|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 21 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
سريهٔ محمّد بن مسلمه |
رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- همینکه از جنگ احزاب و یکسره کردن کار بنی قریظه پرداختند، به حملاتی تأدیبی بر بعضی از قبایل و بادیهنشینان دست زدند که جز تحت فشار قوهٔ قاهره حاضر نبودند به امنیت و صلح و سازش تن دربدهند. سریهٔ محمدبن مسلمه، نخستین سریهٔ اعزامی از سوی رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- پس از فراغت یافتن از جنگ احزاب و محاصرهٔ بنیقریظه است. شمار نیروهای این سریه سیسوار بوده است. این سریه به سوی قرطاء حرکت کرد. قرطاء در ناحیه ضریه در منطقهٔ بَکَرات از سرزمین نجد واقع شده و فاصلهٔ میان ضریه و مدینه هفت شبانهروز راه است. این سریه ده شب گذشته از آغاز محرم سال ششم هجرت به سوی تیرهٔ بنیبکر بن کلاب اعزام گردید. همینکه افراد این سریه بر سر آنان تاختند، گریختند، و مسلمانان چارپایان و گوسفندان فراوانی را به غنیمت گرفتند، و یک شب مانده به پایان ماه محرم وارد مدینه شدند. ثمامه بن اَثال حنفی بزرگ بنیحنیفه به طور ناشناس خود را در میان جمع اعضای این سریه گذاشته بود، و ناشناس بیرون آمده بود تا به دستور مسیلمهٔ کذاب، نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- را به قتل برساند[1]. مسلمانان او را دستگیر کردند. وقتیکه او را آوردند، به یکی از ستونهای مسجد بستند. نبیاکرم به سراغ او آمدند و گفتند: «ماذا عندکَ یا ثُمامة؟» «چه خبر، ای ثمامه؟!» گفت: خبر خیر، ای محمد! اگر به قتل برسانی کسی را به قتل رسانیدهای که خونی به گردن اوست؛ و اگر کرامت کنی بر کسی کرامت کردهای که سپاسگزار است؛ و اگر مال و منال میخواهی درخواست کن؛ هرچه خواهی به تو بدهند! آن حضرت وی را واگذاردند و رفتند. بار دیگر از کنار او گذشتند و نظیر همان سخنان را با وی گفتند. او نیز نظیر همان جواب قبلی را داد. بار سوم نیز از کنار او گذشتند، و همان گفتگوی پیشین میان آن دو تکرار شد. آنگاه فرمودند: «اطلِقوا ثُمامة» «ثمامة را رها سازید!» او را رها کردند. در نزدیکی مسجد به زیر درخت خرمایی رفت و غسل کرد. سپس نزد رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- آمد و اسلام آورد، و گفت: به خدا هیچ چیز بر روی زمین برای من منفورتر از چهرهٔ شما نبود؛ امّا اینک چهرهٔ شما محبوبترین چهرهها نزد من است! به خدا هیچ دین و آیین بر روی زمین برای من منفورتر از دین شما نبود، اما، اینک دین شما محبوبترین دینها نزد من است! سوارکاران شما در حالی مرا دستگیر کردند که من قصد انجام مناسک عمره را داشتم!؟ رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- او را به آیندههای روشن مژده دادند، و به او دستور دادند که عمره را به جای آورد. وقتی بر قریشیان وارد شد، گفتند: صابی شدهای و از دین برگشتهای، ای ثمامه!؟ گفت: نه به خدا، بلکه من مسلمان شدهام و با محمد همراه شدهام! و به خدا، از یمامه دانهای گندم به سوی شما نخواهد آمد، مگر آنکه رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- اجازه بدهند! یمامه روستایی در حومهٔ مکه بود. ثَمامه به دیار خویش بازگشت، و حمل گندم را به سوی مکه متوقف گردانید، و قریشیان سخت در تنگنا قرار گرفتند. برای رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- کتباً نامهای نوشتند، و در پرتو خویشاوندی از آن حضرت درخواست کردند که به ثُمامه بنویسند حمل گندم به مکه را برقرار سازد. رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- نیز چنان کردند [2].
منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388 عصر اسلام
[1]- السیرة الحلبیة، ج 2، ص 297. [2]- زاد المعاد، ج 2، ص 119؛ نیز: صحیح البخاری، ح 4372 و احادیث دیگر؛ فتح الباری، ج 7، ص 688. |