خلافت سليمان بن عبد الملک (96 – 99 هـ)
1)- اسم و نسب و خلاصه ای از سیرت او:
او سلیمان پسر عبدالملک بن مروان بن الحکم هفتمین خلیفه ی اموی است، وی به سال 54 هجری در مدینه ی منوره دیده به جهان گشود، و دوران رشد و نمو خود را در شام گذرانید.
او فردی سفید چهره، ابروهایش به هم نزدیک، و صورتش بزرگ جلوه می داد، از نظر گفتاری فردی فصیح و بلیغ بود. عدالت و حق را دوست می داشت، خود او و خانواده اش به مسائل شرعی و دینی اهتمام خاصی می دادند. التزامش به قرآن و سنت بالا بود، و آن دو را از حکومت خود جدا نمی ساخت.
وی با عائشه دختر عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان، ازدواج کرده، و یحیی و عبیدالله را برای او به دنیا آمد. او همچنین با ام یزید بنت عبدالله بن یزید، ازدواج کرده، و یزید و قاسم از او متولد شدند.
در هنگام وفات برادرش ولید بن عبدالملک، سلیمان والی منطقه ی رمله بود، سپس راهی دمشق شد، و از بنی امیه بیعت گرفته، و خلافت را عهده دار شد.
او بعد از به خلافت رسیدن، والیان حجاج بن یوسف ثقفی را از مقام خود عزل کرده، و برای چرخاندن امور، و تعیین والی جدید، از پسر عمویش عمر بن عبدالعزیز کمک گرفت.
در عهد او ساخت مسجد اموی در دمشق ادامه یافت، و دستور داد، تا نماز ها را در وقت خود ادا کنند. (خلفای پیشین اقامه ی نماز را با کمی تأخیر بر پا می کردند).
ابن سیرین - رحمه الله - در مورد سلیمان بن عبدالملک می فرماید: خداوند او را مورد رحمت خود قرار دهد، او خلافتش را با زنده کردن نماز شروع کرد، و با جانشینی عمر بن عبدالعزیز به پایان رساند، و سلیمان مردم را از غناء و موسیقی بر حذر می داشت.
2)- سياست سليمان بن عبدالملک در دوران خلافت
مورخان بر این باورند که عهد سلیمان شروع دوره ی جدیدی یرای بنی امیه، خاصتا سلسله مروانی بوده است. به گونه ای که حکومت او اسلوب و روش حکم را تغییر داده، و خصائص حکومتی جدید، را به خود اختصاص داد.
یکی از ویژگیهای سیاسی حکومت او، استفاده از علماء و اندیشمندان اسلامی، به هدف تمسک به مفهوم شوری و مشورت در امور بود. سلیمان اداره امور شرعی و احکام اسلامی را بدست آنها سپرد.
یکی دیگر از سیاست های او بر این بود، که عافیت، امنیت و تندرستی را در جامعه حکومتی خود توسعه دهد. او همه ی سیاست های خلافت خود را در خطبه ای که بعد از به خلافت رسیدنش ایراد کرد، برای مردم بیان داشت.
مهمترین سیاستهای حکومت سلیمان بن عبدالملک عبارتند از:
أ)- تشویق کردن مردم برای مراجعه به قرآن کریم: او خطاب به مردم می گفت: کتاب الله، را امام خود قرار دهید، و به حکم او راضی شوید، و قرآن را رهبر و منهج خود قرار دهید، چرا که این کتاب منسوخ کننده ما قبل خود است، و هیچ کتابی او را نسخ نمی کند.
ب)- فهم او نسبت به خلافت، عمیق و بر گرفته از اندیشه های اسلامی بود، او در یکی از خطبه هایش بیان کرد: که خداوند دنیا را داری قرار داده، که جز با امامان عادل و داعیان راستگو بر افراشته نمی شود. سلیمان خلافت را هدیه ی از جانب خداوند می دانست، که با کفر ورزیدن به این مسئولیت از او خلع کرده می شود. و می گفت از خداوند خواهانم به عنوان یک مسلمان بتوانم از عهدهی این مسئولیت به خوبی بر آیم.
ج)- فهم و اندیشه او از شورا: او از مفهوم شورایی بینشی عمیق داشت، و منهجی جدید را در این امر تبعیت کرد. و می گفت: هر امیر و والی که از ولایتش نسبت به مردم کراهت داشتم، بر کنار کردم، و بر هر بلاد، بهترین شان که بر آن اتفاق کردند، را بر گزیدم.
منهج او در خلافت مانند منهج خلفاء پیشین نبود، او از جنگ و خون ریزی و کشتار جلوگیری می کرد، و برای انجام اهداف و برنامه های خود از اهل رأی و اندیشه، مشورت می گرفت. تا جایی که مورخان شیعی همچون مسعودی و غیره، سلیمان را به ایجاد عافیت و امن ، و دوری از درگیری و کشتار، و مشورت با اهل رأی، وصف کرده اند. و بعضی از آنها او را از بهترین خلفاء بنی امیه می دانند.
ابن قتیبه می فرماید: سلیمان خلافتش را با خیر شروع کرده و با خیر خاتمه داد، چرا که در ایام خلافتش حقوق مظلومان را به آنها بر گردانید، و عمر بن عبدالعزیز را بعد از خود جانشین قرار داد.
3) - معیار سلیمان برای انتخاب والیان هر منطقه:
أ)- مشورت کردن با علماء و اهل رأی و تخصص:
روایت شده است: که سلیمان، عمر بن عبدالعزیز را وزیر و مشاور خود قرار داد، و با رأی عمر بن عبدالعزیز، عمال و والیانی را که حجاج تعیین کرده بود، از مقام حکومتی بر کنار کرد.
سلیمان برای تعیین والیان جدید از علماء مشورت می گرفت، با رأی رجاء بن حیوة الکندی، محمد بن یزید انصاری را والی آفریقا کرد.
سلیمان در این راستا، فقهاء و علماء را انتخاب کرده، تا بتواند خود را از ظلم و ستم به دور سازد. و جامعهای اسلامی همراه با عدل و نیکخواهی، برپا کند.
ب)- مصلحت دولت از همه چیز بالاتر است.
سلیمان، یزید بن المهلب را به عنوان فردی متخصص و آشنا به امور مشرق زمین، مشاور خود در این مناطق کرد، زیرا یزید در مورد آن قسمتها اطلاعات کافی و لازم را داشت، او در هنگام حیات پدرش در خراسان بوده، و بعد از وفات پدرش هم والی آنجا شد، تا اینکه حجاج او را عزل کرد. و به اعتبار دیگر با مرگ حجاج باید این خلأ سیاسی پر کرده شود، به همین خاطر سلیمان افرادی را تعیین می کرد، تا این کمبود را جبران کند.
4)- سیاست او در مقابل خوارج و هاشمیان و زبیریان:
أ)- در زمان سلیمان، فرقه ی خوارج به شکل فردی یا گروهک های کوچک بودند، وجود آنها فقط بوسیله ی شعارشان بود، و خطر چندانی به حکومت وارد نمی کرد.
روایت شده است، سلیمان نسبت به دیگر خلفاء میانه روتر و ملایم تر بود، او فقط کسانی که خلفاء را دشنام می دادند، زندانی می کرد. سلیمان در امر خوارج ، عمر بن عبدالعزیز را به مشورت می گرفت، و عمر هم، طریقه عفو و بخشش را به او پیشنهاد می داد...
ب)- او با هاشمیان هم، روش دوستی، و ملایمت را در پیش گرفته بود؛ به گونه ای که با آنها رابطه بر قرار ساخته، و نیازها و مشکلات آنها را مورد بررسی قرار می داد.
ج)- سلیمان در مقابل زبیریان، همان روشی را که برای دیگران در پیش گرفته بود، در پیش گرفت، نیاز و حال و احوال آنها را جویا می شد. روایت شده است که او بدهکاری جعفر بن زبیر را پرداخت کرد. بدین صورت اکثر مورخان به رفتار مسالمت آمیز سلیمان با اقشار مختلف جامعه گواهی دادند.
5) - سلیمان بن عبدالملک و علماء:
همان طور که بیان شد، سلیمان فردی دیندار، و برای علماء و اهل علم ارزش قائل می شد، آنها را در مجلس خود جای داده، و حرفها و گفته های آنها را می شنید؛ این صفت، او را از دیگر خلفاء متمیز ساخته است. چرا که بعضی از خلفاء پیشین همچون عبدالملک بن مروان، اجازه انتقاد به خلیفه را نمی دادند.
رجاء بن حیوة که یکی از بزرگان تابعین، و امام و قدوهی عصر خود بود، یکی از مشاورین نزدیک سلیمان بن عبدالملک شمرده می شد. او در همه مسائل، اعم از حکومتی یا شخصی، او را راهنمایی می کرد، رجاء بن حیوة تا آخرین لحظه کنار سلیمان بن عبدالملک بود، همنشینی این شخصیت دیندار سبب شد، تا زمینه خلافت عمر بن عبدالعزیز فراهم شود، چرا که این عالم گران قدر به سلیمان فهماند، که بهترین فرد بعد از او برای امر خلافت، عمر بن عبدالعزیز می باشد.
روایت شده است: که سلیمان در سال 97 هجری، در سفر حج ، عازم مدینه شد، و در آنجا أبو حازم که یکی از علماء آن وقت بود، را به ملاقات خود دعوت کرد؛ و بین او سؤالاتی رد و بدل شد، که بعضی از آنها را بیان می کنیم:
روایت شده که سلیمان از ابو حازم پرسید: ای ابو حازم چه شده است ما را، که از مرگ کراهت داریم؟ شیخ جواب داد: برای اینکه آخرت خود را خراب و دنیای خود را آباد کرده اید، پس بدتان میآید از اینکه از عمران و آبادی به ویرانی و خرابی سفر کنید. سلیمان جواب داد: راست گفتی.
او دو باره پرسید: چگونه با خداوند رو به رو می شویم؟ شیخ جواب داد: اما شخص نیکوکار، به مانند شخص غائب و مسافر است، هنگامی نزد خانواده اش بر می گردد؛ و اما شخص گناهکار و عاصی، مانند برده ای فراری است، که دوباره به صاحبش باز گردانده می شود.
در آن لحظه سلیمان به گریه افتاد، و گفت: ای کاش دقیقا می دانستم، که من نزد الله چگونه هستم!! شیخ گفت: اعمالت را بر کتاب خدا عرضه کن، گفت: آن را کجا می یابم؟ گفت:
{إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ (13) وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ} [الانفطار،13 ـ 14].
و در نهایت بعد از یک گفتگوی طولانی، سلیمان از ابو حازم در خواست دعا کرد. و از نصایح و اندرزهای او بهره برد.
6) - رفع شبهه از خلیفه، سلیمان بن عبدالملک:
همان طورگفته شد، اکثر مصادر شیعه، مناقب و خوبیهای این خلیفه، مانند فصاحت، پرهیز از کشتار و خون ریزی، ادامهی فتوحات در عصر او، و غیره را در کتاب های خود ذکر کرده اند، اما با کمال تعجب می بینیم، که بعضی از راویان شیعه، بعد از اینکه از خلافت او جز خیر ندیدند، برای طعن در او، از شیوه ی دیگر استفاده کرده، و این بار او را متهم به خوردن غذای زیادی، و عدم سیر شدن می کنند، و باری دیگر او را متهم به حرص و شهوت در نکاح می نمایند.
همه این روایات از طرف مخالفان دولت بنی امیه روایت شده است، و بطلان آن از نظر عق و نص اثبات شده است. مثلا در یکی از همین روایتها آمده است، که او یک روز سی عدد گوشت گوسفند همراه با هشتاد عدد نان خورده است، اما باز هم سیر نشده، و مثل اینکه چیزی نخورده است، و دوباره همراه مردم شروع به غذا خوردن کرد!
هر شخص معمولی با دیدن این گونه روایات در می یابد، که این روایات ساختگی و برای متهم کردن و لکه دار کردن شخصیت او می باشد.
7)- چگونگی انتخاب ولی عهد و وفات سلیمان بن عبدالملک سال 99 هجری:
فضل بن مهلب و غیره روایت کرده اند: که همانا سلیمان در روز جمعه لباس زردی بر تن کرد، سپس آن را بیرون آورد، و لباس سبز رنگی همراه با عمامه سبز پوشید و بر فرش سبزی نشست، همه اطراف خود را سبز رنگ کرده بود، در آینه خود را نگاه کرد، و گفت من پادشاهی جوان هستم، بعد از این قضیه، یک ماه نگذشت، و در روایتی یک هفته نگذشت، که از دنیا رفت.
روایت شده است: که وقتی سلیمان در بیماری مرگ بود، رجاء بن حیوه نیز همراه او، و بر بالینش نشسته بود، این همنشینی رجاء بن حیوه تأثیر عظیمی در به خلافت رسیدن عمر بن عبدالعزیز داشت.
سلیمان در این لحظه حساس با رجاء مشورت کرد، و گفت: ای رجاء چه کسی بعد از من، امر خلافت را بر عهده می گیرد؟ آیا فرزندم را جانشین قرار دهم؟ رجاء جواب داد: فرزندت غائب است، و فرزند دیگرت که اینجا هست، کوچک است. سلیمان گفت: پس رأی تو بر کیست؟ رجاء گفت: بعد از خودت عمر بن عبدالعزیز را جانشین قرار ده، و بعد از عمر، یزید بن عبدالملک، و آن را در کتابی نوشته، و بر آن مهر می زنی، و مردم را به بیعت آنچه که بر آن مهر شده دعوت می کنی؛ سلیمان نیز همان کار را انجام داد، بر آن مهر کرد، و این عمل او دلیلی بر اهتمام سلیمان به مصلحت مسلمین است.
سپس آن کتاب را به رجاء بن حیوه داد، و گفت برو و مردم را صدا بزن، و بر آن چیزی که داخل آن نوشته، بیعت بگیر.
رجاء از قصر خارج شده، و مردم را جمع کرد، و گفت: همانا امیر المؤمنین شما را امر کرده است، تا بر آن چیزی در این کتاب وجود دارد، و بعد از او خلیفه خواهد شد، بیعت کنید، گفتند: در آن اسم چه کسی نوشته است؟ رجاء گفت: این نامه مهر شده و مختوم است، کسی را با خبر نمی سازیم مگر بعد از وفات امیر المؤمنین، آنها در جواب گفتند: تا از آن اطلاع پیدا نکنیم، بیعت نخواهیم کرد.
رجاء نزد سلیمان باز گشت، و او را با خبر ساخت. سلیمان دستور تا این بار مأموران و سربازان حکومت را همراه خود برده، و از مردم بیعت بگیرد، و هر کس از بیعت کردن ابا کرد، گردنش را بزنند، رجاء این کار را انجام داد، و از مردم بیعت گرفت.
رجاء در حالی که به خانه اش باز می گشت، در مسیر راه با هشام بن عبدالملک و عمر بن عبدالعزیز بر خورد کرد، هشام می خواست از محتوای نامه، که اسم خلیفه ی بعد از سلیمان در آن ذکر شده بود، اطلاع یابد، و به رجاء گفت: می خواهم بدانم، اگر خلافت از ما خارج شده، تا قبل از وفاتش این موضوع را مورد بررسی قرار دهم. اما رجاء از گفتن آن امتناع ورزید.
از طرف دیگر عمر بن عبدالعزیز به رجاء گفت: من در دلم نسبت به این مرد چیزی احساس می کنم، می ترسم امر خلافت را به من سپرده باشد، و نتوانم از اداره مسئولیت آن بر آیم، و لایق و شایسته این مقام نباشم. پس مرا از این موضوع آگاه کن، تا اگر چنین است، خودم را از آن راهی بخشم. رجاء همان گونه که هشام را مطلع نساخت، آن را از عمر بن عبدالعزیز نیز پنهان ساخت.
رجاي بن حیوه می گوید: در همین روزها بود، که سلیمان از دنیا رفت، و من در کنار بالینش بودم. بلافاصله بعد از مرگش به سوی مردم رفتم، گفتند: حال امیر المؤمنین چگونه است؟ گفتم امیر المؤمنین یکجا ساکن است و افتاده و دوست دارد تا مردم بر او سلام کرده، و بر آن چیزی که در این کتاب وجود دارد، بیعت کنند. مردم نیز گرد آمدند و و بر آن کتاب بیعت کردند.
رجاء می گوید: بعد از اینکه همه مردم بر آن کتاب بیعت کردند، بلند شدم، و خطاب به آنها گفتم، امیر المؤمنین از این دنیا وداع گفتند، و سپس نامه را باز کردم، و عهد خلافت در آن کتاب، که به عمر بن عبدالعزیز نوشته بود، به مردم نشان دادم، فرزندان عبدالملک تا آن را دیدند، رنگ از صورتشان پرید.
روایت شده رجاء بعد از باز کردن نامه به طرف عمر بن عبدالعزیز رفت، و. در آن لحظه هشام بن عبدالملک فریاد زد، و گفت: هرگز بر آن بیعت نمی کنیم، رجاء هم در جواب گفت: به خدا قسم گردنت را می زنیم.
فرزندان عبدالملک بعد از اینکه، خلافت بعد از عمر بن عبدالعزیز را در یزید بن عبدالملک یافتند، بازگشته، و به این بیعت راضی شدند.
سلیمان در روز جمعه، ده شب باقی مانده ماه صفر، سال 99 هجری دار فانی را وداع گفت. سن او در هنگام وفاتش 39 سالگی روایت شده است، ولایت او چندان طول نکشید، و در کمتر از چهار سال بودن آن بین مورخین اتفاق نظر وجود دارد.
عمر بن عبدالعزیز بر جنازه او نماز خوانده، و در مرج دابق ( قریه ی است در شمال سوریه) دفن گردید، ابن کثیر در این باره می گوید: سلیمان با خود عهد بسته بود تا قسطنطنیه فتح نشود به دمشق باز نگردد، و در همین ایام، در حالی که قسطنطنیه در حصار مسلمانان بود، در مرج دابق جان سپرد، او به خاطر این نیتش، اجر مجاهد فی سبیل الله را کسب خواهد کرد.
او نیز، مانند دیگر خلفاء انگشتری داشت، و بوسیله آن نوشتهها و نامههای حکومتی را مهر می کرد، در مهر انگشترش نوشته بود "آمنت بالله مخلصاً".
پایان خلافت سلیمان بن عبدالملک
قبل از او:
ولید بن عبدالملک
|
دوران خلافت:
96 تا 99 هجری
715- 717 میلادی
|
بعد از او:
عمر بن عبد العزیز
|
ترجمه و تحقیق : أبو أنس
سايت عصر اسلام
www.IslamAge.com
مراجع و مصادر :
1 - الدولة الأموية_ تألیف دکتر علی محمد صلابی .
2- سير أعلام النبلاء - تأليف : الذهبي - تحقيق شعيب الأرناؤوط .
3- سایت موسوعة الأسرة المسلمة التاریخ الإسلامی- ويكيبيديا، الموسوعة الحرة و سایت اسلام أون لاین.
4- البدایة و النهایة - ابن کثیر
5- التاریخ الإسلامي - العهد الأموي- تأليف محمود شاكر |