|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
www.islamage.com |
لینک : |
عـنوان : |
صالح ـ علیه السلام ـ به تصویر قرآن |
{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یخْتَصِمُونَ}[1] (نمل: 45).
نسب صالح علیه السلام:
صالح پسر عبید پسر آصف است. نسبهاش به سام پسر نوح منتهی میشود. خداوند متعال او را به سوی یکی از قبایل عرب بائده به نام ثمود فرستاد، این قبیله از باب انتساب به یکی از اجدادش، ثمود پسر عامر به این نام شهرت پیدا کرده است او از اولاد سام پسر نوح بوده است.
اعرابی که قبل از اسماعیل بوده اند «عرب عاربه» نامیده می شوند. قبایل کثیری چون عاد، ثمود، جرهم، مدین و قحطان از جملهی این اعراب به شمار میروند. اما «عرب مستعربه» آن عده از اعراب هستند که از نسل اسماعیل پسر ابراهیم بر جای ماندهاند. اسماعیل اولین کسی بوده که به زبان فصیح عربی سخن رانده است. او زبان عربی را از قبیله جرهم (که در کنار مادرش (هاجر) در مکه اقامت گزیده بودند) یاد گرفت.[2]
الغرض: قبیله ثمود قبل از اسماعیل بر روی زمین زیستهاند و از اعراب عاربه به شما میروند.
محل سکونت قوم ثمود:
مساکن ثمود از سنگ تهیه شده بود، لذا خداوند در قرآن آنها را «اصحاب الحجر» نام برده است: {وَلَقَدْ کذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ (٨٠) وَآتَینَاهُمْ آیاتِنَا فَکانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ}[3] (حجر: 81-80).
منطقهی حجر میان شام و حجاز واقع شده، مسافرانی که از راه خشکی از حجاز عازم شام میشوند از آنجا عبور میکنند. هم اکنون این منطقه به
«گذرگاه شتر» مشهور است و آثار ویرانهی این قوم تاکنون نیز پابرجاست و به «مدائن صالح» مشهور است.
مسعودی میگوید: ویرانهها و آثار این شهر هنوز پابرجاست و در راه کسانی که از شام می آیند واقع است. حجر ثمود در جنوب شرقی سرزمین مدین واقع شده و در جوار بندر عقبه قرار دارد.
اصل قبیله ثمود:
مؤرخان در اصلیت قبیلهی ثمود و زمان وجود آنها اختلاف کردهاند بعضی گفتهاند: بقیه پس مانده قوم عاد هستند، گروه دیگر گفتهاند: پس مانده برخی از افراد تنومند هستند که از غرب فرات به این منطقه آمده بودند. برخی از خاور شناسان عقیده دارند آنها گروهی از یهودیان بودهاند که در این منطقه سکونت گزیدند و وارد فلسطین نشدند. اما این رأی باطل است چون یهود تنها بعد از خروج حضرت موسی با بنی اسرائیل از سرزمین مصر شناخته شدهاند و قبل از آن اثری از آنها در تاریخ وجود ندارد. لذا امکان ندارد که آنها یهودی بوده باشند.
بنابراین صحیحترین سخن این است که بگوییم: آنها اعراب و از بقای قوم عاد بودهاند. کلام خداوند متعال از زبان حضرت صالح نیز این ادعا را تایید میکند: {وَاذْکرُوا إِذْ جَعَلَکمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکمْ فِی الأرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیوتًا}[4] (اعراف: 74).
ابن کثیر رحمه الله میگوید: آنها قبیلهی مشهور بودند که «ثمود» نام داشتند. بنام پدر بزرگشان ثمود پسر جدین شهرت داشتند. از قبایل اعراب عاربه بودند در منطقهی حجر (واقع در میان حجر و تبوک) اقامت داشتند. رسول خدا هنگام خروج به سوی تبوک با اصحاب از آنجا گذر کرد چون در کنار خانههای حجر قرار گرفتند مردم از آب چاههای آن آشامیدند و با آن خمیر درست کرده و نان پختند. چون رسول خدا فهمید دستور داد منجلها را بریزند و خمیرها را به شتران بدهند و دستور داد از آنجا کوچ کنند تا در کنار چاهی که شتر (صالح) از آن نوشیده بود قرار گرفتند و فرمود: بر این عذاب شدگان وارد مشوید مگر گریه کنان، اگر گریه نکنید احتمال دارد آنچه (عذابی) که بر آنها فرود آمد بر شما نیز فرود آید.
دقیقاً معلوم نیست در چه زمانی زیستهاند، ولی معلوم است که بعد از قوم عاد وجود داشتهاند. قرآن بدین امر اشاره دارد و قبل از زمان حضرت موسی زیستهاند به دلیل قول مؤمن آل فرعون که قوم خود را از عذاب همچو عذاب آنها بیم داد.
{وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیکمْ مِثْلَ یوْمِ الأحْزَابِ (٣٠) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ یرِیدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ}[5] (غافر: 31-30)
از جمله کسانی که ادعای خاورشناسان را (مبنی بر اینکه قبیلهی ثمود از طایفهی یهود بوده اند) به شدت نقد کرده، شیخ عبدالوهاب النجار در کتاب قصص الأنبیاء است. در صورت تمایل میتوانید به آن مراجعه کنید.
عبادت قوم ثمود:
قوم ثمود بت پرست بودند و به خدای یکتا ایمان نداشتند. خداوند حضرت صالح را در میان ایشان مبعوث کرد نعمتهای خدا را به یاد آنها آورد راه سعادت و هدایت را به آنها نشان داد. به ایشان گوشزد کرد که خلفاء و جانشینان قوم عاد در روی زمین هستند. آنها را به تقوا امر فرمود و از عبادت بتان باز داشت، اما آنها به دعوت او کمترین اعتنایی نکردند و در گمراهی و بت پرستی بیشتر غرق شدند. سرزمین آنها حاصلخیز و منبع خیرات و برکات بود باغها و بستانهای زیبا، رودبارها و چشمه سارهای جاری و ... . خداوند این نعمتها را به یاد ایشان آورد: {أَتُتْرَکونَ فِی مَا هَا هُنَا آمِنِینَ (١٤٦) فِی جَنَّاتٍ وَعُیونٍ (١٤٧) وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ (١٤٨) وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیوتًا فَارِهِینَ}[6] (شعراء: 149- 146).
گروه ناچیزی به او ایمان آوردند و بقیه راه عصیان و سرکشی در پیش گرفتند و به رسالت او کافر شدند. از او خواستند معجزهای بیاورد که مؤید رسالتش باشد. او معجزهی شتر برای آنها آورد که نشانهی بزرگی بود و بر نبوت او دلالت میکرد، زیرا شتر از تخته سنگ سختی بیرون آمد و با چشم سر خود شاهد شکافته شدن سنگ و بیرون آمدن شتری در آستانهی وضع حمل از آن بودند، مع هذا از ایمان سر باز زدند.
چرا معجزه ی صالح شتر بود؟ این شتر دارای بعضی از صفات و ویژگیهای بسیار عجیب بود که به حق بر نبوت و رسالت حضرت صالح علیه السلام و معجزهی خدا بودنش دلالت میکرد.
1- از یک سنگ سخت و جامد بیرون آمد که این امر سابقه نداشته است.
2- در روزی که نوبت او بود تمامی آب قبیله را به تنهایی میآشامید. {لَهَا شِرْبٌ وَلَکمْ شِرْبُ یوْمٍ مَعْلُومٍ}[7] (شعراء: 155). و این امر که شتری آب یک قبیله را بیاشامد عجیب و باور نکردنی است.
امام فخرالدین رازی رحمه الله می گوید: قرآن به صراحت ناطق است که این شتر یک آیه بود، اینکه از چه راههایی آیه بوده خداوند متعرض این امر نگشته است. {هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکمْ آیةً فَذَرُوهَا تَأْکلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیأْخُذَکمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ}[8] (اعراف: 73).
این نشانهی واضح، دلیل و معجزهی نبوت صالح علیه السلام بود، چون به دنبال درخواست آنها از حضرت صالح از سنگ بیرون آمده بود، زیرا بدو وعده داده بودند اگر شتری از دل سنگ بیرون آورند، ایمان بیاورند.
ابن کثیر می گوید:
مفسرین ذکر کردهاند که، روزی قوم ثمود در مجلس خویش جمع شدند حضرت صالح به نزد آنها آمد و ایشان را به خداوند دعوت کرد و از عذاب او بیم داد، و گفتند: اگر از این سنگ بزرگ شتری بیرون بیاوری که در آستانهی وضع حمل و دارای فلان و فلان صفت باشد، ایمان خواهیم آورد و تو را تصدیق خواهیم نمود. پیغمبر خدا عهد و پیمان از آنان گرفت بعد به طرف مصلای خویش رفت و با خدا به دعا و راز و نیاز پرداخت.
خداوند دعای او را مستجاب فرمود، سنگ شکافته شد و شتر بزرگی از دل آن بیرون آمد که در آستانهی وضع حمل بود درست به همان شیوه که خواسته بودند. آنها با امری مهم و منظرهای هولانگیز و قدرتی سرسام آور روبروشدند. برخی ایمان آوردند ولی بیشتر آنها بر کفر و ضلال و عناد ماندند. {وَآتَینَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا}[9] (اسراء: 59).
هلاک قوم ثمود:
حضرت ثمود آنها را از دست درازی به شتر بر حذر داشت و آنها را در صورت تعرض به آن از عذاب خدا بیم داد. {وَلا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیأْخُذَکمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ}[10] (اعراف: 73).
اما نفس سرکش و درون خبیث آنها موعظه پذیر نبود و نصیحت قبول نمی کرد. چرا که بر اثر طغیان و تمرد کور گشته و گوشهایشان از شنیدن حق کر گشته بود. این بود که اقدام به پی کردن شتر نمودند {فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا یا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ}[11] (اعراف: 77).
در سوره الشمس داستان این چنین تعریف شده است: {کذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا (١١) إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا (١٢) فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیاهَا (١٣) فَکذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا (١٤) وَلا یخَافُ عُقْبَاهَا}[12] (شمس: 15-11).
اولین کسی که بر شتر حمله ور شد بدبخت لعین (قُدار پسر سالف ) بود شتر را پی کرد آنگاه نعش بر زمین شد بقیه مردان که 9 نفر بودند با شمشیرهای خود بر آن حمله ور شدند. خداوند می فرماید: {وَکانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یفْسِدُونَ فِی الأرْضِ وَلا یصْلِحُونَ}[13] (نمل: 48).
بعد از کشتن شتر خواستند، حضرت صالح، را نیز بکشند بویژه بعد از اینکه آنها را از خشم و عذاب خدا سه روز پس از قتل شتر بیم داد.
{فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِی دَارِکمْ ثَلاثَةَ أَیامٍ ذَلِک وَعْدٌ غَیرُ مَکذُوبٍ}[14] (هود: 65).
خداوند سنگهایی از آسمان بر این 9 نفر حواله کرد همگی آنها قبل از قومشان هلاک شدند.
ابن کثیر می گوید: در روز اول بعد از تهدید خدا برای قوم ثمود، رنگ آنها به زردی گرایید. در روز دوم سرخ گردید و در روز سوم رنگشان سیاه گردید، چون سه روز سپری شد هنگام با طلوع خورشید صیحه (صدای) شدید از آسمان بر آنها فرود آمد و زمین زیر پاهایشان به غرش و لرزش درآمد و همگی هلاک و نابود شدند و جثههای بی جان و لاشههای پوسیده و گندیدهشان نقش بر زمین شد {فَدَمْدَمَ عَلَیهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا (١٤) وَلا یخَافُ عُقْبَاهَا}[15] (شمس: 15-14).
خداوند برای هلاک آنها از انواع عذاب «رعد و برق»، «صیحه»، «صدای دلخراش» و «زمین لرزه» استفاده کرد و همگی نابود شدند، حتی یک نفر هم جان سالم بدر نبرد.
خداوند از این عذابها این چنین یاد کرده است:
1- {وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَینَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کانُوا یکسِبُونَ}[16] (فصّلت: 17).
2- {إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ صَیحَةً وَاحِدَةً فَکانُوا کهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ}[17] (قمر: 31).
3- {فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا یا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ (٧٧) فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ}[18] (اعراف: 78- 77).
سرنوشت حضرت صالح و کسانی که به او ایمان آورده بودند:
آنها از عذابی که قوم گرفتارش شدند نجات پیدا کردند {فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکمْ وَلَکنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ}[19] (اعراف: 79).
به گفتهی آلوسی: 120 نفر از ایمان آورندگان با صالح نجات پیدا کردند و بقیه که 5 هزار خانه وار بودند گرفتار عذاب هلاکت شدند. حضرت صالح بعد از این واقعه مدتی بزیست. سر انجام در نواحی الرمله در سرزمین فلسطین (بنا به مشهورترین اقوال) دار فانی را وداع گفت.
عصر اسلام
IslamAge.com
منبع مقاله: پیغمبری و پیغامبران در قرآن، مؤلف: شیخ علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده
[1] ما به سوی قوم ثود برادرشان صالح را روانه کردیم که خدا را بپرستید اما آنان به دو گروه تقسیم شدند و به کشمکش پرداختند (دستهای مؤمن و دسته ای کافر گشتند).
[2] البدایة والنهایة ج1 ص 120.
[3] ساکنان سرزمین حجر فرستادگان را تکذیب کردند. ما آیات خود را بر ایشان فرستادیم ولی آنان بدانها پشت کردند و روی گردان شدند.
[4] و یاد کنید هنگامى که شما را پس از قوم عاد جانشینان [آنان] قرار داد و به شما در آن سرزمین استقرار داد که از هامونش قصرهایى مى سازید و از کوهها خانه هایى مى تراشید.
[5] آن مرد با ایمان گفت: ای قوم من! میترسیم همان بلایی به شما برسد که در روزگاران گذشته به گروهها و دستهها رسیده است * از سزای عادتی همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که بعد از آنان بوده اند خداوند نمی خواهد به بندگان ستم کند.
[6] آیا شما در نهایت امن و امان در ناز و نعمت جهان رها می شوید * در میان باغها و چشمه سارها * و در میان کشتزارها، و نخلستانهایی که میوه های نرم و شاداب و رسیده دارند * و ماهرانه در دل کوهها خانههایی را بتراشید.
[7] یک روز سهم آب متعلق به آن و روز جداگانه دیگری سهم آب متعلق به شماست.
[8] این شتر خداست که بعنوان معجزه ای برای شما آمده است پس آن را بحال خود واگذارید تا در زمین هر کجا خواست بچرد و بدان آزاری مرسانید که به عذاب دردناکی دچارتان می گرداند.
[9] ما برای قوم ثمود شتر (از سنگ بر آوردیم ) و به ایشان گسیل داشتیم که (معجزه هویدا و شک زدا) و روشنگری بود اما آنان نسبت بدان کفر ورزیدند.
[10] و بدان آزاری مرسانید که به عذاب دردناکی دچارتان میگرداند.
[11] پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگار خود سرکشی نمودند و گفتند: ای صالح اگر از زمره پیغمبرانی آنچه که به ما وعده میدهی بر سر ما بیاور.
[12] قوم ثمود با ضعیفان و سرکشی خود (پیغمبرشان صالح را) تکذیب کردند. آنگاه که بدبختترین ایشان برخاست و رفت (تا شتر را پی بکند) فرستاده خدا (صالح) بدیشان گفت: کاری به شتر خدا نداشته باشید و او را از نوبت آبش باز ندارید. او را دروغگو نامیدند و شتر را پی کردند و پس خدا به سبب گناهشان بر آنان خشم گرفت و ایشان را با خاک یکسان کرد و خدا از عاقبت ایشان نمی ترسد.
[13] در آن شهر (که حجر نام داشت) نُه گروهک بودند که در سرزمین تباهی می کردند و به اصلاح نمی پرداختند.
[14] پس آن را پى کردند. آن گاه [صالح] گفت: سه روز در سرایتان بهرهمند گردید. این وعدهاى است که دروغى در آن نیست.
[15] پس خدا به سبب گناهشان بر آنان خشم گرفت و ایشان را هلاک کرد و خدا از عاقبت کارشان نمی ترسد.
[16] و اما قوم ثمود، ما ایشان را رهنمود کردیم و آنان کور دلی را بر هدایت ترجیح دادند و لذا به سبب کارهایی که می کردند، صاعقه عذاب خوار کننده ای ایشان را فرو گرفت.
[17] بى گمان ما بانگ مرگبارى بر آنان فرستادیم، در نتیجه مانند خاشاکى شدند که از سایهبان ساز بازماند.
[18] پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگار خود سرکشی نمودند و گفتند: ای صالح! اگر از زمرهی پیغمبرانی، آنچه را که به ما وعده میدهی بر سر ما بیاور! زلزلهای ایشان را در برگرفت و در شهر و دیار خود خشکیدند و مردند.
[19] پس از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من! من پیام پروردگارم را به شما رساندم و شما را پند دادم ، ولی شما اندرزگویان را دوست نمی دارید. |