زندگانی عمر رضی الله عنه در دوران جاهلیت
بسم الله الرحمن الرحیم
عمر رضی الله عنه همچون سایر قریشیان، بخشی از زندگی خویش را در دوران جاهلیت سپری کرده است. البته با این تفاوت که عمر رضی الله عنه سواد خواندن و نوشتن داشت و این، امتیازی بود که تعداد اندکی از جوانان قریش از آن بهرهمند بودند. عمر رضی الله عنه در سنین نوجوانی، زندگی سخت و پر مشقتی را گذراند و رنگ آسایش و رفاه را به خود ندید. پدرش، آدمی خشن و سختگی بود و عمر رضی الله عنه را در نوجوانی به شتر چرانی مجبور میکرد. این برخوردهای خشن روی درون عمر آثار بدی را به جا گذاشته بود تا آنجا که عمر رضی الله عنه همواره این خاطرهی تلخ را به یاد داشت و از آن سخن میگفت. چنان که عبدالرحمن بن حاطب میگوید: از کنار کوهی به «ضجنان» (گفته میشود: این کوه در 25 کیلومتری مکه قرار دارد) در اطراف مکه میگذشتیم؛ عمر رضی الله عنه گفت: من در این مکان شتران خطاب را میچرانیدم، او مردی تندخو و خشن بود؛ من، هم شترانش را میچرانیدم و هم هیزم جمع آوری میکردم. ( تاریخ ابن عساکر (52/268)؛ طبقات ابن سعد (3/226))
از اینرو که این دوره برای عمر روزگاری سخت به شمار آمده، ایشان همواره آنرا بازگو مینمود، اینک سعید بن مسیب –رحمهالله- میگوید: عمر رضی الله عنه در مسیر حج هنگامی که به کوه «ضجنان» رسید گفت: «لا اله الا الله العلی العظیم؛ خداوند متعال، به هر کس، هر چه بخواهد میدهد؛ من در جامهای پشمین، در اینجا برای خطاب شترچرانی میکردم؛ او مردی تندخو بود که هرگاه به دستور او کار میکردم، مرا خسته مینمود و چون در انجام دستورش کوتاهی مینمودم، مرا کتک میزد. من در اینجا شبها را تنها و در حالی سپری میکردم که کسی جز خدا با من نبود. سپس چنین سرود:
لا شيء مما ترى تبقى بشاشته
لم تُغن عن هرمز يوماً خزائنه
ولا سليمان إذ تجري الرياح له
أين الملوك التي كانت نواهلها
حوضاً هنالك، مورود بلا كذب
يبقى الإله ويُردى المال والولد
والخلد قد حاولت عاد فما خلدوا
والإنس والجن فيما بينها بردُ
من كل أوب إليها راكب يفد
لابد من ورده يوماً كما وردوا
«طراوت و تازگی هیچ یک از چیزهایی که مشاهده میکنی، ماندگار نیست؛ بلکه تنها خدا میماند و مال و فرزند، از بین میروند.
گنجینههای هرمز (پادشاه ایران) به او سودی نرساند و قوم عاد نیز جاودان نماندند.
سلیمان نیز با آنکه بادها، انسانها و جنها، تحت فرمان او بودند، ماندگار نماند.
کجایند پادشاهانی که مردم، از هر سو به دیدن آنها میآمدند؟
در آنجا حوضی وجود دارد که بدون تردید همه بر آن وارد میشوند، پس باید روزی بر آن وارد شد، همچنان که گذشتگان بر آن وارد شدهاند....»
گفتنی است که عمر رضی الله عنه تنها برای پدرش شتر چرانی نکرده؛ بلکه برای خالههایش از قبیلهی بنیمخزوم نیز شتر چرانیده است. چنانچه خودش پس از آنکه به خلافت رسید، بنا به اظهار خودش، با خود گفت: چه کسی از تو بهتر است؟ تو اینک امیرمؤمنان هستی! آنگاه عمر رضی الله عنه برای اینکه ارزش خود را به خود شناسایی کند در میان مسلمانان برخاست و اعلام نمود که قبلاً چوپانی بیش نبوده است؛ محمد بن عمر مخزومی میگوید: روزی عمربن خطاب رضی الله عنه مردم را برای نماز فراخواند و پس از آن که، همه جمع شدند، برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و درود و سلام بر پیامبرخداص گفت: ای مردم! من، گوسفندان خالههای مخزومیخود را می چرانیدم. آنها یک مشت خرما یا کشمش به من میدادند و من تمام روز را با همان یک مشت خرما یا کشمش سپری میکردم؛ واقعاً چه روزهای سختی بود!
سپس پایین آمد و عبدالرحمن بن عوف گفت: ای امیر مؤمنان! چرا با گفتن این سخنان، خودت را کوچک میکنی؟! فرمود: وای بر تو؛ لحظاتی قبل در دلم خطور کرد که چه کسی از من بهتر است؟ من، اینک امیر مؤمنان هستم! از اینرو خواستم خودم را به خویشتن معرفی کنم تا بدینسان به یاد داشته باشم که کیستم و چه بودهام، و هچ گاه افکار شیطانی به من راه پیدا نکند.( طبقات ابن سعد (3/293).)
بدون تردید چوپانی، صفات و ویژگیهای نیکی را در عمربن خطاب رضی الله عنه شکوفا نمود که از آن جمله میتوان به تاب و تحمل وافر، شهامت و سخت کوشی اشاره نمود. البته لازم به یادآوری است که شغل عمر رضی الله عنه برای همیشه چوپانی نبود، بلکه عمر رضی الله عنه پیش از اسلام، در کُشتی، اسب سواری، شعر و تجارت نیز مهارتهایی کسب کرده بود. وی، همچنین به دانستن تاریخ قومش نیز اهمیت میداد و در جلسات شاعران و سران عرب در بازارهای عکاظ، ذی المجاز و مجنه حضور مییافت و بدین ترتیب ضمن فراگیری رموز بازرگانی، از سرگذشت اقوام و قبایل مختلف عرب و نیز از ادبیات آنان اطلاعات مفیدی به دست میآورد. گفتنی است گرد هماییها و مجالس مشاعره و ذکر مفاخر قومی و قبیلگی توسط ادیبان بزرگ، از یک سو پویایی و حیات و حرکت تاریخ عرب و ماندگاری آن در خاطرهها را به دنبال داشت و از سوی دیگر در پارهای از موارد به درگیریهای خونینی منجر میگردید؛ چنان که بازار عکاظ، سبب اصلی جنگهای چهارگآنهای بود که به سلسله جنگهای فجار شهرت یافت.( عمربن خطاب، دکتر علی احمد الخطیب، ص153)
عمر رضی الله عنه به تجارت و بازرگانی پرداخت و دیری نگذشت که یکی از ثروتمندان مکه گردید و از طریق مسافرتهای تجاری به تجربههای متعدد و ارزندهای دست یافت، ایشان در تابستان به شام و در زمستان به یمن مسافرت مینمود، و بدینسان بازرگانی بلند آوازه گردید و به جایگاهی والا در جامعهی جاهلی مکه رسید و از این حیث جزو سرآمدان مکه به شمار میرفت. چنانکه پیشتر گفتیم پدر بزرگ عمر، یعنی نفیل، از سرداران مکه بود و پیش از او، کعب بن لؤی نیز که از اجداد عمر بود، جایگاه ویژهای نزد عربها داشت؛ تا جایی که تاریخ وفات او را تا سال عام الفیل به عنوان تاریخ رسمی معاملات و قراردادهای خود مینوشتند.( تاریخ خلیفه بن خیاط (1/7))
به هر حال این جایگاه موروثی از یک سو و هوش و ذکاوت شخص عمر رضی الله عنه از سوی دیگر، از او شخصیتی سرآمد ساخته بود که به گفته ابن سعد، مردم برای حل اختلافات و مشاجرات خود به او مراجعه میکردند. (الخلیفه الفاروق، دکتر العانی ص16)
عمر رضی الله عنه شخصی فرزانه، بردبار، بزرگوار و توانا بود که استدلالهای قوی و محکمی داشت؛ بنابراین قریشیان برای رفع اختلافات یا بیان مفاخر قبیلهای یا دفاع از آن، عمر رضی الله عنه را به عنوان نماینده نزد سایر قبایل میفرستادند. ابن جوزی میگوید: در دوران جاهلیت وظیفهی سفارت را به عهدهی عمربن خطاب سپرده بودند، پس هرگاه میان قریش و سایر قبیلهها جنگی رخ میداد او را به عنوان سفیر میفرستادند تا به نیابت از آنها سخن براند، و اگر دفع کنندهای آنها را بیزار میکرد و یا به وسیلهی مفاخری بر آنها افتخار میکردند، عمر را به عنوان دفع کننده و افتخار خود نمایان میکردند. عمر رضی الله عنه نیز به خوبی از عهدهی این مسئولیت بر میآمد و از منافع و مفاخر قریش دفاع میکرد. وی، در دفاع از آنچه بدان باور داشت، به قدری از خود مایه میگذاشت که به همین سبب در برابر اسلام، مواضع خصمآنهای اتخاذ نمود؛ چرا که دین جدید را با آیین بتپرستی قریش مخالف میدید و آنرا به ضرر جایگاه ویژهی قریش میدانست که به خاطر وجود کعبه، بدان دست یافته بود، زیرا کعبه از ثروتی روحی و مادی برخوردار بود که باعث شکوفایی مکه شده بود، به این جهت، سران قریش و از جمله عمر، مسلمانان مستضعف را به شدت شکنجه میکردند. ( الفاروق عمر، عبد الرحمن الشرقاوي ص8 .)
چنانچه عمر رضی الله عنه یک بار کنیزی را که مسلمان شده بود، به قدری کتک زد که شلاق از دستش افتاد و خسته شد. در این بحبوحه ابوبکر رضی الله عنه از آنجا گذشت و چون این صحنه را دید، کنیز را از عمر رضی الله عنه خرید و او را آزاد نمود.( الفاروق عمر، نوشته عبدالرحمن شرقاوی، ص8)
خلاصه این که عمر رضی الله عنه بخشی از عمرش را در جاهلیت سپری کرد و از اینرو نسبت به آداب و رسوم دوره جاهلی و مشخصههای آن، شناخت بسیاری داشت؛ وی، پیش از آن که مسلمان شود، با تمام وجود، از آداب و رسوم جاهلی دفاع میکرد، اما پس از آن که اسلام آورد، به فاصلهی واقعی حق و باطل و ایمان و کفر از یکدیگر پی برد و این سخن مشهور را بیان نمود که:
(إنما تنقض عرى الإسلام عروة عروة إذا نشأ في الإسلام من لا يعرف الجاهلية).( الفتاوی (15/36) فرائد الکلام للخلفاء الکرام، ص144)
«بنیان اسلام، به دست کسی خراب میشود که در اسلام نشأت یافته و جاهلیت را نشناخته است».
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین.
منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
|