذر ميفرمايد. پس هرگاه كه اينها را به ياد آوردي، بگو: من، از اين ميترسم كه مبادا در زمرهي اين افراد نباشم. خداي متعال جهنميها را ياد كرده كه نتيجهي بدترين اعمالشان را ميچشند. هرگاه اينها را به ياد آوردي، بگو: من، اميدوارم كه از جملهي اين افراد نباشم؛ چراكه هر بندهاي بايد هم از خدا بترسد و هم به رحمتش اميدوار باشد؛ بيخودي و بدون عمل به اين دل نبندد كه خدا نجاتش ميدهد و در عين حال از رحمت خداوند، نااميد نيز نباشد. بنابراين اگر به وصيتم عمل كني، مرگِ نخواستني كه راه فراري از آن نداري و از آن بدت ميآيد، برايت دوستداشتني ميشود.»( صفة الصفوة (1/264،265))
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین.
منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
|