سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322872
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 108   تعداد بازدید: 3017 تاریخ اضافه: 2010-03-24

وفات ابوبکر صدیق

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه ‏الی یوم ‏الدین و ‏اما بعد‏:‏

 

 

خلافت ابوبکر صدیق زمان زیادی طول نکشید، زیرا پس از دو سال و سه ماه و ده روز – یعنی در روز سه‌شنبه 22 جمادی‌الآخر سال سیزدهم هجری در عمر 63 سالی – یعنی درست به اندازه عمر رسول خدا – وفات یافت!

حضرت ابوبکر به خاطر وفات رسول خدا همیشه اندوهگین بود!

عبدالله بن عمر رضی الله عنه  می‌گوید : وفات حضرت ابوبکر به سبب حزن و اندوه بسیار او برای وفات رسول خدا بود که بعد از وفات او روز‌به روز و ضعیف و ضعیف‌تر می‌شد که نهایتاً به دنبال تبی کوتاه وفات یافت.

عایشه رضی الله عنها  می‌گوید : در روزی سرد پدرم (ابوبکر) حمام کرد که دچار تب و لرز گردید، و مدت پانزده روز، بیمار و خانه‌نشین شد و نتوانست برای امامت نماز به مسجد برود که در آن مدت عمر بن خطاب پیشنماز مردم بود.

 

مردم دسته دسته به عیادت او می‌آمدند، بعضی گفتند : اجازه می‌دهی طبیبی را بر بالین تو بیاوریم؟

فرمود : طبیب مرا دیده است!

گفتند : در مورد بیماری تو چه گفت؟

گفت : به من گفت (انی فعال لما اُرید) من خواست خود را قطعاً عملی می‌کنم!

عایشه رضی الله عنها  می‌گوید : وقتی ابوبکر بیمارشد، که بر اثر آن بیماری وفات یافت، گفت : بیینید از وقتی که مسئولیت امر مسلمانان، به عهدة من نهاده شده چه چیزی بر اموالم افزوده شده است؟ آن را به خلیفه پس از من اطلاع داده و به بیت‌المال مسلمانان بازگردانید، نباید چیزی از بیت‌المال در میان دارایی من باشد!

پس از وفات او دریافتیم که از خود تنها برده‌ای اهل «نوبه» و شتری برای آوردن آب و وسیله‌ای برای تیز کردن شمشیر و رواندازی که پنج درهم هم نمی‌ارزید! بر جای نهاده است!

آنها را نزد عمر بن خطاب رضی الله عنه  فرستادیم تا در بیت‌المال قرار دهد!

عمر وقتی آنها را دید گریست و گفت: خداوند ابوبکر را مورد رحمت خویش قرار دهد که مسئولیت سنگینی را برای مسئولین بعد از خود برجای نهاده است!

عایشه رضی الله عنه  می‌فرماید : «وقتی پدرم در آخرین لحظات عمر خویش قرار داشت، سر از بالین برداشت و نشست و شهادتین راگفت، و سپس به من فرمود :

«دختر عزیزم! محبوب‌ترین بازمانده‌ام در بی‌نیازی تویی و سخت‌ترین کس در نیازمندی بعد از من تویی، اگر چه بیست نهال خرما را از دارایی خود – که از درختان نخل به دست می‌آورند – به تو داده‌ام، اما برادران و خواهرانی داری که آنان هم وارث من هستند.

گفتم : پدر آنان برادرم هستند، اما کدام دو خواهر را می‌فرمایی!؟ (یکی از آنها اسماء و دیگری) حمل همسرم حبیبه، زیرا فکر می‌کنم که حمل او دختر باشد!»

وقتی او وفات یافت، همسرش حبیبه بنت خارجه دختری را به دنیا آورد، که او را ام کلثوم نام نهادیم!

این یکی از کرامت‌های حضرت ابوبکر صدیق است، که پیش‌بینی نمود همسرش حبیبه دختری را به دنیا خواهد آورد.

منظور حضرت ابوبکر از دو برادر و دو خواهر عایشه، عبدالرحمن محمد و اسماء و ام‌کلثوم بود.

عایشه رضی الله عنه  می‌گوید : همان روزی که پدرم وفات یافت از من پرسید : رسول خدا با چند تکه پارچه کفن شد؟

گفتم : با سه لایه!

پدرم گفت : این دو پیراهنم را خوب بشورید، و پیراهن دیگری را برایم خریداری کنید!

گفتم : پدر وضع مالی ما که خوب است چرا اجازه نمی‌دهی سه پیرهن تازه برای تو خریداری کنیم؟

پدرم گفت : «زنده‌ها بیشتر به پوشیدن لباس تازه نیاز دارند، تا مرده‌ها آن پیراهن‌هایی را هم که بر تن من می‌کنید پوسیده و از بین می‌روند.»

 

کاندید ابوبکر صدیق برای خلافت

حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  خیر و مصلحت مسلمانان را در این دید که خلیفة پس از خود را به مردم پیشنهاد کند، و این پیشنهاد او به معنای انتصاب و تعیین خلیفه نبوده بلکه صرفاً یک پیشنهاد و رأی بوده و تصمیم‌گیری برای انتخاب شخص مورد نظر و بیعت با او و یا مخالفت با آن وانتخاب شخصی دیگر از آن و حق مردم بوده است زیرا مسئولیت خلافت تنها بعد از بیعت و موافقت و انتخاب مسلمانان با اوست که مشروعیت پیدا می‌کند.

عزالدین ابن اثیر مورخ مشهور در کتاب «الکامل فی التاریخ» مطالب مختصر و مفیدی را در مورد پیشنهاد و خلافت حضرت عمر توسط حضرت ابوبکر چنین آورده است!

او می‌گوید : در آخرین روزهای عُمْر ابوبکر که در بستر بیماری قرار داشت، عبدالرحمن بن عوف را فراخواند و خطاب به او فرمود :

«نظرت در مورد عمر بن خطاب چیست؟

گفت : او از تمام کسانی که تو در نظر داری شایسته‌تر است، اما اندکی سخت‌گیری در او هست!

ابوبکر گفت : سخت‌گیری او به خاطر نرمشی است که او در من می‌بیند، چنانچه زمام امور به دست او سپرده و خلیفه مسلمین شود، بسیاری از آن سخت‌گیریها را کنار می‌گذارد. من خود عملاً چنین چیزی را در او دیده‌ام، زیرا هر گاه من بر کسی خشمگین شده‌ام، او مرا به عفو و نرمش با او فرامی‌خواند و هر گاه با کسی به آرامی رفتار می‌کردم، خواستار قاطعیت با او بود!

پس از آن ابوبکر عثمان بن عفان را فراخواند و به او فرمود :

نظر تو در مورد عمر بن خطاب چیست؟

عثمان گفت : باطن او از ظاهرش بهتر است و کسی مانند او در میان ما نیست.»

ابوبکر به عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عفان گفت :

«در این رابطه با هیچ کسی سخنی نگویید!

پس از آن طلحه‌بن عبیدالله نزد ابوبکر آمد و گفت : چگونه عمربن خطاب را برای جانشینی خود پیشنهاد کرده‌ای و خود می‌بینی که با مردم چگونه رفتار می‌کند و این در حالی است که تو هنوز زنده‌ای؟ چه برسد به روزی که او با خود به تنهایی زمام امور مردم را به دست گیرد آن وقت چه خواهد شد، تو داری به ملاقات پروردگارت می‌روي و قطعاً در مورد مردم از تو سؤال خواهد فرمود!!

ابوبکر گفت : مرا کمک کنید بنشینم!

پس از آنکه نشست خطاب به طلحه گفت : مرا از محاسبة حضور خداوند می‌ترسانی؟! هر گاه پروردگارم در این مورد از من سؤال فرمود : خواهم گفت که برای رهبری مردم بهترین فرد را پیشنهاد کرده‌ام!

پس از آنکه ابوبکر عثمان بن عفان را به تنهایی فراخواند تا پیشنهاد او را برای کاندیدای عمر بن خطاب بنویسد!

به عثمان گفت : بنویس!

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اما بعد : ...!

ولی ناگهان حضرت ابوبکر بیهوش شد و نتوانست سخنانش را ادامه دهد!

عثمان از این موضوع نگران شد که نکند ابوبکر قبل از مرگ نتواند نام کاندیدای مورد نظرش را برای خلافت بگوید و در نتیجه مسلمانان دچار چند دستگی شوند!

در حالیکه ابوبکر بیهوش بود، عثمان بن عفان رضی الله عنه  نوشت

اما بعد : من عمربن خطاب را برای رهبری شما پیشنهاد می‌کنم. و در این مورد به غیر از خیر و مصلحت شما نظر دیگری ندارم!

پس از لحظاتی ابوبکر صدیق به هوش آمد و خطاب به عثمان فرمود : آنچه را نوشته‌ای بخوان!

عثمان آنچه را که نوشته بود خواند!

ابوبکر پس از گفتن تکبیر خطاب به عثمان گفت : به این دلیل نام عمر را نوشتی که نگران بودی پس از مرگ من مردم دچار چند دستگی شوند!؟

عثمان گفت : آری به همین خاطر بود.

ابوبکر فرمود : به خاطر اسلام و مسلمانان خداوند تو را پاداش عطا فرماید!

بعد از آن ابوبکر صدیق برای مردمی که در اطراف او جمع شده بودند، پیشنهاد مکتوب خود را خواند و خطاب به آنان فرمود :

«من یکی از خویشاوندان خود را برای خلافت پیشنهاد نکرده‌ام، من عمر را پیشنهاد نموده‌ام (اگر او را به خلافت انتخاب کردید) از او اطاعت کنید! سوگند به خداوند من در مورد تمام جوانب این نظر خود کوتاهی نکرده‌ام! »

 

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.‏

وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.‏


 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان