فتح قسطنطنیه و تغییر مسیر تاریخ (1453 م)
آنچه را که خواهید خواند، یک افسانه و یا یک فیلم حماسی نیست که ساخته و پرداختهی ذهن نویسنده باشد، بلکه گوشههایی است از تاریخ یک ملت، از افتخارآفرینیهای آنها و از عزت و نصرتی که برای مسلمانان به ارمغان آوردند. گوشهای از تاریخ مسلمانانِ عثمانی و فتح قسطنطنیه، توسط سلطانِ غازی ومجاهدِ مؤمن، سلطان محمد فاتح که با رهبریِ حکیمانهی او و جانفشانیهای مجاهدین تحت حمایت او، وعدهی رسول الله صلی الله علیه و سلم تحقق بخشیده شد.
رسول الله (صلی الله علیه وسلم) میفرماید: «همانا قسطنطنیة را فتح خواهید کرد؛ چه نیک امیری است امیر آن و چه نیکو لشکری است آن لشکر»
محمد دوم ملقب به سلطان محمد فاتح در سال ۱۴۵۱م و در سن ۲۲ سالگی به حکومت رسید.
وی از جمله شخصیتهای بی نظیری بود که قدرت و عدالت، یکجا در او جمع شده بود و در همان ابتدای نوجوانیاش در بسیاری از علوم، از همسن و سالانش پیشی گرفت.
علمای مسلمان نقش بسیار مهمی در تربیت او، بر دوستیِ اسلام و ایمان، وعمل به قرآن و سنت، و حرکت در مسیر اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وسلم) داشتند. لذا او بر پایبندی به شریعت اسلامی اهتمام خاصی داشت وتقوا و ورع را رعایت میکرد وعلم وعلما را بسیار دوست داشت و برای نشر علوم بسیار تشویق میکرد.
وی پس از به حکومت رسیدن، مسیر پدر و اجدادش را در ادامهی فتوحات اسلامی و هدف قرار دادن قلب و مرکز حکومت صلیبی (قسطنطنیه یا استانبول امروزی) دنبال کرد و برای رسیدن به این هدف، اصلاحات زیادی را در ادارهی دولت و موارد و مصارف مالیِ آن انجام داد، از اسراف اموال جلوگیری کرد و لشکر اسلامی را بیش از پیش سازماندهی نمود که نتیجه و دستاورد این اصلاحات، فتح قسطنطنیه یعنی بزرگترین فتح و مهمترین آنها پس از عصر خلفای راشدین بود.
فتح قسطنطنیه:
قسطنطنیه از مهمترین و زیباترین شهرهای آن زمان بود که در سال ۳۳۰ م توسط امپراطور بیزانس، قسطنطین اول بنا نهاده شد و دارای موقیتی بینظیر بود که دربارهی آن گفته شده: «اگر تمام جهان یک کشور محسوب میشد،همانا قسطنطنیه بهترین و شایستهترین شهر برای پایتختی آن بود».
از مهمترین دلایل و انگیزههای امیران مسلمان برای فتح این شهر، توصیف و تمجید فاتح و لشکر فتح کنندهی این شهر توسط رسول الله (صلی الله علیه وسلم) بود. بنابراین در زمان خلافت بنی امیه و بنی عباس، چندین بار برای فتح آن اقدام شد، اما به دلیل موقعیت استراتژیک و منحصر به فرد آن، موفق به این کار نشدند.
سلاطین عثمانی قبل از محمد فاتح نیز بارها تا نزدیکیهای قسطنطنیه پیش رفتند و آن را محاصره کردند اما هر بار به دلایل مختلف از جمله، حملهی تیمور لنگ به سرزمینهای اسلامی، موفق به این کار نشدند.
زمانی که محمد فاتح به خلافت رسید به دنبال راهی برای فتح قسطنطنیه بود. از جمله علمایی که او را برای این کار بسیار تشویق میکرد و در شکل گیری شخصیت سلطان محمد تأثیر بسزایی داشت شیخ آق شمس الدین بود. شیخ از زمان کوچکی، دائما به او یادآوی میکرد، که او همان امیری است که قسطنطنیه را فتح خواهد کرد و پیامبر در حدیثی او و لشکر او را تمجید کرده است.
سلطان محمد، تمام تلاشش را برای تقویت لشکر عثمانی به کار گرفت و نیرویی متشکل از۲۵۰ هزار مجاهد، را فراهم آورد. سلطان، مجاهدین را با سلاحهای روز مجهز نمود و علاوه بر آموزشهای نظامی، روح معنویت اسلامی و جهادی را در وجود آنها دمید و ستایش رسول الله صلی الله علیه وسلم را در مورد فاتحین قسطنطنیه به آنها یادآوری کرد.
ازجمله اسلحههایی که سلطان محمد برای ارتش مجاهدین آماده کرد، توپخانههایی بود که وزن آنها به صدها تُن میرسید و برای حرکت دادن هر کدام، احتیاج به صد ها گاو نر قوی بود. این در حالی بود که اروپا هرگز وجود چنین اسلحه ای را تصور هم نمیتوانست بکند.
هر چند که این توپها بسیار ابتدایی بود و برد آن از دو کیلومتر تجاوز نمیکرد، اما آن زمان، پیشرفتهترین سلاح روز محسوب میشد. از سوی دیگر از آنجا که قسطنطنیه شبه جزیرهای بود که سه طرف آن را آب فرا گرفته بود، برای تکمیل محاصرهی آن نیاز به کشتی بود، لذا با ساخت بیش از چهارصد ناو جنگیِ مختلف در دریای مرمره، نیروی دریایی عثمانی را برای این فتح مهم و بزرگ، کاملا آماده ساخت و آن را به بزرگترین نیروی دریایی جهان تبدیل کرد.
از اقدامات دیگر او برای حمله به قسطنطنیه، ساخت قلعهی روملی حصار (یا قلعهی روم) بر قسمت اروپایی تنگهی بوسفور و در تنگترین نقطهی مممکن بود که سبب میشد بر تنگه، کاملا تسلط داشته باشد. ساخت این قلعه سه ماه به طول انجامید و سلطان شخصا در ساخت آن مشارکت داشت که سبب دلگرمی هزاران مجاهدی بود که مشغول ساخت قلعه بودند.
وی همچنین فرمان داد تا منجنیقها و توپها را در ساحل و رو به تنگه نصب کنند تا از عبور کشتیهای رومی و اروپایی در بوسفور جلوگیری کنند.
اقدامات امپراطور بیزانس برای مقابله با لشکر اسلام:
در اثنایی که سلطان خود را برای یک حملهی گسترده آماده میکرد، امپراطور بیزانس سعی داشت با ارسال اموال و هدایای مختلف، او را از این کار منصرف کند. از سوی دیگر با پیشنهاد رشوه به برخی از مستشاران و فرماندهان عثمانی، سعی داشت تا آنها را وادار کند تا سلطان را از این کار منصرف کنند.
اما از آنجایی که سلطان محمد و فرماندهان مخلص و شجاع عثمانی، کاملا بر تصمیم خود مصر بودند و هدف آنها رضایت الله جل جلاله بود، حتی یک لحظه در کار خود درنگ نکردند.
از سوی دیگر امپراطور بیزانس که درمانده شده بود برای نجات حکومت و کشورش، دست به دامان کشورهای اروپایی شد و از سایر کشورها و در رأس آنها پاپ، رئیس کاتولیکهای اروپا، طلب کمک کرد و به او پیشنهاد داد که در صورت مساعدت آنها، کلیساهای ارتدوکس را تحت أمر او و کلیسای کاتولیک قرار خواهد داد ـ این در حالی بود که کلیساهای دولت بیزانس و کلیسای قسطنطنیه تابع مذهب ارتدوکس بودند و با کلیساهای کاتولیک و سران آنها در اروپا کاملا مخالف بودند ـ بر اساس این پیشنهاد، پاپ نمایندهای را به قسطنطنیه فرستاد که در کلیسای ایاصوفیه از مردم درخواست کرد تا از پاپ کاتولیک اطاعت نمایند.
این درخواست، خشم مردم شهر را برانگیخت و سبب شد تا مردم بر خلاف خواست آنها عمل کنند و حتی برخی از سران امپراطوری ارتدوکس بیان کردند: «ما مشاهدهی عمامههای ترکان (مسلمان) را در کشور بیزانس بر مشاهدهی کلاههای فرنگی ترجیح میدهیم».
موقعیت نظامی قسطنطنیه:
همانطور که گفته شد، سه جهت قسطنطنیه را آب فرا گرفته بود، از سمت جنوب و غرب به دریای مرمره و از شرق و شمال شرقی به تنگهی بوسفور و از شمال به شاخ طلایی (خلیج) که بسیار شدید با لشکری بزرگ از آن محافظت میشد و از ورود هر کشتی به درون آن جلوگیری میشد.
علاوه بر این در طول این سواحل، دیوارهای بلندی کشیده شده بود. در ضلع غربی شهر که به خشکی متصل میشد و به قاره اروپا میرسید، دیوارهای بزرگ و عریضی از ساحل دریای مرمره تا شاخ طلایی کشیده شده بود که طول آن بیش از هشت کیلومتر بود.
پس از این دیوار نیز دیوار دیگری کشیده شده بود که با دیوار اولی شصت فوت فاصله داشت. ارتفاع دیوار داخلی چهل فوت بود که بر آن برجهایی ساخته شده بود که ارتفاع هر کدام به شصت فوت میرسید. دیوار خارجی نیز ارتفاع آن تقریبا به ۲۵ فوت میرسید و برجهای ساخته شده بر آن، پر از سربازان مسلح بود.
در کل قسطنطنیه، با توجه به موقیت طبیعی آن و همچنین دیوارهای اطراف و دژهای موجود از بهترین و مستحکمترین شهرهای جهان، از جنبهی نظامی محسوب میشد که تصرف آن را بسیار مشکل و ظاهرا غیر ممکن میساخت. در گذشته و پیش از سلطان محمد، یازده حمله از جانب مجاهدین مسلمان برای تصرف این شهر صورت گرفته بود که همهی این حملهها ناکام مانده بود.
برای نمایش تصویر در اندازهٔ واقعی بر روی آن کلیک کنید
آمادگی برای جنگ:
سلطان اخبار دشمن را دریافت میکرد و شخصا از استحکامات و دیوارها و توان دشمن بازدید مینمود. وی همچنین دستور داد راه بین أدرنه و قسطنطنیه را برای انتقال توپها به قسطنطنیه، هموار سازند.
کار انتقال توپها به همراه ارتش عظیم عثمانی به فرماندهی سلطان محمد، دو ماه به طول انجامید و در تاریخ ۶ آپریل ۱۴۵۳م سلطان به همراه لشکر عثمانی که نزدیک به ۲۵۰ هزار نفر بودند به اطراف قسطنطنیه رسیدند. در این هنگام سلطان رو به قبله کرده و دو رکعت نماز خواند و از الله جل جلاله طلب نصرت نمود و تمامی لشکریان نیز به نماز ایستادند و به دعا مشغول شدند.
سپس سلطان سربازان را فرا خوانده وخطابهای بسیار تاثیرگذار و قوی خواند و آنها را به جهاد در راه الله و طلب نصرت و شهادت از او تشویق کرد و به آنها صدق و اخلاص در جنگ و قربانی در راه الله را یادآوری نمود وبا قرائت آیاتی از قرآن که در آن تشویق به جهاد و قتال در راه الله شده است، هدف اسلامی و دینی را برای آنها یادآور گردید.
همچنین حدیث رسول الله (صلی الله علیه وسلم) را که بشارت به فتح قسطنطنیه داده بود و امیر و لشکر آن را ستایش کرده بود را برای آنها قرائت کرد و بیان کرد که عزت اسلام و مسلمین در فتح این کشور خواهد بود. پس لشکر همه شعار الله أکبر و لاإله الا الله سر دادند. از جمله عواملی که سبب بالا رفتن روحیه ی مجاهدین شده بود، حضور علمای دین در میان صفوف مجاهدین بود تا جایی که هر سرباز بیصبرانه منتظر امر فرمانده برای شروع جنگ بود تا وظیفهی اسلامی خود را انجام دهد.
آغاز هجوم و محاصرهی قسطنطنیه:
قبل از شروع جنگ، سلطان از امپراطور قسطنطین درخواست کرد که شهر را به آنها تسلیم کند و متعهد شد که در صورت تسلیم شهر، با ساکنین آن با احترام برخورد کند و آنها را در اجرای فرایض دینیشان و پایبندی به معتقداتشان آزاد بگذارد و هیچکس متعرض آنها نشود.
اما امپراطور قسطنطین با اعتماد به دیوارهای مستحکم و برجهای بلند و مملو از سربازان جنگی خود، درخواست سلطان محمد را رد کرد و منتظر رسیدن نیروهای کمکی از اروپا ماند.
استفادهی ارتش عثمانی از توپخانههای فوق سنگین
در ۱۲ رمضان محاصره شروع شد و سلطان نیروی زمینی خود را به سه دسته تقسیم کرد و آنها را پشت دیوارهای شهر در جهات مختلف، مستقر کرد و نیروی پشتیبانی احتیاطی را پس از آنها قرا داد. توپخانهها را نیز پشت دیوارها نصب کرد و ناوهای جنگی را در آبهای اطراف شهر، پخش کرد. این ناوها به دلیل حمایت شدیدی که از شاخ طلایی میشد، نتوانستند وارد آن شوند. نیروی دریایی بیزانس و ایتالیایی هر کشتی را که به خلیج نزدیک میشد مورد هدف قرار میدادند. اما نیروی دریایی عثمانی توانست جزایر دریای مرمره را به تصرف در آورد.
بیزانسیها تمام نیروی خود برای دفاع از قسطنطنیه به کار گرفتند و سربازان را بر دیوارها مستقر کردند و استحکامات دفاعی را افزایش دادند.
در روزهای اولیهی محاصره، درگیریهایی بین لشکراسلام و لشکر مسیحی رخ داد که در آن تعدادی از مشتاقان شهادت که به دروازهی شهر نزدیک شده بودند، به این درجه نایل گشتند. توپخانهی مسلمانان نیز شبانه روز و از جهات مختلف، دشمن را مورد هدف قرار داده بود.
با شلیک هر توپ و صدای مهیب آن که از فاصله ۲۵ کیلومتری شنیده میشد، ترس و وحشت بر قلوب بیزانسها سایه میافکند و لرزه بر اندام آنها میافتاد. شلیک توپها سبب تخریب قسمتهایی از دیوارها میشد، اما مدافعین شهر که تعداد آنها تقریبا چهل هزار سرباز مسلح بود، به سرعت آن را ترمیم میکردند.
در زمانی که حملات نیروی زمینی سپاه مسلمان عثمانی در قسمت خشکی شدت یافت، بعضی از ناوهای جنگی مسلمانان فرصت را غنیمت شمرده و سعی کردند وارد بندر و شاخ طلایی شوند، اما کشتیهای بیزانسی که به شدت از ورودیهای خلیج دفاع میکردند و به وسیلهی کشتیهای ایتالیایی و اروپایی حمایت میشدند، توانستند حملات آنها را دفع کنند و آنها را وادار به عقبنشینی کنند.
در جهت دیگر، هر چند که عثمانیها کاملا شهر را محاصره کرده بودند و به صورت هلالی شکل در اطراف شهر مستقر شده بودند تا از رسیدن امدادات نظامی و آذوقه به شهر جلوگیری کننند، اما چهار کشتی از پنج کشتی غربی که از سوی پاپ برای کمک به بیزانسیهای تحت محاصره فرستاده شده بود، بدلیل تجربه وخبرهگی نیروهای آنها در جنگهای دریایی و بهره بردن از اسلحههای آتشین، توانستند دیوار محاصره را بشکنند و خود را به شهر برسانند که این امر سبب شد تا بیزانسیها روحیهای تازه پیدا کنند و با قدرت بیشتری از دروازههای خشکی و آبی محافظت کنند.
شکستِ نیروی دریایی عثمانی در چند نقطه سبب شد تا برخی از مشاوران سلطان و در رأس آنها وزیر او خلیل باشا سعی کنند سلطان را راضی کنند تا از محاصره دست برداشته و از تسلط بر شهر منصرف شود و به صلح با بیزانسیها راضی گردد. اما سلطان بر هدف خود بسیار مصر بود و دستور داد تجهیزات دفاعی شهر را از هر سو، به توپ ببندند.
عبور دادن ناوهای جنگی از خشکی:
تمام راهها برای گشودن دروازههای شهر، به شکست انجامیده بود و هیچ راه دیگری به ذهن سلطان نمیرسید که بتواند به نتیجه برسد مگر اینکه بتواند ناوهای جنگی را وارد شاخ طلایی نماید که این کار نیز بدلیل حفاظت شدید از ورودیهای آن توسط کشتیهای بیزانسی و اروپایی، تقریبا غیر ممکن بود.
سلطان تصمیم داشت با عبور دادن ناوهای جنگی از خلیج و ورود به شاخ طلایی بر شهر تسلط یابد، چرا که از طرفی دیوارهای شهر، در ساحل خلیج و شاخ طلایی سستتر بود و از سوی دیگر، در صورتی که بیزانسیها بخواهند نیروهای دفاعی خود را از ضلع غربی شهر به آنجا انتقال دهند، بتواند فرصت مناسبی را برای نیروهای توپخانه به وجود آورد تا شهر را مورد هدف قرار دهند و با کم شدن نیروی دفاعی در آن نقطه، زمینه را برای حمله به شهر از آن نقطه فراهم کند.
به دلیل بسته بودن ورودی خلیج و شاخ طلایی توسط نیروی دریایی اروپا و ایتالیا و بیزانس، سلطان تصمیم گرفت آنها را غافلگیر کرده و با عبور دادن ناوهای جنگی از خشکی و به آب انداختن آنها در سواحل شاخ طلایی، بر آنها مسلط شود.
عبور کشتیهای عثمانی از خشکی
برای انجام این طرح سلطان دستور داد تا مهندسان از مسیر نقشهبرداری کنند و هزاران مجاهد، مناطق مرتفع را در تاریکی شب هموار سازند. آنها مسیر را با الوارهای چوبیِ آغشته به چربی و روغن، فرش کردند و توانستند در یک شب، هفتاد کشتی را به وسیله ی مردان قوی و قاطر بر روی الوارها کشیده و از خشکی عبور دهند و آنها را در ساحل خلیج به آب بیندازند.
حد فاصل بین دو دریا که کشتیها از آن عبور داده شد، تقریبا نزدیک به پنج کیلومتر بود که قسمتهایی از مسیر نیز دارای تپههای بلند و مرتفع کوهستانی بود و این امر کار انتقال را برای آنها مشکلتر میکرد. اما با این وجود، آنها هفتاد کشتی را در یک شب انتقال دادند که کاری بسیار بزرگ و غیر قابل تصور، بلکه به نسبت آن زمان، معجزهای از معجزات محسوب میشد. برای اولین بار، تاریخ شاهد چنین صحنهای حماسی بود که سربازان لشکری، کشتیها ر از میان درهها و تپهها و در فاصلهی زمانی یک شب به نقطهای دیگر منتقل کنند.
از سوی دیگر و در ضلع غربی، مجاهدان تمام شب، شهر را به توپ بستند تا بیزانسیها را مشغول خود کرده و آنها را از ناحیهی شمالی که کار انتقال کشتیها صورت میگرفت غافل سازند.
بعد از انتقال کشتیها، سلطان محمد دستور داد تا پل محکمی را بر ساحل خلیج بسازند که طول آن ۱۰۰ فوت و عرض آن ۵۰ فوت بود و توپها را بر آن نصب کردند. همچنین کشتیهای انتقال داده شده را کاملا تجهیز کرد و آنها را با سربازان مسلح به نزدیکترین نقطهی ممکن از دیوارهای اطراف شهر، هدایت کرد.
صبح روز بعد که اهل شهر با تکبیرهای بلند عثمانیها و رجزهای ایمانی آنها، از خواب بیدار شدند، آنچه را که میدیدند نمیتوانستند باور کنند.
آنها با دیدن ناوهای جنگی عثمانیها در پشت دیوارهای شهر و حضور هزاران مجاهد که سعی داشتند خود را با پلههای آهنی به بالای دیوار ها شهر برسانند، شوکه شدند و احساس کردند با جنّیانی روبرو هستند که مقاومت در مقابل آنها غیر ممکن است.
آنها حتی تصور نمیتوانستند بکنند که چه واقعهای رخ داده است؛ چگونه کشتیهای عثمانی بدون هیچگونه درگیری بر خلیج و شاخ طلایی مسلط شدهاند و مهاجمان مسلمان چطور خلیج را پشت سر گذاشته و خود را به دیوارها رساندهاند، در حالی که هیچ کشتیای از دفاع سخت و آتشین نیروی دریایی اروپا و بیزانس عبور نکرده است. نه! این ممکن نیست مگر اینکه آنها مخلوقاتی هستند که از آسمان نازل شدهاند!!
یکی از مورخین بیزانسی چنین میگوید: «ما هرگز در گذشته ندیدیم و نشنیدیم که کسی چنین کار خارق العادهای انجام دهد. محمد فاتح زمین را به دریا تبدیل کرد و به جای آنکه کشتیها را از امواج دریا بگذراند، آنها را از بلندای کوهها و قلههای آن عبور داد. محمد فاتح با این کار خود، از اسکندر کبیر پیشی گرفت»
با موفقیتی که سلطان در کار انتقال کشتیها بدست آورد، یأس و ناامیدی بر اهل شهر مستولی گشت و شایعه شد: زمانی قسطنطنیه سقوط خواهد کردکه ببینی کشتیها خشکی را در مینوردند. و گفته میشد: کسانی که در خشکی کشتیرانی میکننند، مسلما بر شهر نیز مسلط خواهند شد.
همچنین وجود ناوهای جنگی مسلمانان در خلیج طلایی سبب شد روحیهی سربازانی که از شهر و دیوارها دفاع میکردند به شدت ضعیف گردد و مجبور شدند نیروهای دفاعی زیادی را از قسمتهای دیگر به آنجا فرا بخوانند تا از دیوارهای مقابل خلیج دفاع کنند، چرا که این دیوارها از سایر نقاط ضعیفتر بود و این امر باعث ضعیف شدن نیروی دفاعی آنها در بخشهای دیگر شد.
جلسهی میان امپراطور قسطنطین و معاونان او:
در این جلسه مشاوران امپراطور و فرماندهان به او پیشنهاد دادند که خود شخصا به اروپا رفته و از سران مسیحیت درخواست کمک کند، تا با لشکرهای مسیحی که از اروپا خواهد آورد، سلطان محمد مجبور شود محاصرهی شهر را رها کند. اما پادشاه این پیشنهاد را رد کرد و اصرار داشت تا آخرین لحظه از شهر دفاع کند و ملت خود را تنها نگذارد و به فرستادن گروههایی برای درخواست کمک اکتفا کرد.
جنگ روانی عثمانیها:
سلطان حملات خود را برای تصرف دیوارها و برجها قوت بخشید و مجاهدان مسلمان با شجاعت وصف ناشدنی بسوی دیوارها آتش گشوده و برای باز کردن درها بسوی آن حمله میکردند. اما آنچه بیش از هر چیز دیگری، سپاهیان قسطنطین را به ترس و وحشت میانداخت، فریادهای الله اکبر مجاهدین بود که مانند صاعقه فضا را شکافته و بر قلب آنها فرو میآمد.
همچنین سلطان توپهای قویّ دیگری را بر ساحل نصب کرد که شلیک توپی سبب غرق شدن یکی از کشتیهای تجاری بیزانسیها شد و بقیهی کشتیها نیز از ترس، مجبور به فرار شدند. فرار کشتیهای تجاری و حملات پی در پی و شبانه روزی نیروهای مجاهدین، سبب شد که آرامش مدافعان بیزانسی از بین برود و تمرکز آنها به هم بخورد و بیش از پیش درمانده و ناامید گردند.
شیوههای مبتکرانه سلطان محمد در جنگ
سلطان در مراحل مختلف، با شیوهها و فنون جدیدِ جنگ و محاصره و با روشهای مختلف و جنگ روانی، که برای بیزانسیها غیر آشنا و عجیب بود، آنها را مورد تهاجم قرار میداد که سبب میشد از دادن پاسخ مناسب به این حملات، درمانده شوند.
از جمله شیوههایی که سلطان محمد به کار برد، حفر تونلهایی در نقاط مختلف، برای ورود به شهر بود. با حفر این خندقها اهالی شهر صداهایی را از زیر زمین میشنیدند که با شنیدن این صداها، ترس و وحشت آنها در برمیگرفت و احساس میکردند که زمین شکافته میشود و سربازان مسلمان از آن خارج میشوند و شهر از حضور آنها پر میشود.
آنها از ترس، سربازان مسلمان را در کنار خود تصور میکردند و با نگاه کردن به چپ و راست، آنها را به همدیگر نشان میدادند و از ترس فرار میکردند. گروهی به آسمان نگاه میکردند و گروهی دیگر در زمین جستجو میکردند و از دیده شدن سربازان عثمانی برای هم نقل میکردند. اینها واقعیتهایی است که بعدها از زبان اهالی شهر بازگو میشد و حتی بعضیها بسیار تأکید داشتند که واقعا سربازان ترک را دیدهاند که از زمین و آسمان وارد شهر میشدند.
عملیات حفر تونلها بسیار سخت و مشکل بود، چرا که در این اثنا تعدادی از مجاهدین بر اثر خفگی شهید شدند و تعدادی دیگر نیز بر اثر مواد مذابی که مدافعین شهر، داخل تونلها میریختند شهید شدند و گروهی دیگر نیز به اسارت بیزانسیها درآمده و گردن زده شدند و سرهای آنها بسوی لشکر مسلمانان انداخته شد. اما با تمام اینها، مجاهدان به کار خود برای حفر تونلها ادامه دادند.
از جمله ترفند های دیگر سلطان برای دستیابی به شهر، ساخت قلعههای چوبی محکم و بلندی بود که ارتفاع آن از ارتفاع دیوارها بلندتر بود و به وسیلهی زرهها و پوستهای خیس، پوشیده شده بود تا از آتش دشمن محفوظ بماند. این قلعههای چوبی متحرک بودند و در بالای آن امکان استقرار سه دسته از مجاهدان وجود داشت.
پس از استقرار تیراندازان در بالا، کسانی که در پایین قرار داشتند، قلعهها را به دیوارها نزدیک کرده و از بالا تیراندازان ماهر، هر کسی را که سرش را بالا می آورد با تیر میزدند. به کارگیری این قلعهها نیز مدافعان را به وحشت انداخت تا جایی که خود امپراطور شخصا برای برای دفع قلعهها و سربازان تیرانداز، به مدافعان ملحق شد و درگیری شدیدی بین دو طرف رخ داد.
مسلمانان بر برخی از قسمتهای دیوار تسلط یافتند، تا جایی که امپراطور بیزانس گمان کرد که مسلمانان به شهر داخل شده و آن را تصرف کردهاند، اما مدافعان بیزانسی آتش سنگینی را بسوی قلعهها گشودند که پس مدتی قلعهها آتش گرفت و بر برجهای شهر سقوط کرد و سبب کشته شدن مدافعین و تخریب قلعهها گشت و خندقهای اطراف دیوار پر از سنگ و خاک شد.
با این وجود عثمانیها از ادامهی حملات ناامید نشدند و سلطان که شخصا بر امور اشراف داشت فرمود: فردا چهار برج چوبی دیگر خواهیم ساخت.
ترس و شایعات اهالی شهر قسطنطنیه را فرا گرفته بود. آنها برای ایجاد آرامش و برانگیختن احساسات مردم، مجسمهای را که به گمان آنها مجسمهی حضرت مریم بود، در شهر میگرداندند و از آن طلب کمک میکردند تا آنها را بر دشمنانشان پیروز گرداند، اما ناگهان مجسمه از دست آنها افتاد و شکست. آنها این امر را بسیار شوم تلقی کردند و آن را به فال بد گرفتند. این واقعه روحیهی مردم و مخصوصا مدافعان را بیش از بیش تضعیف کرد.
همچنین فردای آن روز باران تندی بارید که با رعد و برق همراه بود. یکی از صاعقهها به کلیسای ایاصوفیه برخورد کرد. کشیش کلیسا این واقعه را نیز به دنبال واقعه روز قبل، به فال بد گرفت و آنرا شوم دانست. سپس پیش امبراطور رفته و او را از واقعه آگاه کرد و به او خبر داد که خداوند آنها را رها کرده است و بزودی شهر به دست مجاهدان مسلمان عثمانی سقوط خواهد کرد. این خبر امپراطور را بسیار اندوهگین کرد تا جایی که از هوش رفت.
رایزنیهای سلطان محمد با امپراطور بیزانس:
سلطان محمد احساس کرد که چیزی تا سقوط شهر نمانده است، اما با این وجود میخواست که بدون جنگ و خونریزی وارد شهر شود. پس نامهای به امپراطور نوشت و از او درخواست کرد که شهر را بدون خونریزی تسلیم او کند و به او وعده داد که در این صورت، امنیت او و خانواده و نزدیکانش و تمامی کسانی که میخواهند از شهر خارج شوند یا آنجا باقی بمانند، را تأمین خواهد کرد و هیچ کس متعرض آنها نخواهد شد.
هنگامی که نامه به امپراطور رسید، مشاوران خود را جمع کرد و از آنها نظر خواست که بعضی رای به تسلیم شهر و بعضی دیگر رای به ادامهی دفاع از شهر دادند. امپراطور بیزانس، رأی گروه دوم را پذیرفت و در جواب نامهی سلطان محمد نوشت:
«خدا را شکر میکنم که سلطان میل به امنیت و عدم خونریزی دارد. همانا من راضی میشوم که جزیه پرداخت کنم اما دربارهی این شهر: قسم یاد میکنم که تا آخرین نفس از آن دفاع کنم، یا تاج و تختم را حفظ خواهم کرد و یا در زیر دیوارهای آن دفن خواهم شد».
هنگامی که سلطان محمد نامهی امپراطور بیزانس را خواند فرمود: «باشد؛ به زودی یا قسطنطنیه مملکت من میشود یا قبر من».
پس از اینکه سلطان از تسلیم شهر به صورت مسالمت آمیز ناامید شد، هجوم را شدت بخشید و بر آتش توپخانه افزود تا جایی که توپخانهی سلطانی که قویترین توپخانهی آنها بود، منفجر گشت و توپچیها و مهندس توپخانه کشته شدند. اما سلطان از شدت عملیات و آتش توپخانهای خود نکاست بلکه با سرد کردن توپها بوسیلهی روغن زیتون، بر شدت عملیات افزود، تا جایی که علاوه بر دیوارها و برجها، توانست وسط شهر را هدف قرار دهد.
حملات همه جانبه برای تصرف شهر:
در ساعت یک بعد از نیمه شب، سلطان محمد فرمان هجوم گسترده علیه مواضع دشمن را صادر کرد که با این فرمان مجاهدان با سر دادن فریاد های الله أکبر به دیوارها نزدیک شدند. بیزانسیها از این هجوم به شدت دچار وحشت شده و ناقوس کلیساها را به عنوان علامت خطر به صدا در آوردند. این هجوم در آنِ واحد از خشکی و دریا و بر اساس نقشهای بسیار دقیق صورت گرفت.
دفاع سرسختانهی سربازان بیزانس از قسطنطنیه
این حملات در اطراف مختلف شهر صورت میگرفت، اما نقطهی تمرکز این حملات، منطقهای به نام وادی لیکوس بود که سلطان شخصا رهبری آن را به عهده داشت. در این نقطه، ابتدا خط مقدم عثمانیها، دیوارها و مدافعان مسیحی آن را تیرباران کرده ودفاع آنها را با آتش توپخانه خنثی کردند.
در این حمله درگیری بسیار شدیدی بین دو سپاه رخ داد و تعداد بسیار زیادی از سربازان دو گروه کشته شدند. بعد از اینکه نیروهای خط مقدم عثمانی، به دلیل درگیریهای سخت و حملات پی در پی خسته شدند، سلطان محمد بلافاصله گروه دوم را که شامل نیروهای قوی و تازه نفس بود جایگزین گروه اول کرد و گروه اول را به عقب کشید. این در حالی بود که مدافعان مسیحی دیگر رمقی برای دفاع نداشتند.
گروه دوم توانستند خود را به دیوارهای شهر برسانند و صدها پله را بر آن نصب کنند. اما مدافعان توانستند، پله ها را از دیوار جدا کنند. این تهاجمات همچنان ادامه داشت و بیزانسیها با چنگ و دندان از شهر محافظت میکردند. پس از گذشت چند ساعت از درگیریها، سلطان محمد دستور داد تا سربازان برگشته و به استراحت بپردازند. هنگامی که مدافعان خسته و از پا افتاده بیزانسی مشاهده کردند که اوضاع آرام گشته و سپاه مسلمانان برای استراحت عقب کشیدهاند، آنها نیز برای استراحت مواضع خود را ترک کرده و از دیوارها پایین آمدند.
در این هنگام و پس از چند دقیقه، سلطان محمد، برای گروه سوم مجاهدان که پرشور و تازه نفس بودند، از همان منطقهی قبلی، دستور حمله صادر کرد و مدافعان بیزانسی که با موج جدید حملهها غافلگیر شده بودند، از دفع حملات مسلمانان، عاجز ماندند. این در حالی بود که نیروی دریایی نیز از جهات مختلف به شهر حمله میکرد و نیروی دفاعی شهر را به هم ریخته بود و آنها را به خود مشغول کرده بود.
هنگامی که سپیده دمید و هوا کمی روشن شد، مجاهدان مسلمان توانستند بهتر مواضع دشمن را در نظر بگیرند و با دقّت بیشتر و روحیهی بالاتر، آنها را مورد هدف قرار دهند. با این وجود، سلطان دستور عقب نشینی لشکر را صادر کرد تا فرصت کافی برای استراحت لشکر و آماده شدن توپخانهها پیدا کنند و بتوانند دوباره حملات تهاجمی و توپخانهای خود را پی بگیرند.
هنگامی که توپها سرد شد، گروه جدیدی از قدرتمندان لشکر عثمانی که فرماندهی آنها را خود سلطان محمد شخصا بر عهده داشت، عملیات هجوم را شروع کردند و با شجاعت وصف ناشدنی و دلیری هر چه تمامتر، سی تن از آنها توانستند در مقابل چشمان حیرت زدهی بیزانسیها،خود را به بالای دیوار برسانند.
هرچند که تعدادی از مجاهدان به همراه فرماندهی آنها در این عملیات به شهادت رسیدند، ولی راه را برای دخول مجاهدان مسلمان به شهر آماده کرده و پرچمهای خلافت عثمانی را بر دیوارها نصب کردند.
فتح بزرگ و پیروزیِ إفتخار آمیز
با تسلط مجاهدان بر قسمتهایی از دیوار شهر، حملات خود را در نقاط دیگر ادامه دادند و توانستد سایر دیوارها را نیز تصرف کرده و بر بعضی از برجها تسلط پیدا کنند. آنها با کشتن نگهبانان درب ادرنه و نصب کردن پرچمهای عثمانی بر بالای آنها، راه را برای ورود دستههای مجاهدان به داخل شهر فراهم کردند. هنگامی که امپراطور بیزانس، مشاهده کرد پرچمهای عثمانیان بر برجهای شمالی شهر به اهتزاز در آمده است، یقین پیدا کرد که شهر و امپراطوری افسانهایِ او سقوط کرده است. پس برای اینکه شناخته نشود لباسهای خود را در آورده و از اسب فرود آمده و چنان جنگید که از پای در آمده و در میدان جنگ کشته شد.
خبر کشته شدن امپراطور قسطنطین، سبب بالا رفتن بیش از حد روحیهی مجاهدان و ناامید شدن مسیحیان در دفاع از شهر شد. لشکر عثمانیهایِ مسلمان، از نقاط مختلف وارد شهر شد و مدافعان، دیوارها را رها کرده و متواری شدند. اکثر اهل شهر به کلیساها فرار کردند.
هنوز خورشید روز ۲۹/۵/۱۴۵۳ میلادی به وسط آسمان نرسیده بود که سلطان محمد بر میدان شهر، استوار گام نهاد و مجاهدان در اطراف او حلقه زده و تکرار میکردند: ماشاء الله. سلطان که از هم اکنون، نام او به صفت فاتح مزین و مفتخر شده بود، در میان جمع مجاهدان چنین فرمود: «همانا شما فاتحان قسطنطنیه هستید که رسول الله صلی الله علیه وسلم از آن خبر داده بود». سلطان به مجاهدان برای این فتح بزرگ تبریک گفت و آنها را از کشتار منع کرد و به آنها دستور داد که با مردم به نرمی و ملایمت برخورد کنند. سپس از اسب خود پایین آمده و با سجده بر خاک، از الله تعالی تشکر کرد.
برخورد سلطان محمد فاتح با مسیحیان شکست خورده:
پس از فتح شهر، محمد فاتح به سمت کلیسای ایا صوفیه رفت. مردم بسیاری در کلیسا تجمع کرده بودند و کشیشها و راهبان مسیحی نیز برای آرامش آنها، ادعیه و اوراد مختلفی میخواندند. زمانی که سلطان محمد فاتح به دروازههای کلیسا نزدیک شد، مردم داخل کلیسا به شدت ترسیدند و یکی از کشیشها برای باز کردن درها بسوی سلطان آمد. سلطان از او درخواست کرد که مردم را آرام کند و به آنها اطمینان داد که با امنیت کامل و بدون هیچگونه تعرضی، میتوانند به خانههای خود برگردند.
با این سخن، مردم دوباره آرامش خود را بدست آوردند و بعضی از کشیشهایی که خود را مخفی کرده بودند، هنگامی که گذشت وبخشش فرماندهی اسلام را دیدند از مخفیگاه خود خارج شده و اسلام خود را اعلام کردند. پس از آن از آنجایی که شهر با جنگ فتح شده بود، آنها کلیسا را به مسجد ایاصوفیه تبدیل کردند و با از بین بردن مجسمهها و نقاشیهایی که بر در و دیوار طراحی شده بود، آن را برای انجام اولین نماز و فریضهی جمعه آماده کردند.
سلطان به مسیحیها اعلام کرد که در انجام شرایع دینی خود آزاد هستند و با کشیشان و رؤسای دینی آنها با احترام برخورد کرد و آنها را در مقام سابقشان ابقا کرد تا در مسائل مدنی، میان ملت خود حکم کنند.
خلاصهی کلام:
بر خلاف آنچه که دشمنان دین مطرح میکنند، عثمانیها بسیار پایبند به اوامر شرع بودند و بر اجرای عدالت بین مردم بسیار حریص بوده و در برخورد با مسیحیان قسطنطنیه، بسیار ملایم و مهربان بودند و هرگز بر احدی از آنها ظلم روا نداشتند و با آنها با تعصب و تندی برخورد نکردند.
به همین سبب، پس از مدتی اکثر مردم به دین اسلام گرویدند و کسانی که بر مسیحیت باقی ماندند هرگز و در هیچ جای تاریخ ذکر نکردهاند که کوچکترین ظلمی به آنها شده است.
آنچه گذشت، اوراقی از تاریخ بود که فرززندان مسلمان و مجاهدان عثمانی و در راس آنها، سلطان محمد فاتح نام و یاد خود را بر آن ثبت کردند و آن را با صفات دلیری و افتخار، رنگین ساختند.
مسلما آنچه ذکر شد نمیتواند بیانگر همهی واقعیت باشد؛ چرا که تا خود در آن کارزارِ جهاد و میدان شور و حماسه حضور نداشته باشی، نمیتوانی بیان کنی که آنها برای رسیدن به این هدف بزرگ چه سختیها و مشقاتی را تحمل کردهاند و چه تعداد از دلیرمردان مسلمان در این راه شهید شدند تا این شرف بزرگ را کسب کنند.
نوشته: طارق محیایی درگهانی / برگرفته از: بیداری اسلامی
عصر اسلام
IslamAge.com
منابع:
www.sobe3.com
الدولة العثمانیة،عوامل النهوض وأسباب السقوط. علی محمد محمد الصلابی
ar.wikipedia.org |